اشاعره
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 12 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/Fa/article/239809/اشاعره
چهارشنبه 18 تیر 1404
چاپ شده
4
پس از روزگار شاگردان مستقيم ابوالحسن اشعری كه بهخصوص در برخی نقاط ايران، مذهب استاد خود را استوار ساختند، در نسل پسين، نام بزرگانی به عنوان مروج مذهب اشعری در ايران به چشم میآيد كه با وجود اصالتی ايرانی، شاگردان ابوالحسن باهلی در عراق بودهاند. نخست بايد اشاره كرد كه در منابع فرقهشناختی، همواره در سخن از طبقۀ دوم متكلمان اشعری، نام 3 تن از شاگردان باهلی به عنوان اساسیترين عاملان بازنگری در اين مذهب، و هم در تبليغ آن شناخته شده است: قاضی ابوبكر باقلانی (د 403 ق / 1012 م)، ابنفورك اصفهانی (د 406 ق) و ابواسحاق اسفراينی (د 418 ق) (نك : بغدادی، همانجا؛ ابنعساكر، 178). در اين ميان، دربارۀ باقلانی بايد يادآور شد كه نقش او در گسترش مذهب اشعری در ايران چندان محسوس نبوده، و آنچه گاه در منابع عنوان شده است كه اكثر شاگردان باقلانی پس از عراق در خراسان حضور داشتهاند (نك : همو، 120)، از نظر تاريخی تأييد نشده است. دربارۀ نقش ابنفورك در ترويج مذهب اشعری در ايران، بايد گفت كه وی پس از به پايان آوردن تحصيل خود در عراق، در اواسط دهۀ 350 ق به اصفهان بازگشت؛ زمان بازگشت او اگرچه به دقت روشن نيست، اما زمانی پس از همدرسی با اسفراينی در عراق بعد از 350 ق (نك : دبا، 5 / 158) و پيش از 360 ق (نك : سطور بعد) بوده است. در اين برهه، صاحب بن عباد در دربار مؤيدالدولۀ بويهای منصب دبيری داشت و ابنفورك با برخورداری از دوستی مستحكمی با وی، شرايط مساعدی برای ترويج انديشۀ اشعری يافت (نك : همان، 4 / 417). در زمانی نامشخص، ــ به تخمين در نيمۀ اخيـر دهۀ 360 ق ــ فتنهای مذهبی ميان فرق متخاصم پديد آمد كه ابنفورك در پيدايی آن مؤثر شناخته شد و به همين سبب، در بند به شيراز منتقل گشت (نك : ابنعساكر، 233؛ سبكی، 4 / 130).ابنفورك در شيراز به زودی آزادی خود را بازيافت (همانجا) و ارتباط نزديك او با مشايخ و محافل اشاعره در شيراز، نشان از آن دارد كه احتمالاً او خود نيز در استوارساختن مكتب اشعری در شيراز نقشی ايفا نموده است (نك : ابنعساكر، 128، به نقل از ابنفورك). ابنفورك از جماعتی متكلمان فعال در محافل اشعری شيراز، ازجمله ابونصر كوازی، ياد كرده است كه از پروردگان حمويه، شاگرد سيرافی اشعری، بودهاند (همانجا). ابنفورك در سفری كوتاه به ری، توفيقی در ترويج مذهب به دست نياورد و با مشكلاتی روبهرو شد (نك : همو، 232؛ سبكی، 4 / 128)، اما در همين اثنا، به كوشش حاكم نيشابوری كه خود عالمی اشعری بود، امير ناصرالدولۀ سيمجور، ابنفورك را به نيشابور فراخواند (همانجا). رفتن ابنفورك به نيشابور در زمانی ميان سالهای 366 تا 373 ق / 977 تا 983 م بوده است (نك : دبا، 4 / 418).در نيشابور، ابنفورك در مدرسهای كه در خانقاه بوشنجی برای وی ساخته شد، به تبليغ مذهب اشعری پرداخت و در ايجاد مكتبی ديرپا توفيق يافت كه بزرگانی صاحبنام از آن برخاستند. رقيب عمدۀ اشعريان در خراسان آن روزگار، پيروان فرقۀ كراميه بودند كه از سوی سلطان محمود غزنوی حمايت میشدند. ابنفورك افزون بر 30 سال از دورۀ تعليم خود را تا فرارسيدن مرگ، در خراسان استقرار داشت و به ترويج بیوقفۀ مذهب اشعری، و نزاعی سخت و گاه همراه با خشونت با كراميه گذراند (نك : ابنعساكر، 232-233؛ سبكی، 4 / 131؛ نيز دبا، 4 / 418- 419).به عنوان ركنی ديگر از اركان مذهب اشعری، بايد از ابواسحاق اسفراينی ياد كرد كه پس از به پايان آوردن تحصيل خود در عراق، شايد با اندك تأخری نسبت به ورود ابنفورك به خراسان، به اقليم خود بازگشت و چندی در اسفراين سکنا داشت، اما به زودی به نيشابور فراخوانده شد و در مدرسهای كه به نام وی ساخته شده بود، به تدريس پرداخت (فارسی، 152؛ سمعانی، 1 / 144؛ ابنعساكر، 243). اسفراينی نيز به طبع در طول فعاليت علمی خود در نيشابور، به استمرار با مخالفت كراميان روبهرو بوده است (مثلاً نك : اسفراينی، 101). درگيری گستردۀ اشاعره با كراميه در نيشابور ريشه در برتریجويی كراميان در محيط مذهبی خراسان دارد و بر نفوذ سياسی ايشان در دستگاه غزنوی، و نه بر غلبۀ جمعيتی، تكيه دارد. بر پايۀ گزارش قابل اعتماد و بیطرفانۀ مقدسی در نيمۀ دوم سدۀ 4 ق، يعنی در اوج منازعات كراميان با اشعريان، حضور معتزله در نيشابور، غالبتر و چشمگيرتر از حضور كراميه بوده (نك : مقدسی، 252)، درحالیكه هرگز در منابع تاريخی از منازعات خصمانه ميان اشاعره و معتزله در اين برهه و در اين منطقه سخنی نيامده است. در پايان سخن از گسترش مذهب اشعری در ايران، بايد يادآور شد كه در طول سدههای 5 و 6 ق / 11 و 12 م، و البته پس از آن، رجال اشعریمذهب در نقاط گوناگون ايران، بهويژه در حوزههای نفوذ مذهب فقهی شافعی و نيز حوزۀ محدود مذهب مالكی، حضور داشتهاند. ابنعساكر در فهرست خود از رجال اشعری، در طبقات سوم تا پنجم، نام شخصيتهايی را از نواحی گوناگون ايران چون خراسان، طبرستان، فارس، ری و اصفهان آورده است (نك : ص 249 بب ) كه در اين ميان، نام عالمانی برجسته چون ابوبكر بيهقی، ابوالقاسم قشيری، ابوالمعالی جوينی، ابواسحاق شيرازی، كيا هراسی و ابوسعيد ميهنی به چشم میآيد. در سدههای 5 و 6 ق، بهعنوان نمونه بايد از دو انديشمند برجستۀ ايرانی، ابوحامد محمد غزالی (د 505 ق / 1111 م) و فخرالدين رازی (د 606 ق / 1209 م) نام برد كه نهتنها در تاريخ كلام اشعری، كه در تاريخ علم كلام به طور عام، نقشی شايان توجه ايفا نمودهاند.گفتنی است در سدۀ 4 ق، جمعی از عالمان برجستۀ اشعری، مذهب خود را در خارج از ايران منتشر ساخته، و در بخشهای گوناگون عراق، حجاز و شام به تبليغ آن پرداختهاند. از ميان اين كسان، بايد به ابوذر هروی سکناگزيده در مكه، ابوجعفر سمنانی ساكن در بغداد و موصل، و ابوالفتح سليم بن ايوب رازی مروج اين مذهب در صور اشاره كرد (نك : همو، 255، 259، 263).
در سخن از گسترش روی به غرب مذهب اشعری، بیترديد بايد قاضی ابوبكر باقلانی را اساس تبليغ به شمار آورد؛ او بهجز ابوالحسن باهلی ــ كه استاد مشتـرك وی بـا ابـنفـورك و اسفرايـنی بود ــ از مجلس درس ديگر شاگرد برجستۀ اشعری، ابوعبدالله بن مجاهد بصری، نيز بهره جست (نك : خطيب، 1 / 343).اين نقل ابنعساكر كه شاگردان باقلانی در عراق و خراسان بسيارند (ص 120)، دستكم در مورد عراق قابل پذيرش است، اما بايد در نظر داشت كه در ميان شاگردان مشهور او چون ابوالحسن سكری، ابوالحسن نعيمی و ابوالفضل بغدادی (همو، 248، 250، 264)، بيشتر فقيه و اصولی، و نه متكلمی برجسته ديده میشود.از نظر جايگاه اجتماعی، چنين مینمايد كه باقلانی از نفوذی قابل ملاحظه برخوردار بوده، و اين نفوذ را در جهت مقبوليتدادن و ترويج مذهب اشعری در ميان عموم به كار گرفته است. از شواهد اين نفوذ اجتماعی، برگزيدهشدن او به نمايندگی خاص عضدالدولۀ بويهای و كارگزار امور خلافت بغداد است كه در 371 ق / 981 م باقلانی را به عنوان سفير به دربار بيزانس فرستاده است (نك : خطيب، 5 / 379-380؛ ابناثير، 9 / 16). بر پايۀ نقل قاضی ابوالمعالی عزيزی، در معرفینامۀ عضدالدوله به دربار بيزانس، باقلانی به عنوان «لسان الامة و متقدم على علماء الملة» ياد شده است (ابنعساكر، 218- 219) كه نشان از جايگاه وی نزد عضدالدوله و بغداديان دارد. گزارش مقدسی از اوضاع مذهبی در عراق در نيمۀ دوم سدۀ 4 ق، در سالهايی مقارن با همين واقعه، حكايت از آن دارد كه اشاعره در بغداد آن روزگار، در مقايسه با ديگر مذاهب كلامی، از جمعيت قابل ذكری برخوردار بودهاند (نك : ص 112). رديۀ عالمی معتزلی به نام ابواسحاق ابراهيم بن محمد بن عياش بر كلام اشعری با عنوان نقض كتاب ابن ابی بشر فی ايضاح البرهان (ابننديم، 221) كه اثری است نايافته، و در همين دوره تأليف شده است، نشان از بالاگرفتن تبليغ اين مذهب در محيط عراق دارد، به نحوی كه مكتب معتزله را به دفاع از حريم خود واداشته است. اين گستره از نفوذ، گرچه در منابع مستقيماً به باقلانی پيوند نخورده، اما بیترديد، جايگاه اجتماعی و كوشش باقلانی نقش مهمی را در حصول به اين مقصود ايفا كرده است. حلقهای كه باقلانی در بغداد پديد آورده بود، گاه به حلقههای تعليم فرقهای در سدۀ 2 ق شباهت میيافت كه مبلغانی را برای ترويج مذهب در اقصا نقاط تربيت میكردند. البته اين ويژگی تا اندازهای در حلقۀ تعليم شخص ابوالحسن اشعری نيز ديده میشود و آن را بايد سازماندهی برای حركتی تلقی كرد كه در زمان بنيانگذار اين مذهب آغاز شده است. اين ويژگی و شباهت زمانی احساس میشود كـه در منابع، به طور جسته وگريختـه ازارسال داعيانی از حلقۀ باقلانی در بغداد به ديگر سرزمينها سخن میرود. با وجود اين نفوذ قابل ملاحظه در عصر باقلانی، قدرتيافتن روزافزون حنابله در بغداد، اوضاع و احوال را برای رشد اشاعره در آن ديـار و بـهطوركلی، در عراق نامساعد ساخته بـود. نگاهی گذرا به طبقات عالمان اشعریمذهب در عراق، نشان میدهد كه معدود برجستگان وابسته به اين مذهب در نسلهای پس از باقلانی چون خطيب بغدادی و قاضی ابن رطبی (نك : ابنعساكر، 268، 321)، هيچيك به عنوان متكلم و معلم كلام شناخته نبودهاند و جريانهای محدود تبليغ برای اشاعره در عراق، توسط اشعريان ايرانی ايجاد شده است. برپايۀ گزارش ابنعساكر، كه خود برجستهترين مورخ شام است، اگرچه تبليغ مذهب اشعری در شام توسط يكی از شاگردان ابوالحسن اشعری آغاز شده است (نك : ص 195) و كسانی چون ابوالحسن دارانی و شريف ابوطالب هاشمی در طبقۀ دوم اشاعره از وابستگان به اين مكتب در شام بودهاند (همو، 214، 240)، اما توفيق آنان در تبليغ و گسترش مذهب اشعری در محيط شام، جز با مساعدتی از جانب عراق ممكن نبوده است. فرقۀ كراميه كه به گزارش مقدسی در آن روزگار در شام از نفوذی وسيع برخوردار بوده است (ص 153)، مانعی جدی در جهت رشد نهال كمتوان مذهب اشعری در شام بوده، و به همين سبب، ابوالحسن دارانی در نامهای بـه باقلانی از او مساعدت خواسته است (نك : ابنعساكر، 216). به دنبال اين مكاتبه، باقلانی يكی از شاگردان مبرز خود به نام ابوعبدالله حسين بن حاتم ازدی را برای تبليغ، احتجاج با مخاصمان و تعليم ظرايف كلامی به شام گسيل كرده است (همانجا، نیز برای برخی رجال اين مكتب، نك : 252، 256، جم ).در طبقۀ سوم و چهارم اشاعره، صور به عنوان منطقهای مرزی و درگير جنگ با بيزانس، محلی برای اجتماع جنگجويان متطوع بوده، و به طبع جريان تبليغ مذاهب گوناگون در آن رواج داشته است. در چنين اوضاعی، اشاعره نيز از تبليغ مذهب خود غافل نبوده، و مبلغانی در صور داشتهاند. از آن ميان، در طبقۀ سوم میتوان به ابوالفتح سليم بن ايوب رازی، نخستين ناشر اين علم در آن ديار (همو، 263)، و ابوعبدالله ابنعتيق متكلم مغربی اشاره كرد كه چندگاهی در صور سکنا گزيده بود و به نشر كلام اشعری اهتمام داشت (همو، 330). همچنين در طبقۀ بعد بايد از ابوالفتح نصر بن ابراهيم، عالم مقدسی (د 490 ق / 1097 م)، نام برد كه برههای از زمان را به تعليم در صور گذرانيده است (همو، 286). نفوذ مذهب اشعری تا پايان سدۀ 4 ق، به شام محدود نبوده، و روی به مغرب، تا افريقيه دامنه يافته است، اما بايد در نظر داشت كه در سراسر حوزۀ بحرالروم (مديترانه)، همواره مساعدبودن اوضاع برای نفوذ تعاليم اشاعره در يك ناحيه، با ميزان اقتدار دستگاه فاطمی در آنجا نسبت عكس داشته است. بر اين پايه، به خوبی قابل درك است كه با وجود غلبۀ مذاهب شافعی و مالكی بر محيط اهل سنت مصر، چگونه اين سرزمين كه پايگاه خلافت فاطمی بوده، تا ميانۀ سدۀ 6 ق، محيطی مساعد برای ترويج مذهب اشعری نبوده است. در واقع، با حذف اقتدار سياسی فاطميان، مصر میتوانست به يكی از مراكز مساعد برای رشد مذهب اشعری مبدل گردد و به گواهی تاريخ، اين امر دقيقاً پس از سقوط خلافت فاطمی به وقوع پيوسته است. در 567 ق / 1172 م، عاضد، واپسين خليفۀ فاطمی، از كرسی خلافت برافتاد و با فتح مصر به دست صلاحالدين ايوبی، خطبه به نام عباسيان شد و روزگار خلافت فاطمی به سر آمد. به گزارش منابع تاريخی، صلاحالدين بیدرنگ پس از تسلط بر مصر، رسميت تشيع را در آن ديار ملغا کرد و به تقويت مذاهب اهل سنت همت گماشت. گوياترين شاهد تاريخی كه نشان میدهد چگونه در پی اين تحـول سياسی ـ اجتماعی، مصر بـه حوزههای نفوذ اشاعره تبديل گشته، كتيبهای يافتهشده در قاهره به تاريخ 575 ق است كه در آن از اشاعره با تعبير « ... الاصولية الموحّدة الاشعرية ... »، تمجيد شده است (نک : «گزارش ... »، IX / 95). بر پايۀ تحليل كوثری، صلاحالدين در رقابت ميان كراميه و حنابله با اشاعره، درصدد تقويت اشاعره برنیامده، بلكه كوششهای عالمان اشعری به احيای اين مذهب در مصر انجاميده است (ص 16).در جانب مغرب، شايد بتوان نخستين آشنايی مبسوط عالمان افريقی با كلاماشعری را در مجالسیجستوجو كرد كهيكیاز شاگردان نامشهور ابوالحسن اشعری به نام ابن عبد المؤمن در قيروان ترتيبدادهبود و كسانی چون ابنابیزيد، فقيهنامدار قيروان (د 386 ق / 996 م)، در همين مجالس به هواداری مذهب اشعری جلب شدهاند (نك : داك، 2 / 319). گرچه نمیتوان انتظار داشت كه دانستههای افريقيان از كلام اشعری كه بر تعاليم ابن عبد المؤمن و مطالعۀ آثار ابوالحسن اشعری استوار بود، از نظر دقت و ظرافت در حد تعاليم شاگردان بصری و ايرانی بوده باشد، اما دفاعيههای ابن ابی زيد و ابوالحسن ابوقابسی، ديگر عالم افريقی (د 403 ق / 1012 م)، در معارضه با حملات معتزليان، نشان میدهد كـه اينان تا چه حد بـه مذهب اشعری پایبند بودهاند (نك : ابنعساكر، 122-123). مكتوبات ابن ابی زيد كه تنها اندك زمانی پس از درگذشت ابوالحسن اشعری نوشته شدهاند، قديمترين نمونههای نوشته در كلام اشعری پس از بنيانگذار اين مذهب شناخته شدهاند، هرچند كه گاه تفاوتهايی ظريف در برداشتها ميان آنها با آثار اشعری ديده میشود (نك : برنان، 8؛ نيز داك، همانجا). در راستای تبليغ مذهب از سوی شاگردان باقلانی، ابوعبدالله ازدی پس از گذراندن مدتی به تبليغ در شام، رهسپار مغرب شد و تا پايان عمر به تعليم مذهب اشعری در قيروان پرداخت و ابوطاهر بغدادی، يكی ديگر از شاگردان باقلانی، او را در اين تبليغ يـاری رسانيد (نك : ابنعساكر، 120-121، 216). در نسل شاگردان باقلانی، يعنی در طبقۀ سوم از طبقات اشاعره، متكلمی برجسته از قيروان به نام ابوعبدالله محمد بن عتيق قيروانی شايان ذكر است (نك : همو، 330). در دورۀ حكومت نسبتاً پايدار مرابطان بر بخش وسيعی از مغرب (448-542 ق / 1056-1147 م)، مذهب مالكی در فروع و گرايش تأويلگريز اصحاب حديث در اصول مورد حمايت اين سلسله بوده، و از همين رو، مذهب اشعری در منطقه چندان پايگاهی نيافته است (نك : ابنخلدون، 6 / 466). ابنتومرت (د 524 ق / 1130 م)، بنيانگذار فرقۀ موحدان، اين ظاهرگرايی غالب بر قلمرو مرابطان را به نقدی شديد گرفت و ضمن دعوت به تأويل و پرهيز از تشبيه، نظامی كلامی پيشنهاد كرد كه از زمينهای اشعری برخوردار بود و آميختهای از امامت شيعی و نفی صفات معتزلی را نيز در بـر داشت (نك : ابنتومرت، 213 بب ؛ ابنخلدون، همانجا؛ سبكی، 6 / 117).نوشتههای كلامی ابنتومرت اگرچه تا مدتها خواننده داشت (نك : دبا، 3 / 167)، اما با اقتداريافتن سلسلۀ موحدان به دست عبدالمؤمن، جانشين ابنتومرت، اعتقادات ويژۀ ابنتومرت چندان مورد اعتنای حكومت نبود و آنچه به عنوان مذهب مطلوب شناخته میشد، مذهب مالكی در فروع و مذهب اشعری در اصول بود كه نقطۀ آغازی برای گسترش پايدار مذهب اشعری در منطقۀ مغرب به شمار میرفت؛ بدين ترتيب، اگرچه ابنتومرت خود هرگز بـه عنوان مبلغی اشعریمذهب شناختـه نبوده، ولی با پديدآوردن فضايی مساعد برای انتقال مذهبی، بهترين زمينهساز برای رواج مذهب اشعری در مغرب اقصا بوده است. نفوذ مذهب اشعری در مغرب اسلامی، به شمال آفريقا محدود نبوده، و تا اعماق اندلس و صقليه (سيسيل) گسترش يافته بوده است (مثلاً نك : كوثری، 15). فُرنئاس در مقالهای، جريان انتقال آثار كلامی اشعری به اندلس را مورد بررسی قرار داده است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید