صفحه اصلی / مقالات / افریقیه /

فهرست مطالب

افریقیه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 13 آبان 1398 تاریخچه مقاله

 1 / 111، 1012). اعلام رسمیت آیین مسیح و تقسیم امپراتوری در دهۀ آخر قرن 4 م چیزی از بحران نكاست (كرنون، 90).
به این ترتیب، تاریخ افریقیه در مدت 4 قرن استیلای روم به معنی 4 قرن شورش شده، و تقریباً در زمان حكمرانی هر امپراتور یك شورش در آنجا روی داده است. با ناتوان‌تر شدن امپراتوری، بحران به سمت مشرق گسترش می‌یافت (هاردی، 28). در چنین موقعیتی بود كه واندالها، یكی از طایفه‌های ژرمنی، در 409 م با نیروی 100 هزار نفری وارد اسپانیا شدند و سراسر شبه‌جزیرۀ ایبری را در نور دیدند و 20 سال بعد به افریقا وارد شدند. از عوامل مهم توجه واندالها به افریقا و سهولت استیلایشان بر آنجا رقابتهای میان حاكمان رومی محل، ناخشنودی مردم بومی از سلطۀ رومیها و دشمنی مسیحیان دوناتیست با مسیحیان درست آیین (ارتدكس) بود. وانگهی، واندالها هم مانند بسیاری از مسیحیان بربر پیرو عقاید آریوس بودند. به روایتی 80 هزار جنگجوی بربر به واندالها پیوستند. حاكم رومی پس از شكست در هیپو (بونه) محاصره شد. قدیس آوگوستینوس معروف در میان محصوران بود و مردم را به پایداری تشویق می‌كرد و در اثنای 14 ماه محاصرۀ شهر در 431 م درگذشت (گیبون، 2 / 795-796). گایْسِریك (یا ژانْسِریك) سردار نابغۀ لنگ واندالها چند سال بعد (439 م) قرطاجنه را هم تسخیر كرد. واندالها بر سراسر بربرستان مسلط شدند و امپراتوری روم برای ادامۀ تأمین غلۀ مورد نیاز از شمال افریقا این سلطه را به رسمیت شناخت (دورانت، 4 / 48- 49). چند سال بعد گایسریك بر خود رم هم مسلط شد و به عمر امپراتوری روم غربی پایان داد. افریقیه در حاكمیت واندالها هم موقعیت مهم خود را حفظ كرد. ناوگان واندال از تونس در جهات مختلف مدیترانه حركت می‌كرد (كرنون، 91-92).
اتحاد و همكاری كوه‌نشینان بربر با واندالها در جنگهای اوایل استیلای آنان، پس از مدتی كه غارتگران به ناز و نعمت و آسایش‌طلبی خو گرفتند و اختلافات سیاسی و دینی در میان آنان شیوع یافت، به جدایی و حتى رو در رویی كشید (هاردی، 28-29). بربرها به شهرها می‌تاختند و برخی از شهرها در آن زمان ویران شد. ماستیس، از كوه‌نشینان اوراس، در 476 م خود را امپراتور منطقه اعلام كرد و تا 40 سال این عنوان را نگاه داشت (كرنون، 92-94).
سستی و ناتوانی واندالها با بازیابی توان امپراتوری روم در قسمت شرقی آن (بیزانس) همزمان بود. یوستی نیانوس (حك‍ 527-565 م) پس از صلح با ایران در 532 م متوجه اهمیت افریقا و مقابله با واندالها شد (پروكوپیوس، II / 91). بلیزاریوس، سردار رومی، مأمور جنگ با واندالها و فتح افریقا شد و با استفاده از بی‌دفاع بودن شهرهای منطقه ــ كه واندالها باروهایشان را ویران كرده بودند ــ بر قرطاجنه دست یافت و مقاومت واندالها را در شمال افریقا و جزایر مدیترانه و بالئار درهم شكست، اما شورش در بربرستان از سرگرفته شد و تا 548 م آرامش برقرار نشد (همو، III / 49, 145؛ یوسف، 55-57). به گفتۀ پروكوپیوس، جنگهای یوستی نیانوس در افریقای شمالی به علت تلفات بسیار آن یك فاجعۀ بزرگ بوده است. از علتهای مهم ناخشنودی مردم از سلطۀ امپراتور بیزانس آن بود كه او زمینهای خوب مردم را برای خود گرفت، مالیاتهای سنگین و بی‌سابقه بست، پیروان آریوس را از معابدشان راند و مواجب سپاهیان را هم نتوانست درست بپردازد (IV / 213, 215)؛ حتى كاتولیكهای محل هم كه به اجرای مراسم به زبان لاتینی خو گرفته بودند، به علت اجرای یونانی مراسم به وسیلۀ كاتولیكهای بیزانسی ناخشنود شدند (كرنون، 94). عدم انقیاد قبایل و رؤسای بربر هم خود عامل جاودانه مانندی برای شورش بود. استیلای بیزانس در افریقیه و مناطق مجاور آن حتى از سلطۀ روم سابق هم ناكام‌تر شد. در زمان امپراتوری یوستی نیانوس دوم (565- 578 م) یك امیر بربر نیروهای بیزانس را شكست داد. در زمان ماوریكیوس (582-602 م) بربرها كم مانده بود كه قرطاجنه را هم تصرف كنند. در همان هنگام، بربرهای منطقۀ وهران دولتی مسیحی تشكیل دادند كه از نهر مولویه (خاور مراكش) تا اوراس گسترده شد. دوناتیسم در میان مسیحیان بربر جانی دوباره گرفت و به این ترتیب 3 گرایش كاتولیكی، دوناتی و مونوفیزیتی مسیحیت بربرستان را گرفتار چند دستگی كرد و در آن هنگام كه عربها به دروازه‌های افریقیه نزدیك می‌شدند، درگیری اعتقادی میان بطریق كاتولیك افریقیه به نام گرگوار (جُرْجیر متون عربی) و امپراتور كنستانس دوم متمایل به «وحدت مشیت» سیاسی، منطقه را آشفته كرده بود (كرنون، 95). در زمان استیلای بیزانس، افریقای شمالی را از نظر اداری به 6 بخش تقسیم كردند كه 3 بخش آن از اجزاء افریقیه بود: قسمت شمالی كشور تونس، بقیۀ تونس و طرابلس غرب، و منطقۀ قسنطینه. ادارۀ امور هر كدام از این بخشها را بر عهدۀ یك والی گذاردند كه برای یك سال منصوب می‌شد و به كمك یك مجلس 50 نفری كار می‌كرد. حرص و آز، فساد و رشوه‌خواری، ظلم و جور حكام و دستگاه اداری بیزانس راه را برای موفقیت فاتحان جدید دیگر هموار می‌ساخت (ابن عامر، 84-90).


2. دورۀ اسلامی


الف ـ فتح و والیان

پس از تصرف مصر در 20 ق / 641 م به دست عمرو بن عاص (طبری، 4 / 104)، پیوستگی طبیعی افریقیه به حدود غربی مصر و تعلق هر دو به امپراتوری بیزانس توجه عربهای مسلمان را به افریقیه معطوف كرد. اما فتح افریقیه دشوارتر از پیشرویهای عرب در جاهای دیگر شد (عنان، 1(1) / 15) و با وجود این دشواریها، عربها این منطقه را آسان‌تر از رومیها به چنگ آوردند و آثار پیروزی آنان بسیار فراتر از نتایج پیروزی رومیها و حتى بعدها فرانسویها رفت (نك‍ : مونس، 34-35) و فتح اسلام در آنجا چنان گسترده و ریشه‌دار شد كه به نظر اهل تحقیق تاریخ منطقه به وسیلۀ اسلام به مشرق گره خورده، و تمیز میان اسلام و مغرب ناممكن شده است (ژولین، 2 / 8).
نخستین حركت مسلمانان در جهت افریقیه ظاهراً سال پس از فتح مصر و به وسیلۀ همان فاتح صورت گرفت. عمرو پس از گشودن طرابلس از خلیفۀ دوم اجازه خواست تا بقیۀ افریقیه را هم بگشاید. گویا به استناد این ذهنیت كه افریقیه جا یا مایۀ تفرقه و غدر است، خلیفه او را از ادامۀ پیشروی بازداشت (بلاذری، 227؛
یعقوبی، 2 / 156).
در نوشته‌های اسلامی دربارۀ افریقیه احادیث و روایاتی گاه متناقض و گاهی با دید نامساعد نسبت به آنجا نقل شده است (نك‍ : ابوعبید، المغرب، 21-22، معجم، 1 / 176؛ مارسه، 20). حركت دیگر برای فتح افریقیه در زمان خلیفۀ سوم در یكی از سالهای 26- 29 ق / 647-650 م واقع شد (بلاذری، 317؛ یعقوبی، 2 / 165؛ طبری، 4 / 250)، آنگاه كه عثمان برادر رضاعی خود عبدالله بن سعد بن ابی سَرح را مأمور غزو آن سرزمین كرد. نیروهای عبدالله در جهات مختلف در افریقیه پیش رفتند و غنایم بسیار به چنگ آوردند. از حاكم افریقیه در این زمان با نام بطریق یاد شده است و قلمرو او را از طرابلس تا طنجه (مفهوم وسیع افریقیه) گفته‌اند (بلاذری، همانجا). نام این بطریق را جرجیس (یعقوبی، همانجا؛ ادریسی، 1 / 283)، جرجین (ابن اعثم، 2 / 135) و جُرجیر (مسعودی، مروج ... ، 1 / 182) نوشته، او را رومی، فرنگی (ابن‌خلدون، 6 / 107) و حاكم از جانب روم گفته‌اند. به نظر مسعودی، جرجیر نه اسم یك شخص، كه عنوان حاكمان سیسیل و افریقیه در دورۀ پیش از اسلام بوده است (همانجا). نام اصلی او گریگوریوس، منصبش اِكْسارْخوس (اسقف شاه)، مدعی امپراتوری و مورد حمایت بربرها بود (استروگورسكی، 110). جرجیس در سُبَیطله پایداری كرد و كشته شد و بیش از 5 / 2 میلیون دینار غنیمت به دست فاتحان افتاد (یعقوبی، همانجا). این یك تصرف و استقرار نبود، بلكه بیشتر یك دستبرد برای گرفتن غنیمت و اسیر بود (مارسه، 29-30) و نیرو به مصر بازگشت (بلاذری، 229).
گرفتاریهای اواخر دورۀ خلافت عثمان و درگیریهای دورۀ خلافت علی (ع) فرصتی برای توجه به امور افریقیه باقی نگذاشت. آنگاه كه كار به دست معاویه افتاد و خلافت به شكل یك امپراتوری عرب درآمد، فتح افریقیه هم از نو مورد توجه قرار گرفت. در واقع، فتح افریقیه به صورت پی‌گیر و پایدار و همراه استقرار از این هنگام آغاز شد (عنان، 1(1) / ‌18- 19). اختلاف عمال بیزانس در افریقیه و تشبث یكی از آنان به معاویه گویا از عوامل توجه حاكم اموی به مسأله بود. او معاویة بن حُدَیج سَكونی (تجیبی) را با نیروی بزرگی به افریقیه فرستاد. جَلولا با چند شهر و قلعۀ دیگر به تصرف درآمد، مردم منقاد و آرام شدند و فاتحان با غنیمت و اسیر بازگشتند. این واقعه در 45 ق / 665 م روی داد (ابن اثیر، 3 / 92؛ عنان، 1(1) / 19). در این حركت، شماری از بربرها اسلام آوردند (مارسه، 31).
اما حركت سال 50 ق / 670 م معنی دارتر از این شد. در این سال، معاویه عُقبة بن نافع فهری را به افریقیه فرستاد (یعقوبی، 2 / 229). عقبه از طریق منطقۀ جَرید وارد افریقیه شد و با تصرف شهرها و قلعه‌ها پیش رفت. بربرهای مسلمان شده بر نیروی عقبه افزوده شدند، اما احتمال ارتداد و شورش آنان منتفی نبود. كار اساسی عقبه بنای شهر قیروان و جامع آن در 55ق / 675م و گماردن نیروی عرب در آنجا بود. این اقدام برای حفظ دستاوردها، دفاع در برابر روم و بربر و داشتن پایگاهی برای گسترش بعدی كمال اهمیت را داشت و حاكی از آن بود كه فتح افریقیه كاری دامنه‌دار و پی‌گیرانه خواهد بود (همانجا؛ ابن اثیر، 3 / 465-466؛ مارسه، همانجا؛ ژولین، 2 / 19).
پس از عقبه، ابوالمهاجر انصاری پیشروی در افریقیه را تا نزدیكی تلمسان ادامه داد و رئیس قبیلۀ اَورَبه، كسیله را شكست داد و اسیر كرد. در زمان یزید بن معاویه، عقبه دوباره به مأموریت افریقیه و فرماندهی بازگشت و این بار، به روایتی، تا ساحل اقیانوس اطلس پیش رفت. در راه بازگشت، كسیله ــ كه آزاد شده یا فرار كرده بود ــ با نیرویی از بربرها و رومیها در بسكره در برابر او ایستاد و سرانجام در نزدیكی تهوذه او را با 300 سوار همراهش كشتند. مدفن او با نام «سیدی عقبه» در 5 كیلومتری جنوب تهوذه زیر قبه‌ای محقر زیارتگاه است (ابن اثیر، 3 / 466-467، 4 / 105؛ مارسه، 31-32؛ ژولین، 2 / 20-22؛ عنان، 1(1) / 20). آنگاه مسألۀ ارتداد بربرها پیش آمد. كسیله قیروان را گرفت و 3 یا 5 سال بر قسمت خاوری مغرب فرمانروایی كرد (ابن خلدون، 6 / 109؛ ژولین، 2 / 22). روشن نیست كه خود كسیله هم مرتد شده باشد، اما او به مسلمانان اجازه داد كه در قیروان بمانند. نوع رابطۀ او با دولت بیزانس هم دانسته نیست (مارسه، 33؛ ابن خلدون، همانجا).
عبدالملك مروان به جبران این شكست زُهَیر بن قَیس بَلَوی را با سپاه بزرگی به ولایت افریقیه فرستاد. زهیر در 66 ق / 686م نیروی كسیله را در مِمْس، نزدیك قیروان، شكست سخت داد و كسیله و بسیاری از یارانش كشته شدند. زهیر وارد قیروان شد، پادگانی در آن گذاشت و نیروهایش را برای سركوب شورش در جهات مختلف فرستاد. بیزانسیها با استفاده از درگیری عربها با بربرها، ناوگان خود را از سیسیل آورده، قرطاجنه و شهرهای ساحلی را گرفتند. یك بار دیگر افریقیۀ تازه فتح شده از دست عرب به در رفت (مارسه، 32-33؛ ژولین، 2 / 24؛ عنان، 1(1) / 21).
حكومت دمشق مدتی به مسائل مشرق (ابن زبیر و خوارج) گرفتار بود و پس از سركوب مدعیان باز متوجه افریقیه شد. عبدالملك این بار حسان بن نعمان غسانی، عامل مصر را در 73ق / 692م والی افریقیه گردانید و او را با نیروی بزرگ بی‌سابقه‌ای روانه كرد (نك‍ : ابن خلدون، همانجا: سال 79 ق). مسلمانان تا قرطاجنه پیش رفتند و نیروهای بیزانس و گُتهای اسپانیا را درهم شكستند. قرطاجنه ویران گردید و بار دیگر اسلام در فاصلۀ برقه تا اقیانوس اطلس فرمانروا شد (مارسه، 33-34؛ ژولین، 2 / 24-25؛ عنان، 1(1) / 21-22).
حسان برای تنظیم نیروهایش به قیروان بازگشت. از زمان كشته شدن كسیله عده‌ای از بربرها و كوه‌نشینان بر گردزنی فرمانروا از قبیلۀ جَراوه از بَتْر جمع شده بودند. «دَهبا»، ملكۀ اوراس به سحر و پیشگویی شناخته بود و خود و قبیله‌اش یهودی بودند. در متون عربی از او با عنوان «كاهنه» یاد شده است (ابن خلدون، 6 / 107، 109). حسان در درگیری با كاهنه در مسكیانه شكست خورد و كاهنه 5 سال بر افریقیه فرمانروایی كرد. در این مدت شهرها و روستاها ویران گردید و این مایۀ ناخشنودی بربرها شد. حسان با نیروی تازه نفسی از طرابلس بازگشت. بربرهای ناراضی به او پیوستند و به پناهگاه كاهنه در اوراس هجوم بردند. كاهنه كشته شد و بربرها به شرط اطاعت و پذیرش اسلام امان یافتند (همانجا) و قرار شد بربرها سپاهی 12 هزار نفری برای كمك به مسلمانان در جنگ با دشمنانشان آماده كنند (ابن اثیر، 4 / 372). با مرگ كاهنه دورۀ پایداری در برابر عربها پایان یافت (ژولین، 2 / 26). از این پس، افریقیه جزو قلمرو خلافت باقی ماند. ناوگان مسلمانان از بندرگاه جدید قرطاجنه ــ كه حسان آن را پایه‌ریزی كرد ــ بعدها به سواحل و جزیره‌های اروپایی مدیترانه راه یافت. والی مصر در 89ق / 708م حكومت افریقیه و مغرب را به موسی بن نصیر لخمی، از موالی و سرداران بنی‌امیه سپرد. موسى تا طنجه پیش رفت و همۀ مغرب اقصى را به اطاعت درآورد و از موالی بربر خود طارق بن زیاد را با نیرویی در آنجا گذاشت و به قیروان بازگشت (بلاذری، 322). موسى، برخلاف حسان،‌ والیگری را بیشتراز چشم جنگ وغنیمت می‌نگریست. شمار بربرها هم در سپاه او افزون شده بودند. نیروهای او در دریا با دستبرد به سیسیل و ساردنی و مَیورقه و مِنورقه با غنایم و اسیران بسیار برمی‌گشتند (عنان 1(1) / 25-26). سردار او طارق هم در اندلس و اسپانیا تا مرزهای فرانسه پیش رفت (بلاذری، همانجا). به سبب گسترش دامنۀ متصرفات مسلمانان در سمت مغرب، اولاً والیگری افریقیه از مصر جدا و مستقل شد و ثانیاً ولایت اندلس تابع افریقیه گشت (ابن قوطیه، 37-‌ ‌39).
دوران آغاز شده از نخستین فتوح خلیفۀ سوم تا استقرار حاكمیتی نسبتاً مستقل و موروثی در افریقیه در 184 ق / 800 م به عصر والیها شناخته شده است. در این مدت 28 والی بر افریقیه تعیین شد. یكی در زمان عثمان، 18 نفر در دورۀ امویان و 9 نفر در زمان بنی عباس. كارهای مهم صورت گرفته در این دوره اینهاست: اتمام كار فتح، انتشار و تعلیم اسلام در منطقه و دور كردن امپراتوری بیزانس از آنجا، گرفتن زمینهای كشاورزی از دست رومیان و بخشیدن آنها به مردم روستایی بومی و تبدیل بزرگ مالكی رومی به خرده مالكی محلی، توجه به درختكاری، وارد كردن انواع جدید درختان میوه مانند خرما از عراق و دانه‌های قابل كشت مانند برنج از چین، افزایش محصول كشاورزی و تجارت و درآمد خزانه، ساختن مراكز شهری جدید مانند قیروان، احداث مجرای آبی میان شهر تونس و حلق الوادی، استوار ساختن باروی طرابلس، بنای قصر الرباط مُنَستیر، توجه به تجارت و ساخت بازارها و ... (ابن عامر، 102-105).
اما روی دیگر سكه، رفتار منفی فاتحان و روحیۀ انقیادناپذیر بربرها بود. فاتحان از همان آغاز فتح، افریقیه را به چشم سرزمین غنیمت و اسیر نگریستند و درصورت عدم پذیرش اسلام از سوی مغلوبان، آنچه می‌توانستند از آنان می‌گرفتند. بزرگان افریقیه عبدالله بن ابی سرح را با پیشنهاد پرداخت 300 قنطار طلا برگرداندند (بلاذری، 318). مغلوبان بربر هر بار كه توانستند و چشم فاتحان را دور دیدند، یا از اعتقاد جدید بازگشتند ــ به قولی آنان تا زمان عبور طارق به اندلس 12 بار مرتد شدند (ابن خلدون، 6 / 110) ــ و یا مانند ماجراهای كسیله و كاهنه با موفقیتی هرچند موقت فاتحان را به عقب راندند. بیشترین كار اسلامی كردن در سالهای پایانی قرن نخست و آغاز قرن 2 ق در زمان عمر بن عبدالعزیز صورت گرفت. والی او اسماعیل بن عبدالله و 10 تن از تابعانِ عالم و عامل، خود را وقف تعلیم اسلام و تصحیح اعمال مسلمانان در افریقیه كردند (مارسه، 40). اما پس از عمر كوتاه خلافت عمر دوم، عصر نوینی در دودمان خلافت مروانی و رفتار والیان ایشان در افریقیه آغاز شد كه راه انقراض آن دودمان و واكنشهای دینی مردم بومی افریقیه را بر ضد استیلای عرب هموار ساخت. سیاست تعصب قبیله‌ای حاكمان مروانی در تعیین والیهای افریقیه و صاحبان مناصب كشوری و لشكری آنجا رعایت می‌گردید و همین سیاست به وسیلۀ این والیها و عمال در محل تعقیب می‌شد و مانند دیگر ولایات خلافت، در افریقیه هم جنگ و نزاع میان قبایل عرب درمی‌گرفت (مونس، 144). گذشته از بی‌نظمی نیروی نظامی عرب، سختگیری برخی از والیان با مردم بومی راهی جز عدم اطاعت و شورش برای آنان باقی نمی‌گذاشت. یزید بن ابی مسلم والی افریقیه، شاگرد و كاتب سابق حَجّاج معروف، همان شیوه‌های او رادر قلمرو خود به كار گرفت. نمایندگان مردم بربر برای عرض حال به دمشق رفتند، اما جوابی نیافتند و بازگشتند. مردم سر به شورش برداشتند و یزید والی را كشتند (طبری، 4 / 254-255).
طبری در این خصوص اشاره كرده است كه مردم افریقیه تا زمان هشام بن عبدالملك مطیع‌ترین مردم بودند؛ اما در این زمان مبلغانی از مردم عراق به میان آنان رفتند و میان آنان چنان تفرقه انداختند كه تا روزگار طبری ادامه داشته است (4 / 254). در حقیقت، علت ناخشنودی و نافرمانی مردم افریقیه ستمگریهای حاكمان و عاملان اموی بود، اما با انتقال خلافت به بنی عباس هم چیزی از جور و ستم حكام خلافت در افریقیه كاسته نشد (نك‍ : ذهبی، 6 / 411-412). اما آنچه مربوط به مردم عراق و مبلغان مشرق می‌شود، در واقع انتقال اندیشه‌های سیاسی ـ اعتقادی برآمده از درگیریها درونی مسلمانان مشرق یا بقایای انسانی این درگیریها به افریقیه به عنوان ایالتی دور از دسترس مركز خلافت بود. بربرها این اندیشه‌ها را شعار خود در مخالفت با عمال خلافت ساختند. یعنی این بار به جای ارتداد و نفی اسلام، با شعار و حربۀ عقیدۀ اسلامی به میدان آمدند (مانند شعوبیۀ ایران). عقیدۀ خوارج به وسیلۀ بازماندگان و فراریان گروههای سركوب شده به دست حجاج در مشرق به مغرب و نخست به افریقیه راه یافت.
دهۀ آخر حكمرانی امویان و دهۀ نخست سلطۀ بنی‌عباس در افریقیه و مناطق مجاور آن، دورۀ اوج قیامهای خوارج بود. یزید بن ابی مسلم

صفحه 1 از5

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: