صفحه اصلی / مقالات / افریقیه /

فهرست مطالب

افریقیه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 13 آبان 1398 تاریخچه مقاله

در 102 ق / 720 م در شورش خوارج كشته شد (همو، 4 / 594؛ ابن خلدون، 6 / 110). كلثوم بن عیاض، والی دیگر اموی، در 123 ق / 741 م در جنگ با خوارج كشته شد. حنظلۀ والی در 124 ق / 742 م در دو نبرد القَرْن و الاصنام و نزدیك قیروان نزدیك 180 هزار نفر از خوارج را كشت و این پیروزی او را با غزوۀ بدر پیامبر (ص) همانند دانسته‌اند. خوارج افریقیه بیشتر گرایش اباضی و صُفْری داشتند (همو، 6 / 111). در اوایل دولت عباسی، اختلاف میان برادران عبدالرحمان بن حبیب ــ از احفاد عُقبه ــ و پسر او بر سر والیگری افریقیه موجب پناهندگی عبدالوارث برادر عبدالرحمان به قبیلۀ وَرْفَجومه (یا وربجومه) شد. بربرهای صفری مذهب ورفجومه او را یاری دادند و به قیروان ریختند و هر كس را از عرب قریش در آنجا یافتند، كشتند و اسبانشان را در جامع شهر بستند (همو، 6 / 111-112).
این افراط در خشونت و تعصب و هتك مقدسات بربرهای خارجی دیگر، یعنی اباضیها را بر ضد ورفجومه برانگیخت. بربرهای اباضی زناته و هوارۀ نفوسه و طرابلس به سركردگی ابوالخطاب عبدالاعلى برخاستند و دیگر بربرها هم به آنان پیوستند و در 141 ق / 758 م ورفجومه و نفزاوۀ همدست ایشان را از قیروان راندند و بر سلطۀ آنان در افریقیه پایان دادند (همانجا؛ مونس، 185).
اباضیهای ابوالخطاب 3 سال در قیروان ماندند و نخستین كار ابوالخطاب خلع طاعت عباسیان و اعلان حاكمیت و خلافت عبدالرحمان بن رستم ایرانی تبار ــ به گفتۀ ابن خلدون (6 / 112) از اولاد رستم سردار ایرانی در قادسیه ــ از موالی عرب و اباضی مذهب متعصب بود. صفریها هم در مغرب باختری در مكناسه جمع شدند و شهر سجلماسه را بنیاد گذاشتند و آن را مركز دولت بنی مدرار ساختند. محمد بن اشعث خُزاعی، والی منصور عباسی، با نیرویی از خراسانیان به افریقیه آمد و در سُرْت با ابوالخطاب روبه‌رو شد. ابوالخطاب كشته، و لشكر بربرش شكسته شد. عبدالرحمان بن رستم از قیروان به تاهرت گریخت و پیروان بربرش در 144 ق / 761 م شهر تاهرت را بنیاد نهادند. افریقیه به دست ابن اشعث افتاد (همانجا). چندی بعد هاشم خراسانی و یاران خراسانی او (از نیروهای ابن اشعث) بر والی شوریدند. ابن اشعث ناگزیر راه عراق در پیش گرفت و در اثنای راه در 149 ق / 766م درگذشت (یعقوبی، 2 / 386؛ زركلی، 6 / 39).
منصور، اغلب بن سالم تمیمی را ــ كه عامل طُبْنه بود ــ والی افریقیه كرد، اما او هم با تمرد نیروهای عرب و هم با عدم پذیرش مردم محل روبه‌رو شد و ناچار بازگشت. منصور پس از آرامش اوضاع عمر بن حفص مهلبی، ملقب به «هزار مرد» را والی كرد. اما بربرهای خارجی طوایف مختلف افریقیه در طبنه بر هزار مرد هجوم آوردند. هزار مرد با وجود پیروزیهای اولیه شكست خورد و در قیروان محصور شد. نیروهای اباضی را 350 یا 400 هزار تن گفته‌اند كه 85 یا 35 هزار نفر آن سواره بودند. هزار مرد در اثنای محاصره در 153 یا 154 ق / 770 یا 771م كشته شد و مردم شهر با ابوحاتم اباضی به شرایط دلخواه او صلح كردند (یعقوبی، همانجا؛ ابن خلدون، 6 / 112-113).
منصور عباسی یكی دیگر از مهلبیها به نام یزید بن حاتم را والی كرد و با نیروی 50 هزار نفری و صرف 63 میلیون درهم او را تا بیت المقدس بدرقه كرد (یعقوبی، همانجا؛ طبری، 8 / 44). ابوحاتم كشته شد؛ نیروهای بربر پراكنده شدند و یزید مهلبی در 155 ق / 772 م به قیروان درآمد؛ همه را امان داد و به ترتیب و تنظیم كارها پرداخت و تا زمان خلافت رشید در والیگری افریقیه در قیروان ماند (یعقوبی، همانجا؛ ابن خلدون، 6 / 113). آنگونه كه از گفتۀ ابن خلدون برمی‌آید، در زمان قیام ابوحاتم، از كشته شدن هزار مرد تا كشته شدن ابوحاتم (153-155 ق) نیروهای خوارج بربر 375 بار با قوای خلافت جنگیده‌اند (همانجا).
مدت والیگری یزید بن حاتم (154-170 ق) یكی از دوره‌های طولانی و استثنایی در عصر والیان افریقیه است. نكتۀ قابل توجه دیگر این است كه پس از او هم 5 نفر از افراد خانواده‌اش یكی پس از دیگری تا 179 ق / 795 م صاحب این مقام شدند و عملاً نوعی حكومت موروثی مهلبیها در افریقیه به صورت قلمروی نسبتاً خودمختار پدید آمد (یاقوت، 1 / 327؛ مارسه، 52). این واقعیت پیش درآمد پیدایش دودمانهای حكومتگر بعدی در منطقه است. البته این حكمرانی مهلبیها كاملاً آرام نبود و به علت زوال روحیۀ نظم و جنگندگی نیروی عرب مقیم مغرب، خلفا و حاكمانشان گذشته از مقابله با ناآرامی بربرها باید با سركشیهای نیروی خودی هم روبه‌رو می‌شدند. تا آنكه رشید برای فرو نشاندن شورش ابن جارود، از فرماندهان جند، هَرْثَمه سردار موجه نیروی خراسان را فرستاد. او وضع را آرام و اصلاح كرد؛ باروی طرابلس غرب و قصر بزرگ منستیر را در 180 ق ساخت (ابوعبید، المغرب، 36؛ ابن خلكان، 6 / 68؛ ابن‌تغری بردی، 2 / 89)؛ اما با همۀ كامیابی كه ظاهراً یافت، استعفا كرد و بازگشت. رفتار او گویای این واقعیت بود كه فتح افریقیه دشوار، و اداره‌اش از آن هم سخت‌تر بوده است (یعقوبی، 2 / 411؛ ابن تغری بردی، همانجا؛ مارسه، 53).
حاكمیت بنی‌عباس عملاً از طبنه و زاب (باختر افریقیه) فراتر نرفت (ابن‌قوطیه، 40)، آن هم حاكمیتی اسمی، در تاهرت رستمیان اباضی و در فاس ادریسیان علوی برای خود حكمرانی مستقلی درست كرده بودند (نك‍ : بازورث، 45-46) و پیچیدگی مسائل افریقیه آنگونه نبود كه خلافت عباسی با آن دوری راه و فقدان نیروی دریایی كافی بتواند به اصلاحش برخیزد (عبدالرزاق، 16- 18). پس از مذاكرات و مكاتبات (نك‍ : ابن‌خلدون، 4 / 196)، سرانجام رشید در 184 ق / 800 م فرمان حكمرانی افریقیه و مغرب را به نام ابراهیم بن اغلب (عامل پیشین زاب) صادر كرد. این نه یك فرمان والیگری، كه یك واگذاری حكومت و نوعی سند خودمختاری و استقلال بود. خلافت عباسی در اوج اقتدارش به نخستین تجزیۀ خود ــ كه از مدتها پیش عملاً صورت گرفته بود ــ اعتراف می‌كرد.


ب ـ خاندانهای حكومتگر عرب


1. اغلبیها: با فرمان رشید در تاریخ سیاسی افریقیه، امارت به جای والیگری آغاز شد و به صورتی موروثی در دودمان اغلبی تا برپایی دولت عبیدیان در 296 ق / 909 م ادامه یافت. در دورۀ اغلبیها هم بربرها احساس استقلال بیشتری یافتند و هم خلافت عباسی نفوذ اسمی خود را در منطقه تا قرنی دیگر حفظ كرد. در قلمرو اغلبی نام خلفای عباسی در خطبه یاد، و بر سكه و طراز نقش می‌شد (عبدالرزاق، 44). امرای اغلبی هر سال مقداری سكۀ طلای ضرب ویژۀ خلیفه همراه هدایا و پیشكش به بغداد می‌فرستادند (همانجا؛ مارسه، 60). ابوالعباس محمد اول در 237 ق / 851م شهر عباسیه را در نزدیكی قیروان ساخت (قلقشندی، 5 / 121) و ظاهراً به عنوان اظهار وفاداری به خلافت عباسی نام آن را چنین گذاشت (ابن عامر، 124).
دولت اغلبی به علت موقعیت جغرافیایی و تاریخی قلمروش و به‌عنوان نمایندۀ دستگاه خلافت عباسی، در زندگی اجتماعی منطقه و در روابط بین‌المللی (مدیترانه‌ای) سهم و نقشی چشمگیرتر از دولتهای مغربی دیگر آن زمان (ادریسیان، بنی مدرار و رستمیان) یافت. تصرف سیسیل و الحاق آن به دارالاسلام اقدام نمایانی بود كه اغلبیها آن را به انجام رساندند (نك‍ : مارسه، 63-67). نفوذ اغلبیها از مالت و كرت تا ساردنی و پالرم و بالئار گسترده شد (ابن عامر، 119).
در افریقیۀ اغلبیها اسلام بیش از پیش گسترش و رسوخ یافت و زبان عربی زبان عمومی شد. زهدگرایی و تكریم مردان دین رونق یافت و رباطها از عابدان و غازیان به یكسان پر می‌شد. علمای افریقیه برای تحصیل علم به مدینه و عراق می‌رفتند و چون باز می‌گشتند، مجالس و حلقه‌های درسشان از طالبان مغربی و اندلسی پر می‌شد. مسائل دینی و كلامی رایج در مشرق به وسیلۀ آنان به مغرب راه می‌یافت. قیروان اغلبیها مركز دینی و علمی بلند آوازه‌ای در مغرب اسلامی شد. جامع قیروان را اغلبیها دوبار بزرگ‌تر كردند و در معماری و تزیین آن كوشیدند. جامع زیتونه در تونس، جامع سوسه و جامع صفاقس از آثار آنان است. مهم‌ترین كار اغلبیها در زمینۀ دین، تبدیل مذهب مالكی به باور اكثریت در افریقیه بود. پیش از آن مذهب ابوحنیفه در آنجا بیشترین پیرو را داشت. دو تن از عالمان افریقیه در پیش برد اعتقاد مالكی بسیار كوشیدند: نخست، اسد بن فرات كه در فتح سیسیل سركردگی سپاه اغلبیها را برعهده داشت. پس از او و بیشتر از او، شاگردش ابوسعید سحنون بن سعید، صاحب المدونه، فقیه نامدار مالكی كه در 240 ق / 854 م درگذشت (ژولین، 2 / 62-64).
عصر اغلبی در افریقیه عصر پیدایش شهرهای نو و احیا و توسعۀ شهرهای كهن شد. رونق اقتصادی منطقه، شكوفایی زندگی شهری را در پی داشت (مارسه، 85-87). هنر اغلبی با توجه به نمونه‌هایی از آن كه در مساجد جامع قیروان و تونس باقی مانده است، هم در زمینۀ معماری و هم در قسمت تزیینات و كار چوب حاكی از حضور هماهنگ سنتهای محلی، عناصر یونانی و مسیحی، الگوهای سوری، عراقی و ایرانی است، یعنی مانند همان عناصر رنگارنگ انسانی كه جمعیت درباریان امرای اغلبی را تشكیل می‌دادند (همو، 99-101).
زندگی امرای اغلبی مانند خلفای عباسی یك زندگی درباری در كاخها و همراه عیش و نوش و گردش و ورزش بود. ابراهیم، نخستین امیر اغلبی را عالم و دین‌دار و عادل و خوش سیرت گفته‌اند، اما امرای دیگر همه چنین نبودند؛ گاه سختگیر و سنگدل، و غالباً اهل خمر بودند (ژولین، 2 / 65). آخرین امیر اغلبی زیادة الله سوم (290-296 ق / 903- 909 م) از كثرت عیش و نوش به كار كشورداری نمی‌پرداخت و بیشتر افراد خانواده‌اش را كشت. در زمان او كار عبیدالله مهدی بالا گرفت و امیر اغلبی به مشرق گریخت و در بیت‌المقدس درگذشت (قلقشندی، 5 / 122). سیاست مالیاتی نادرست و سنگین دولت اغلبی كه حتى از مسلمانان جزیه می‌گرفت و خراج را فقط به نقد می‌خواست و انواع عوارض غیرشرعی بر مردم می‌بست، ناخشنودی رعیت را برانگیخت و سقوط دولت اغلبی را تسریع كرد (ژولین، 2 / 69).
2. عُبیدیان: در اواخر سدۀ 3 ق / 9 م منازعات مذهبی شرق موجب انتقال یكی از مبلغان شاخۀ اسماعیلی شیعه به مغرب و طرح و تبلیغ آن عقیده در میان بربرهای كتامه شد. ابوعبدالله شیعی با نیرویی كه فراهم آورد، بر راههای منتهی به افریقیه از سمت باختری آن سرزمین مسلط شد و در 296 ق / 909 م پس از فرار امیر اغلبی وارد رَقّاده شد و به تنظیم امور حكومت پرداخت و سخن از مهدی به میان آورد (همو، 2 / 71-72). مهدی مورد تبلیغ او به نام سعید و لقب عبیدالله، از نوادگان اسماعیل بن امام جعفر صادق (ع) بود. برخی او را از جانب ناپدری از نوادگان عبدالله بن میمون اهوازی ایرانی گفته، و بنی عباس در نسب او طعنها زده‌اند (نك‍ : ذهبی، 15 / 213؛ ابن خلدون، 4 / 31؛ ابن تغری بردی، 4 / 75-77). به روایتی دیگر آن مهدی كه ابوعبدالله از زندان سجلماسه آزاد كرد و به رقاده آورد، عبیدالله اصلی نبوده است (قلقشندی، 5 / 123؛ ابن خلكان، 3 / 118). در همان آغاز كار، مهدی ابوعبدالله را كشت و كتامه به جبهۀ مخالف رانده شد (ابن‌خلدون، 4 / 37؛ مارسه، 134). البته تركیب اجتماعی و قبیله‌ای ویژۀ افریقیه و روابط پیچیدۀ این گروهها با یكدیگر امكانات كافی برای جلب نیرو و تقویت مبانی قدرت در اختیار فرمانروای جدید قرار می‌داد، اما آیندۀ آرامی برای استقرار آن تضمین نمی‌كرد. از میان بربرها قبیلۀ صنهاجه به تشیع عبیدالله گرویدند و طرفدار او شدند (ابن عذاری، 3 / 262).
عبیدالله از 303 ق / 915 م در نقطۀ شبه جزیره مانندی از ساحل، در حدود 100 كیلومتری از قیروان به سمت خاور، شهر استوار جدیدی بنا نهاد و نام آن را مهدیه گذاشت و چند سال پایتخت خود را از قیروان به آنجا منتقل كرد (ابن خلدون، 4 / 38؛ مارسه، همانجا). حدود قلمرو عبیدالله تا فاس در مغرب اقصى كشیده شد و ادریسیها به اطاعت او درآمدند. نفوذ او تا اسكندریه و سواحل ایتالیا و فرانسه هم بسط یافت (ابن خلدون، 4 / 40؛ ژولین، 2 / 81).
با مرگ عبیدالله در 322ق / 934م و جانشینی پسرش ابوالقاسم ملقب به القائم بامرالله مشكلات و بحرانهای دولت عبیدی آغاز شد. خطرناك‌ترین آنها قیام ابویزید نُكّاری از رهبران اباضی بود كه از امویان اندلس هم یاری می‌گرفت. این مرد قد كوتاه لنگ با نیم تنۀ تنگ و كوتاه و خر خاكستری اهدایی كه داشت، وقتی در 332 ق / 943 م با بی‌رحمی به قیام مسلحانه برخاست، همۀ افریقیه را به لرزه درآورد. بر قیروان مسلط شد؛ شهرها و روستاهای افریقیه را گرفت و مهدیه را 8 ماه محاصره كرد. تنها نیرویی كه از بیرون شهر آن را یاری می‌داد، صنهاجۀ تحت فرمان‌زیری بن عناد بود. ناگهان ورق برگشت؛ نیروهای ابویزید او را واگذاشتند. اباضی كشی آغاز شد و خود او در 336 ق / 947 م در كوهستان حُضْنه دستگیر و در قفس شد و همانجا درگذشت (ابن خلدون، 4 / 40-44؛ مارسه، 147-153). در اثنای این بحران منصور جای پدرش القائم را گرفته بود. منصور در كنار قیروان شهر جدیدی ساخت و آن را صَبُره یا منصوریه نامید كه مركز پر رونقی شد. قدرت دولت فاطمی در بربرستان در زمان پسر منصور، ملقب به المعز (حك‍ 341-365 ق / 952-976 م) به اوج رسید. نیروهای او از صنهاجه و كتامه به فرماندهی زیری و جوهر (از موالی منصور) تا طنجه و سبته رفتند؛ بنی مدرار سجلماسه را برانداختند؛ جوهر در 359 ق / 970 م وارد مصر شد و در جامع ابن طولون به سبك شیعیان اذان گفت و بنای شهر جدیدی را آغاز نمود كه بعدها به نام قاهرۀ مُعزیه بلند آوازه شد. خود المعز هم در 362 ق / 973 م به قاهره درآمد و امور افریقیه و مغرب را به بُلُكّین بن زیری صنهاجی سپرد. دورۀ مصری خلافت فاطمی و دولت زیری افریقیه آغاز شد (ابن‌خلدون، 4 / 45-49؛ مارسه، 153-156؛ ژولین، 2 / 85-86). چگونگی عزیمت المعز از افریقیه ــ كه جنازه‌های خلفای فاطمی پیشین را هم با خود برد (همانجاها) ــ یك بار دیگر نظر نامساعد اوایل خلافت عرب را نسبت به افریقیه به یاد آورد.
ج ـ خاندانهای حكومتگر بربر:
1. بنی زیری: بلكین بانی نخستین دولت بربر وابستۀ فاطمیان در افریقیه شد. او به سفارش معز فاطمی دست از سر بربرها و زناته برنداشت و تا سبته در مغرب اقصى را به زیر حاكمیت خود درآورد و دعوت امویان اندلس را از مغرب زدود. شهر اشیر در زمان او مورد توجه قرار گرفت و استوارترین دژ منطقه شد. پس از مرگ او در 373 ق / 983 م پسرش منصور قلمرو پدر را به استثنای مغرب اقصى نگاه داشت. در زمان پسر منصور، بادیس (حك‍ 386-406 ق / 996-1015 م)، عمویش حماد قسمت غربی قلمرو زیری را برای خود گرفت و در 405ق / 1014م بانی دولت حمادی زیری در غرب افریقیه شد. حماد از خلفای عباسی هواداری كرد؛ شیعیان را كشت و تسنن را برقرار نمود. شاخۀ بنی حماد زیری هم مانند دولت زیری اصلی افریقیه تا نیمۀ قرن 6ق / 12م حكمرانی كرد (ابن خلدون، 6 / 155- 158، 171؛ ژولین، 2 / 89-90؛ بازورث، 53-54).
در نیم قرن نخست حكمرانی زیریها در افریقیه آرامش و فراوانی و رونق برقرار شد؛ بازرگانی، صنعت، هنر و ادب رواج یافت؛ اهل علم و هنر از همه جا به ویژه آسیا و آن سوی بغداد رو به آنجا گذاشتند. زندگی امرای زیری همراه با ریخت و پاش و جلال و شكوه شرقی بود. با اینهمه، مالیاتها به سنگینی و سختی دورۀ فاطمی نبود (ابن‌خلدون، 6 / 158- 159؛ ژولین، 2 / 92). اما در زمان المعز پسر بادیس (حك‍ 406-454ق / 1015-1062م) حوادث وخیمی روی داد. این امیر كه در 8 سالگی جای پدر را گرفت، تربیتی سنی گرفت، و به مناسبتهایی این تمایل را نشان داد. خلفای فاطمی در اوایل به تذكر و عذرخواهی معز بسنده كردند، اما از 435 ق / 1044 م تا 10 سال بعد جریان امر شدت گرفت: نقض بیعت فاطمیان، اطاعت از القائم عباسی، رسیدن خلعت و هدایای خلیفۀ عباسی به المعز، حذف نام خلیفۀ فاطمی از خطبه و سكه، لعن رسمی بر بنی عبید و شیعیان و اختیار رنگ سیاه عباسیان و خواندن خطبه به نام امیر زیری و خلیفۀ عباسی. خلیفۀ فاطمی مستنصر برای تنبیه المعز قبایل بدوی عرب بنی هلال را ــ كه از چند دهه پیش در شرق نیل مستقر شده بودند ــ با پول و فرمان حكمرانی مناطق متصرفی با خانواده‌هایشان به سوی افریقیه حركت داد. این حركت بنی هلال در تاریخ افریقیه و مغرب به علت آثار شوم گسترده‌اش و فلج شدن زندگی اجتماعی و اقتصادی، نقطۀ عطفی شد (ابن‌خلدون، 6 / 159؛ مارسه، 164-167, 193-194). المعز به مهدیه پناه برد و بقیۀ افریقیه به دست عربها افتاد (ابن خلدون، 4 / 62-63). افریقیه تجزیه شد. عربها صنهاجه و زناته را سركوب كردند. بنی حماد به بجایه پناه بردند. در هر شهر كسانی با حمایت عربهای نزدیك آنجا به امارت برخاستند: بنی خراسان (از صنهاجه) در تونس و اطرافش، بنی بر غواطه در صفاقس، بنی علال در طبرقه، بنی الورد لخمی در بنزرت، بنی رند در قفصه، بنی یملول در توزر، بنی جامع در قابس، و بنی حماد در زغوان (همو، 6 / 159-160، 163-171؛ مارسه، 196-198؛ ژولین، 2 / 97-99؛ ابن‌عامر، 161).
دولت زیری رانده و محدود شده به ساحل در مهدیه، مجدداً به اطاعت فاطمیان درآمد و تا 543 ق / 1148 م ادامه یافت (ابن خلدون، 6 / 159-162). در این ایامِ گرفتاری افریقیه، مغرب اقصى شاهد پیدایش یك دولت بربر جدید مبتنی بر شریعت‌گرایی مالكی به وسیلۀ لَمتونۀ صنهاجۀ صحرای موریتانی به نام مرابطون با پایتختی مراكش شد كه در زمان یوسف بن تاشفین (حك‍ 453-500 ق / 1061-1107 م) و پسرش علی (حك‍ 500-537 ق / 1107-1142 م) به اوج خود رسید و با برانداختن ملوك طوایفِ اندلسِ تجزیه شده، سلطۀ خود را بر آنجا گسترد و در شمال افریقا تا غرب الجزایر هم پیش آمد (ابن عامر، 170-174). مایۀ تهدید دیگر برای دولت زیری قدرت گرفتن نُرمانها در سیسیل بود كه از اواسط سدۀ 5 ق / 11 م از سواحل مانش تا ایتالیای جنوبی گسترده شدند و مسلمانان سیسیل را به اطاعت آوردند و پادشاهی جدیدی در آنجا برقرار كردند (هاردی، 63).
از هنگام تبدیل سیسیل به قلمرو مسیحی، وضعیت در مدیترانه به ضرر مسلمانان دگرگون شد. تشدید شور جنگهای صلیبی كه از مدتی پیش اروپا را به حركت درآورده بود و نیز خشم دولتهای ساحلی اروپا از دستبردهای دریا زنان افریقیه به كشتیها و سواحل آنها موجب پیدایش

صفحه 1 از5

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: