اشاعره
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 12 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/Fa/article/239809/اشاعره
دوشنبه 23 تیر 1404
چاپ شده
4
در سـدههای 3-6 ق، در گيـرودار مطرحشدن و رشد روزافزون مذهب كلامی اشعری در محيطهای شافعی ـ مالكی، بخش عمدهای از مشرق جهان اسلام حوزۀ نفوذ مذهب حنفی بوده است؛ اما برخلاف شافعيان و مالكيان كه مذهب آنان تنها در فروع پاسخگو بود و پيروان اين دو مذهب پيش از ظهور اشعری، در اصول غالباً راه اصحاب حديث را پی میگرفتند و اقليتی به تعاليم مكتبهای كلامی چون اعتزال روی میآوردند، مذهب حنفی مذهبی جامع در فروع و اصول به شمار میآمد و هرگز خلأی مشابه در محافل حنفيان احساس نمیشد؛ از همين رو ست كه در منتهااليه مشرق، مذهب اشعری تنها در نواحی شافعینشين خراسان رواج داشت و اندك رواج آن در ماوراءالنهر، به صورت جزيرههای مذهبی در نواحی چاچ و بخارا بود كه به طور سنتی، جمعيتی شافعی را در خود داشتهاند. برای بررسی رويارويی حنفيان با انديشۀ اشعری، نخست بايد اين نكته را يادآور شد كه در عصر گسترش اين انديشه، در مشرق بلاد اسلامی، دو چهرۀ مختلف از تفكر كلامی حنفی موجود بوده كه هر كدام به مقتضای ساختار خود برخوردی متفاوت با انديشۀ اشعری داشته است. از نيمۀ دوم سدۀ 2 ق، در خاور خراسان، مكتبی پای گرفته بود كه میتوان آن را مكتب حنفيان عدلگرا ناميد، مكتبی كه در بسياری اصول اساسی چون توحيد صفاتی، قدر و امر به معروف با افكار معتزله همسو بود (نك : دبا، 5 / 387- 388). در سدۀ 3 ق / 9 م هنوز از رونق اين مكتب كاسته نشده بود و تنها از سدۀ 4 ق بود كه روی به منسوخشدن نهاد (همانجا). مكتب حنفيان اهل سنت و جماعت نيز در عهد سامانی (261- 389 ق / 875- 999 م) به عنوان مكتب غالب بر محافل كلامی ماوراءالنهر مطرح بود كه از نظر تعاليم، بهجز اصرار بر انديشۀ ارجاء، به مواضع اصحاب حديث بسيار نزديك شده بود.اگرچه موج گسترش مذهب اشعری همزمان با روزگاری بود كه مكتب حنفيان عدلگرا از سوی حنفيان اهل سنت و جماعت محدود شده بود، اما با اين وصف، اين گروه از حنفيان همواره در شمار سرسختترين برخوردكنندگان با مذهب اشعری در مشرق بودهاند. با اينكه تعيين مذهب خوارزمی (د 387 ق / 997 م)، صاحب مفاتيح العلوم، با دشواری روبهرو ست، اما با توجه به تعلق بومی وی به خوارزم، يكی از حوزههای حنفی گراينده به كلام، تلقی او دربارۀ جايگاه مذهب اشعری در ميان مذاهب كلامی حائز اهميت است؛ چه، او بدون آنكه ترديدی به خود راه دهد، مذهب اشاعره را دومين مذهب از مذاهب «مشبّهه» شمرده است (نك : خوارزمی، 27؛ قس: شهرستانی، 1 / 85، كه آنان را در عرض مشبهه و در شمار صفاتيه آورده است).وزير عصر آغازين سلجوقی، عميدالملك ابـونصر كُندُری (مق 456 ق / 1064 م)، در طول وزارت خود، يا دستكم در بخش مهمی از اين دوره، به شدت بر مذهب حنفی تعصب میورزيد و به شيوههای گوناگون، با فعاليت و تبليغ اشاعره در خراسان ستيز میكرد، تا آنجا كه بزرگان اشعری را از خراسان گريزان كرده، و لعن اشاعره را بر منابر مرسوم ساخته بود (نك : ابنعساكر، 108؛ ابناثير، 10 / 33، 209). كندر، خاستگاه عميدالملك، قريهای در نزديكی تُرشيز (كاشمر كنونی) در خراسان است كه به گزارش مقدسی، مردمان آن در سدۀ 4 ق از «قدريه» بودهاند (ص 253)، عبارتی كه در تفسير آن بر پايۀ دانستههای تاريخی، بايد به «حنفيان اهل عدل» برگردانده شود.بهعنوان واكنشی در برابر اين فشارها ست كه عالمان اشعری خراسان، همچون ابوبكر بيهقی (د 458 ق) و ابوالقاسم قشيری (د 465 ق)، به تأليف آثاری در تأييد مذهب اشعری دست زدهاند (ابنعساكر، 100-112: نقل از بيهقی و قشيری)؛ و برخی چون ابونصر قشيری به تهيۀ شهادتنامههايی پرداختهاند كه در آن، عالمان نامدار بر حقانيت اشعری، يا دستکم بطلان لعن او، اشاره كردهاند (نك : همو، 113-120، 310-317).سقوط كندری و برآمدن خواجه نظامالملك بر مسند قدرت، تحولی به نفع گسترش مذهب اشعری بود؛ زیرا وی نهتنها لعن اشاعره را بر منابر موقوف ساخت و عالمان گريزان را به موطن بازخواند، بلكه با تأسيس نظاميهها، پايگاهی را برای رونق مذهب اشعری تأسيس كرد كه در رشد اين مذهب نقشی انكارناپذير بر جای نهاد (نک : ابناثير، همانجاها). شيخ اشعريان خراسان، امامالحرمين جوينی، مورد عنايت خاص خواجه قرار داشت و جوينی اعتقادنامۀ اشعری خود را با عنوان العقيدة النظامية، به نام او نوشت (نك : ابنخلكان، 3 / 169). به هر روی، شيوۀ خشونتآميز كندری را نمیتوان شاخصی برای برخورد تاريخی ميان حنفيان و اشعريان به شمار آورد. در ادامۀ سدۀ 5 و در سدۀ 6 ق، گرچه مخالفت حنفيان عدلی با تفكر اشعری مصرّانه دوام داشت، اما اين مخالفتها معمولاً در حد اختلافات نظری بوده است؛ مثلاً در سدۀ 6 ق، قزوينی رازی در گزارشهای پراكندۀ خود دراينباره، بارها از حنفيان عدلی و تقابل آنان با اشاعره سخن گفته، و مواضع «اصوليان» اماميه را با اين حنفيان بسيار نزديك دانسته است (نك : ص 41، 105، 255، 482، 486، 497، جم ).در جانب مكتب حنفی اهل سنت و جماعت، اگرچه اساس تعاليم مذهب، با مذهب اشعری قرابت بسيار داشت، اما تا چند قرن، بهجز گرايشهای فردی، گرايشی به صورت جمعی نسبت به مذهب اشعری ديده نمیشد. گفتنی است كه همزمان با حيات ابوالحسن اشعری در عراق، ابومنصور ماتريدی، متكلم سمرقندی، انديشۀ سنتی حنفيان اهل سنت و جماعت را در قالب نظامی كلامی پی ريخت كه ساختار آن با نظام كلامی اشعری به خوبی يارای رقابت داشت و مقبوليت گستردۀ اين نظام كلامی در ميان حنفيان مشرق، زمينهای را برای نفوذ مذهب اشعری باقی نگذاشته بود.با فروپاشی دولت سامانی در اواخر سدۀ 4 ق، علل گوناگون زمينهساز آن شدند كه حنفيان مشرق، فاصلۀ مذهبی خود را با همسايگان سنی خود در باختر كاهش دهند و دربارۀ برجستهترين انديشۀ كلامی مطرح در محافل سنی همسايه، يعنی مذهب اشعری، از خود انعطاف نشان دهند. در اين دوره، عالمان برجستۀ حنفی، همچون ابوالعباس قاضی عسكر، در اتخاذ موضعی معتدل نسبت به انديشۀ اشعری، كلام او را بسيار نزديك به كلام ماتريدی يافته، و تنها انحرافاتی اندك چون «مسئلۀ تكوين و تكون» را در آثار او شايستۀ هشدار ديدهاند (نك : ابنعساكر، 139-140). از ديگـر عالمـان نامی حنفی در سدۀ 5 ق ــ برخاسته از مشرق و سکناگزيده در عراق ــ قاضیالقضات ابوعبدالله دامغانی است كه از صدور دستخطی در مخالفت با لعن اشعری ابا نداشته است (نك : همو، 332). علاوه بر مواضع يادشده كه نشاندهندۀ چيزی افزون بر دوستی ميان پيروان دو مذهب نيست، گاه تأثيرپذيريهايی عميقتر نيز در جريان اين تقريب ديده میشود. افزون بر شخصيتهايی معدود كه در فروع بر مذهب حنفی پايدار ماندند و در اصول به صراحت خـود را اشعری خواندند (مثـلاً نك : همو، 259؛ ابناثير، 10 / 93؛ عبدالقادر قرشی، 2 / 46)، اوج نزديكی ميان حنفیاعتقادان و اشعريان، در اين نكته خود را مینمايد كه محافل حنفی، از سالهای گذار از سدۀ 3 به 4 ق، گرايشی پنهان نشان میدادند كه انديشۀ ارجاء را به عنوان مهمترين جداكنندۀ مذهب آنان از مذهب اصحاب حديث و اشاعره، در اعلام مواضع صريح خود حذف نمايند و بر اين انديشۀ تفرقهانگيز تأكيد نورزند؛ اما اين جريان در عمل موجب شد كه در برخی اعتقادنامهها، حتى تفكر ضد ارجاء برجای انديشۀ ارجاء نشيند. بارزترين نمونه از اين دست كه میتوان آن را محصول تقريب ميان مكتب اعتقادی حنفی و اشعری به شمار آورد، متن «الفقه الاكبر (3)» است كه بر پايۀ سنت «الفقه الاكبر» نويسی حنفی فراهم آمده، و جابهجا آثار انديشۀ اشعری در آن بروز يافته است.سخن تاجالدين سبكی در سدۀ 8 ق / 14 م، مبنی بر اينكه اكثر حنفيان در اصول بر مذهب اشعریاند (نك : 3 / 378)، و اينكه موارد اختلاف ميان حنفيان و اشاعره محدود در 13 مسئله بوده (نك : همو، 2 / 261)، در اوضاع زمانی وی، دور از واقع نبوده است. همو در راستای تقريب ميان اشاعره و حنفيان (شامل ماتريديه)، كتاب السيف المشهور را در رد شرح عقايد ابومنصور ماتريدی نگاشت (چ صائم يپرم، استانبول، 1989 م) و در قصيدهای نونيه به بررسی تطبيقی كلام اشعری و كلام ماتريدی پرداخت (3 / 379-383: متن قصيده). گفتنی است كه در سدۀ 12 ق / 18 م نيز ابوعذبه حسن بن عبدالمحسن (د بعد از 1172 ق / 1768 م) در كتابی با عنوان الروضة البهية فيما بين الاشاعرة و الماتريدية (چ بيروت، 1989 م)، بـه بررسی تطبيقی ايـن دو مذهب پرداخته است (نيز نك : موسى، 280 بب ).
مذهب اشعری در طبيعت خود، مذهبی مبتنی بر شيوههای عقلی و روشهای كلامی است و از همينرو، برخورد آن با مذاهب رقيب كلامی، غالباً برخوردی نظری و مناظرهای بوده است، اما به رغم آنكه اشاعره افكار خود را برخاسته از آراء اصحاب حديث و منطبق بر آنها میشمردند، همواره سختترين دشمنان آنان در بلاد مركزی اسلامی، اصحاب حديث بودند كه از اين دوره بيشتر با عنوان خاص حنابله شناخته میشدند. در خراسان، به گونهای مشابه، فرقۀ كراميه كه همچون اصحاب حديث از كاربرد شيوههای عقلی و تأويل نصوص پرهيز داشتهاند، دشمنان رديف نخست اشعريان بودهاند. البته دور نيست اگر مطرح شود كه چنين تقابلهايی ميان كراميان بلاد مركزی، مانند كراميان شام و مصر، و عالمان اصحاب حديث در ايران نيز با اشاعره وجود داشته است.بديهی است نقش سياسی كراميه در خراسان و حنابله در عراق، اين ستيزهجوييها را از حالت برخوردهای نظری محض خارج میساخت و ابعاد خشونتآميزی بدان میداد. اين خشونتها گاه در حد زدوخوردهای فرقهای در نيشابور و بغداد خلاصه میشد و گاه در نزاعهای ميان وزرا و امرا در دستيابی بر حكومت مورد استفاده قرار میگرفت؛ ازهمينرو، شگفتآور نيست اگر ديده شود كه برخوردهای تند صاحبحديثان و حتى حنابله در ايران ــ كه آنان را بهرهای از قدرت و نفوذ سياسی در دولتها نبوده است ــ با اشعريان و همين طور برخورد ميان كراميان و اشعريان در شام (نك : كوثری، 16) به مجادلات نظری و رديهنويسی محدود بوده است.با فاصلهای زمانی از روزگار مناظرات علمی ابنفورك اشعری با محمد بن هيصم، متكلم كراميه (د 409 ق / 1018 م) در خراسان (نك : فخرالدين، 61، 64: متن مناظرات)، در نيمۀ دوم سدۀ 5 ق، برخوردهايی خشونتآميز در خراسان به وقوع پيوسته است؛ برای نمونههايی از اين دست، نخست میتوان به جنگی داخلی در نيشابور در 488 ق اشاره كرد كه در جريان آن، جناح متحد «شافعيه» (اشاعره) به پيشوايی امامالحرمين جوينی و حنفيه به پيشوايی قاضی ابنصاعد بر ضد كراميه به پيشوايی محمشاد كشتگان پرشمار و خرابی بسيار را بر هر دو گروه تحميل كرد (نك : ابناثير، 10 / 251؛ برای عواقب اين منازعات، نك : عتبی، 394-396) .در همين سده، بايد به تأليفی جدلی از ابومنصور بغدادی (د 429 ق / 1038 م)، عالم اشعری يا متمايل به اين مذهب و مهاجر به خراسان (برای مذهب او، نك : بغدادی، 322)، با عنوان فضائح الكرامية اشاره كرد (نك : سبكی، 4 / 140) كه كار او در نيمۀ دوم همان سده، توسط محمد بن اسحاق زوزنی، از اشعريان خراسان، در اثری دربارۀ فضائح ابنكرام دنبال شده كه گويا به سبك مثالبنويسی تدوين شده بوده است (نك : رازی، 65- 69). در اواخر سدۀ 6 ق / 12 م، تبليغ مذهب اشعری از سوی فخرالدين رازی در منطقۀ هرات كه حوزۀ نفوذ كراميه به شمار میآمد، در واقع اعلام جنگی صريح نسبت به كراميه بود و آنگاه كه مناظرات كلامی سودی نبخشيد، كراميان با برافروختن آتش نزاعی در 595 ق / 1199 م، اميرغوری را وادار ساختند تا فخرالدين رازی را از آن ناحيه بيرون فرستد (نك : ابناثير، 12 / 151- 152).در سدۀ 5 ق، در نواحی گوناگون ايران، به موازات انتشار و نفوذ مذهب اشعری، آواز مخالفت عالمانی از اصحاب حديث با اين تعاليم برخاسته است. در نيمۀ نخست اين سده، بايد از ابوعلی حسن بن علی اهوازی (د 446 ق / 1054 م) ياد كرد كه با تأليف كتابی با عنوان مثالب ابن ابی بشر الاشعری، به ستيز با مذهب اشعری برخاسته، و در اين رديۀ خود، از شيوۀ نقد كلامی به دور مانده است (برای نسخۀ خطی، نك : GAS, I / 603؛ برای نقد تفصيلی، نك : ابنعساكر، 364 بب ). ديگر عالم اشعریستيز از اصحاب حديث در نيمۀ نخست همان سده، ابونصر سجزی (د 444 ق)، عالمی ايرانی و مجاور در حرم مكه بود كه در دو تأليف خود به تبيين مبانی اعتقادی اصحاب حديث پرداخته، در الابانۀ خود به طور غير مستقيم، و در رسالهاش به اهل زبيد مستقيماً به نقد مذهب اشعری، بهويژه ديدگاه اشاعره در باب خلق قرآن، پرداخته است (نك : دبا، 6 / 318- 319). در نيمۀ دوم سدۀ 5 ق، دو عالم صاحبحديث، يكی از اصفهان و ديگری از هرات، از سوی حنابله به عنوان پيشگامان ستيز با «بـدعت» (در اصطلاح خويش) شناخته شدهاند (نك : ابنجوزی، المنتظم، 8 / 315): نخست عبدالرحمان بن مندۀ اصفهانی (د 470 ق / 1077 م) است كه هواداران خود را سخت به پيروی سنت و دوری از «بدعت» فرامیخواند و با مذهب اشعری به سختی ستيز میكرد (نك : ذهبی، سير ... ، 18 / 350)، اما تعاليم او از حد وعظ و خطابه تجاوز نمیكرد و در او، گرايشی به تأليف متونی اعتقادی در رد اشاعره ديده نمیشد (نك : دبا، 4 / 700). اما همتای او در هرات، خواجه عبدالله انصاری (د 481 ق / 1088 م) است كه افزون بر تأليف آثاری چون الفاروق فی الصفات و كتاب الاربعين فی التوحيد، در اثبات مواضع اصحاب حديث، در تأليف مهمی با عنوان ذم الكلام، مذهب اصحاب حديث را با روش كلامی غيرقابل جمع دانست و بدين ترتيب، لبۀ تيز حملات خود را متوجه اشاعره ساخت (برای آثار يادشده، نك : ذهبی، همان، 18 / 505، 508- 509؛ برای نسخۀ خطی ذم الكلام، نك : GAS, I / 674؛ برای رواج و شروح آن، نك : حاجیخليفه، 1 / 828). عراق در سالهای ميانی سدۀ 5 ق، عرصۀ رخداد درگيريهايی فرقهای ميان حنابله و اشعريان بود. به عنوان نقطهای عطف در اين درگيريها، بايد از ورود ابونصر قشيری، از عالمان اشعری خراسان، به بغداد در 469 ق ياد كرد كه در سايۀ حمايت مشايخ شافعی نظاميه، چون ابواسحاق شيرازی، به تبليغ مذهب اشعری پرداخت. گسترش اين موج به زيان نفوذ اجتماعی و سياسی حنبليان در مركز خلافت بود و همين تزاحم، فتنهای بزرگ را در شهر بغـداد پديد آورد كـه در منابع تاريخی ثبت شده است (نك : ابناثير، 10 / 104- 105؛ سبكی، 4 / 234- 235). درگيريهای فرقهای ميان حنابله و اشاعره در بغداد، در سدۀ 6 ق نيز ادامه داشت و گهگاه، تبليغات پرهيجان و گاه تند مبلغان اشعری نزاعی را برپا میكرد؛ در ميان اين مبلغان، میتوان از كسانـی چـون ابوالفتوح اسفراينی و ابوالمظفر بروی ياد كرد (نك : ابنجوزی، همان، 10 / 107- 108، 110-111، 239). ابوالفرج ابنجوزی به عنوان عالمی از مشاهير حنابله در سدۀ 6 ق، همچنان بر نفی علم كلام و كفايت ايمان به باور سلف اصرار میورزيد (نك : صيد ... ، 459-460) و اين تفكری بود كه در سدههای بعد نيز همواره در تعاليم حنابله تكرار میشد و آنان را در صف مخالفان كلام اشعری قرار میداد؛ در واقع، به تعبيری میتوان گفت كه در عصر پس از مغول، با صرفنظر از طيف محدود باقیمانده از مذهب حنفی ماتريديه، تنها رقيب جدی برای كلام اشعری در محافل اهل سنت، مكتب حنابله بوده است.
اگرچه برخورد ميان متكلمان معتزلی و امامی با عالمان اشعری را در بلاد گوناگون میتوان انتظار داشت، ولی طبيعی است كه حساسترين برخوردها در عراق و ايران رخ داده باشد كه اين مذاهب را به نحو فعالی در كنار يكديگر داشته است.در سخن از معتزله، بايد يادآور شد كه نخستين حمله بدانان از جانب اشاعره، پس از آثار شخص ابوالحسن اشعری، در كتاب جدلی التمهيد ابوبكر باقلانی (چ قاهره، 1947 م) ديده میشود كه بخش مهمی از اين اثر را به رد معتزله اختصاص داده است. حدود يك سده پس از او، ابواسحاق اسفراينی (د 418 ق / 1027 م)، عالم مشهور اشعری، در اثری با عنوان المختصر فی الرد على اهل الاعتزال و القدر (نك : ص 193) مواضع معتزله را به نقد گرفته، و ابومنصور بغـدادی (د 429 ق) نيز بـا تأليف فضائح المعتزلة (نك : سبكی، 5 / 140) گامی در همين مسير برداشته است.در مقابل اين موج رديهنويسی، موجی متقابل در محافل معتزله وجود ندارد و به عكس مشاهده میشود كه معتزليان در نوشتههای كلامی خود، به تدريج اشاعره را به عنوان يك گروه مخالف، اما معتبر كلامی به رسميت شناخته، و گاهبهگاه، به نقل و مقايسۀ آراء آنـان مبادرت ورزيدهاند (مثلاً نك : مانکدیم، 440). شوارتس در مقالهای، نقض قاضی عبدالجبار بر نظريۀ كسب اشعری را بررسی كرده است (ص 229-263). ابن ابی الحديد بهعنوان يكی از واپسين نويسندگان متعلق به مكتب معتزله، در مقدمۀ شرح خود بر نهج البلاغه، در شمارش فرق كلامی، در كنار معتزله، اماميه و زيديه، از اشاعره نيز ياد كرده است (1 / 17). همو در مواضع گوناگون از شرح، به هنگام بحث تطبيقی در مسائل كلامی، رأی اشاعره را نيز به بحث گذارده است (مثلاً نك : 1 / 59؛ برای برخورد معتزله و اشاعره در بغداد، نك : برنشویک، 345-356). نخستين برخوردهای نظری اماميه با كلام اشعری، در مناظرات شيخ مفيد با ابنمجاهد و ابوبكر باقلانی جلوه میكند كه بخشی از اين مناظرات بر جای مانده است (برای اشاره، نك : مفيد، الجمل، 24، برای نقل، نك : مسألة ... ، 21-26). باقلانی در كتاب التمهيد، بخش مهمی را نيز به رد اماميه اختصاص داده، اما رديهنويسی بر اماميه در ميان عالمان پسين اشاعره دوام نيافته است.در آثار كلامی شيخ مفيد، بهخصوص در اوائل المقالات، بر خلاف انتظار، نام صريحی از اشاعره به عنوان يك گروه كلامی مستقل ديده نمیشود و در طول سدههای 5 و 6 ق، اين گرايش به نشناختن استقلال اشاعره در متون كلام امامی ديده میشود. جالب توجه است كه حتى ابنشهرآشوب در اواخر سدۀ 6 ق در كتاب مناقب، آنجا كه سخن از گروههای مختلف متكلمان آورده، بـر خلاف انتظار، نامی از اشاعـره نیاورده است (نک : 2 / 46)، به نحوی كه تعمد در آن آشكار است.در مورد رابطۀ اماميان با اشاعره در سدۀ 6 ق، يادداشتهای پراكندۀ قزوينی رازی در نقض بسيار شايان توجه است. وی كه از مذهب اشاعره شناختی كافی دارد و يادآور میشود كه در موطنش، ری، يكی از 3 مسجد اصلی از آنِ «اشعريان» است (ص 551 -552)، در عين ابراز دوستی نسبت به معتزليان و حنفيان عدلی، اشعريان را با صفت «مجبّر» خوانده، و به هر مناسبتی با آنان به مخالفت برخاسته است (مثلاً نك : ص 105، 344، جم ). در دورۀ پس از مغول، همزمان با تحولی در ساختار كتب كلامی اماميه، عنايتی به كلام اشاعره در كنار كلام معتزله نيز ديده میشود، چنانكه نمونههای اين توجه را میتوان در آثار ايـن دوره، چون قواعد المرام ابنميثم بحرانی (ص 78، 88، جم )، «ارجوزۀ» كلامی ابنداوود حلی (ص 60) و كشف المراد علامۀ حلی (ص 224، 234، جم ) يافت. البته اين توجه را نبايد به مفهوم تعديل موضع متكلمان امامی نسبت به مذهب اشعری تلقی كرد و شاهد بر اين مدعا يكی از آثار يافتنشدۀ علامۀ حلی است كه آن را التناسب بين الاشعرية و فرق السوفسطائية نام نهاده، و در حقيقت رديهای بر اشاعره بوده است (نک : همو، رجال، 46؛ نيز طباطبايی، 108).
ابن ابیالحدید، عبدالحميد، شرح نهج البلاغة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1379 ق / 1959 م؛ ابناثير، الكامل؛ ابنتومرت، محمد، اعز ما يطلب، به كوشش عمار طالبی، الجزاير، 1985 م؛ ابنجوزی، عبدالرحمان، صيد الخاطر، بيروت، 1407 ق / 1987 م؛ همو، المنتظم، بيروت، 1357- 1359 ق؛ ابنخلدون، العبر؛ ابنخلكان، وفيات؛ ابن داوود حلی، حسن، سه ارجوزه، به كوشش حسين درگاهی و حسن طارمی، تهران، 1367 ش؛ ابنسعد، محمد، كتاب الطبقات الکبیر، به كوشش زاخاو و ديگران، ليدن، 1904- 1915 م؛ ابنشهرآشوب، محمد، مناقب آل ابیطالب، قم، چاپخانۀ علميه؛ ابنعساكر، علی، تبيين كذب المفتری، بيروت، 1404 ق / 1984 م؛ ابـنقتيبه، عبـدالله، تأويـل مختلف الحديث، بيـروت، دار الجيـل؛ ابـنميثم بحرانی، ميثم، قواعد المرام فی علم الكلام، قم، 1398 ق؛ ابننديم، الفهرست؛ ابونعيم اصفهانی، احمد، ذکر اخبار اصبهان، به كوشش ددرينگ، ليدن، 1934 م؛ اسفراينی، شاهفور، التبصير فی الدین، به كوشش محمد زاهد كوثری، بيروت، 1408 ق / 1988 م؛ اشعری، علی، مقالات الاسلاميين، به كوشش هلموت ريتر، ويسبادن، 1980 م؛ بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بين الفرق، به كوشش ابراهيم رمضان، بيروت، 1415 ق / 1994 م؛ حاجیخليفه، كشف؛ خطيب بغدادی، احمد، تاريخ بغداد، قاهره، 1349 ق؛ خوارزمی، محمد، مفاتيح العلوم، به كوشش فان فلوتن، ليدن، 1895 م؛ داك؛ دبا؛ ذهبی، محمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و ديگران، بيروت، 1405 ق / 1985 م؛ همو، ميزان الاعتدال، به كوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1382 ق / 1963 م؛ رازی، محمد، تبصرة العوام، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1364 ش؛ سبكی، عبدالوهاب، طبقات الشافعية الكبرى، به كوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، 1382 ق / 1963 م؛ سمعانی، عبدالكريم، الانساب، بهكوشش عبدالله عمر بارودی، بيروت، 1408 ق / 1988 م؛ سهمی، حمزه، تاريخ جرجان، بيروت، 1408 ق / 1988 م؛ سيدمرتضى، علی، الفصول المختارة، نجف، كتابخانۀ حيدريه؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به كوشش محمد فتحالله بدران، قاهره، 1375 ق / 1956 م؛ طباطبايی، عبدالعزیز، مكتبة العلامة الحلی، قم، 1416 ق؛ عبدالقادر قرشی، الجواهر المضيئة، حيدرآباد دكن، 1332 ق؛ عتبی، محمد، تاريخ يمينی، ترجمۀ ناصح جرفادقانی، به كوشش جعفر شعار، تهران، 1345 ش؛ علامۀ حلی، حسن، رجال، نجف، 1381 ق / 1961 م؛ همو، كشف المراد فی شرح تجريد الاعتقاد، قم، مكتبة المصطفوی؛ فارسی، عبدالغافر، سیاق تاریخ نیسابور، انتخاب صریفینی، به کوشش محمدکاظم محمودی، قم، 1403 ق / 1362 ش؛ فخرالدين رازی، اساس التقديس فی علم الکلام، قاهره، 1354 ق / 1935 م؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، قاهره، 1380 ق / 1961 م؛ قزوينی رازی، عبدالجليل، نقض، به كوشش جلالالدين محدث ارموی، تهران، 1358 ش؛ كوثری، محمد زاهد، مقدمه بر تبيين كذب المفتری (نك : هم ، ابنعساكر)؛ مانکدیم، احمد، [تعلیق] شرح الاصول الخمسة، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، 1384 ق / 1965 م؛ مفيد، محمد، الجمل، نجف، 1368 ق؛ همو، مسألة اخرى فی النص على علی (ع)، قم، 1413 ق؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسيم، بيروت، 1408 ق / 1987 م؛ موسى، جلال محمد، نشأة الاشعرية و تطورها، بيروت، 1982 م؛ ياقوت، بلدان؛ نيز:
Bernand, M., introd. Le Muġnī d’al-Mutawalli, Cairo, 1986; Brunschvig, R., «Muʿtazilisme et Ašʿarisme à Baġdād», Arabica, 1962, vol. IX; GAS; Makdisi, G., «Ashʾari and the Ashʾarites in Islamic Religious History», Studia Islamica, 1962, vol. XVII, 1963, vol. XVIII; Répertoire chronologique dʾépigraphie arabe, eds. E. Combe et al., Cairo, 1937; Schwarz, M., «The QāḍīlʾAbḍal-Ğabbār Refutation of the Ašʾarite Doctrine of Acquisition (Kasb)», Israel Oriental Studies, Tel Aviv, 1976, vol. VI; Van Ess, J., «Ibn Kullāb und die Miḥna», Oriens, Leiden, 1967, vols. XVIII- XIX.
احمد پاكتچی (دبا)
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید