آزاد مردی که فردوسی‌وار زیست / توفیق سبحانی

1394/3/10 ۱۰:۲۹

آزاد مردی که فردوسی‌وار زیست / توفیق سبحانی

من‌از سال 2-1341 زمانی که استاد دکتر محمدامین ریاحی مدیرکل اداره نگارش وزارت فرهنگ (بعداً وزارت آموزش و پرورش) بود، با ایشان آشنا شدم، در آن زمان از رجال محتشم در محیط‌های اداری و علمی به حساب می‌آمدند،مدتی که تصدی بنیاد شاهنامه را داشتند، افتخار پیدا کردم که به‌صلاحدید ایشان در آن بنیاد به تهیه اصل یا تصویر مقالات و کتاب‌های مربوط به فردوسی، شاهنامه و حماسه بپردازم. درآن ایام هم دکتر ریاحی همان شیوه و رفتار را داشت که در زمان مدیریت کل از ایشان دیده بودم. حوادث گوناگون پشت سر هم آمد، رنگ عوض کرد، دیگرگون شد، زمانی من نمی‌توانستم ایشان را زیارت کنم. روزی با تردید و رودربایستی و... دل‌به دریا زدم و به ایشان تلفن کردم. پاسخی که به تلفن من دادند و حال و احوالی که از من و دیگران پرسیدند، گویی من از خواب بیدار شده‌ام. به دیدارشان رفتم. همان بود که در بنیاد شاهنامه می‌دیدم یا در مجالس علمی که شرکت می‌کردم. مرتب،خندان و باصلابت.

 

به شوق 11 خرداد؛ نود و دومین سالزاد دکتر <محمدامین ریاحی>

من‌از سال 2-1341 زمانی که استاد دکتر محمدامین ریاحی مدیرکل اداره نگارش وزارت فرهنگ (بعداً وزارت آموزش و پرورش) بود، با ایشان آشنا شدم، در آن زمان از رجال محتشم در محیط‌های اداری و علمی به حساب می‌آمدند،مدتی که تصدی بنیاد شاهنامه را داشتند، افتخار پیدا کردم که به‌صلاحدید ایشان در آن بنیاد به تهیه اصل یا تصویر  مقالات و کتاب‌های مربوط به فردوسی، شاهنامه و حماسه بپردازم. درآن ایام هم دکتر ریاحی همان شیوه و رفتار را داشت که در زمان مدیریت کل از ایشان دیده بودم.  حوادث گوناگون پشت سر هم آمد، رنگ عوض کرد، دیگرگون شد، زمانی من نمی‌توانستم ایشان را زیارت کنم. روزی با تردید و رودربایستی و... دل‌به دریا زدم و به ایشان تلفن کردم. پاسخی که به تلفن من دادند و حال و احوالی که از من و دیگران پرسیدند، گویی من از خواب بیدار شده‌ام. به دیدارشان رفتم. همان بود که در بنیاد شاهنامه می‌دیدم یا در مجالس علمی که شرکت می‌کردم. مرتب،خندان و باصلابت.

در ته دل می‌خواستم که در هر زمان مساعد ایشان را ببینم و از نظراتشان بهره‌مند شوم، اما نمی‌خواستم ایشان ذره‌ای ناراحت شوند. من معمولاً نیم‌ساعت با آرامش در حضورشان بودم و می‌خواستم که از عرف بیشتر مزاحم نشوم. انسانی تیز‌هوش بود، متوجه کوچک‌ترین حرکات می‌شد. روزی گفت: من دلم می‌خواهد که ساعت‌ها با هم گپ بزنیم و دیروز و امروز و فردا را به هم بدوزیم، شما هرگز در رفتن از منزل من شتاب به‌خرج ندهید. من اگر محذوری داشتم، مطمئن باشید که بی‌درنگ به شما می‌گویم. من هم که از خدا خواسته بودم، باز در خدمت ایشان می‌نشستم.

زنده‌یاد ریاحی خیلی خوش حافظه و سخنور بود و هر مطلبی که بیان می‌کرد با تمام دقایق به مخاطب توضیح می‌داد.

مردی امین و نکته سنج بود، در دوره انقلاب فرهنگی که دانشگاه‌ها تعطیل بود گفتند که استادان دانشگاه طرحی برای تحقیق در نظر بگیرند و در دوره فترت پژوهش کنند و به وزارتخانه ارائه دهند. همکاری داشتیم به من متوسل شد، من پژوهش درباره کسایی مروزی را به او پیشنهاد کردم که با هم کار کنیم. به‌دلیل آنکه آن همکار خانم بود، نپذیرفتند.

من خواستم که آن طرح را همکار ما انجام دهد و من تحقیق دیگری در نظر گرفتم. کار همکارم پیشرفت کرد و به پایان رسید. همکارم به من گفت که پژوهش او را بررسی کنم. گفتم چون استاد ریاحی کارهای عمده درباره زندگانی و اشعار کسایی انجام داد‌ه‌اند، از ایشان خواهش می‌کنم  که مطالعه کنند و... به محض پیشنهاد من ‌گفتند: من خود در حال حاضر  مشغول آثارکسایی هستم و صلاح نیست در این موقعیت من تحقیق فرد دیگری را مطالعه کنم. لابد استحضار دارید که در آن فرصت تعطیلی چه کسانی تحقیق کردند و تحقیقات به‌نام چه کسانی به چاپ رسید!!

ریاحی مردی بلند قامت بود، در سنین بالا هم قامتش خم نشده بود، در مراسم تشییع که پیکرش را درکنار مزار ابدی قرار دادند، همان قامت راست را داشت.

در قدرشناسی و احترام به استادان نظیر نداشت. خاطره‌ای از آن مرحوم نقل می‌کنم که یادی هم از استاد استادان بدیع‌الزمان فروزانفر به‌میان آید: می‌نویسد: «در خرداد 1327 که دانشگاه تبریز به‌عنوان دومین دانشگاه ایران تازه تأسیس شده بود، استاد برای ایراد چند سخنرانی و تحکیم پایه‌های دانشکده ادبیات به ‌تبریز دعوت شد. من در آن سفر یک هفته در خدمت استاد بودم، لذت‌ها بردم و چیزها آموختم. فضلای تبریز پروانه‌وار گرد وجود استاد می‌چرخیدند.

یک روز مدیر کل دادگستری‌های آذربایجان به زیارت استاد آمد. او شخصیتی ممتاز داشت و سه-‌چهار سال بعد، وزیر یا کفیل وزارت دادگستری شد. آن روز به محض ورود نهایت احترام را به استاد کرد و گفت: مرا ببخشید که در شرفیابی تأخیر کرده‌ام، عذرم موجه است. در تبریز نبودم، برای بازرسی دادگستری‌های شهرستان‌ها رفته بودم، اما اگر دیر آمده‌ام، دست خالی نیامده‌ام. درمراغه سنگ‌گور اوحدی مراغه‌ای را یافتم و نوشته‌اش را با دقت یادداشت کردم. من به اقتضای خاص جوانی هیجانی داشتم، تا حرفش تمام شود و بگویم که کتیبه گور اوحدی سال‌ها پیش در دو جا چاپ شده است.

 استاد نگاه معناداری به من کرد و گفت: کشف بسیار مهمی است. آقا لطفاً بخوانید، تا من یادداشت کنم. قلم مرا گرفت و آنچه را مدیرکل دادگستری می‌خواند، در تقویم بغلی خود می‌نوشت. برای من دیگر جای خودنمایی نماند. دیدم اگر حرفی بزنم، بی‌اطلاعی استاد را در حضور جمع بیان کرده‌ام.عصر همان روزخارج از تبریز در دامنه تپه‌ای به گردشگاهی رفته بودیم که با درختان کهن چند صد ساله، صفا و هوایی بهشتی داشت.

درکنار دریاچه یا استخری مصنوعی نشسته بودیم و چای می‌خوردیم. استاد رو به من کرد و گفت: دیدم صبح خیلی بی‌تاب بودی که بگویی ادعای آن آقا در کشف مزار اوحدی تازگی ندارد و پیش از این در مجله ارمغان، سال نهم، شماره فروردین 1307، صفحه 9 و در مقدمه جام جم، چاپ وحید، صفحه 7، آن‌کتیبه چاپ شده است. فرزند! من و تو نان زبان وادب فارسی را می‌خوریم و خواهیم خورد. آن آقا نان حق کردن باطل و باطل کردن حق مردم را می‌خورد، اما امکاناتی در اختیار دارد که من و تو نداریم... با تشویقی که امروز از او کردیم، شوق و رغبتی در او ایجاد شد که بعد‌از این هر جا برود، در جست‌و‌جوی بناها و گورستان‌های کهن خواهد بود و نوشته‌های آنها را یادداشت خواهد کرد و اگر صد مورد را به تصور اینکه کشف تازه و مهمی است، ضبط کند. شاید یکی دومورد هم، میان آنها باشد که قبلاً به نظر کسی نرسیده و همین برای فرهنگ ما مغتنم خواهد بود.بیان استاد مرا تکان داد. از یک طرف از حافظه شگرف او حیرت کردم که آنچه را بیست سال پیش خوانده بود با مشخصات دقیق منبع  به یاد دارد.

 این را هم ناگفته نگذارم که از صبح تا آن ساعت، لحظه‌ای از استاد جدا نشده بودم که تصور کنم به کتابی مراجعه کرده یا دیگری اطلاعی به او داده است، از طرف دیگر درسی آموختم که در برابر دیگران از خودنمایی بپرهیزم. از آن روز به بعد، هر وقت کسی مطلبی را بیان می‌کند که من اطلاع دقیقی درباره آن ندارم، به یاد درسی که از آن استاد آموختم به آن روان پاک درود می‌فرستم.

 روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: