در راه مردمسالاری / دکتر یوسف دانش - ترجمه بهروز اهدایی - بخش سوم

1394/5/11 ۱۰:۰۶

در راه مردمسالاری / دکتر یوسف دانش - ترجمه بهروز اهدایی - بخش سوم

نخستین امتیاز مهمی که در سال ۱۸۷۳ (۱۲۵۲خ) لغو شد، امتیازی بود که یک سال پیش از آن، یعنی در سال ۱۸۷۲ (۱۲۵۱خ)، دولت یک تبعه بریتانیایی به نام بارون ژولیوس رویتر (ulius de Reuter) واگذار کرده بود. «ساختن راه‌آهن و جاده، نظام آبیاری و تشکیل یک بانک ملی از جمله بندهایی بودند که در آن قرارداد گنجانده شده بودند. واگذاری این امتیاز، انتقادات فراوانی هم در درون (ایران) و هم در خارج در پی داشت.»به دنبال اعمال فشار بریتانیا، قرارداد امتیاز دیگری در سال ۱۸۸۹ (۱۲۶۸خ) جایگزین قرارداد پیشین شد و این بار تأسیس بانک شاهنشاهی ایران توسط رویتر به دیگر بندهای قرارداد افزوده شد.

 

قراردادهای ننگین

نخستین امتیاز مهمی که در سال ۱۸۷۳ (۱۲۵۲خ) لغو شد، امتیازی بود که یک سال پیش از آن، یعنی در سال ۱۸۷۲ (۱۲۵۱خ)، دولت یک تبعه بریتانیایی به نام بارون ژولیوس رویتر (ulius de Reuter) واگذار کرده بود. «ساختن راه‌آهن و جاده، نظام آبیاری و تشکیل یک بانک ملی از جمله بندهایی بودند که در آن قرارداد گنجانده شده بودند. واگذاری این امتیاز، انتقادات فراوانی هم در درون (ایران) و هم در خارج در پی داشت.»به دنبال اعمال فشار بریتانیا، قرارداد امتیاز دیگری در سال ۱۸۸۹ (۱۲۶۸خ) جایگزین قرارداد پیشین شد و این بار تأسیس بانک شاهنشاهی ایران توسط رویتر به دیگر بندهای قرارداد افزوده شد.

اعطای امتیازات قرعه‌کشی (لاتاری) در سال ۱۸۸۹ (۱۲۶۸خ)، تنباکو در سال ۱۸۹۰ (۱۲۶۹خ) و نفت در سال ۱۹۰۱ (۱۲۸۰خ) از طرف دولت از جمله امتیازهای بدنامی هستند که در تاریخ ایران به ثبت رسیده است. واگذاری دو امتیاز نخست، یعنی امتیازهای قرعه‌کشی و تنباکو واکنش بی‌درنگ میلیونها ایرانی را به دنبال داشت که توانستند با موفقیت، حاکمیت دولت را به چالش بگیرند و بدین ترتیب زمینه را برای انقلاب مشروطه فراهم سازند.

در سال ۱۸۸۹ (۱۲۶۸خ) ناصرالدین شاه امتیاز قرعه‌کشی (لاتاری) را یک تبعه ایرانی به نام ملکم‌خان در مقابل هدیه‌ای ناچیز واگذار کرد. ملکم خان این امتیاز را به چهل هزار لیره (پوند) به یک اتحادیه (سندیکای) بریتانیایی فروخت. رهبران مذهبی به این دلیل که «قرعه‌کشی، نوعی قمار است و قرآن آن را منع کرده است»، به شدت به مخالفت با آن برخاستند. و از آنجایی که شاه نمی‌توانست از دستورات قرآن سرپیچی کند، واگذاری این امتیاز، اندک زمانی بعد ملغی شد.

 

جنبش تنباکو

امتیاز دیگری که در فشار شدید افکار عمومی مخالفان لغو شد، امتیاز تنباکو بود. در سال ۱۸۹۰ (۱۲۶۹خ)، انحصار و کنترل کامل تولید، فروش و صادرات تنباکو در ایران به یکی از اتباع بریتانیا واگذار شد. واگذاری این امتیاز از طرف دولت عملاً تأثیر زیانباری بر زندگی ایرانیان و به ویژه مصرف‌کنندگان تنباکو بر جای می‌گذاشت. خشم و بر آشفتگی مردم چنان بود که روحانیون نیز با این انحصار به مخالفت برخاستند. بزرگترین رهبر مذهبی، حاج میرزاحسن شیرازی حکم تحریم مصرف تنباکو را صادر کرد و در سرتاسر مملکت مردم و حتی درباریان نیز به آن تمکین کردند.

با توجه به اینکه توسل به زور از طرف دولت واکنش مردم را در بر می‌داشت، واگذاری این امتیاز در پنجم ژانویه ۱۸۹۲ (پانزدهم دیماه ۱۲۷۰خ) ملغی اعلام شد. شاه موافقت کرد که «پانصد هزار پوند غرامت به کمپانی بریتانیایی پرداخت شود؛ مبلغی که با نرخ بهره شش درصد از بانک شاهنشاهی پرشیا استقراض شده بود.» شاید بتوان از این وام به عنوان آغاز بدهیهای دولت ایران یاد کرد. بسیاری از مخالفان سرشناس واگذاری این امتیاز در تهران دستگیر شدند. میرزا رضا کرمانی، شخصی که متعاقباً ناصرالدین شاه را از پای درآورد نیز ظاهراً در میان دستگیر شدگان آن زمان بود.

در سپتامبر ۱۸۹۱ (شهریور ۱۲۷۰)، مردم تبریز با ارسال تلگرافی به شاه مخالفت خود را با تهاتر حقوق خود از طرف دولت به خارجی‌ها و بی‌دین‌ها ابراز داشتند و تأکید کردند که برای دفاع از حقوق خود متوسل به زورخواهند شد. مردم با به پائین کشیدن پلاکارت‌های تبلیغاتی کمپانی تنباکو و جایگزین کردن آنها با بیانیه‌های انقلابی، خشم خود را نشان دادند. مردم «به چیزی جز برچیدن فوری این کمپانی، رضایت نمی‌دادند.» در دسامبر ۱۸۹۱ (دی ۱۲۷۰) «میرزای شیرازی، مجتهد ساکن سامرا (در عراق) در نامه بلندی خطاب به شاه، واگذاری امتیاز از طرف شاه به خارجی‌ها را در تعارض با آموزه‌های قرآن و روح اسلام دانست.»

به گفته براون (Browne)، لغو امتیاز تنباکو «بی‌شک زیان بزرگی برای بریتانیا بود که یقیناً نتوانسته بود در این سلسله حوادث تأسفبار نقش پسندیده‌ای بازی کند» و این خود موجبات افزایش نفوذ و اعتبار روسیه را فراهم کرد. براون می‌افزاید: «ناکامی‌های مسئله تنباکو که لطمات سنگینی بر حیثیت و اعتبار بریتانیا وارد کرد، هم طبیعی و هم غیرقابل اجتناب بود. بیشترین ننگ و بی‌اعتباری در تمامی ابعاد این امتیاز شیطنت‌آمیز انعکاس داشت.» و همه این جریانات در جهت ثروتمندشدن عده اندکی از سوداگران حریص انگلیسی و انگشت‌شماری از خائنان درباری و وزیران ایران صورت گرفت. حاصل این رویداد زیان‌آور تنها یک چیز مثبت بود و آن اینکه ایرانیان با هدایت و رهنمود‌های پیشوایان مذهبی خود و به ویژه با درایت و شکیبایی نشان دادند که عبور از خط قرمزها را تحمل نخواهند کرد و ایرانیان آن چنان که خارجی‌ها تصور می‌کنند، مردمانی زبون نیستند و پس از این می‌بایست با آنها به توافق رسید که آن هم چندان آسان نخواهد بود. آن زمان را خصوصاً می‌توان دوران بیداری ملی در ایران دانست که هنوز هم ما شاهد گسترش آن هستیم.

به باور لمبتون (Lambton)، «سالها بود که ناخشنودی عمومی در حال افزایش بود. و از آنجایی که ایرانیان واگذاری انحصارات و امتیازات توسط شاه به خارجی‌ها را تهدیدی برای اسلام و استقلال ایران می‌دانستند، گسترش این باور و ناخشنودی در جامعه همچنان فراگیر و رساتر می‌شد. و از این رو این خیزش به یک جنبش دوگانه مبدل شد که هم مبارزه با فساد در درون کشور را نشان کرده و هم علیه نفوذ خارجی‌ها در ایران قد علم کرده بود و به همین جهت در اندک زمانی این خیزش به یک جنبش، هم ملی و هم اسلامی تبدیل شد.»

قیامهای موفقیت‌آمیز مردمی علیه شاه و هیأت حاکمه واپس گرای او، ایرانیان را در به چالش کشیدن اقتدار دولت، دلیرتر و جسورتر کرده تا جایی که درستی سیاستها و نوع عملکرد حکومت و حکمرانان را آشکارا به چون و چرا گذاشتند. این حرکت دیگر در انحصار نخبگان یا برخی از رهبران منورالفکر مذهبی نبود، بلکه از هر لحاظ به یک خیزش و جنبش مردمی تبدیل شده بود.

 

قتل ناصرالدین شاه

ناصرالدین شاه پس از تقریباً پنجاه سال فرمانروایی، در یکم ماه می‌۱۸۹۶ (یازدهم اردیبهشت ۱۲۷۵) به دست میرزا رضا کرمانی به قتل رسید. ناصرالدین شاه به‌رغم آشنایی و آگاهی از اهمیت تحصیل، و پیشرفت شتابنده اروپائیان در عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، با تحصیل ایرانیان در اروپا و تماس و آشنایی آنان با افکار و نظام حکومتی اروپائیان تمایلی نداشت، و برای جلوگیری از پیشرفت و ترقی ایران، هر اقدامی را برای خود مجاز می‌دانست! او در این مورد کاملاً بی‌پرده رفتار می‌کرد. یک بار گفته بود که دوست دارد اطرافیانش در دربار آدمهای کودن و ساده لوح باشند و ندانند که آیا بروکسل (پایتخت بلژیک) یک شهر است یا یک کلم‌پیچ! در این ضمن، سوءمدیریت در ادارات دولتی، ولخرجی‌ها و گزافکاری‌های دربار، واگذاری امتیازات گسترده به خارجی‌ها و محدودکردن آزادی سیاسی کشور در پیوند با شرایط مندرج در برخی از وامهای خارجی، همه و همه در برانگیختن هرچه بیشتر ناخشنودی عمومی دامن می‌زد. این احساس و نیز هیجان و اشتیاق به پیشرفت در میان طبقه تحصیلکرده نهایتاً به انقلاب مشروطه ۱۹۰۸ـ ۱۹۰۵ (۱۲۸۴-۱۲۸۷خ) منجر شد.

عوامل گوناگونی در بیداری ایرانیان سهم داشتند. «از دست‌دادن سرزمینهای ایران به روسیه؛ ناتوانی آشکار ایران برای نشان دادن اقتدارخود در مقابل همسایگان؛ هرج و مرج و بی‌نظمی در اقتصاد کشور؛ تلاش برای سامان دادن به این ناهنجاری‌ها به وسیله وامهای خارجی؛ و واگذاری امتیازهای متعدد به کشورها و اتباع خارجی از جمله عواملی هستند که در بیداری ایرانیان نقش داشتند. رفت و آمدها به خارج، تحصیل و مشاهدات خدمات دولتی در کشورهای خارجی» ایرانیان را با ترقی و پیشرفت ملتهای اروپایی بیشتر آشنا کرد و موجب کسب آگاهی آنها به عقب‌ماندگی ایران شد.

پس از قتل ناصرالدین شاه، پسرش مظفرالدین‌میرزا به تاج و تخت سلطنت رسید. شخصیت او متفاوت از پدرش بود و با داشتن طبیعتی مهربان و ملایم، از ستمگری وخشونت و خونریزی بیزار و گریزان و در عین حال انسانی رنجور و ناتوان بود. مظفرالدین‌میرزا علاقه فراوانی به سفر به اروپا داشت و بنابراین دولت پولهای بیشتری از انگلیس و روس وام گرفت و پایانه‌های گمرکی بیشتری جهت تعهد پرداخت بهره این وامها به گرو گذاشته شد. و اما ماهیت دولت همچنان فاسد و سرکوبگر باقی ماند و هیچ اقدام عملی و مؤثری برای بهبود وضعیت حکومت و ملت انجام نمی‌گرفت و نشانی از فروکش‌کردن رقابتها و همکاریهای متناوب بریتانیا و روسیه و مداخلات مدام و رو به افزایش آنها تقریباً در هیچ یک از امور ایرانیان به چشم نمی‌خورد، ایران به یک بشکه باروت آماده انفجار مبدل شده بود.

در سپتامبر ۱۹۰۴ (شهریور ۱۲۸۳) به دستور حاکم تهران، جمعی از بازاریان محترم و آبرومند «به جرم گرانفروشی و افزایش قیمت شکر» به فلک بسته شدند. بازاریان بسیاری به نشانه اعتراض در مسجد شاه تحصن کردند و مذهبیون بی‌شماری از جمله رهبران بسیار متنفذی مثل سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی به متحصنان پیوستند. تحصن‌کنندگان با توسل به زور و نیروی قهریه از آن مکان بیرون رانده شدند. برخی از آنها شهر را ترک نموده، به زیارتگاه شاه‌عبدالعظیم، (تقریباً در ۳۰ کیلومتری تهران) عزیمت کردند و اندکی بعد افراد بسیاری به آنها گرویدند.

در آغاز خواسته مردم استعفای عین‌الدوله ـ صدر اعظم ـ و ایجاد «عدالتخانه» بود. تلاشهای دولت برای واداشتن مردم به بازگشت به شهر ناموفق بود. سرانجام شاه با ارسال نامه‌ای به خط خود وعده داد عین‌الدوله را از کار برکنار کند و برای ایجاد عدالتخانه‌ای که شامل نمایندگان منتخب روحانیون، تجار و مالکان و زمینداران بود و ریاستش به عهده خود شاه باشد، اقدام نماید. همچنین در این نامه شاه متعهد می‌شود که پارتی‌بازی منسوخ، و همه ایرانیان در مقابل قانون برابر خواهند بود.در عرض حالی که در آوریل ۱۹۰۶ (اردیبهشت ۱۲۸۵) به شاه تقدیم می‌شود، از او می‌خواهند که به وعده‌های اصلاحات خود و مطابقت دادن احکام دولتی با قانون اقدام نماید.

عین‌الدوله خشمگین از رهبران مذهبی، دستور دستگیری و تبعید برخی از آنها را صادر می‌کند. با آگاهی از این فرمان، انبوه توده‌های مردم با ازدحام خود تلاش می‌کنند تا مانع دستگیری رهبران مذهبی به دست سربازان بشوند. هنگامی که انبوه جمعیت، پیکر یکی از تظاهرکنندگان را که یک «سید» بود [واژه سید، جلوی نام شخصی قرار می‌گیرد که با پیامبر ارتباط نسبی داشته باشد و از این جهت از موقعیت اجتماعی خاصی بهره‌مند می‌شود که با ثروت و یا مدارج و مرتبه اداری، ارتباطی ندارد] در خیابانهای تهران حمل می‌کردند، با سربازانی که تلاش می‌کردند از حرکت آنها جلوگیری به عمل آورند، برخورد می‌کنند. در نتیجه این برخوردها، پانزده نفر دیگر که باز هم یکی از آنها سید بود، به قتل می‌رسند.

پس از آنکه سربازان جمعیت را در خیابانها متفرق می‌کنند، مردم در یک مسجد دیگر پناه می‌گیرند و این مسجد به مدت سه تا چهار روز در محاصره سربازان قرار می‌گیرد. رهبران این جنبش موفق به جلب رضایت شاه شدند تا از مسجد خارج شوند و تهران را به قصد شهر مذهبی قم ترک کنند. جمعیت انبوهی از مردم به قم مهاجرت کردند. «این رویداد که در بیست و یکم ژوئیه ۱۹۰۶ (۳۱ تیر ۱۲۸۵) رخ داد، در میان ایرانیان به هجرت کبری شهرت دارد.»

در نوزدهم ژوئیه ۱۹۰۶ (۲۹ تیر ۱۲۸۵)، جمعی از نمایندگان تجار و متصدیان بانکها، با موافقت کاردار بریتانیا، در باغ سفارتخانه آن کشور پناه گرفتند و در آنجا اردو زدند و چند روزی بیش نگذشته بود که شمارشان به پنج هزار تن افزایش یافت. شروط تحصن‌‌کنندگان برای ترک سفارتخانه و برگشت به خانه و کاشانه و کار و زندگی خود منوط به: عزل عین‌الدوله، انتشار رسمی مجموعه قوانین مدنی و مراجعت رهبران مذهبی از قم (به تهران) بود. آنها همچنین برای تأسیس مجلس شورای ملی منتخب مردم و تدوین قانون اساسی که شاه با حُسن نیت آن را تضمین کرده باشد، پافشاری می‌کردند.

نهایتاً در پنجم اوت (پانزدهم مرداد) که مصادف با روز تولد شاه نیز بود، مظفرالدین‌شاه «در یک حکم سلطنتی، فرمان تأسیس نظامنامه مجلس را که در آن پیش‌نویس قانون اساسی تدوین شود، صادر کرد.» به دنبال این پیروزی، تحصن‌‌کنندگان سفارتخانه بریتانیا را ترک کردند. پیش‌نویس قانون انتخابات در هشتم سپتامبر ۱۹۰۶ (هفدهم شهریور ۱۲۸۵) تدوین شد. در هفدهم سپتامبر (۲۶ شهریور) شاه با نظامنامه پیشنهادی برای تشکیل مجلس شورای ملی موافقت کرد. در این نظامنامه تعداد نمایندگان مجلس شورای ملی ۱۵۶ نفر پیشنهاد می‌شود که ۶۰ نفر از آنها از تهران و ۹۶ نفر دیگر از سایر شهرها و ولایات کشور برای یک دوره دو ساله انتخاب می‌شوند.

نخستین مجلس شورای ملی با حضور آن نمایندگان روز هفتم اکتبر ۱۹۰۶ (پانزدهم مهر ۱۲۸۵) افتتاح می‌شود. مجلس در یکی از نخستین اقدامات خود به اتفاق آرا، وام چهارصد هزار لیره‌ای (پوندی) را که قرار بود به صورت مساوی «نصف، نصف» از روسیه و انگلیس گرفته شود، رد کرد و به سود وام داخلی رأی داد. قانون اساسی در سی‌ام دسامبر ۱۹۰۶ (هشتم دی ۱۲۸۵)، تنها پنج روز قبل از درگذشت مظفرالدین شاه به توشیح او رسید.

 

توافقنامه‌های انگلیس ـ روسیه در ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵

تشکیل یک دولت مردمی در ایران بر پایه ارزشهای دمکراتیک، مصداق زنگ خطر برای دولتهای بریتانیا و روسیه بود و این دو رقیب دیرینه را به هم نزدیکتر کرد. بریتانیا و روسیه به منظور حل اختلافات خود بر سر ایران، به دو توافقنامه در سالهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ دست یافتند، که البته توافقنامه دومی یک قرارداد پنهانی بود. براساس توافقنامه سی‌و یکم اوت ۱۹۰۷، (دهم شهریور ۱۲۸۶) ایران به سه بخش تقسیم می‌شد: بخش جنوبی ایران جولانگاه نفوذ انگلیس، بخش شمالی در حوزه نفوذ و تأثیر گذاری روسیه و بخش مرکزی به ‌صورت سرزمینی فارغ از نفوذ آنها و به یک سرزمین حائل تبدیل می‌شد.

توافقنامه ۱۹۰۷ (۱۲۸۶خ) در چهارم سپتامبر انتشار یافت و به گفته شوستر: «به‌ رغم وسواس و دقت در جمله‌بندی این توافقنامه و دادن اطمینانهای لازم در مورد احترام به تمامیت ارضی و استقلال ایران، این قرارداد ضربه‌ای دردناک بر پیکر مردم ایران بود.» به باور الول ساتن (Elwell Suttan) «توافقنامه ۱۹۰۷ انگلیس ـ روسیه، تسلط خارجی‌ها بر ایران را به اوج خود رسانید. هرچند که پیامدهای این توافقنامه برای حیثیت بریتانیا فاجعه‌آمیز بود و ایرانیان این توافقنامه را گام نخست در تقسیم کشور تلقی کردند و از آن پس تا کنون نام بریتانیا نیز به نام روسیه به عنوان دشمنان سنتی ایران افزوده شده است.

روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: