سفر؛ ابژه مبهم میل / رضا باقرزاده مقدم

1394/3/10 ۱۰:۱۵

سفر؛ ابژه مبهم میل / رضا باقرزاده مقدم

چه درباره این کتاب، چه راجع به شخص ابن‌بطوطه و نیز سفری که ممکن است هر خواننده‌ای به هنگام خواندن کتاب به‌گونه‌ای در آن حضور داشته باشد، بسیار می‌توان گفت. ممکن است کسی قصد کند تا انتهای کتاب، از همان مسیری طی طریق کند و همان‌جایی برود که مؤلف این کتاب، محمدعلی موحد، با هر نیّت و دلیل و مقصد یا مقاصدی سعی داشته است او را همراه کند؛ کس دیگری با چنین نیّت اولیه در همراهی مؤلف، در میانه راه از نیّتش برگردد و از قصد نخستین‌اش انصراف دهد، یا کاملا اتفاقی و به گمان وفاداری، عملا یک سندباد ذهن باشد، سر کلاف را بگیرد و آن را آنجا ببرد که می‌خواهد؛ یا در میان هزارتوهایی سرگردان شود و در هیبت مسافری بی‌کس و تنها، راهی دالان‌های تاریک و بیغوله‌های ذهن شود؛

 

به بهانه انتشار کتاب «ابن‌بطوطه» نوشته محمدعلی موحد

«کسی که به سفر می‌رود همیشه حدیثی برای گفتن دارد»

یک ضرب‌المثل آلمانی

چه درباره این کتاب، چه راجع به شخص ابن‌بطوطه و نیز سفری که ممکن است هر خواننده‌ای به هنگام خواندن کتاب به‌گونه‌ای در آن حضور داشته باشد، بسیار می‌توان گفت. ممکن است کسی قصد کند تا انتهای کتاب، از همان مسیری طی طریق کند و همان‌جایی برود که مؤلف این کتاب، محمدعلی موحد، با هر نیّت و دلیل و مقصد یا مقاصدی سعی داشته است او را همراه کند؛ کس دیگری با چنین نیّت اولیه در همراهی مؤلف، در میانه راه از نیّتش برگردد و از قصد نخستین‌اش انصراف دهد، یا کاملا اتفاقی و به گمان وفاداری، عملا یک سندباد ذهن باشد، سر کلاف را بگیرد و آن را آنجا ببرد که می‌خواهد؛ یا در میان هزارتوهایی سرگردان شود و در هیبت مسافری بی‌کس و تنها، راهی دالان‌های تاریک و بیغوله‌های ذهن شود؛ آن‌دیگری اصلا خواهان همین گم‌شدن باشد؛ یا اینکه حسرت بخورد و از فقدان امکان تجربه در قالب سفر، به‌ویژه در شرایط حاضر، اظهار ناراحتی کند، چنین سفر ذهنی‌ای را همچون عقب‌نشینی رواقیان و شکاکان و اپیکوریان در فلسفه، در روم باستان، در زیر سلطه حاکمیت آن‌وقت، صرفا چیزی محصول جبر زمانه و برآیند یک حذف اجتماعی و سیاسی بداند؛ یا نه، ژستی چنین را تنها امکان مقاومت یا شکلی از آزادی‌اش بپندارد، به‌ویژه در تقابل با آن وضعیتی که می‌خواهد از طریق همگون‌ساختن و سازگار‌کردن او با خودش، بیش‌از‌پیش به خود آبرو و اعتبار دهد و ورود او به جرگه سلامت و سلامتیان را خوشامد گوید. حتما کسی هم هست که دلالت‌های تاریخی متن برایش بیش از هر چیز دیگر مهم باشد و شاید اصلا بخواهد نقدی ارزش‌گذارانه بر نظر و شکل ورود و بحث مؤلف کتاب به ماجراهای ابن‌بطوطه داشته باشد.

خب ردِ همه اینها را می‌شود گرفت و چیزی نوشت، اما در این یادداشتی که همان بالایش قید شده است: «به بهانه انتشار کتاب ابن‌بطوطه» و قصدی بیش از معرفی کتاب ندارد، برگزیدن چنین عنوانی، یعنی «سفر؛ ابژه مبهم میل»، تنها منطقی اتفاقی دارد، نه رهیافتی که خود را ملزم به پروراندن و بسط چنین عنوانی با بستگی مستقیم به کتاب بداند. شبیه مثلا عنوان یک مجموعه‌داستان کوتاه که احتمالا فقط چیزی است برگرفته از عنوان یکی از داستان‌های مجموعه و مطابق سلیقه نویسنده‌اش؛ و نه بیش از آن. با این اوصاف، تنها به گفتن مواردی راجع به کتاب بسنده خواهد شد:

١ ابن‌بطوطه در همان سالی پای در سفر نهاد که مارکوپولو دنیا را وداع می‌گفت؛ ٧٢٥ ه.ق (١٣٢٦م). او که از بزرگ‌ترین و نام‌دارترین سیاحان جهان اسلام و تاریخ بشری است، سفر خود را از طنجه، شهری در مراکش، در ساحل اقیانوس اطلس آغاز کرد و تا بنادر شرقی چین در کناره دوردست اقیانوس آرام پیش رفت و این مسافت را چندین‌بار و به بهانه‌های مختلف رفت و برگشت. «گاهی در قایق‌های کوچک شط‌العرب، گاهی در سفاین بزرگ چینی موسوم‌به جُنگ و بیشتر در کشتی‌هایی از تخته‌پاره‌های به‌هم‌پیوسته با الیاف درختان خرما». ١١٧هزارو ٥٠٠ کیلومتر، یعنی بیش از سه برابر مسافتی را که مارکوپولو طی کرد، پیمود و سرانجام پس از ٢٩ سال، در سال ٧٥٤ ه.ق به کشورش بازگشت.

٢ کتاب مشتمل بر دو بخش است. در بخش اول مؤلف سعی داشته شخصیت ابن‌بطوطه را با نشانه‌هایی که از گفتار و کردار خود او در دست است، بازسازی و روایت کوتاهی از خطوط اصلی سفرنامه او ترسیم کند؛ و در بخش دوم نیز کوشیده است سیری داشته باشد در آفاق اجتماع و فرهنگ و سیاست عصر، سخن از زن، به‌عنوان نیمه محجوب و مخفی و خاموش آن ایام و نیز گفتن از مدرسه و خانقاه، به منزله دو عضو تنفسی در کالبد فرهنگی جوامع اسلامی؛ آن‌هم در زمانه‌ای که به گفته او، آنچه از سفرنامه ابن‌بطوطه و شواهد و مدارکی که از آثار دیگر نویسندگان آن عصر برمی‌آید، دوره تقارن سردرگمی و منگی و بی‌خبری عالم اسلام و آغاز بیداری غرب است.

٣ در اینجا و آنجای کتاب ابن‌بطوطه چنین توصیف شده است: شور سفر در نهاد او چنان سر می‌کشید که نه بیماری و نه پایبندی به مصاحبت ارباب حال و علاقه معنوی به خلوت و تجرد جلوگیر او نمی‌توانست شد. میدان سفر، تنها میدانی بود که ابن‌بطوطه هماوردی در آن برای خود نمی‌شناخت و خود را از همه گذشتگان و معاصران برتر می‌دید. عشق سفر پای قرارش را از جای به در می‌برد. در مدت نزدیک ٣٠ سال، وی دو‌سال‌و‌خرده‌ای در مکه و هفت سالی در دهلی و یک‌سال‌و‌نیمی در جزایر مالدیو متوقف بوده و بقیه مدت را تقریبا بلاانقطاع در حرکت و راه‌نوردی گذرانیده است. او مردی بود با روحیه قوی و مصمم. مغرور و خودبین نبود، اما اعتماد‌به‌نفس داشت. در سختی‌ها صبور و در مصاحبت‌ها بردبار بود. آدم خوش‌مشربی بود و نه تلخ و ثقیل و گران‌جان. مسلمانی بود متشرّع و حتی گاهی متعصّب که در برابر کفار نوعی حس تحقیر داشت. زهدپرست و زاهدپرستی که در هر شهری می‌رفت نخست به سراغ مشایخ و مشاهد می‌رسید و چه‌بسا راه خود را عوض می‌کرد و از جاده اصلی خارج می‌شد تا به زیارت پیری که در بیرون از مسیر مستقیم کاروان منزل داشت تشرف جوید. مردی آسان‌گیر که اهل قلم و نویسندگی نیست، اما قصه‌گویی است گرم‌دهن.

نیز آنچه توجه‌برانگیز است خونسردی و بی‌اعتنایی او در برخوردهای عاطفی است که به مرز سنگدلی و قساوت هم می‌رسد؛ به‌ویژه در روابطش با زن‌ها. اصلا عدد زن‌ها و کنیزهای او و فرزندانی که از آنها داشته و سپس رهای‌شان کرده است، سر به فلک می‌گذارد. پیش می‌آمد که راجع به آنها به کسی بگوید: «اکنون از سرنوشت هیچ‌کدام خبر ندارم».

٤ اما در این کتاب و درباره ابن‌بطوطه دو مسئله تقریبا بی‌پاسخ می‌ماند؛ اینکه اولا نیّت ابتدایی ابن‌بطوطه در عزمش برای سفر چه بوده است و آیا سفر او صرفا سفری به‌منظور سفر است یا قصد و غرض خاصی را دنبال می‌کند؟ و دوم اینکه، ابن‌بطوطه داستان این سفر طولانی را از روی یادداشت‌هایی که حین سفر فراهم آورده بود، املا کرده یا اتکای وی در این کار تنها به حافظه استثنائی خود او بوده است؟ در مورد اول، موحد تنها به این اشاره می‌کند که ابن‌بطوطه پس از بازگشت‌اش از سفر، با همکاری ابن جُزَی -یکی از فضلای مقیم طنجه- و به فرمان سلطان ابوعنان فارِس، پادشاه مراکش، به ثبت گزارش آن سفر مشغول می‌شوند و ماحصل تلاش‌شان کتابی است با نامی مطنطن: «تحفه النظار فی غرائب الامصار و عجایب الاسفار» که با نام اختصاری «رحله» یا «رحله ابن‌بطوطه» شناخته می‌شود، اما به هیچ عنوان اشاره‌ای به این موضوع نمی‌شود که آیا آغاز حرکت او هم به دستور کسی بوده است یا خیر؟ و اگر نه، منابع مالی‌اش برای چنین سفر طول و درازی از کجا تأمین می‌شده است؟ در مورد دوم هم تمام تلاش مؤلف کتاب، از حد یافتن یکی، دو یادداشت در حین سفر از ابن‌بطوطه برای تأیید شواهدی در ثبت اسامی مکان‌ها و اشخاص فراتر نرفته و ثبت جزئیات بسیار رحله به حافظه کم‌نظیر ابن‌بطوطه نسبت داده شده است. این‌دست مسائل ممکن است در وهله اول خیلی ساده به‌نظر برسند، اما نمی‌توان آنها را صرفا سؤال‌هایی در خود و برای خود دانست، زیرا در صورت نیافتن پاسخی کمابیش قانع‌کننده برای آنها، ابهامات فراوان دیگری را هم سبب می‌شوند.

٥ بد نیست برای آنکه از منظری دیگر هم سراغ ابن‌بطوطه برویم، همین‌جا این را بگوییم که «روایت» چیزی است شبیه منطقِ میل و تنها تا آن‌گاه می‌توان به زندگی ادامه داد که چیزهایی برای روایت‌کردن داشته باشیم و خاموشی پایانِ زندگی است؛ و ازاین‌رو قصه‌گو کسی است چون شهرزاد «هزار و یک شب» که به هر ترفندی مرگ را به تأخیر می‌اندازد؛ یعنی زندگی چیزی بیش از روایتش نیست؛ روایت خودش. اما اگر زندگی از قضا همان عنصر غایب و سیّال و در حرکت است که هرگونه شکل‌پذیری و فرم‌بخشی به آن -در اینجا همان «روایت»، در حکم چیزی ایستا و منجمد- علیه خودش برمی‌آشوبد، پس روایتگری برای چه؟ برای که؟ به تعبیر دیگر، آنکه زندگی می‌کند چه نیازی به روایت کردنش دارد؟ این چند خط را در قالب یک سؤال می‌توان این‌گونه طرح کرد: روایت در مرگ زندگی آغاز می‌شود، یا روایت عامل محرک و پیش‌برنده زندگی است؟ این مسئله البته از آن دست تقابل‌های ساختگی و تصنعی مرغ و تخم‌مرغی نیست؛ یا چیزی شبیه مثلا تقابل تاریخ و روایت.

از بابتی، والتر بنیامین در مقاله «قصه‌گو: تأملاتی در آثار نیکلای لسکوف» می‌گوید: «مردم قصه‌گو را کسی تصور می‌کنند که گویی از سفری دور می‌آید. لیکن مردم همچنین از گوش‌سپردن به سخن مردی که در خانه مانده و زندگی شریفی پیشه کرده و با حکایات و سنن بومی آشناست، همان‌قدر لذت می‌برند. اگر کسی بر آن است تا این دو دسته راویان قصه را مطابق نمایندگان کهن آنها به تصویر کشد، یک دسته در هیأت برزگری که زمین خویش را کشت می‌کند و دیگری در وجود دریانورد تاجر متجسم می‌شود... این قبیله‌ها فقط نمونه‌های گونه‌های اصلی‌اند. گسترش واقعی قلمرو قصه‌گویی در گستره تامّ تاریخی‌اش بدون آمیزش و تداخل صمیمانه این دو نوع کهن قابلِ تصور نیست».

اما ابن‌بطوطه برای که روایت می‌کند و چرا؟ چه اجباری داشته است؟ او بنا نیست چون شهرزاد با روایت‌هایش این‌بار از پادشاه ابوعنان فارِس امان از مرگ بگیرد. درعین‌حال، او نه فیلسوف بود، نه هنرمند و نه اهل تحقیق و تتبع. در زمینه کار خود، که قاضی بود، نیز هیچ شاخصیتی نداشت، ولی نمی‌شود که او سیاحی صرف باشد و آن‌وقت رحله‌ای این‌گونه نوشته باشد.

 اگر کسی بخواهد مثلا از کتاب حاضر به‌عنوان ماده‌ای خام برای ترتیب‌دادن به نوشته‌ای دیگر راجع به ابن‌بطوطه مدد بگیرد و از قضا سعی کند دراین‌میان و در مواجهه منطق میل و «سفر»، یا قراردادن «سیلان زندگی» به جای «سفر» به‌عنوان همان عنصر غایب، در آنچه بالا گفته شد، در ماجراهای ابن‌بطوطه خط و ربطی پیدا کند، و همه آن تعابیر را اینجا هم بازگو کند، یا آن‌گونه که بنیامین می‌گوید به شقّ سومی از قصه‌گویی برآمده از آمیزش و تداخل قصه‌گویی از دو نوع کهن آن دست یابد، اگر نتواند پاسخی قانع‌کننده برای آن پرسش‌هایی که پیش‌تر در بند سوم آمد بیابد، حتما باید در تنظیم مقدمات بحثش به منبع قابلِ اعتنای دیگری جز این کتاب دسترسی داشته باشد. اینجا درک و دریافت چنین نسبتی، سخت و دشوار است. چه از یک‌جانشینی پس از آن رحل می‌دانیم؟

٦ موحد از میان ابعاد مختلف رحله، چهار بُعد آن را اساسی‌تر می‌داند: ١) بُعد شخصی: احساس عاطفی خواننده از شناخت ابن‌بطوطه و انس و الفت و احساسی که معمولا انسان‌ها از اوان کودکی در برابر قصه‌پردازان دارند؛ ٢) بُعد جغرافیایی: توصیفاتی نظیر راه‌های ارتباطی، وسایل حمل‌ونقل، آب‌و‌هوای نقاط مختلف، درخت‌ها و میوه‌ها و سبزی‌ها، محصولات زراعتی و صنعتی و شهرها با شرایط و اوضاع و احوال طبیعی و اجتماعی آنها؛ ٣) ملاحظات اجتماعی و فرهنگی: خواننده‌ای که همراه ابن‌بطوطه به دیدن نقاط مختلف می‌رود با اقوام و مللی از درجات مختلف تمدن و آداب و رسوم و سنّت‌های متنوع برخورد می‌کند؛ ٤) اطلاعات مربوط‌به جریانات سیاسی عصر: که این بُعد از رحله را می‌توان جنبه تاریخی و وقایع‌نگاری نامید.

٧ ابن‌بطوطه همان کاراکتر «جهانگرد مغربی» کتاب «از کوچه رندان» عبدالحسین زرین‌کوب است، به‌ویژه در صفحه‌های ابتدایی کتاب، که از روایتگری داستان‌گونه زرین‌کوب از شیراز و اوضاعش بی‌نصیب نیست. هم‌او که «در روزهایی که شیراز مثل یک خاتم فیروزه بواسحقی درخشان و بی‌غبار، در انگشت قدرت شاه‌شیخ تلألو داشت» و در آن‌وقت که حافظ روزگار جوانی‌اش را می‌گذرانید وارد شیراز شد و گزارشی چنان «با آب‌و‌تاب» از عمارت شاه‌شیخ و این‌سو و آن‌سوی شیراز داشت. به‌هررو، گزارش‌های ابن‌بطوطه از شیراز، که در سفرهایش در این نزدیک به سی سال، که چهار یا پنج بار از آنجا گذشت، جزء منابع قابلِ وثوق زرین‌کوب بوده است. چه اگر منابع قابلِ اعتنای دیگری آن‌قدر وجود داشت، شاید این کثرت ارجاع به ابن‌بطوطه در این کتاب به چشم نمی‌آمد.

منابع:

١. بنیامین، والتر. (١٣٩٠). «قصه‌گو: تأملاتی در آثار نیکلای لسکوف»، ترجمه مراد فرهادپور، فصلنامه فلسفی، ادبی، فرهنگی ارغنون، درباره رمان، ٩ و ١٠: ٢٥-١

٢. زرین‌کوب، عبدالحسین. (١٣٨٧). از کوچه رندان (چاپ دوازدهم). تهران: انتشارات امیرکبیر.

٣. سینگر، پیتر. (١٣٩٣). هگل، ترجمه عزت‌الله فولادوند (چاپ چهارم). تهران: انتشارات طرح نو.

٤. موحد، محمدعلی. (١٣٩٣). ابن‌بطوطه. تهران: نشر نی.

روزنامه شرق

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: