صفحه اصلی / مقالات / افریقیه /

فهرست مطالب

افریقیه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 13 آبان 1398 تاریخچه مقاله

شام است. محصول توت و ابریشم آن بی‌مانند بود (ابوعبید، همان، 17؛ ابوالفدا، 191؛ قلقشندی، همانجا). جزیرۀ جَرْبه در ورودی جنوبی خلیج قابس گذرگاهی به خشكی داشت و مركز خوارج بود (ابوعبید، همان، 19). سوسه از 3 طرف بر دریا بود و میدان بازی پلكانی (آمفی‌تئاتر) باستانی، و دیگر آثار بزرگ و كهنش در سدۀ 5 ق / 11 م هنوز چشمگیر، و به فراوانی كالا و میوه و گوشت خوب و ارزان شناخته بود (همان، 34). صَفاقُس یا سفاقس، در خاور مهدیه (ابوالفدا، 193) شهر كوچك باروداری كه به پشم گیاهی ویژه‌اش بلند آوازه بود. در جنوب این شهر جبل السَبع و شهر قَفصه در جنوب آن كوه قرار داشت (همانجا). بَنْزَرْت (یا نبزرت یا بیزرت) خلیج و لنگرگاهی بود در باختر تونس و شهر بنزرت در كنار آن و در شمال و شمال غربیِ دو دریاچۀ شور و شیرین كه به هم پیوسته بودند، بی‌آنكه مزۀ آبشان از این پیوستگی دگرگون شود (قلقشندی، 5 / 105؛ ابوالفدا، 189). طَبْرَقه بندر و لنگرگاهی بود باستانی و مركز بازرگانی (ابوعبید، همان، 57). در حدود یك منزلی جنوب شرقی طبرقه در داخل افریقیه، شهر باجه (ابوالفدا، 189) بر بالای كوه عین الشمس و گرداگرد آن قرار داشت؛ شهری كهن بارودار، پر آب و باران، با باغهای بزرگ در اطراف، با قیمتهای ارزان و مشهور به هری (هرات) افریقیه بود (ابوعبید، همان، 56-57). روبه‌روی باجه بر كنار دریا شهر كوچك مرسی الخَرز با باروی استوار قرار داشت (ابوالفدا، 189) كه بد هوا بود، اما مرجان خوب تنها از آن نقطۀ دریا به دست می‌آمد (مقدسی، ترجمه، 1 / 322؛ ابوعبید، همان، 55). در باختر طبرقه، در ساحل كشور كنونی الجزایر و در داخل حدود افریقیۀ آن عهد شهرهای دیگری نیز وجود داشت كه از جملۀ آنها بونه، شهری باستانی و بر زمینی بلند بود. شهر جدید بونه كه پس از 450 ق / 1058 م ساخته شد، در 3 میلی آن قرار داشت. كوه زَغوغ مشرف بر بونه، و پر برف و سردسیر بود. قبیله‌های بسیاری از بربرهای مَصموده و اَوْرَبه و دیگران در اطراف آن ساكن بودند و بازرگانان آنجا را بیشتر اندلسیها تشكیل می‌دادند (همانجا). بِجایه مركز مغرب میانی به سمت باختر قرار داشت (ابوالفدا، 183؛ قلقشندی، 5 / 109). قسنطینه میان بونه و بجایه، به سمت جنوب و دور از دریا و به حسابی در مرز افریقیه و مملكت بجایه قرار داشت و شهری آبادان و پرتجارت بود (ابوالفدا، 187؛ قلقشندی، 5 / 110). شهرهای الجزایر (جزایر بنی مَزْغَنّه یا بنی مَزْغَنّان) و مِلیانه و وهران و تلمسان به سمت باختر بركنار دریا یا با فاصلۀ كمی از آن قرار داشتند. تاهرت در درون سرزمین مغرب میانی در فاصلۀ تلمسان و سَطیف قرار گرفته بود.
برخی شهرهای مهم دیگر افریقیه در قسمت داخلی آن سرزمین و دور از دریا قرار داشتند: از باختر به خاور، از آن جمله سطیف، در دو منزلی جنوب بجایه و 2 یا 4 منزلی باختر قسنطینه؛ بسكره در سمت جنوب قسنطینه؛ و از شهرهای منطقۀ زاب و تابع بسكره، جَمونه، طولقه، ملیلی و بنطیوس. رود بزرگی از كوه اوراس به بسكره جاری بود (ابوعبید، المغرب، 52؛ قلقشندی، 5 / 107). طُبْنه شهر بزرگ دیگری در حدود زاب، میان قسنطینه و بسكره بود و در فاصلۀ قیروان تا سجلماسه شهری از آن بزرگ‌تر نبوده است (یاقوت، 3 / 515). در سمت جنوب بسكره شهر باستانی تَهوذا (یا تَهوذه)، معروف به مدینة السحر نهاده بر سنگ با خندقی گرداگرد آن قرار داشت (ابوعبید، همان، 72-74). پس از تهوذا به سمت جنوب شهرهای بادیس و قیطون بیاضه بود و از این آخری راه دو شاخه می‌شد، یكی به طرف سرزمین سیاهان و دیگری به سمت طرابلس و قیروان می‌رفت (همان، 74). غَدامِس از جنوبی‌ترین شهرهای بر سر راه سرزمین سیاهان بود (یاقوت، 3 / 776؛ ابوالفدا، 195). در قسمت شرقی و جنوب شرقی كوه اوراس منطقۀ قسطیلیه از بلاد جرید و زاب بزرگ قرار داشت، شهر عمدۀ منطقه كه در گذشتۀ دور به نام قسطیلیه، و در قرون اسلامی به نام تَوْزَر شناخته بود. توزر در كنار بیابان بایری قرار داشت كه در آن زمان پایان آبادانی و تمدن محسوب می‌شد (ابوعبید، همان، 48- 49؛ یاقوت، 1 / 892-893، 4 / 97؛ ابوالفدا، همانجا). حَمّه و نَفْطه دیگر شهرهای قسطیلیه بودند (ابوعبید، همان، 74-75؛ یاقوت، 2 / 341، 4 / 800). در 3 منزلی قیطون بیاضه به سمت شرق شهر نَفْزاوه قرار داشت و از آنجا تا قیروان به سمت شمال 6 روز راه بود (ابوعبید، همان، 47).
شهر شروس مركز آبادیهای جبل نفوسه، شهری بزرگ و پرجمعیت بود و مردمش اِباضی بودند. در شهر جادوا در جبل نفوسه یهودیان بسیاری ساكن بودند (ابن حوقل، 92-93؛ ابوعبید، همان، 9؛ یاقوت، 2 / 5). میان شروس و طرابلس قلعۀ باستانی لَبْده با آثار كهن قرار داشت. ساكنان آن از عربها بودند و با بربرهای اطراف جدال داشتند (ابوعبید، همانجا). از جبل نفوسه به شرق و جنوب شرق سرزمین بَرقه و فَزّان بود كه از حدود افریقیه بیرون می‌شد و میان طرابلس و اسكندریه و طرابلس و فَیوم (در مصر) قرار داشت (نك‍ : یاقوت، 1 / 573، 3 / 890).
در فاصلۀ شهرهای جنوبی و ساحل شمالی افریقیه شهرهای دیگری وجود داشت كه از جملۀ آنها در پای كوه اوراس شهر باستانی باغایه بود با رودها و باغها و كشتزارها و در نقطۀ برخورد راههای مختلف از جهات گوناگون (ابوعبید، همان، 50، 144-145). میان قیروان و تونس به سمت غربِ جبل زغوان شهر لُرْبُس (یا الاربس) بود، معروف به بلد العنبر و با بهترین زعفران كه تا قیروان 3 روز راه فاصله داشت (همان، 46). جز اینها شهرهای بسیار دیگری در نقاط مختلف افریقیه از ساحل تا درون و كنارۀ بیابان پراكنده بود. مقدسی (ص 216- 218) و ابن حوقل (ص 66- 69) و انصاری دمشقی (ص 234-240) سیاهۀ فشرده‌ای از آنها را به دست داده‌اند.


3. ارتباطات

خاور، باختر، شمال و جنوب افریقیه به وسیلۀ شبكه‌ای از راههای گوناگون به هم و به مناطق همسایه و دور پیوند می‌یافتند. این راهها از شهرها و روستاها و قلعه‌ها می‌گذشت و بر سر راهها، چاههای آب ضروری‌ترین نیاز رهنوردان تشنه كام را برآورده می‌ساخت. نوشته‌های جغرافیایی قرون اسلامی، منازل و قبایل سر راهها و زمان لازم را برای رسیدن به آنها مشخص كرده‌اند (مثلاً نك‍ : ابن حوقل، 84- 88؛ ابوعبید، المغرب، 49-76)؛ از آن جمله بودند راههای قیروان به قلعۀ ابی طویل، ابی طویل به تَنَس، قیروان به بونه، قیروان به طبرقه، قیروان به مرسی الزیتونه، اشیر به مرسی الدجاج، اشیر به جزایر بنی مزغنه، وهران به قیروان (همانجا)، و راههای طرابلس به قابس، قابس به سفاقس، سفاقس به قیروان، سفاقس به مهدیه (همان، 17-21).
بجز راههای خشكی، گفتنی است كه افریقیه كنارۀ درازی در ساحل جنوبی مدیترانه با بندرگاههای مناسب داشت. این شهرهای بندری از طریق دریا با یكدیگر و با مراكز دور در خاور و باختر، از شام و مصر تا مغرب اقصى ارتباط می‌یافتند. حوضۀ مدیترانه افریقیه را با مراكز اقتصادی و سیاسی دیگر در سواحل اروپایی مربوط می‌ساخت. در حقیقت، افریقیه هم مانند دیگر مناطق ساحلی مغرب و حتى بیش از آنها جزو مهمی از «مجموعۀ مدیترانه» بود و در تحولات آن از روزگاران دور تا عصر جدید به‌گونه‌ای فعال یا منفعل نقش داشت. با نگاهی به نقشۀ بزرگ منطقه‌ای افریقا و مدیترانه، جایگاه «میانی» افریقیه در این پهنه، از سرزمین سیاهانِ شمال خط استوا و كنارۀ صحرا تا كرانه‌های اروپا و آسیا در اطراف مدیترانه، به خوبی جلوه‌گر می‌شود. تاریخ افریقیه هم از عهد باستان تا روزگار اخیر آثار تلخ و شیرین این موقعیت و ارتباطها را نشان می‌دهد: سرزمینی با قابلیتهای كشاورزی و به ویژه تولید غله، بازرگانی، امكان ایجاد مهاجرنشین و دسترسی به سرزمین سیاهان و مخصوصاً جادۀطلا (مثلاً نك‍ : هاردی،20؛ كرنون، 59, 62-63؛ لاكوست، 17-21).


تاریخ


1. دورۀ باستان

تاریخ نسبتاً شناخته شدۀ افریقیه با ورود فینیقیها به نقاط ساحلی مغرب در سدۀ 12 ق‌م و بنیادگذاری نخستین بنگاههای بازرگانی در آنجا آغاز می‌شود، هرچند روابط میان این منطقه و سیسیل بسیار پیش از آن زمان برقرار بوده است (كرنون، 60) و آثار تمدن مصری هم به افریقیه رسیده بود (هاردی، 16). فینیقیها از سُرْت (میان برقه و طرابلس، در لیبی كنونی) تا ستونهای هركول (تنگۀ جبل طارق بعدی و زُقاق مؤلفان عرب) پایگاهها و دفترهای بازرگانی چندی دایر كردند كه برخی از آنها شهرهای بزرگی شدند. از میان آنها، یكی به علت موقعیت خوب ویژه‌اش نسبت به دیگر همتایان اهمیت بیشتری یافت و آن بندر كارتاژ ساختۀ قرن 9 ق‌م بود. پس از گذراندن یك دورۀ آرام، به علت گسترش فعالیت یونانیها در مدیترانۀ غربی و تهدید تجارت فینیقیها، كارتاژ ناگزیر از اتخاذ سیاست نظامی و به تبع آن، تدابیر اقتصادی و مالی متناسب دربارۀ بومیان و ایجاد پایگاهها و قرارگاههای مستحكم برای نگاهداری امنیت و اقتدار خود در برابر كوچ‌نشینان شد. این نقاط تدریجاً به مهاجرنشینهای واقعی كارتاژی تبدیل شدند. این روند به ایجاد پیوندهای خویشی بیشتر با دیگر شهرهای فینیقی ساحل و حتى گسترش سلطۀ كارتاژ بر آنها را در پی داشت. شمار این شهرها از 300 متجاوز بود. به این ترتیب، كارتاژ به صورت نخستین دولت شناخته در تاریخ افریقیه ــ از منشأ غیربومی ــ پدید آمد. همۀ مدیترانۀ غربی تا سواحل جنوبی اسپانیا و جزایر بالئار، سیسیل و ساردنی زیرنفوذ كارتاژ قرار گرفت؛ پایگاههای كارتاژ در سواحل اقیانوس اطلس هم پدید آمدند.
شاید یكی از ناوگانهای كارتاژ به فرماندهی هانُن به مناطق استوایی هم رسیده باشد. در اوایل سدۀ 5 ق‌م كارتاژ به عنوان یك امپراتوری بازرگانی دریایی شناخته می‌شد (همو، 16-17؛ كرنون، همانجا). كبوجیۀ هخامنشی به علت وابستگی نیروی دریاییش به فینیقیها در تسخیر كارتاژ، پس از تصرف مصر، ناكام ماند (هرودت، 226). یونانیها همزمان با لشكركشیهای خشایارشا به یونان یك ناوگان كارتاژ را در مارسی در هم شكستند و درصدد تصرف سیسیل و حمله به كارتاژ هم بودند (توسیدید، 702, 1118, 1172). یونانیها با تصرف سیسیل و بستن راه مدیترانۀ شرقی، كارتاژ را به توجه به راههای خشكی جنوب برای ارتباط با مصر ناگزیر كردند. قدرت كارتاژ از درون به علت شورشهای ناشی از ستم و سختگیریهای بسیار بر مردمان بومی، و از بیرون بر اثر رقابتهای یونانیان تهدید می‌شد. با اینهمه، در عصر بَطالسه (پایان سدۀ 4 ق‌م)، كارتاژ هنوز موقعیت اقتصادی ممتازی داشت و رقبای یونانی آن رو به ناتوانی بودند. اما در این هنگام رم به عنوان نیروی تازه‌ای در حوضۀ غربی مدیترانه پای گرفت (كرنون، 62-63).
نظام اجتماعی و حكومتی كارتاژ نمونۀ روشنی از فرمانروایی پول و ثروت، با همۀ توسعه و تكامل امور مربوط به بازرگانی و در عین حال مفاسد و تناقضهای ناشی از آن بود. مردمان بومی دربارۀ برخی از كارهای كشاورزی ــ به ویژه پرورش درختان میوه ــ از كارتاژیها چیزهایی آموختند و از طریق آنان ــ بی‌آنكه تعالی اندیشۀ انسانی در برنامۀ كارِ آگاهانۀ حاكمان كارتاژ بوده باشد ــ تا حدی به مفهوم خدای یگانه آشنا شدند و به كمك زبان سامی آنان، راه را برای آشنایی بعدی با پیام مسیحیت و اسلام هموارتر یافتند (هاردی، 18-19).
با همۀ پیشرفتگی تجهیزات نظامی كارتاژ، تناقضات درونی جامعۀ ستم‌آلودش موجب آسیب‌پذیری آن می‌شد؛ در حالی كه در جامعۀ رقیب جدید، یعنی رم، تناقضها به آن درجه از شدت نرسیده بود (دیاكوف، 3 / 75- 78). شهر رم، تقریباً همسن و سال كارتاژ (ابوعبید، المغرب، 41) تا حدود سال 270ق‌م همۀ سرزمین خشكی ایتالیا را به تصرف درآورد و برای گسترش استیلای خود بر سیسیل و همۀ مدیترانۀ جنوبی و غربی، دستیابی به انبار غلۀ افریقای شمالی و فضای مهاجرنشینی برای جمعیت رو به افزایش خود به رویارویی با كارتاژ پرداخت. از 264 تا 146 ق‌م، 3 مرحله جنگ میان این دو قدرت مدیترانه روی داد كه به جنگهای پونیك مشهور شده است (هاردی، 20-21). جنگ اول به از دست رفتن سیسیل و معاهدۀ صلح 242 ق‌م منتهی شد. جنگ دوم از 218 ق‌م آغاز شد كه با نام سردار كارتاژی هانیبال مشهور شده است. سردار رومی در این نوبت اسكیپیو بود و توانست جنگ را به خاك افریقا بكشاند و از رؤسای قبایل محلی متحدی به نام ماسینیسا بیابد و در 202 ق‌م نیروی كارتاژ را در هم بشكند و در صلح 201 ق‌م نیروی جنگی كارتاژ را وابستۀ رم سازد. اسكیپیو لقب «افریقایی» گرفت و سرزمین نومیدیا (از غرب تونس تا مراكش) به‌عنوان قلمرو ماسینیسا، متحد رومیان، شناخته شد. اقدامات تحریك و تعرض‌آمیز ماسینیسا به اراضی كارتاژ جنگ سوم را پیش آورد كه تقریباً همه در خاك افریقا جریان یافت و به صورت محاصرۀ طولانی كارتاژ، سقوط نهایی و ویرانی آن درآمد (هاردی، 21-22؛ كرنون، 64-67). رم نقاط ساحلی ممتاز كارتاژ را ضمیمۀ خود كرد و بقیه را به ماسینیسا واگذاشت. ماسینیسا در واقع نخستین پادشاه بربر شناخته در تاریخ است. رومیان حریص به این سرزمین مفتوح سرازیر شدند و مهاجرنشینان رومی درست كردند. ماسینیسا و پسرش میسیپسا (تا 119 ق‌م) از اشاعۀ تمدن و فرهنگ كارتاژی و یونانی در شهرهای تحت امرشان دریغ نكردند. اما رومیها كارتاژ را ــ كه یونانیهای خودپسند آن را زیباترین پایتختهای جهان می‌دانستند ــ چنان زیر و رو كردند كه چیزی نماند تا نشانی از شیوۀ ساخت و ساز گذشته باشد. از فرهنگ مكتوب كارتاژ هم جز سفرنامۀ هانُن و رساله‌ای از ماگون دربارۀ كشاورزی چیزی بازنماند (دورانت، 7 / 67- 68).

در زمان یوگورتاس (118-104 ق‌م) پسر میسیپسا، روحیۀ سركشی بربرهای بومی برضد حاكمان بیگانه روابط با رم را به جنگی 7 ساله منتهی كرد و با كشتن خیانت‌آمیز یوگورتاس، رم پادشاهی نومیدیا را 3 قسمت كرد كه ایالت «آفریكا» (افریقیه) را رم مستقیماً در اختیار گرفت. بعدها سزار در 46 ق‌م قلمرو این ایالت را اندكی بیشتر از تونس كنونی كرد. حاكمان رومی بدون سیاست سازندگی، افریقا را استثمار می‌كردند و بومیها این سلطه را با ناخرسندی می‌نگریستند. بی‌نظمی و شورش سیاسی غیرعادی و نامنتظر نبود (هاردی، 22-25؛ كرنون، 67-69).
از زمان آوگوستوس (د 14م) سلطۀ روم همۀ حوضۀ مدیترانه و از جمله ساحل جنوبی آن را در افریقیه تا قسمت‌آباد آن در كرانۀ صحرا فرا گرفت. در تقسیمات رومیِ شمال افریقا، تعبیر «ایالت آفریكا» منطبق بر سرزمین كارتاژ سابق و افریقیۀ بعدی می‌شد؛ والیهای رومی آنجا یا وكیلها، برای بهره‌برداری بیشتر از قلمروشان درصدد اجرای برنامه‌های بزرگ آبادانی و توسعۀ منابع طبیعی برآمدند. در زمینۀ آبیاری، راههای ارتباطی، تأمین امنیت، عمران و زیبایی شهرها با احداث باروها، پرستشگاهها، نمایش خانه‌ها، طاق نصرتها و تندیسها كارهای نمایانی كردند كه بقایای برخی از آنها هنوز باقی است. محصولات صادراتی منطقه و طلای سرزمین سیاهان به شهرهای بندری افریقیه سرازیر می‌شد. در كنار مصادره، استثمار و خشونت، نوعی سیاست همگون‌سازی هم اجرا می‌شد. این سیاست محدود به شهرهای بازرگانی و قشر زمین‌داران بزرگ بربر بود كه به علت تجارت گسترده با روم، ثروتمند و رومی مآب می‌شدند. برخی از بزرگ‌زادگان بربر در مركز امپراتوری به مناصب بلند رسیدند. سپتیمیوس سِوِروس از نجبای طرابلس در 193م بر اریكۀ امپراتوری نشست و به شهر زادگاهش حق شهروندی اعطا كرد. او و پسرش كاراكالا در آبادی و زیبایی این شهر كوشیدند و كاراكالا به همۀ اتباع امپراتوری حق شهروندی داد. افریقیۀ رومی مآب شده در زمینۀ ادب و شعر هم سخنگویانی یافت چون آپولیوس نویسنده و خطیب (125-170 م)، فرُنْتُن خطیب (100-175 م) كه مربی ماركوس آورلیوس هم بود (كرنون، 84-85؛ مور، I / 126, 789). چادرنشینان و ساكنان كوهستانهای بربر، مخالفان همیشگی استیلای بیگانه، مشمول سیاست همگون‌سازی نشدند و روح بومیان اصلی به انقیاد درنیامد. حاكمان بلندپرواز رومی در محل، گاه از این واقعیت استفاده، و در برابر حكومت مركزی شورش می‌كردند و حتى خود را امپراتور می‌نامیدند. متداول‌ترین شیوۀ كارشان هم در این موارد بستن راه كاروانهای گندم ارسالی به رم بود. امپراتوران رم همیشه از ناحیۀ وكلایشان در افریقیه نگران بودند و درصدد كاهش اختیارات و تنبیه و گاه قتل آنان برمی‌آمدند (هاردی، 26-27).
در دورۀ استیلای رومیها مسیحیت به افریقیه وارد شد. نخستین مبلغان مسیحیت به كارتاژ آمدند و به زبان یونانی در اطراف كنیسه‌ها وعظ و تبلیغ، و از فضای تسامح‌آمیز اعتقادی استفاده می‌كردند. از نیمۀ سدۀ 2 م مبلغان لاتین به تبلیغ مسیحیت در شهرهای پر رونق منطقه برخاستند و تدریجاً دامنۀ حركت به شهرهای نومیدیا كشیده شد و در همۀ طبقات پیروانی یافت. در آخرین سالهای قرن 2 م رهبری كلیسای كارتاژ را ترتولیانوس (160- ح 230 م) كارتاژی بر عهده گرفت و در زمان او آیین مسیحی در شهرهای افریقیه گسترش بسیار یافت. در 248 م یك كارتاژی دیگر، كوپریانوس (قدیس بعدی) اسقف كارتاژ و همۀ افریقیه شد. او با امپراتوران شكنجه‌گر ضدمسیحی و با پاپ اختلاف یافت. او معتقد به رعایت ترتیباتی مردم سالار و انتخابی در ادارۀ كلیسا و تعیین مقامهای روحانی بود. سرانجام، به علت ایستادگی در برابر دستور امپراتور والریانوس دایر بر لزوم اجرای مراسم قربانی به وسیلۀ مسیحیان در برابر خدایان رومی در 258م گردن زده شد.
انتشار مسیحیت و تعقیب و آزار مسیحیان به وسیلۀ دولت در شهرها، مردمان شهری و رومی مآب شده را هم مانند بربرهای مناطق جنوبی به مخالفت با امپراتوری برانگیخت. مسیحیان افریقیه از باور دینی خود حربه‌ای برضد استیلای بیگانه ساختند و كلیسای مسیحی مكانی سیاسی شد. بنابراین، بعدها كه مسیحیت در مركز امپراتوری به رسمیت شناخته شد، كلیسای افریقیه راه خود را از راه كلیسای رم جدا كرد و این به تفرقه و انشعاب منتهی شد. آریانیسم، یا باور به تفسیر ویژۀ آریوس (ح 256-336 م) كشیش مسیحی، از نابرابری 3 اقنوم (تثلیث)، و دوناتیسم، یا پیروی از باور دوناتوس (قرن 4 م) به لزوم احراز شرط طهارت معنوی (تقوا و بی‌گناهی) برای عضویت در روحانیت كلیسا، از جمله موارد افتراق بود (همو، 27-28؛ كرنون، 85-89؛ دایرةالمعارف،

صفحه 1 از5

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: