مردم شناسی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • چهل کلید، جام | کاسۀ کوچکی برنجین یا مسین که به آن چهل قطعۀ فلزی کلیدمانند آویخته شده است و بر دیوارۀ بیرون و درون آن آیات و دعاهایی نوشته‌اند و آن را همچون طلسم و تعویذ برای دفع شرّ و بلا و باطل کردن سحر و جادو و دور کردن آسیب چشم‌زخم به‌کار می‌برند (شریعت‌زاده، 2 / 517).
  • حاج علیلو | یا «حاج ال لو» از طایفه‌های مهم ایلات قره داغی ساکن در قره داغ (نام کوه و منطقۀ اطراف آن) ارسباران. ایل یا ایلات قره‌داغی یا قره‌داغلو منتسب به این محل‌اند و مدتها به تمام طوایف ساکن در این منطقه، ازجمله طایفۀ حاج‌علیلو، قره‌داغلو اطلاق می‌کردند.
  • اثاث |
  • اچکزی |
  • پهلوان | پَهْلَوان، عنوان مردان دلیر و توانا، سپاهیان جنگاور، یلان کشتی‌گیر و مردان اهل زور بازو. از دیرباز نام‌آورترین پهلوانِ پهلوانان و پرتوان‌ترین رزم‌آوران کارزار را با لقب «جهان پهلوان» یا «پهلوان جهان» می‌نامیده‌اند.
  • پیران | پیران، از ایلهای کرد ساکن در شمال غربی ایران (استان آذربایجان غربی)و شمال‌شرقی عراق. گفته می‌شود که نام ایل ابتدا «وُسو» بوده، پس از آن «وُسوسَوار» شده، آن‌گاه به «پیران» تغییر یافته است. وسو و وسوسوار نام رئیس ایل بوده است(بلوکباشی، ایل...). از علت چگونگی این تغییر اطلاعی دردست نیست.
  • پیله‌وری | پیله‌وَری، از پیشه‌های کهن و سنتی برای مبادلۀ کالا در جوامع قدیم، به ویژه جامعه‌های عشایری و روستایی ایران.
  • پیوک* |
  • تابوت | تابوت، صندوقی چوبی یا فلزی که پیکر مرده را در آن گذارند و با مراسم تشییع به گورستان حمل کنند.
  • تاتار | تاتار، یکی از اقوام آسیای مرکزی. این نام در متون اسلامی به صورتهای تتار و تتر نیز نوشته شده است (نرشخی، 36؛ گردیزی، 258؛ یاقوت، 1 / 191؛ شرف‌الدین، 54). این واژه در ادوار مختلف به معانی متفاوت آمده است
  • تات | تات، نام گرو‌ههایی پراکنده در نواحی شمالی ایران و کوهستانهای‌قفقاز و شهرهای‌جمهوریهای‌آذربایجان و داغستان. واژۀ تات را مردم ترک‌زبان به همسایگان غیرترک خود اطلاق می‌کردند.
  • تابوت‌گردانی | تابوتْ‌‌گَرْدانی، حمل و گرداندن تابوت‌واره‌های تمثیلی به قصد تشییع نمادین پیکرۀ شهیدان در آیینهای سوگواری.
  • تاجیک | تاجیک، نام قومی مسلمان و فارسی زبان، از اقوام آریایی. تاجیکان از کهن‌‌ترین ساکنان بومی آسیای مرکزی و افغانستان بوده‌اند و امروزه افزون بر این مناطق، در ایران، پاکستان، شمال هندوستان و ‌در ناحیۀ ‌سین‌کیانگ چین نیز ‌‌‌‌‌به ‌سر ‌می‌بـرند (نک‍‌‍‍ : ‌بارتـولـد، «تاجیکان»، 73؛ عمرزاده، 262، 268؛ افشار، 82-84؛ دیوان...
  • تاک | تاک، یا مو، رَز، درخت انگور، از تیرۀ vitaceae و با نام علمی vitis vinifera.
  • تبار* |
  • تبرک | تَبَرُّک، برکت جویی یا درخواست خجستگی، میمنت و شگون و نوعی طلب التفات و مراحم از خداوند و موجودات قدسی فراطبیعی.
  • تخته حوضی* |
  • تخت خوانی* |
  • تحویل | تَحْویل، به‌معنای تغییر موقعیت یک جرم سماوی از برجی به برج دیگر در منطقة البروج و تبدیل سال کهنه به سال نو. تحویل سال مشتق از مفهوم این واژه در اصطلاحات نجومی است.
  • تربت | تُرْبَت، خاک اطراف مرقد پیامبر اکرم (ص) و آرامگاه امامان و امام‌زادگان، به ویژه خاک‌کربلا، قتلگاه امام حسین‌ (ع) که نزد شیعیان حرمت و قداست ویژه‌ای دارد.
  • امام خوانی |
  • ام صبیان | اُمِّ صِبْیان، یا ام الصبیان، نام نوعی بیماریِ مخصوص كودكان در طب قدیم، همچنین نام مادینه دیوی خیالی و موهوم كه دشمن نوزادان و كودكان، و رباینده و آزار دهندۀ آنان پنداشته می‌شده است:
  • انبیاخوانی |
  • انار | اَنار، میوۀ درختی از تیرۀ موردیها یا پونیكاسه، و از جنس پونیكا و گونۀ گراناتوم (گل گلاب، 232؛ ثابتی، 50). برخی از گیاه‌شناسان درخت انار را از گیاهان بومی ایران و سرزمینهای همسایۀ ایران ( بریتانیكا، VIII/ 105)، و برخی دیگر از رستنیهای بومـی سوریه و مصـر دانسته‌انـد (نک‍ : پورداود، اناهیتا، 268). مصریان روزگار ...
  • اوی | اوی، یا اُی، نوعی مسكن متحرك كه از روزگار كهن میان اقوام كوچرو در آسیای مركزی و فلات پامیر رواج داشته است و اكنون نیز میان ایلات و عشایر ترك و تركمن به كار می‌رود. اوی واژه‌ای مغولی است. تركمنهای یموت آن را «چاتمه»، و شاهسونها و قره داغیها به تناسب ساختمان و بزرگی و كوچكی و ترتیبات داخلی، «چاتما»، «كومه» و «آ...
  • اویغور | اویْغور، یا اُیْغُر قوم یا اتحادیه‌ای از قبیله‌های ترك‌زبان آسیای میانه. آنان رنگ پوست و منظری متفاوت با دیگر تركان داشتند، چنانکه گروهی از آنان ساری (زرد) اویغور خوانده شده‌اند. آسیای میانه در روزگار پیش از نام یافتن تركان و اویغوران، زیستگاه قومهای گوناگون آریایی چون تخاری، سكایی و ختنی بود. دسته‌هایی از ای...
  • اهل هوا | اَهْلِ هَوا، در باور عامه به كسانی می‌گویند كه به تسخیر بادهای جادویی و مرموز بیماری‌زا درآمده، و از گزند آنها رسته و آزاد شده‌اند. سواحل نشینان جنوب ایران برآنند كه اهل هوا در تمام طول عمر، مركب (فرس) بادهای رام شده در درون خود، و میانجی و وسیلۀ ارتباطی با آنها هستند (قس: فیرث، 297-298: میانجی روح در میان مر...
  • ایام المعجوز |
  • ایل | ايل، يا اِل، واژه‌ای تركی ـ مغولی به معنای ولايت، صلح و دوستی، خيل و گروه، دوست، رام و مطيع، مردم و جماعت. اين واژه در حيات تاريخی هزار و چند ساله‌اش توسعۀ معنايی فراوان يافته است. كهن‌ترين سندی كه واژۀ ايل در آن به كار رفته، دست‌نوشته‌های موسوم به اُرخُن، از سدۀ 2 ق و متعلق به تركهای سلجوقی است. ثامسن كلمۀ ا...
  • ایلات خمسه | ايلاتِ خَمْسه، اتحادی از 5 ايل اينالّو (يا اينانلو)، بَهارْلو، نَفَر، عرب و باصری (ه‍ م‌م) كه بنابر برخی مقاصد سياسی، اقتصادی و نظامی، در 1278 ق به فرمان ناصرالدين شاه در منطقۀ فارس تشكيل شد (نک‍ : فسايی، 1/ 823-824؛ ابرلينگ، 72؛ بيات، 24). خاستگاه قومی اين ايلها با يكديگر متفاوت است. ايلهای اينانلو، بهارلو و...
  • ایلسون |
  • اینالو | اینالّو، یا اَینالّو، اینانلو، یكی از ایلهای ترك زبان استان فارس و بخشی از اینالوهای ایران كه وابسته به قوم اغوز (ه‍ م) هستند (مینورسكی، 8). ظاهراً میان اینالوهای فارس و ایل بزرگ اوشار یا افشار (ه‍ م) پیوندهایی وجود داشته است و شاخه یا تیره‌ای از ایل اینالو، افشار اوشاغی، یعنی فرزند افشار نامیده می‌شده‌اند (ه...
  • بابا احمدی |
  • ابراهیم قزوینی |
  • حجله عزا | حِجْلِۀ عَزا، یا حجلۀ ماتم، شعار و تابوت‌واره‌ای نمادین از حجله یا حجله‌خانۀ عروس که در مراسم عزاداری محرم و تعزیه‌خوانیها و مراسم سوگواری جوانان ناکام و شهید تزیین و به نمایش گذاشته می‌شود.
  • حجله عروس | حِجْلۀ عَروس، یا حجله خانه، اتاق یا چادر و خیمۀ ویژه‌ای که با پرده و تور و انواع زیور و گل در خانۀ داماد می‌آرایند و عروس و داماد را برای زفاف به آن می‌برند
  • بابان | بابان، نام یکی از خاندانهای حکومتگر کُرد که از اوایل سدۀ 11ق به مدت 200سال زیر نظر والی عثمانی بغداد و یا دولت ایران، به صورت خودمختار و گاهی نیمه مستقل، بر مناطقی از کردستان عراق حکمرانی می‌کردند. این خاندان در کشمکشهای میان دولتهای ایران و عثمانی شرکت فعال داشتند (هدایت، 9/ 413؛ ابوالحسن مستوفی، 654؛ منشی ب...
  • باجلوند |
  • باجلان | باجَلان، یا باجلان، گروهی ایلی ـ عشایری از کُردان که در سرزمین ایران و عراق پراکنده‌اند. نام این گروه در متون تاریخی به صورتهای باجوان (عزاوی، 2/ 184)، باجَلَند (محمدکاظم، 1/ 252، حاشیۀ 1)، باج الان (استرابادی، 251)، بَجوران و بَجِلان (مکنزی، 418) نیز آمده است.
  • باچوانلو | باچْوانْلو، تیره‌ای از طایفۀ کرد زعفرانلو در شمال خراسان که به کرد قوچان نیز معروفند. زبان اینان کردی کُرمانچی است و به ترکی و فارسی نیز سخن می‌گویند (میرنیا، ایلها و ... کرد ایران، 64). باچوانلو در منابع به صورتهای مختلف قاچکانلو، باجمانلو، باج‌خوانلو، باچا و انلو، باچبانلو، باشقانلو، باشکانلو، باشمانلو و با...
  • باران خواهی | بارانْ‌خواهی، به دعا و افسون باران خواستن به هنگام تأخیر در بارش باران، برای مردمی‌که در مناطق خشک وکم‌آب زندگی می‌کنند، نزول باران امری حیاتی است. «بعل» خدای بزرگ کوچ‌نشینان سوری فلسطینی «سوارکار ابرها» خوانده می‌شد و او را همچون تقسیم‌کنندۀ نعمتها پرستش می‌کردند. عبرانیان کهن باران را به صورت مخزنی تصور می‌...
  • بارزانی | بارْزانی، عنوان جمعی از تیره‌ها و عشیره‌های مختلف قبایل کرد که در تاریخ‌سیاسی معاصرکردان، به ویژه در ایران و عراق نقش مهمی داشتند. این گروه به بارزان ــ روستایی واقع در شمال زاب اعلى و در منتهى‌الیه شمال عراق ــ منسوبند. بارزانیها را برخی اصلاً از تیره‌های قبیلۀ کرد زیباری (مردوخ، 1/ 78؛ عزاوی، 2/ 196)، و برخ...
  • بارکزایی | بارَکْزایی، طایفه‌ای بزرگ از گروه قومی دُرانیها (ابدالیهای)ی پشتون در افغانستان و بخش جنوب شرقی ایران. این طایفه در افغانستان به بارَکزایی، بارَکزَی یا بارَکزای، و در ایران به بارکزایی و بارَکزِهی شهرت دارند. نام طایفه از دو کلمۀ بارک (نام نیای بزرگ طایفه) وزی (جمع زَی در زبان پشتو)، یازای و زِه (پسوند گونه‌ا...
  • بازگیر | بازْگیر، عنوان طوایفی از عشایر غرب ایران که در لرستان و ایلام و نیز کرمانشاهان پراکنده‌اند. چنانکه از نام این طایفه بر می‌آید، گویا نیاکانشان با شکار و خرید و فروش باز سروکاری داشتند (‌ﻧﻜ : مکری، 25).
  • باسک | باسْک، یا بَشْکُنِش، ایالتی در شمال اسپانیا. این منطقه که امروزه واسکونگاداس نامیده می‌‌‌‌‌‌شود، از شمال به خلیج بیسکی، از شرق به فرانسه، و از جنوب و غرب به مرزهای کاستیل کهن منتهی می‌‌‌‌‌‌شود (آمریکانا، III/ 313؛ کلیر، III/ 691).
  • ابّار |
  • حسنوند | حَسَنْوَنْد، از ایلهای لر شیعه‌مذهب لرستان و از ایلات سه‌گانۀ سلسله، ساکن در الشتر، در شمال لرستان که به لکی سخن می‌گویند.
  • احمد بن علویه | اَحْمَدِ بْنِ عَلَویّه، ابوجعفر اصفهانی کَرّانی (212-310ق/ 827-922م)، کاتب، شاعر و محدث شیعی.
  • باصری | باصِری، ایلی کوچنده از ایلات خمسۀ فارس. این ایل از چند گروه قومی ـ زبانی گوناگون تشکیل شده است. اصل و خاستگاه بنیان‌‌گذار این باصری را برخی عرب و از بصره (فیلد، 216؛ نیز‌‌ﻧﻜ : شیل، 398)، و برخی دیگر آمیزه‌‌ای از عرب و ترک و احتمالاً از بازماندگان قبایل عرب مجاور فردوس خراسان که به فارس مهاجرت کرده‌‌بودند (ادو...
  • باطل سحر | باطِلِ سِحْر، یا باطل‌السَحر، هر آنچه در بی اثر کردن سحر و جادو و رماندن دیوان زیانکار به کار می‌رود. باطل سحرها ازجمله تَمائم (جمع تمیمه، تعویذ و اشیاء آویختنی، به ویژه اشیاء سنگی) و نَفِرات یا رماننده‌هایی هستند که مردم آنها را دارای نیرویی ماورای طبیعی و خاصیت جادویی و شرزُدایی می‌پندارند و در گریزاندن دیو...

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: