مردم شناسی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • جوانمرد قصاب | شخصيتی افسانه‌ای که داستان زندگی‌اش بیانگر مفهوم مردانگی و فتوتی است که از شیوۀ رفتار و خوی امام علی(ع) تأثیر گرفته، و به همین سبب او را پیر و بزرگ قصابان دانسته‌اند.
  • جادو | جادو، یا سِحر، مجموعۀ باورها، اعمال، فنون و روشهایی که به کارگیری آنها برای کنترل یا دگرگون کردن شرایط فراطبیعی، طبیعی و محیط زیست، و رسیدن به مقاصد و اهداف نیک یا بد، مؤثر و سودمند پنداشته می‌شده است. در این امر، جادوگر یا از توان روحی و ارادۀ شخصی خود و یا از برخی ابزارها، وسایل، اوراد، افسونها، طلسمات و تع...
  • جاف | جاف، نام اتحادیۀ ایلی متشکل از گروهی از ایلات و طایفه‌های بزرگ و کوچک کُرد شافعی مذهبِ ساکن در مناطقی از سرزمین غرب ایران و کشور عراق.
  • جاط |
  • جاکی | جاکی، یکی از ایلات بزرگ گروه لر شیعه مذهب کهگیلویه که به دو دستۀ لیراوی و چهار بنیچه منشعب می‌شدند. امروزه دیگر نامی از ایل جاکی و شاخه‌های آن در میان نیست و هر یک از ایلات و طوایف وابسته به آن به طور مستقل در استان کهگیلویه و بویراحمد پراکنده‌اند (‌فسایی، 2/ 1478؛ امان‌اللٰهی، 204-205؛ EI2, V/ 822؛ دومورنی، ...
  • جانکی | جانَکی، از طوایف لر شیعی مذهب پراکنده در منطقه‌ای به همین نام در استان خوزستان. منطقۀ جانکی در دامنۀ غربی ارتفاعات مُنگَشْت میان قلمرو ایلات بهمئی، بختیاری و طایفۀ مَکوند قرار گرفته است. این منطقه در گذشته از توابع مالمیر (مال امیر/ ایذج/ ایذه) بود. جانکی از سمت جنوب به خاک ایل بهمئی، از غرب به رامهرمز، از شم...
  • جاوید | جاوید، یا جاوی، جاویدی، یکی از 4 شاخۀ ایل بزرگ ممسنی که متشکل از چند تیره است. جاوید در کنار طوایف بَکِش، دشمن زیاری و رستم تشکیل‌دهندۀ 4 شاخۀ بزرگ ایل ممسنی (ه‍ م) است (برای اطلاع دربارۀ خاستگاه و همچنین مهاجرت ایل ممسنی و برخی اختلاف‌نظرها، نک‍ : حمدالله، 540-542؛ بدلیسی، 44، 47؛ منتخب التواریخ...، 38؛ سردا...
  • جباره | جَبّاره، یکی از طوایف ایل عربِ ساکن در استان فارس. جباره و شیبانی دو طایفۀ تشکیل دهندۀ ایل عرب از ایلات خمسۀ فارس است. در برخی از منابع، نامِ دیگر طایفۀ جباره را «عرب کوچی» ذکر کرده‌اند (فیلد، 213؛ قهرمانی، از باورد...، 169؛ سهام‌پور، 145). گفتنی است که نام گروهی از تیره‌های طایفۀ جباره نیز ترکیبی از «کوچی» ا...
  • جبال بارزی | جِبالِ بارِزی، نام یکی از ایلهای شیعه مذهب در استان کرمان.
  • جبیرات |
  • جت، | جَت، یا جات (در متون: به صورت جط و جاط)، یک گروه ناهمگن قومی ـ زبانی نیمه‌کوچنده، و از نژاد آریایی یا هند و ایرانی.
  • جریده | جَریده، نوعی عَلَم عزا در دسته‌های سینه‌زن و زنجیرزن که آن را چند روز از ماه محرم در برخی از نواحی ایران، به ویـژه در کاشان، قم، کرمان، یزد، خراسان و هرمزگان می‌گردانند.
  • ترحیم، مجلس | مجلس سوگواری و آمرزش‌خواهی برای درگذشتگان که معمولاً در روز سوم، شب هفت، شب چله و شب سال برپا می‌شود و به آن مجلس فاتحه‌خوانی، ختم و تذکر هم می‌گویند.
  • ترکاشوند | نام یکی از ایلات شیعی مذهب ساکن در استان همدان، کرمانشاه و برخی از نواحی مجاور.
  • ترکمن، قوم | گروه قومیِ بزرگ ترک‌زبان مسلمان که در سرزمینهای آسیای مرکزی، ایران، افغانستان، ترکیه، سوریه، عراق و چین پراکنده‌اند و امروزه جمعیت اصلی کشور جمهوری ترکمنستان را تشکیل می‌دهند.
  • ترنابازی | از بازیهای کهن ایرانی که تا چندی پیش در نقاط مختلف ایران رواج عمومی داشت و در فرهنگ و ادب فارسی به بازی «میر و وزیر» و «شاه و وزیر» شهرت یافته بود.
  • تسبیح | اصطلاحی قرآنی و بسیار رایج در فرهنگ اسلامی، به معنای تنزیه و تقدیس خداوند. این واژه، مصدر باب تفعیل از ریشۀ سبح و به معنای شنا در آب، حرکت سریع و یا دویدن با شتاب اسب است و اصطلاحاً به معنای تنزیه و تقدیس خداوند از صفات سلبی و هر نوع ضعف و نیاز است (خلیل بن احمد، 3/ 151-152؛ طوسی، 6/ 444؛ راغب، 221؛ فخرالدین ...
  • تشرف، آیین | مجموعه‌ای از اعمال و مناسک و آیینهای نمادین رایج در جامعه‌ها، به ویژه جامعه‌های آیین‌گرای سنتی که با گذار انسان از مرحله‌ای از حیات جسمانی، یا فرهنگی و اجتماعی به مرحله‌ای دیگر همراه است.
  • تعاون، واژه ای | واژه‌ای عربی و قرآنی و معادل با همکاری و یاریگـری و مشارکت و برابر با cooperation لاتیـن. تعـاون از «ع و ن» بـاب تفاعل به معنای یکدیگر را یاری و کمک کردن است (ابن منظور، نیز تاج العروس، ذیل عون؛ سلیم، 5).
  • تعبیر خواب |
  • تعزیه‌نامه | کلام منظومی است که هنگام اجرای نمایش سنتی ایرانی (تعزیه)، مورد استفادۀ بازیگران، برای مرثیه خوانی و یا گفت و گو با یکدیگر قرار می گیرد تا واقعۀ کربلا و شهادت امام حسین(ع) که موضوع اصلی نمایش است، بهتر نمایان گردد.
  • تعزیه | از مادۀ «ع ز ی» به معنای صبر و شکیبایی کردن ( المنجد، ذیل عزی). این واژه در فرهنگ و ادبیات مذهبی مسلمانان، به‌ویژه شیعیان، به معانی گوناگون دیگر به کار می‌رود. عزا و سوگ، مجلس عزاداری و روضه‌خوانی، نوحه‌سرایی در مرگ و شهادت امامان و معصومین، به‌ویژه سیدالشهداء امام حسین(ع)، همدردی با مصیبت دیدگان و تسلیت گفتن...
  • تعزیه‌خوانی | یا شبیه‌خوانی، شکلی سنتی از مجموعۀ نمایشهـای آیینـی ـ مذهبی برگرفته از رویدادهای تاریخی و حماسی حزن‌انگیز واقعۀ تاریخی کربلا و شهادت امام سوم شیعیان، حسین بن علی(ع) و بستگان و یاران او و مصایب خاندان پیامبر(ص) و برخی موضوعهای الحاقی انتقادی، هجوآمیز، شاد و گزنده.
  • تعویذ | چیزی (شیء، نوشته، تصویر، دعا و ورد) که دارای نیرویی جادویی ـ ماورایی انگاشته شود و نیز نصب و آویختن آن بر اموال و مکانها، و حمل آن توسط انسان یا حیوان، موجب دفع بلا، بیماری و تعرض موجودات و نیروهای شریر پنداشته شود. از دیگر سو طلسم را نوعی تعویذ دانسته‌اند که می‌تواند قدرت و بخت حامل و صاحب خود را در برابر نی...
  • تفأل و تطیر |
  • تقدیر |
  • تکلو |
  • تکیه | تِکْیه، یا تَکْیه، ساختمانی با معماری و فضاسازی ویژه برای برگذاری آیینهای نمایشی شبیه‌خوانی و مراسم عزاداری و نیز جایی خاص برای اجرای مناسک اهل تصوف و درویشان.
  • توپکانلو | توپْکانْلو، نام یکی از گروههای کُرد پراکنده در استان خراسان. توپکانلوها خود را توپان می‌نامند و توپان را واژه‌ای کردی به معنای انبوه جمعیت یا درخت می‌دانند. برخی این معنا را به سبب پرجمعیت‌ بودن توپکانلوها در میان عشایر خراسان دانسته‌اند (توحدی، 2/ 171).
  • توغ | توغ، شعار یا عَلَمی مخصوص‌تجمعات و تظاهرات آیینی ـ مذهبی شیعیان ایران. شیعیان در ایام سوگواری و ماههای محرم و صفر در پای توغ گرد می‌آیند و سینه می‌زنند و آن را با خود همراه عَلَم و علامتهای دیگر در گذرها و محله‌ها می‌گردانند. در مواقع دیگر سال نیز آن را در تکیه، حسینیه، قهوه‌خانه، یا خانۀ یکی از بزرگان محله ن...
  • تیموری | تِیْموری، نام یکی از ایلات چهار اویماق (چار آیماق) پراکنده در استان خراسان ایران و نواحی اطراف هرات، قندهار و فراه در افغانستان.
  • جهاز |
  • جهانبگلو | یا جهان‌بیگلو، نام یکی از طوایف کرد زبان در کردستان ترکیه و استانهای مازندران و گلستان در ایران.
  • جهیزیه | یا جَهاز، داراییهای معینی که دختران با خود به هنگام ازدواج از داراییهای خانواده یا گروه دودمانی خود به خانۀ شوهر و خانواده و گروه دودمانی او می‌برند.
  • چالانچی | واژه‌ای ترکی به معنای سازنده، نوازنده و ساز‌ زن ( لغت‌نامه ... ). در متون دورۀ صفوی این واژه به صورتهای مختلف ذکر شده است. چالچی در دورۀ صفوی با «باشی»، و چالانچی در دورۀ قاجار با «خان» ترکیب شده‌اند که هر دو پسوند معنای رئیس را نیز دربر دارند (همانجا). ظاهراً این عنوان پس از دوران ترک‌زبانان صفوی در ایران رو...
  • چادرنشینی |
  • چادر | پوششی از پوششهای سراسری زنان که آن را بر روی سر می‌اندازند. این پوشش با توجه به اشارۀ منابع پیش از اسلام دارای قدمت بسیار است، و در دورۀ اسلامی به‌ویژه در میان مسلمانان ایرانی و کشورهای شیعه‌نشین نمونه‌های مشابه دارد.
  • چایخانه |
  • چاووش و چاووشی | (چاووشی‌خوانی یا چاووش‌خوانی)، خواندن اشعار مذهبی همراه با آواز در پیشاپیش زائرانِ خانۀ خدا، عتبات عالیات و مشهد، به‌ویژه به هنگام مشایعت و استقبال از آنان.
  • چراغانی | یا چراغان، جلوه و نمودی از جشن و مراسم شادی که با آرایه‌بندی و چراغ‌باران کردن فضاهایی از خانه‌ها، بازارها، گذرگاههای پررفت و آمد، میدانهای شهر، ارگهای سلطنتی و برخی از اماکن عمومی دیگر با افروختن شمع، فانوس و انواع چراغهای روشنایی رنگارنگ همراه است.
  • چرام | یا چَرام، از ایلات لرِ شیعی‌مذهب ساکن در شهرستانهای بویراحمد، کهگیلویه و گچساران واقع در استان کهگیلویه و بویراحمد. چرام نام ناحیه‌ای است که در فارس‌نامۀ ابن بلخی از آن به نام صرام یاد شده است (ص 144).
  • چشم‌زخم | گزند و زیانی که به باور عامه در اثر نگاه ستایشگر یا حسدآلود، یا زبان تمجید‌آمیز دوستان و آشنایان شورچشم، و یا دشمنان و بدخواهان نظر تنگِ حسود به انسان، حیوان، نبات و شیء می‌رسد و به اصطلاح چشم یا نظر می‌خورند.
  • چشمه‌های مقدس | چشمه‌های طبیعی آب سرد یا آب گرمی که از دیرباز در فرهنگ جهان اسلام جنبۀ تقدس داشته‌اند و مردم خوردن آب آنها و یا خودشویی درآنها را متبرک و درمانگر بسیاری از بیماریها و دردها و تقرب به درگاه خداوند و برخی از مقدسان دینی و مذهبی می‌پنداشته‌اند.
  • چعب |
  • چهارشنبه‌سوری | یا چهارشنبۀ آخر سال، نام جشنی همگانی از آیینهای نوروزی در گسترۀ حوزۀ فرهنگ ایران زمین که در هر سال شمسی، در غروب سه‌شنبه، شبِ پیش از آخرین چهارشنبۀ (در زبان گفتاری، چارشنبه) ماه اسفند به سنت کهن و با افروختن آتش و برخی رفتارهای نمادین دیگر، به‌صورت جمعی در فضای باز درون و بیرون خانه برگزار می‌شود.
  • چهارلنگ |
  • چگنی | یا چگینی، یکی از ایلات بزرگ لُر لرستان که گروههایی از آن به نقاط مختلف ایران، ازجمله کردستان، خراسان، فارس و قزوین کوچیده‌اند.
  • چل سرو |
  • چله | مخفف چهله و منسوب به چهل، به معنای یک دورۀ 40 روزه یا 40 ساله و روز چهلم پس از یک واقعۀ معین. در بافندگی به تار، در مقابل پود و نیز به نخی که از «پهنای کار جولاهگان» در بافت زیاد می‌آید؛ همچنین به زه کمان ( لغت‌نامه ... ؛ برهان ... ؛ نیز نک‍ : لغت‌نامه، ذیل چله‌افشاندن، چله‌بستن، چله‌کردن و چله‌گیر) و در زبان...
  • چنار | نام درختی از خانوادۀ چناریان و از درختان بومی مناطق جنوب و غرب اروپا و فلات ایران که از دیرباز ارزشی ویژه نزد مردم جوامع مختلف داشته است. این درخت با نام علمی پلاتانوس اُرینتالیس معروف است و در زبان عربی الدُلب (خلیل بن احمد، 8 / 41؛ جوهری، 1 / 125؛ مظفریان، 584) و صِنار، مُعَرّب چنار نامیده می‌شود ( تاج ... ...

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: