صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / فقه، علوم قرآنی و حدیث / ترجمه قرآن /

فهرست مطالب

ترجمه قرآن


آخرین بروز رسانی : سه شنبه 2 آذر 1400 تاریخچه مقاله

از بعد نظری، این ترجمه زمینه‌ساز شد تا بی‌درنگ چندین مقاله و رساله در باب حرمت ترجمه و مبانی فقهی آن از سوی عالمان الازهر، چون محمد شاکر (د 1358ق) و محمد حسنین مخلوف (د 1355ش) نوشته شود؛ شاکر 4 مقالۀ پیاپی در المقطم منتشر ساخت که چندی بعد، با عنوان القول الفصل فی ترجمة القرآن الکریم الی اللغات الاعجمیة، باز منتشر شد و مخلوف رسالة فی حکم ترجمة القرآن الکریم و قراءته و کتابته بغیر اللغة العربیة را نوشت. برخی نیز چون محمد بخیت مطیعی (د 1354ق) اصل ترجمه را روا، بلکه جایز شمردند و تنها آن را مشروط به نظارت بر درستی ترجمه دانستند، تا تجاربی چون ترجمۀ لاهوری تکرار نگردد (نک‍ : شلتوت، 130). این مباحث بیشتر تحریری نو از همان بحثهای کهن میان مذهب حنفی و مذاهب مخالف بود، چنان‌که بخیت هوادار ترجمه، مذهب حنفی داشت و مخالفان ترجمه به مذاهب دیگر فقهی تعلق داشتند (برای نگاهی کلی، نک‍ : ابوشیشا، «گفتمان... »، سراسر اثر).

چالشهای پسین در سدۀ 14ق

در 1342ق، خلافت عثمانی جای خود را به جمهوری ترکیه به رهبری مصطفى کمال پاشا (آتاتورک) داد. در 1343ق، ترجمۀ ترکی اسماعیل حقی ازمیرلی از قرآن با حروف لاتین و بدون متن عربی در استانبول منتشر شد و در همین راستا، کوششی به عمل آمد تا نماز به زبان ترکی برگذار گردد. مجموع این تحولات که ترجمۀ قرآن تنها بخشی از آن بود، نگرانی عالمان اسلامی را در نقاط مختلف جهان اسلام برانگیخت و آنان را به داوری در این‌باره واداشت. در میان مخالفان این جریان، حتى مصطفى صبری افندی (د 1373ق)، عالم حنفی و واپسین شیخ‌الاسلام عثمانی قرار داشت که این حرکت را دور شدن از دین‌داری اسلامی می‌پنداشت و با تألیف رساله‌ای با عنوان مسألة فی ترجمة القرآن، بیشتر بر ابعاد سیاسی ـ اجتماعی مسئلۀ ترجمه تأکید داشت (مهنا، 14-24؛ نیز نک‍ : کحاله، 12/ 258).

در میان عالمان مصر و شام نیز موجی از تألیف در این‌باره برخاست. محمد رشید رضا در نوشته‌های پراکنده به این موضوع پرداخت(9/ 310-362؛ برای نقد آن،نک‍ : ابوشیشا، «مطالعۀ فتوا...»، سراسر مقاله) و محمد مصطفى ههیاوی (د 1362ق) در رسالۀ ترجمة القرآن الکریم، غرض للسیاسة و فتنة فی‌الدین، متعرض آن شد (کحاله، 12/ 36). نگرانیهای این نویسدگان به‌طور عام آن بود که ترجمه‌ها را تهدید برای اصل دعوت اسلامی، و نیز از دست رفتن حرمت زبان عربی می‌انگاشتند. محمد رشید رضا با ارجاع به دیدگاه شافعی، حتى در عصر امروز بر وجوب آموختن عربی برای هر مسلمان تأکید داشت (9/ 310 بب‍‌ ).

نیاز به یک ترجمۀ انگلیسی مورد تأیید برای مخاطبانی وسیع در شبه‌قارۀ هند، اروپا و دیگر نقاط در اواسط سدۀ 14ق کاملاً محسوس بود و با وجود حملۀ عالمان الازهر به ترجمۀ لاهوری، اکنون باید جای‌گزینی برای آن پیشنهاد می‌شد. در 1355ق، محمد مصطفى مراغی که در آن زمان شیخ‌الازهر بود، پیشنهاد تشکیل یک هیئت (لجنه) برای فراهم ساختن ترجمه‌ای رسمی به انگلیسی را به نخست‌وزیر مصر ارائه داد (مهنا،47 بب‍‌ ) و این خود آغاز از سرگیری مناقشات در باب ترجمه بود. مراغی خود در رساله‌ای با عنوان بحث فی ترجمة القرآن و احکامها، به دفاع از پیشنهاد خود برخاست و بر این نکته تأکید کرد که حتى ترجمۀ تحت‌اللفظی (حرفی) در سطحی امکان‌پذیر است و نباید از آن غفلت ورزید (نک‍‌ : سراسر اثر). شخصیتهایی منتفذ همچون محمود شلتوت، شیخ الازهر و محمد فرید وجدی، پژوهشگر و نویسنده نیز رساله‌هایی در دفاع از اندیشۀ او تألیف کردند.

در شمار مخالفان، محمد سلیمان عناره، با تألیف کتاب حدث الاحداث فی ‌الاسلام فی حکم ترجمة القرآن، در مجموع بر همان اشکالات سنتی در باب اعجاز کلامی قرآن و ترجمه‌ناپذیری آن تأکید داشت، اما مسئلۀ «عقلیت» عربی و اینکه فهم قرآن تنها برای عرب یا فرد عربی آموخته امکان‌پذیر است، ترجمه را غیرلازم، بلکه زیان‌بار دانسته است (نک‍ : سراسر اثر).

محمد مصطفى شاطر، دیگر مخالف طرح مراغی، نگرانیهایی متفاوت داشت؛ اشکالات او بیشتر ناظر به اناجیل اربعه است و اینکه مسیحیان و تعدد اناجیل آنان از ترجمه ناشی شده است و در صورت ترجمه، چنین امری دربارۀ قرآن نیز رخ خواهد داد. فارغ از آن، نگرانی برای ترجمه از ترجمه و مشکل ترجیح تفسیری بر تفسیر دیگر به عنوان مبنای ترجمه و ممنوع شمردن ترجمه هرچند ترجمۀ تفسیری از دیگر نکات مورد توجه شاطر بوده است. اصل طرح مراغی و مخالفتهای شاطر، به روشنی نشان می‌دهد که در دهۀ 1350ق در مصر، تلقی از عرضۀ یک ترجمۀ رسمی، در ذهن موافق و مخالف برداشتی نزدیک به ترجمه‌های رسمی کتاب مقدس در جهان مسیحی بوده است؛ شاطر در مسئلۀ 11، به روشنی اظهار می‌کند که مقصود طالبان ترجمه، عرضۀ ترجمه‌ای «مورد اجماع» بوده است (نک‍ : سراسر اثر).

 حاصل مناقشات دهۀ 50ق، آن بود که در محافل دینی مصر و حوزۀ نفوذ آن که بیشترین مقاومت را در برابر ترجمه نشان می‌داد، فضای مخالفت با ترجمه تعدیل گردد، پذیرفته بودن ترجمۀ تفسیری به نظر غالب تبدیل شود و مصداق ترجمۀ ممنوع به ترجمۀ تحت‌اللفظی محدود شود. این دیدگاهی است که نزد محمد طاهر کردی در تاریخ القرآن (ص 190-191)، زرقانی در مناهل العرفان(2/ 76-125) و ذهبی در التفسیر و المفسرون (1/ 24-30) نمود یافته، و ضوابطی برای ترجمۀ تفسیری از سوی آنان ارائه شده است.

در شبه‌قارۀ هند نیز از طیف بازاندیشانی چون ابوالکلام آزاد تا عالمان سلف‌گرا به ترجمۀ قرآن دیدگاهی تأییدآمیز یافته بودند (نک‍ : ه‍ د، 1/ 314؛ سورتی، 13 بب‍‌ ).

در دهه‌های اخیر، مخالفان ترجمۀ قرآن در اقلیت قرار گرفته‌اند که ازجملۀ آنان می‌توان به یوسف عبدالقادر صافی اشاره کرد. اثر وی با عنوان القرآن الکریم: بدعیةترجمة الفاظه و معانیه وتفسیره وخطرالترجمة على مسارالدعوة ونشررسالةالاسلام (چ بیروت، 1413ق)، ناظر به اندیشۀ تهدید برای دعوت اسلامی است که پیش‌تر از سوی کسانی چون محمد رشید رضا و عناره مطرح شده بود. آثارپرشماری که در همین دوره با موضع موافق دربارۀ ترجمۀ قرآن پدیدآمده، درعمل زمینه‌ساز نقد علمی ترجمۀ قرآن بوده است. اخیراً باید به مطالعاتی اشاره کرد که از سوی مجید صالحی و حسین عبدالرئوف دربارۀ ترجمه پژوهی قرآن بر پایۀ دانش زبان‌شناسی صورت گرفته است. ترجمان وحی، مجله‌ای تخصصی است که در بردارندۀ اطلاعاتی متنوع در معرفی و نقد ترجمه‌های قرآن کریم است (چ قم،1376ش به بعد).

 مآخذ

آذرنوش، آذرتاش، تاریخ ترجمه از عربی به فارسی، تهران، 1375ش؛ آقابزرگ، الذریعة؛ آلوسی، محمود، روح المعانی، بیروت، دار احیاءالتراث العربی؛ ابن تیمیه، احمد، کتب و رسائل و فتاوى، به کوشش عبدالرحمان محمدقاسم نجدی، بیروت، مکتبة ابن تیمیه؛ ابن حبان، محمد، الصحیح، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، 1414ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، فتح الباری، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی و محب‌الدین خطیب، بیروت، 1379ق؛ ابن حجر هیتمی، احمد، الفتاوی الکبری الفقهیة، قاهره، 1333ق؛ ابن حزم، علی، الاحکام، قاهره، 1404ق؛ همو، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ همو، المحلى، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛ ابن عبدالبر، یوسف، التمهید، به کوشش مصطفى بن احمد علوی و محمد عبدالکبیر بکری، رباط، 1387ق؛ ابن فارس، احمد، الصاحبی فی فقه اللغة، به کوشش مصطفی شویمی، بیروت، 1382ق/ 1963م؛ ابن قاسم، عبدالرحمان، المدونة الکبرى، قاهره، 1324-1325ق؛ ابن قدامه، عبدالله، المغنی، بیروت، 1404ق/ 1984م؛ ابن مفلح، محمد، الفروع، به کوشش ابوالزهراء حازم قاضی، بیروت، 1418ق؛ ابن نجیم، زین، البحرالرائق، بیروت، دارالمعرفه؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابواسحاق شیرازی، ابراهیم، المهذب، بیروت، دارالفکر؛ ابوالقاسم حکیم سمرقندی، اسحاق، السواد الاعظم، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1348ش؛ ابویوسف، یعقوب، الآثار، به کوشش ابوالوفا افغانی، قاهره، 1355ش؛ اسفراینی، شاهفور، تاج التراجم، به کوشش نجیب مایل هروی و علی‌اکبر الٰهی خراسانی، مشهد، 1375ق؛ اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، استانبول، 1287ق/ 1870م؛ اشعری، علی، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، 1980م؛ بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش ابراهیم رمضان، بیروت، 1415ق/ 1994م؛ بغدادی، هدیه؛ بهوتی، منصور، کشاف القناع، به کـوشش هلال مصیلحی مصطفـى هلال، بیروت، 1402ق؛ بیضاوی، عبدالله، انوار التنزیل، به کوشش عبدالقادر عرفات حسونه، بیروت، 1416ق/ 1996م؛ پزدوی، علی، «اصول الفقه»، در حاشیۀ کشف‌الاسرار (نک‍ : هم‍ ، علاءالدین بخاری)؛ ترجمۀ تفسیر طبری، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1339-1342ش؛ جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، به کوشش فوزی عطوی، بیروت، 1968م؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، به کوشش مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1411ق/ 1990م؛ حصکفی، محمد، الدر المختار، بیروت، 1386ق؛ خطابی، حمد، «بیان اعجاز القرآن»، ضمن ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، به کوشش محمد خلف‌الله و محمد زغلول سلام، قاهره، 1991م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349ق؛ دهلوی، شاه ولی‌الله، فتح الرحمٰن فی ترجمة القرآن، تهران، 1351ق؛ ذهبی، محمدحسین، التفسیر و المفسرون، قاهره، 1396ق/ 1976م؛ رادفر، ابوالقاسم، کتاب‌شناسی ترجمه‌های قرآن به زبانهای خارجی، تهران، 1382ش؛ رافعی، عبدالکریم، فتح العزیز، بیروت، دارالفکر؛ رسائل اخوان الصفا، به کوشش خیرالدین زرکلی، قاهره، 1347ق/ 1928م؛ رضا، محمدرشید، تفسیرالمنار، بیروت، دارالمعرفه؛ رمانی، علی، «النکت فی اعجاز القرآن»، ضمن ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن (نک‍ : هم‍‌ ، خطابی)؛ زرقانی، محمد عبدالعظیم، مناهل العرفان، بیروت، 1996م؛ زرکشی، محمد، البرهان فی علوم القرآن، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1391ق؛ همو، المنثور فی القواعد، به کوشش تیسیر فائق احمد محمود، کویت، 1405ق؛ زرکلی، اعلام؛ زمخشری، محمود، الکشاف، قاهره، 1366ق/ 1947م؛ سرخسی، محمد، المبسوط، قاهره، مطبعةالاستقامه؛ سورتی، عبدالرحمان طاهر، مقدمه بر تفسیر مجاهد، بیروت، المنشورات العلمیه؛ شاطبی، ابراهیم، الموافقات فی اصول الشریعة، به کوشش عبدالله دراز، بیروت، دارالمعرفه؛ شاطر، محمدمصطفى، القول السدید فی حکم ترجمة القرآن المجید، قاهره، 1355ق/ 1936م؛ شافعی، محمد، الام، بیروت، دارالمعرفه؛ همو، الرسالة، به کوشش احمدمحمد شاکر، قاهره، 1358ق/ 1939م؛ شرنبلالی، حسن، مراقی الفلاح، نسخۀ دیجیتال مجموعةالمحدث؛ شروانی، عبدالحمید، الحواشی، بیروت، دارالفکر؛ شلتوت،محمود، «ترجمة القرآن و نصوص العلماء فیها»، الازهر، قاهره، 1355ق، س 7، شم‍ 2؛ شهید اول، محمد، الذکرى، چ سنگی، 1272ق؛ شیبانی، محمد، المبسوط، به کوشش ابوالوفا افغانی، کراچی، ادارة القرآن و العلوم الاسلامیه؛ صدیق حسن‌خان، ابجدالعلوم، به کوشش عبدالجبار زکار، بیروت، 1978م؛ طبری، محمد، التفسیر، بیروت، 1405ق؛ عظیم‌آبادی، محمد، عون المعبود، بیروت، 1415ق؛ علاءالدین بخاری، عبدالعزیز، کشف الاسرار، استانبول، 1308ق؛ علامۀ حلی، حسن، تذکرةالفقهاء، قم، 1414ق؛ همو، نهایةالاحکام، به کوشش مهدی رجایی، قم، 1410ق؛ عناره، محمدسلیمان، حدث الاحداث فی الاسلام: الاقدام على ترجمة القرآن، قاهره، المطبعة السلفیه؛ غزالی، محمد، الجام العوام، به کوشش سمیح دغیم، بیروت، 1993م؛ همو، المستصفى، به کوشش محمد عبدالسلام عبدالشافی، بیروت، 1413م؛ همو، المنخول من تعلیقات الاصول، به کوشش محمدحسن هیتو، دمشق، 1400ق/ 1980م؛ فخرالدین رازی، التفسیرالکبیر، قاهره، المطبعةالبهیه؛ کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، دمشق، 1967م؛ کردی، محمدطاهر، تاریخ القرآن الکریم، مکـه، 1365ق/ 1946م؛ کرکـی، علـی، جامع المقاصد، بـه کـوشش مؤسسـۀ آل‌ا‌لبیت(ع)، قم، 1408ق؛ «المبانی»، از مؤلفی ناشناس، ضمن مقدمتان فی علوم القرآن، به کوشش آرتور جفری، قاهره، 1954م؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ مخلوف، محمدحسنین، «رسالة فی حکم ترجمة القرآن الکریم...»، ضمن ج 9 المنار (نک‍ : هم‍ ، رشید رضا)؛ مراغی، محمدمصطفى، بحث فی ترجمةالقرآن الکریم و احکامها، قاهره، 1355ق/ 1936م؛ مرغینانی، برهان‌الدین، «الهدایة»، همراه فتح القدیر شوکانی، قاهره، 1319ق؛ مهنا، احمد ابراهیم، دراسة حول ترجمةالقرآن الکریم، قاهره، دارالکتب؛ میبدی، ابوالفضل، کشف‌الاسرار و عدةالابرار، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، 1361ش؛ نجاشی، احمد، الرجال، به کوشش موسى شبیری زنجانی، قم، 1407ق؛ نرشخی، محمد، تاریخ بخارا، به کوشش مدرس رضوی، تهران، 1351ش؛ نووی، یحیى، المجموع، به کوشش محمود مطرحی، بیروت، 1417ق/ 1996م؛ نووی جاوی، محمد، نهایةالزین، بیروت، دارالفکر؛ وجدی، محمدفرید، الادلةالعلمیة على جواز ترجمةالقرآن الی اللغات الاجنبیة، قاهره، 1355ق/ 1936م؛ نیز:

Abou Sheishaa, M.A.M., «Muslim Discourse in the Early Twentieth Century on the Translation of the Qurºān», Journal of the Society for Qurºanic Studies, 2001, vol. I (1); id, «A Study of the Fatwā by Rashid Ridā on the Translation of the Qurºān», ibid; Baylyev, S., Kategoriya skloneniya v pis’mennykh pamyatnikakh turkmenskogo yazyka, Ashkhabad, 1990; Tibawi, A. L., «Is the Qurºān Translatable? Early Muslim Opinion», The Muslim World, 1962, vol. LII.

احمد پاکتچی


II. ترجمه‌های فارسی قرآن

هنر ترجمه با نخستین نوشته‌های ایرانی در 25 سده پیش از این، هم‌زمان بوده است؛ و سپس آشنایی فرهنگ ایرانی با ترجمه در درازنای تاریخش هیچ‌گاه منقطع نگردید. برای نمونه، می‌توان در عصر هخامنشی به برخی کتیبه‌های داریوش اشاره کرد که به 3 زبان ایلامی، اکدی و فارسی باستان است. بعضی از سنگ‌نوشته‌های ساسانی، به 3 زبان پهلوی، پارتی و یونانی‌اند. علاوه بر آن، در زمینه‌های دینی نیز از ترجمه‌ها و تفسیرهای اوستا به پهلوی آگاهیم... و همچنین می‌دانیم که در این دوره، چندین کتاب از زبانهای هندی و یونانی در زمینه‌های بسیار گوناگون به پهلوی ترجمه شد.

پس از شکست دولت ساسانی و درآمدن تازیان به ایران، حدود 100 سال آگاهی روشن از کار ترجمه در قلمرو زبانهای ایرانی، و به‌خصوص پهلوی و دری در دست نداریم؛ اما گمان می‌رود که تفاهم میان سخن‌گویان دو زبانِ کاملاً متفاوت، ناگزیر بی‌مترجم و آیین ترجمه میسر نمی‌شد.

از اواخر سدۀ نخست هجری، ایرانیهای عربی‌دان، به ترجمۀ آثار کهن ایرانی، در زمینه‌های فلسفه و منطق و اخترشناسی، پزشکی و داروسازی و از همه‌مهم‌تر، در زمینۀ آیین مملکت‌داری و اخلاق و فرهنگ... دست زدند. این آثار چندان فراوان بودند که گویند محمد ابن مرزبان (د 309ق) خود به تنهایی 50 کتاب از پهلوی ترجمه کرد (نک‍ : GAL, S, I/ 189-190؛ دربارۀ ترجمه از فارسی، یونانی و سریانی به عربی، نک‍ : دنبالۀ مقاله، بخش نهضت ترجمه؛ دربارۀ کتابهای پهلوی که به عربـی برگردانده شده، نک‍ : همایی، 19-20، که نسخه‌های موجود و غیرموجود را برشمرده است؛ نیز نک‍ : محمدی، الترجمة...، سراسر اثـر؛ تفضلی، 202 بب‍‌ ). اما در این میان، سهم زبان دری کـه اینک مورد توجـه ما ست، سخت اندک است: در سدۀ نخست هجری، هیچ اشارتـی به فارسی نوشتـاری نشده است. عموم دانشمندان، به استثنـای یکی دو تـن از ایرانیان چون محمدی در تاریخ و فـرهنگ (4/ 19 بب‍‌ ) سبـب را یا در آن مـی‌بینند که فارسـی دری هنـوز شکل کـامل و شایستۀ نوشتـار نیافته بـود و یا اصلاً هنـوز به وجـود نیامده بـود، تا چیزی بـه آن نوشته شود (برای اوج این نظـر اغراق‌آمیـز، نک‍ : وزیـری، به‌خصـوص 116 بب‍‌ ).

از سدۀ 2ق به برخی از آثار دری که همه ترجمه‌اند، اشاراتی شده، اما هیچ‌یک از آنها به دست ما نرسیده است. از آن گذشته، این روایات هم تقریباً هیچ‌کدام مسلم و تردیدناپذیر نیستند. ازجملۀ این آثار، یکی کتابی است که به‌آفرید (دهۀ سوم سدۀ2ق) به زبان فارسی نگاشت (بیرونی، 257؛ خوارزمی، 38)؛ دیگر کتاب سموم اثر پزشک هندی شاناق (چاناکیا) است که منکه از هندی به فارسی ترجمه کرد و سپس برای یحیى برمکی (وزارت: 170-177ق) به خط فارسی بازنویسی شد(ابن ابی اصیبعه، 474).

در میان این چند روایت، آنچه جدی‌تر و باورکردنی‌تر می‌نماید، ماجرای کتاب موالید منسوب به شخصی زرتشت نام است (برای معرفی نسخه‌های آن، نک‍ : GAS, VII/ 85-86). نسخۀ نور عثمانیۀ این کتاب مقدمه‌ای دارد که به‌رغم آشفتگی بسیار، اطلاعات گرانبهایی به‌دست می‌دهد. از همۀ آن اطلاعات، این نتیجه به دست می‌آید که: ماهانکرد یک کتاب اخترشناسی زردشتی را به فارسی دری برگردانده است. این ترجمه در دست اسپهبذ سنباذ، شورشی معروف، نیز بوده (د 137ق) و او آرزو کرده است که کتاب به عربی ترجمه شود تا آسان‌تر عرضه گردد (نک‍ : گوتاس، 30-40؛ دربارۀ همۀ این روایات و کتابها، نک‍ : آذرنـوش، چالش...، 117). در فاصلـۀ میان سـدۀ 2 تا میـانۀ سـدۀ 4ق، باز به نام آثار دیگری برمی‌خوریم که اینک از میان رفته‌اند (نک‍ : صدیقی، مقدمه...، 34 بب‍ ، «بعضی...»، 56-126)، تنها از میانۀ سدۀ 4ق است که چندین کتاب مهم و بنیادی، همه ترجمه شده از عربی، به دست ما رسیده است. یکی از این ترجمه‌ها، ترجمۀ قرآن کریم است.

ترجمۀ عباراتی از قرآن کریم

پیش از آنکه به بحث دربارۀ نخستین ترجمۀ قرآن بپردازیم، می‌کوشیم دو نکته را آشکار سازیم: نخست آنکه آیا هیچ‌گاه بخشهایی از قرآن به فارسی ترجمه شده بوده است؟ دوم آنکه نخستین نوشتارهای فارسی که همه از عربی ترجمه شده‌اند و قرآن کریم ازجمله آنهاست، چه تأثیری از زبان مبدأ پذیرفته‌اند؟

کهن‌ترین روایت، مربوط به سلمان فارسی، صحابی ارجمند پیامبر اسلام(ص) است. گویند که ایرانیان به او نامه نوشتند که سورۀ حمد را برایشان به فارسی ترجمه کند تا به فارسی نماز گزارند. نماز گزاردن ایرانیان به فارسی ظاهراً تردیدناپذیر است. نرشخی در سدۀ 4ق آن را بدین‌گونه تأیید کرده است: «مردمان بخارا به اول اسلام در نماز، قرآن به پارسی خواندندی...» (ص 67). گویا این امر به «اول اسلام» هم منحصر نبوده است، زیرا در سدۀ 4ق مردی ملقب به جُعَل کتابی با عنوان جواز الصلاة بالفارسیة نگاشته است (ابن ندیم، 261؛ آذرنوش، همان، 100-101) که لاجرم مخاطبانی داشته، و پاسخ‌گوی پدیده‌ای در جامعه بوده است، اما آنچه در این ماجرا شگفت می‌نماید، آن است که مترجم سورۀ حمد یا بخشی از قرآن کریم، سلمان فارسی باشد. کهن‌ترین نویسندگانی که به تفصیل به این موضوع اشاره کرده‌اند، یکی اسفراینی (د 471ق)صاحب تاج‌التراجم است که می‌نویسد (1/ 8)، سلمان از حضرت پیامبر(ص) اجازه خواست تا «قرآن به پارسی به قوم خویش نویسد»، چون اجازه یافت، قرآنی نوشت و «پارسی آن اندر زیر آن بنبشت».

 

صفحه 1 از11

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: