چند سال پیش، استاد عزیز و بزرگوارمان مرحوم دکتر محمدامین ریاحی با بنده تماس گرفتند و امر فرمودند تا به محضرشان شرفیاب شوم. بعد از آنکه به خدمتشان رسیدم، بستهای بزرگ همراه با نامهای مرحمت فرمودند و خواستند تا آن را بعدتر (بیرون از منزل) باز کنم. وقت خروج از خانه، از سر کنجکاوی همانجا پشت درب منزل ایشان، بسته را باز کردم و دیدم پاکتی است حاوی سه نسخه اصلاحشده از کتابهای زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی (تألیف خودشان)، مفتاحالمعاملات (تألیف محمدبن ایوب طبری از قرن ششم) و جهاننامه (تألیف محمدبن نجیب بَکران از اوایل سده هفتم) که هر سه با برچسب «نسخه خودم» مشخص شده بود.
علویان در جغرافیای ایران فرهنگی در مناطق غربی (کوهپایههای زاگرس از ارس تا اروندرود)، در ترکیه (آناتولی و…)، در سوریه (قامیشلی و…) و در عراق (کرکوک و…) زندگی میکنند. خاستگاه اصلی آنها ایران و مرکزشان در کرمانشاه و تبریز است. علویان در ایران با عنوان «یارسان» و «اهل حق» معروفند. در ترکیه به شاخههای «علوی»، «علوی بکتاشی»، «بکتاشی» و «قزلباش» منشعب و مشهورند. در سوریه، «نُصیری» خوانده میشوند و در عراق، به آنها «کاکهای» گفته میشود. در افغانستان با گویشی ویژه به نام «نورستانی» در نورستان واقع در شرق افغانستان زندگی میکنند و هسته اصلی هزارهها را تشکیل میدهند.
یکی را از ملوک عجم حکایت کنند که دست تطاول۱۵ به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت۱۶ جورش راه غربت گرفتند چون رعیت کم شد، ارتفاع ولایت۱۷ نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.
متن پیش رو یادداشتی است از حجت الاسلام رسول جعفریان که در پایگاه دبیرخانه دین پژوهان کشور منتشر شده است. مرز دقیق میان آنچه علم و دین است، باید روشن شود، امری که کمک بسیار زیادی به فهم معرفت دینی و علمی به ما خواهد کرد. مقصودم از علم، علم تجربی با نگرش پوزیتیویستی نیست، هرچند در باره آن هم نمی خواهم قضاوت صریحی بکنم. حقیقت، نگاه فلسفی به پوزیتیویسم، جدای از چیزی است که ما از علوم تجربی به عنوان یک علم می شناسیم و کسانی البته به عمد اینها را مخلوط می کنند تا به تصور خود به نفع سنت، علوم جدید را کنار بزنند.
در کشوری زندگی میکنیم که دارای فرهنگی غنی و پربار است، کشوری که بزرگترین عالمان و برجستهترین هنرمندان و سخنوران را به حوزه ادب و فرهنگ و پهنه معارف بشری عرضه داشته است؛ مردان نامآوری که از محکمترین پایههای بنای معرفت بشری بهشمار میآیند و عظیمترین بخش این فرهنگ در همه ابعاد گسترده خود از فلسفه و کلام و نجوم گرفته تا شعر و نقاشی و معماری و خط و تذهیب از نام آنان اعتبار میگیرد؛ اندیشمندان و هنرمندانی که اسلافشان در سدههای پیش از اسلام نیز آثار چشمنواز و تأمل برانگیزی از خود به یادگار گذاشتهاند که در مجموع عنوان میراث فرهنگی کشور به خود گرفته است.
اگر خیام و رباعیاتش را همچنان و بعد از گذشت قرنها میخوانند، به این سبب است که او بیاغراق حجتالحق بوده است. اشعار خیام برخلاف تصور برخی، حکایت از ایمان به خدا و الهیات دارد. بهترین مصداق این گفته نیز در رباعی «خورشید کمند صبح بر بام افکند/ کیخسرو روز باده در جام افکند// مى خور که منادى سحرگه خیزان / آوازه اشْرَبوُا در ایام افکند » دیده میشود که مصراع آخر آن، آیاتی از قرآن کریم است و همان حرف را میزند.
عبید زاکانی، محمود غزنوی را به تخته مشق تبدیل کرده و همه نفرت و دشمنی ایرانیان نسبت به حکومت جابر بیگانگان را تازیانهوار بر سر محمود فرود آورده است (مقدمه اتابکی در زاکانی، ۵۷:۱۳۸۴). اگر فردوسی در قالب حماسه نبرد ایرانیان و تورانیان، به کنایه به سلطه محمود بر ایران اعتراض میکند، عبید زاکانی این اعتراض را جامه طنز و هزل پوشانده است:
خاقانی شعر گذشتگان را هم خوانده است و خوب میداند که پیش از او رودکی و شهید بلخی و فرخی سیستانی و بسیاری دیگر، در ادب فارسی جلوهای بهسزا داشتهاند. در ادب عرب نیز لبید بن ربیعه و بحتری در چنان پایة بلندی بودهاند که با کمتر کسی قیاس آنها ممکن بوده است؛ اما خاقانی خود را از همة آنها برتر میگوید (قصیدة ۱۱:۲۸ و قصیدة ۱۰۱:۱۲۵ و ۱۰۲). با عنصری بیش از همة شاعران پیشین مقابله دارد و در همین مجموعة قصاید، گاه عنصری راوی شعر او میشود (قصیدة ۲۳:۴۵) و گاه خاقانی او را همراه با امیرمعزی و سنائی به آزمایش در برابر قدرت شاعری خود میخواند (قصیدة ۱۰۶:۱۱۷) همان سنائی که خاقانی در نوجوانی آرزو داشته است که «بدل» او باشد.
شاخصترین ویژگی حکیم عمر خیام، شناخت و بینش او در ریاضیات است. اگر نسل جدید بتواند این مهم را در جوار روز بزرگداشت او، درک کند، توانسته خیام را متفاوت از نسلهای قبل بشناسد. افسوس، کسانی که شعر او را نقل کردهاند، عموما خیالپرداز و پریشانگو بودهاند بهطوریکه امروز بزرگترین ظلمی که به خیام شده، بابت شعرهایی است که به نام او در دیوانش افزوده شده و چهرهای غیرواقعی از خیام را به تصویر کشیده است. یکی از اولین شخصیتهایی که خیام را بهعنوان یک شاعر به دنیا معرفی کرد، «فیتز جرالد» بود، اما انتخاب نادرست اشعار و توجه به اشعاری که عمدتا با محوریت می و میگساری بودند، از اندیشههای یگانه این شاعر و ریاضیدان، چهرهای ساخته که گویی دائمالخمر و پریشاناحوال است و افسوس بیشتر اینکه، اکنون دنیا نیز از همین دریچه به خیام نگاه میکند.
نمایشگاه بیست و هشتم کتاب هم پایان یافت؛ اما یک گزاره هنوز هم در میان است: در کشور ما وضع کتاب و کتابخوانی چندان مطلوب نیست. چرا در چنین شرایطی قرار داریم؟! به نظر من مشکل ما به کتاب مربوط نیست، به کتابخوان مربوط است. درست است که از نظر کتاب هم مشکل داریم اما مشکل اصلی ما کتاب نیست، بلکه کتابخوان است. اگر کتابخوان نداشته باشیم، نشر و معرفی کتاب و حتی اهدای مجانی آن کارساز نخواهد بود. اهدای کتاب، نه تنها مردم را کتابخوان نمیکند، بلکه کتاب را هم بیمقدار میسازد. بعضی از مراکز و اشخاص کتابشان را به سازمانهای مختلف میفروشند و آنان این کتابها را به افراد خود هدیه میکنند. چنین کاری بیشتر هدر دادن بودجه و بیمقدار کردن و دفن کتاب است، نه ترویج آن! ما باید درباره کتابخوانی مردم فکری کنیم. مردم جامعه ما کم کتاب میخوانند و این کار دلایلی دارد که من به چندین مورد از آنها اشاره میکنم:
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید