دانشنامه حقوق ایران

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • اسم تجاری | اِسْمِ تِجاری، یا اسم تجارتی، عنوانی در حقوق تجارت که تاجر آن را برای تمایز مؤسسۀ تجاری خود از دیگر مؤسسات تجاری برمی‌گزیند. معمولاً اعتبار یک مؤسسۀ تجاری بستگی به اسم تجاری آن دارد. در قوانین ایران تعریفی از اسم تجارتی نشده است. شاید قانون‌گذار مفهوم اسم تجاری را امری بدیهی و روشن فرض کرده، ازاین‌رو صرفاً به...
  • اسلحه | اسْلَحِه، نک‍ : سلاح.
  • اسکناس | اِسْکِناس، نک‍ : پول.
  • اسقاط کافه خیارات | اِسْقاطِ کافِۀ خیارات، نک‍ : خیارات.
  • اسقاط | اِسْقاط، اصطلاح فقهی و حقوقی به معنای صرف‌نظر کردن صاحب حق از حق خود. اسقاط از مادۀ سقط به معنای افتادن، الغا، ایقاع (ابن‌منظور، فیروزآبادی، راغب، ذیل واژه) و در اصطلاح فقهی به معنای صرف‌نظر کردن مالکیت یا حقی از خود (اصالتاً) است. به عبارت دیگر هدف اولیه از انجام این عمل حقوقی، ازالۀ مالکیت یا حقی از خود است...
  • استیناف | اِسْتیناف، نک‍ : تجدیِدنظر.
  • استیفا | اِسْتیفا، بهره‌مندی از عمل یا منفعت مالِ غیر بدون عقد قرارداد و توافق. استیفا مصدر باب استفعال از ریشۀ «وفی» به معنای به‌جای آوردن، تمام فراگرفتن و تمام گرفتن است. همچنین استیفای حق یا مالِ خود از کسی به معنای گرفتن تمام مال یا حق خویش از او ست ( لغت‌نامه). استیفا در اصطلاح عبارت است از بهره‌مندی از عمل یا من...
  • استنکاف | اِسْتِنْکافْ، اصطلاحی حقوقی در معنای خودداری مقام قضایی، به‌‌رغم وظیفۀ قانونی، از رسیدگی به شکایات و تظلماتی که براساس قانون نزد او برده شده است. این عمل جرم و برابر مادۀ 597 قانون مجازات اسلامی، مصوب 1375 ش، مجازات دارد. چنین شخصی در اصطلاح حقوقی، «مستنکف از احقاق حق» شناخته می‌شود.
  • استنطاق | اِسْتِنْطاق، نک‍ : بازجویی.
  • استنباط | اِسْتِنْباطْ، استخراج حکم با استفاده از چهارچوبی روشمند.
  • استقلال قضایی | اِسْتِقْلالِ قَضایی، آزادی عمل و عدم تأثیرپذیری ناروای قوۀ قضائیه از سایر قوا و منافع خصوصی یا حزبی.
  • استقراع | اِسْتِقْراع، یا قاعدۀ قرعه، روشی برای تعیین مطلوب در شرایط شبهه و ابهام و در نبود دلیل شرعی و قانونی.
  • استفاضه | اِسْتِفاضِه، نقل حدیث توسط چند راوی و بسیار شنیدن خبر.
  • استفاده بلاجهت | اِسْتِفادِۀ بِلاجَهَت، نک‍ : دارا شدن غیرعادلانه.
  • استعفا | اِسْتِعفا، نک‍ : استخدام.
  • استصناع | اِسْتِصْناع، اصطلاح فقهی به معنای طلب یا سفارش ساخت. از نظر فقهی هرکس به سازه‌ای نیاز داشته باشد، حق دارد ساخت آن را به هرکس که قادر بر ساخت آن باشد، سفارش دهد.
  • استصلاح | اِسْتِصْلاح، استنباط حکم بر مصلحت عام در مواردی که نص و اجماعی بر آن نیست و دلیلی بر اعتبار یا الغای آن نیز وجود ندارد.
  • استصحاب | اِسْتِصْحاب، یکی از ادله در برخی از مکاتب فقهی و یکی از اصول عملی در مکتب اصولی متأخر امامیه که عبارت است از صدور حکمی در یک موضوع بر پایۀ یقین پیشین در شک کنونی.
  • استرداد مجرمان | اِسْتِرْدادِ مُجْرِمان، روندی براساس درخواست یک دولت از دولت دیگر برای تسلیم شخصی که بنابر قوانین دولت درخواست‌کننده و خارج از مرزهای دولت میزبان مرتکب عملی شده است که سزاوار محاکمه و مجازات است. استرداد بنابر ویژگی درخواست از سوی دولتِ درخواست‌کننده، از انواع دیگر انتقال اجباری اشخاص نامطلوب، مانند تبعید و ا...
  • استرداد دعوا | اِسْتِردادِ دَعْوا، اصطلاحی به معنای پس گرفتن دعوا.
  • استراق سمع | اِسْتِراقِ سَمْع، جرمی مربوط به دزدیده گوش دادن مکالمات تلفنی دیگران و شنود غیرمجاز محتوای شنیداری متعلق به غیر. استراق سمع راه غیرصادقانه و غیراخلاقی به‌دست‌آوردن دلایل است و باید از انجام آن خودداری شود، بااین‌حال درصورتی‌که کشف جرم، جز از راه استراق سمع ممکن نباشد، با تجویز مراجع قضایی به ضابطان دادگستری ا...
  • استخدام | اِسْتِخْدام، اصطلاحی در حقوق اداری، و در لغت به معنای به کار کشیدن کسی است. در فقه، استخدامِ حُر، یعنی استیجار انسان در اجارۀ اعمال (جعفری، ذیل واژه).
  • استحسان | اِسْتِحْسان، یکی از طرق اجتهادی در فقه اهل سنت. استحسان در لغت مصدر باب استفعال از ریشۀ حسن و به معنای طلب حُسن و نیکو شمردن و پسندیدن است ( لغت‌نامه). برخی از مذاهب فقهی برای معنای اصطلاحی استحسان، به فراخور تعاریفی ارائه داده‌اند. ازآنجاکه مذاهب حنفی، مالکی و حنبلی به حجیت قاعدۀ استحسان عقیده دارند، اینجا ت...
  • اسباب تملک | اَسْبابِ تَمَلُّک، واقعه یا عمل حقوقی به هدف ایجاد یا انتقال مالکیت.
  • اساسنامه | اَساسْنامِه، مقرراتی که برای ادارۀ نهاد یا سازمان تنظیم شده باشد.
  • ازدواج | اِزْدِواجْ، پیمان زناشویی.
  • ازاله بکارت | اِزالِۀ بِکارَت، نک‍ : بکارت.
  • ارش | اَرْش، ابزار جبران خسارت، به عوض نقص حاصل در بدن یا مال.
  • ارز | اَرْز، برگرفته از ارزش، در مفهوم خاص به معنای پول خارجی است، اما هر نوع پرداخت که در مبادلات بین‌المللی مورد استفاده قرار می‌گیرد، مانند اسکناس و اسناد و اوراق بهادار از قبیل چک و حواله، سپرده‌گذاری حتى مطالبات مالی و اسناد اعتباری را شامل می‌شود.
  • ارث | اِرْث‌، اصطلاحی فقهی و حقوقی به معنی انتقال دارایی و حقوق (میراث‌) شخص درگذشتـه (مُوَرَّث‌) به شخص زنده (وارث‌) که با رعایت شرایط و موازینی خاص انجام می‌پذیرد.
  • ارتفاق | اِرْتِفاق، حق، اصطلاحی حقوقی برگرفته از رفق، به معنای تکیه کردن و مدارا کردن؛ ازاین‌جهت به آن حق ارتفاق گفته می‌شود که مالک باید با صاحب حق ارتفاق با رفق و مدارا رفتار کند و از حقوق او مانند حق عبور یا شرب جلوگیری نکند (امامی، 1/ ۹۸). کاربرد اصطلاحی ارتفاق، به‌عنوان مبحثی مستقل در فقه سابقه ندارد، گرچه این وا...
  • ارتشا | نک‍ ‍: رشا و ارتشا.
  • ارتداد | اِرتِداد، اصطلاحی فقهی‌. ارتداد واژه‌‌ای عربی و مصدر باب افتعال از مادۀ «ردّ» به معنای بازگشت است. اسم مصدر آن نیز رِدَّة است (ابن‌منظور، ذیل ردد). ارتداد در اصطلاح فقه و حقوق اسلامی به معنای بازگشت از اسلام پس از پذیرش آن است، یا اینکه مسلمانی پس از رسیدن به سن بلوغ از اسلام بازگردد. اعلام بازگشت ممکن است با...
  • اراضی | اَراضی، جمعِ أرض و به معنای زمینها.
  • اذن | اِذْن‌، اصطلاحی فقهی و حقوقی‌. مادۀ «اذن‌» در معانی گوناگونی ازجمله اِعلام (بقره/ ۲/ ۲۷۹)، اباحه و رخصت (نساء/ ۴/ ۲۵) و امر و فرمان (بقره/ ۲/ ۹۷) به كار رفته است ( قاموس‌، جوهری‌، ذیل واژه؛ فیومی‌، ۱/ ۱۸). از میان این معانی اِعلام اصل معنای اصطلاحی اذن است‌، ولی بر اثر كثرت استعمال به معنای اعلام رضا به كار م...
  • ادله اثبات دعوا | اَدِلِّۀ اِثْباتِ دَعْوا، قانون‌گذار در قانون مدنی، مصوب 1314 ش (مادۀ 1258) 5 نوع «دلیل» احصا کرده است: اقرار، شهادت، سند، سوگند و امارات. در قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی نیز به‌طورخاص 3 دلیل مطرح می‌شود که عبارت‌اند از: کارشناسی، تحقیق محلی و معاینۀ محلی؛ هریک از این دلایل به‌نوعی ...
  • ادعانامه | اِدِّعانامه، نک‍ : کیفر خواست.
  • ادارۀ فضولی مال غیر | اِدارِۀ فُضْولیِ مالِ غِیْر، مداخله در اموال و امور دیگران ممنوع است، مگر در مواردی که قانون صراحتاً استثنا کرده باشد. یکی از این استثناها مادۀ 306 قانون مدنی، مصوب 1307 ش، است که در اصطلاح حقوقی «ادارۀ فضولی مالِ غیر» نامیده شده است. قانون‌گذار این ماده را برای ایجاد همکاری و تعاون بین افراد جامعه، براساس قا...
  • اداره | اِداره، اصطلاحی به معنای ساماندهی و نظم و نسق دادن به امور جمعی، اعم از عمومی یا خصوصی. اداره که معادل یکسان آن در زبانهای فرانسه و انگلیسی Administration است (نخله، ذیل واژه)، از نظر لغوی به معانی گردانیدن، کارگردانی، اداره کردن، نظام دادن، متولی بودن و گاه نیز به معنای دیوان حکم، یعنی بارگاه و نیز قسمتی از ...
  • اخوی | اَخَوی، جمال‌الدین (1270-1362 ش)، دادستان کل کشور، وزیر دادگستری، نمایندۀ مجلس و عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان فارسی.
  • اخلال در نظام اقتصادی | اِخْلالْ دَر نِظامِ اِقْتِصادی، گونه‌ای خاص از جرائم مالی که در نتیجۀ نقض مقررات مربوط به فعالیتهای اقتصادی و برای ایراد لطمه به بنیانهای نظام اقتصادی کشور و کسب منافع مادی یا امتیازهای حرفه‌ای ناروا ارتکاب می‌یابد.
  • اخلاق و قانون | اَخْلاقْ وَ قانون، هر دو، چه به‌عنوان نهاد و چه در قالب علم و چه در چهارچوب حوزه‌هایی‌ خاص از فلسفه، بخشی از علوم انسانی و اجتماعی هستند که معطوف به انسان و زندگی فردی ـ اجتماعی او ست.
  • اخلاق حسنه | اَخْلاقِ حَسَنِه، اصلاحی در قوانین مدنی و کیفری.
  • اخفای جرم | اِخْفاءِ جُرْم، پنهان داشتن ادله و آثار جرم، یا شخص مجرم یا اموال حاصل از جرم.
  • اخذ به شفعه | اَخذِ به شُفعِه، اصطلاحی فقهی و حقوقی. شُفعِه از ریشۀ شفع است، در زبان عربی وقتی چیزی را با چیز دیگر پیوست کنند، گفته می‌شود «شَفَعْتُ كَذَا بِكَذا»، یعنی این شیء را به آن شیء پیوست کردم. البته مراد پیوندی است که از آن تقویت و اعانه حاصل گردد (ابن‌منظور، 8/ 184). شفعه در لغت در مقابل وتر و نقص به کار می‌رود (...
  • ادارۀ تصفیه و امور ورشکستگی | اِدارِۀ تَصْفیه وَ اُمورِ وَرْشِکَسْتِگی، سازمانی دولتی و زیر نظر قوۀ قضائیه برای تصفیه و رسیدگی به امور ورشکستگان.
  • اختلاس | اِخْتِلاس، در لغت به معنای ربودن، جدا کردن و برداشتن چیزی از روی چیز دیگر (عمید؛ معین) و از مصادیق بارز فساد اقتصادی است.
  • اختیار | اِخْتیار، گزینش امری بر دیگری و قدرت انتخاب.
  • اخاذی | اَخّاذی، تحصیل مال، نوشته، سند، امضا یا مُهر از طریق اکراه یا تهدید دیگری یا افشای سرّ او یا بستگانش.
  • احیای اراضی موات | اِحیاءِ اَراضی مَواتْ، اصطلاحی فقهی ـ حقوقی به معنای آباد کردن زمینهای متروک.

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: