تأملی در معنای ترجمه پهناور / سید حبیب نبوی ایجی - بخش اول

1394/10/5 ۰۹:۴۷

تأملی در معنای ترجمه پهناور / سید حبیب نبوی ایجی - بخش اول

ترکیب«ترجمه پهناور» از نوادر در مصطلحات ادیبان و عارفان است که جلال‌الدین مولوی دردکان فقرخود(مثنوی) آن را به کار برده و مفهومی ژرف و پردامنه و رهگشا برای حوزه‌های فرهنگی و معرفتی ارائه داده است. این ترکیب منحصر، در این بیت از مثنوی اور به تقریر رفته است:



ترکیب«ترجمه پهناور» از نوادر در مصطلحات ادیبان و عارفان است که جلال‌الدین مولوی دردکان فقرخود(مثنوی) آن را به کار برده و مفهومی ژرف و پردامنه و رهگشا برای حوزه‌های فرهنگی و معرفتی ارائه داده است. این ترکیب منحصر، در این بیت از مثنوی اور به تقریر رفته است:
این سخن را ترجمه پهناوری
گفته آید در مقام دیگری
ترجمه در لغت به معنی گزاردن، گزارش کردن، گردانیدن ، از زبانی به زبان دیگر نقل کردن یا ذکرکردن سیرت و اخلاق و نسبت شخصی آمده است. ۱
مولوی این واژه را در شئون مختلف حیات بشری و عرصه تفاعلات اجتماعی و گزاره کردن رموز مطوی در متن طبیعت و منویات نانموده آدمیان و حتی مقصود و منظور نهفته در متن از جانب صاحبش به کار برده و بدین وسیله باب گشاده‌ای از معرفت در برابر کاوشگران مفتوح کرده است.
مثنوی او خود ترجمه مبسوطی است از تحریکات باطنی و تفاعلات ذهنی و نبوغ ذاتی و جنبش های عرفانی او و نیز گزارشی است از دیالوگ و گفتمان مرموز طبیعت و تأویلی است از وحی و تجربه‌های روحانی و آموزه‌های انحصاری و اندوخته‌های عرفانی. او ترجمه را بزرگترین فن در نقل معانی گسترده به الفاظ و عبارات معهود میان اقوام و ملل و نحل مختلف می‌داند و پیوسته از ناتوانی واژه‌ها و ضعف آلات گزاره در تبیین معانی گله‌ها دارد.
در اندیشه او هر نقل از معنی به متن، ترجمه نام دارد که برخی معانی نیازمند ترجمه پهناورند و بسا که الفاظ و عبارات با تمام تفصیل و امکانش از نقل معنی و توصیف یافته‌ها و واقعیتهای نانموده عاجز آید. به عبارت دیگر لباس عبارات و کسوت الفاظ نثراً یا شعراً که با حروف الفبا دوخته شده است از معانی و بلندای مقصود قاصر آید.
الا آن ثوباً خیط من نسج تسعه
و عشرین حرفاً عن معالیه قاصر
لباسی که از بیست و نه حرف دوخته شود، از بلندای او کوتاه است.
ترجمه ضروری ترین حرفه‌ای است که در تمام شئون زندگی و در تمام اعصار و قرون به کار گرفته می‌شود و به طور دینامیک پیوسته معمول و منظور است. ادیبان در صناعات ادبی ترجمه را جزو محاسن و صنایع بدیع و از دلایل قدرت طبع و نیروی استادی سخندان بیان کرده‌اند. بدین توضیح که ترجمه را به نقل شعر عربی به پارسی و با پارسی به عربی تعبیر نموده‌اند. خاصه این عمل بعضاً با استادی ذوفنونی، چنان بلیغ و گسترده و شامل نقل می‌گردید که شعر ترجمه از اصل، رساتر و فصیحتر تقریر می‌شد.
صاحب حدائق السحر ترجمه را در صنعت ادبی چنین تعریف می‌کند:«این صنعت چنان باشد که شاعر معنی بیت تازی را به پارسی نظم کند یا پارسی را به تازی»؛ برای مثال چند نمونه از تر جمه شعر عربی به پارسی را مشاهده می‌کنید:
شر بنا علی ذکر الحبیب مدامه
سکرنا بها من قبل آن یخلق الکرم
جلال‌الدین مولوی این بیت عربی رابه و ضوح تمام و رسائی وبلاغت در مثنوی چنین ترجمه کرده است که:
یشتر از خلقت انگورها
خورده می‌ها و نموده شورها
جامی همین بیت را با اندک تفاوت به فصاحت تمام چنین نقل کرده است:
بودم آن روز من از طایفه دردکشان
که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان
و این بیت پرمعنی مالک ابن اسماء خارجه را با ترجمه بدیع و دلنشین شیخ مصلح‌الدین سعدی شیرازی بنگر:
واذ الدر زان حسنَ وجوه
کان للدّرّ حسن وجهکَ زینا
این بیت را زیباتر از این نمی‌توان ترجمه کرد که سعدی در یک بیت حق مطلب را ادا کرده است:
به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را
تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی
در وادی ادب، خاصه در صناعات و بدایع، بیش از این در مفهوم ترجمه رقم نرفته است و آنچه مقصود ما از تقریر این وجیزه است، در صنعت بدیع مرقوم نیفتاده است.شاید بتوان ادعا کرد که در این مختصر سخن از ترجمه اجتهادی و نقل معانی بی کسوت در قالب زبان و عبارت است و مهمتر نقل فرهنگی به فرهنگ دیگر و تحویل درخور و شایسته سنت های
اعصار و قرون سلف به عصر حاضر است. به عبارت بهتر ترجمه پاسخی است بر مقتضیات زمان و سوالات گونه‌گون و بایسته عصر.
ترجمه پهناور، دلالت متن بر معنی را متضمن است زیرا از طریق قواعد دلالت که به زبان و گفتار ارتباط دارد نمی‌توان مستقیماً دلالت متن بر معنی را روشن و آفتابی کرد چرا که معنا در بطن متن، پنهان و پوشیده است و دلالت ظاهری بر معنی ندارد. ترجمه پهناور، آن بخش پنهانی متن را از طریق قواعد دلالت، با معنی ربط می‌دهد. اینجاست که « فهمیدن» که از سوی مترجم معمول می‌گردد؛ حائز اهمیت و گونه‌ای از شناخت به حساب می‌آید که بدون آن عمل دلالت در متن ، به معنا متروک خواهد ماند.
در ترجمه پهناور، زبان به عنوان یک پدیده تاریخی متأثر از شرایط و امکانات پیرامونی است که با تحول آن، زبان نیز متحول می‌گردد. فهمیدن نیز به نوبه خود از امکانات و کنشهای پیرامونی تأثیر پذیرفته و به موازات تحول آن، تغییر می‌پذیرد. لذا ترجمه پهناور، یک نقل بنیادین و ترجمه محتوایی است که با لحاظ کردن شرطها و امکانها دست به تحویل تاریخی نیز می‌زند. می‌توان دامنه ترجمه را تا آنجا گسترش دادکه شامل زبانهای مختلف جنبندگان طبیعت وحتی جمادات باشد. به این داعیه بلند مولوی دقت کنید که خاک و تمام ذرات طبیعت را در گفتار و هوش و بصیرت بیان می‌دارد اما آن گفتار نیازمند ترجمه پهناور می‌باشد بنابراین ترجمه، زبان محرمی بین اصحاب گفتمان است.
جمله ذرات زمین و آسمان
با تو می‌گویند روزان و شبان
ما سمیعم و بصیریم و هشیم
باش ما نامحرمان ما خامشیم
نامحرمان همانانی هستند که نمی‌توانند زبان خاک را به گفتار آدمیان ترجمه کرده و منظور خاک را دریابند؛ چرا که همه موجودات اهل گفتار و صاحب زبان و محتاج ارتباط اند. با اندکی تأمل می‌توان دریافت که تمامی جریانات عالم مسیر مقصود را غیرمستقیم طی می‌کنند؛ مثلاً یک کودک صرفاً موافق غریزه برای ارضاء جنبش غیرمستشعرلبهایش هر جسمی را که در معرض آن جنبش قرار گیرد، می‌مکد. هیچ منظور مستقیم در این کار ملاحظه نمی‌شود، اما از همین طریق، مقاصد ارجمند و هدفداری که هرگز به شعور و اندیشه آن کودک خطور نمی‌کند، تأمین گردیده و حیات و مقتضیات و دامنه گشاده‌اش از همین طریق جری و امکان می‌یابد. بنابراین میل کودکان در لب، ترجمه پهناوری دارد که تمامی تفاعلات حیاتی را دربرمی‌گیرد.
فلذا کثیری از امیال، در بدایت یک جنبش مختصر و مقطوع بنظر می‌آید اما فضای بی‌نهایتی را در امتداد به منصه ظهور می‌آورد که در ملاحظه بدوی مغفول افتاده است. مولوی از کنش های متضاد و نتیجه‌گیری های معکوس در جریان طبیعت ترجمه شایسته‌ای در مثنوی و دیوان کبیر به دست می‌دهد. مثلاً از تخریب سخن می‌گوید و آبادی را از آن استنتاج می‌کند، شکافتن و زیر و رو کردن زمین را عمران و زراعت و اصلاح حیات وحاصل ارزشمند بیان می‌دارد یا پاره‌پاره شده پارچه به دست درزی و خیاط را لباس و تن‌پوش فاخر و سودمندی تعبیر می‌کند.
پاره‌پاره کرده در زی جامه را
کس زند آن در زی علامه را
او پارگی پارچه را به درستی و لباس حاضر ترجمه می‌کند و خرابی خانه را به بنای نو و آبادانی و عمران تعبیر می‌نماید.
هر بنای کهنه کابادان کنند
نی کز اول خانه را ویران کنند
او حسن یوسف را بر عالمیان فایده و ارج و بر برادران او بی‌فایده و عبث ترجمه کرده است و همچنین لحن داودی را جانفزا و محبوب و دلنشین بر صاحبان قریحه موسیقی و بر محرومان صدای چوب بیان می‌دارد.
حسن یوسف عالمی را فایده
گرچه بر اخوان عبت بد زایده
لحن داودی چنان محبوب بود
لیک بر محروم بانگ چوب بود
او دین را به نمایش های متضاد و کنش های متخالف در عرصه حیات بشری ترجمه می‌کند که نتیجه‌اش حیرانی خلایق است و توضیح می‌دهد که حیرانی حاصل آمده از دین، حیرت متعالی و محو شدن در دوست است:
گه چنین بنماید و گه ضد این
جز که حیرانی نباشد کار دین
او چشم فرو بستن در برابر حریف گران جان را نه خواب، بل بر رد و جواب کردن حریفان، ترجمه کرده است:
ببستی چشم یعنی وقت خواب است
نه خواب است این، حریفان را جواب است
در جایی خطای فاحش را به مصابت و درستی ترجمه کرده است آنجا که شهید را با خون خود مدفون می‌سازند و بدین خطا او را از تغسیل معاف می‌دارد چنین می‌گوید:
خون شهیدان را از آب اولی تر است
این خطا از صد صواب اولی تر است
آنچه که در عامه شهرت دارد، اینکه دندان های آشکار حکایت از خنده دارد. این یک کلیشه معروف است که از قدیم عامیان دندان های روشن و آشکار را به خنده ترجمه کرده‌اند، اما متنبّی از چنین ترجمه بی‌محابا و غیرمنقحی پرهیز داده و از اطلاق این روش تحذیر می‌کند آنجا که می‌گوید:
ا ذا رأیت نیوب اللیث بارزه
فلّا تظنن انّ اللیث مبتسم
هرگاه دندان های شیر را آشکار و درخشان دیدی، گمان مبر که آن حیوان می‌خندد!
مولوی پنهانی را به پیدائی فراخ ترجمه کرده و زیر خاک نهفتن را به سرسبزی آشکار تعبیر نموده است.
دانه چون اندر زمین پنهان شود
سر او سرسبزی بستان شود
نظامی در متن رخنه‌ها استحکام و در طی اندوه شادمانی را جستجو می‌کند تا ترجمه‌ای گشاده از نمودهای مختصر به عیان آورد:
بسا رخنه که اصل محکمی هاست
بسا اندوه که در وی خرمی هاست
در عرصه پهناور ادب و در حوزه دامنه دار عرفان فراوان تجربه شده است که نفی را به اثبات و ضد را به ضد ترجمه نمایند خاصه در گرایشهای عرفانی و متون رازآلود، این قبیل موارد بسیار است مولوی در ابیات ذیل« نیست» را به
« هست» ترجمه کرده است.
پس مثال تو چو آن حلقه زنی است
کز درونش خواجه گوید خواجه نیست
حلقه زن زین نیست دریابد که هست
پس ز حلقه بر ندارد هیچ دست
اگر متن را بدون توجه به فضا و قرائن جانبی و دخالت های
محیطی و شناخت دلالت های منطقی و دخالت شعور و دراکه ترجمه کنیم، هرگز «نیست» را از «هست» نمی‌توانیم استخراج نماییم؛ چنانکه ”باید“ از” است“ برنمی‌خیزد. در دیوان کبیر همین مورد را با ظرافت عاشقانه و جستار مستانه چنان می‌سازد که نفی، خود، قصد اثبات دارد و به تدلل و نفار از عنوان نفی، اثبات را قصد کرده است، آنجا که می‌گوید:
حلقه زدم به در بر، آواز دلبر آمد
گفتا که نیستم من، یعنی بدان که هستم
مولوی هفتصد سال پیش در ترجمه متن با اشراف و تسلط عظیم، عنایت خاصی به تجزیه و تشریح متن داشته است که امروزه این شیوه مکین، موردتوجه مترجمان ومؤوّلان دنیای جدیداست که با اصطلاح (deconstructio) دکنستراکسیون، یعنی شرحه‌ شرحه کردن متن عنوان می‌کنند، امروزه آن جنبش ها
و شعور ورزی های مولانا در جهان جدید روشمند و تئوریزه شده است. دکنستراکسیون روش معادله غیرمستقیم با متن است که امروزه به کمک این شیوه از برخورد مستقیم با متن به خاطر پهناوری و گونه‌گونی و اتجاه محیطی و زمانی متن پرهیز می‌کنند.
جریان های ناخواسته و نانموده در طبیعت، به حرفه ترجمه، از سجف عبارات به تناسب زمانی و مکانی و اقتضائات فرهنگی و حساسیت های قومی و اقلیمی و ضرورت آتی‌نگری به عیان می‌آید. علم جامعه‌شناسی در واقع ترجمه‌ای است از متن جامعه که غیرمستقیم از خواسته رفتار، به پیامدهای ناخواسته آن منتقل می‌شود، لذا نیندیشیده‌های رفتار جمعی اصحاب اراده، موضوع جامعه‌شناسی است. این همان ترجمه غیرمستقیم متن است.
در ترجمه متن، قرینه‌های عقلی و حسی و الهامی همه در صحیح و سقیم بودن آن دخالت دارد. متنبی با توجه به قرینه، نقص را کمال ترجمه کرده و هشدار داده است که هرگاه قرینه‌ای موجود باشد که بیرون از متن به لحاظ مترجم آید، لازم است که آن قرینه در ترجمه متن دخالت کند، او می‌گوید:
فاذا اتتک مذمّتی من ناقص
فهی الشهاده لی بانّی کامل
هرگاه فرد ناقصی نزد تو از من بدی گفت (این قرینه، یعنی بدی گفتن فرد ناقص)، خود شهادت بر کامل بودن من است. اینجا یک قرینه خارجی، نقص را به کمال نقل کرده است.
زبان ترجمه در مقام ترجمه پهناور در گفتار و لفظ خلاصه نمی‌شود. به همین منظور مولانا که از پیش‌کسوتان این حرفه شریف است پیوسته از نارسایی و محدودیت زبان قال می‌نالیده و دهان پهناوری بر ترجمه پهناور می‌طلبیده است:
یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم وصف آن رشک ملک
زبان حال در ترجمه، گشاده‌تر از زبان قال است، که با زبان ژرفای متن را می‌توان کاوید؛ تا آنجا که منوّیات صاحب متن نیز به کاوش درآید و حتی مقتضیات عصر نیز علیرغم حجاب معاصرت که بین قدیم و جدید وجود دارد از دماغ صاحب متن استخراج شود. اگر هم در اندیشه و نیت پیشین صاحب اثر، موارد خاص امروزین به دلیل فضای موجود و عدم دسترسی به ابزارهای تازه خطور نکرده در ترجمه حالی و نقل وجدانی از طریق فرافکنی به نیت و تمایل و نگرش امروزی او پی می برند. در این مقام، مترجم یک روانشناس ماهر است. در هر مقامی اصحاب ترجمه کار اجتهادی می‌کنند، لذا باید در
موضوع شناسی و مصداق ها قادر به استنباط باشند و یا با کارشناسان و اصحاب فن در هر موضوعی توافق کنند.
ترجمه بزرگترین و ضروری‌ترین صفت در تماملات اجتماعی و زندگی بشری است که بدون آن زندگی از شدت صعوبت امکان ادامه نخواهد داشت. مولوی در حوزه زبان حال و همدلی خویشاوندی وحدت را تا آنجا پیش می‌برد که ترک و هندو را همزبان و زبان قال را تا آنجا پایین می‌آورد که دو ترک را بیگانه و محاوره آنان را نامفهوم بیان می‌کند. آنجا که می‌گوید:
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان همدمی خود دیگر است
همدلی از همزبانی بهتر است
ترک هندو، بی‌هیچ قاعده معهودی زبان همدیگر را ترجمه کرده و مفاهیم آن را درمی‌یابند؛ چرا که در رابطه درونی و خویشاوندی باطنی، زبان ،از حد دیالوگ به دریافت های پهناور نقل می‌شود تا جائی که بر سکوت و ابهام ترجمه‌ای شایسته به کار می‌رود.
از راه خویشاوندی می‌توان مفهوم در خور و شایسته حال متن را از جان صاحب آن دریافت؛ آنگاه که اخبار و گزارش از صاحب متن دریافت شد، دیگر جایز نیست که واسطه‌های دیگر در میان باشد.
شیخ نجم‌الدین کبری از عارفان نامدار ایران می‌گوید: هاتفی از غیب چنین خطابم کرد که:
و من سمع الاخبار من غیر واسط
حرام علیه سمعها بوسائط
یعنی کسی که اخبار را بدون واسطه از حق دریابد، دریافت اخبار از میانجی‌ها بر وی حرام است.
در ترجمه عالی، گفتِ مترجم همان گفتِ صاحب متن است اما به مقتضای حال و ضرورت زمان، آن متن از وجدان صاحبش بر زبان و قلم مترجم، سرازیر می‌گردد. مولوی دعای آن پیر مقتدا را عیناً گفتِ حق بیان می‌دارد.
کان دعای شیخ، نی چون هر دعاست
فانی است و گفت او گفت خداست
پیامبران مترجمان وحی به زبان مردمان بودند که عالی ترین دقایق و حیاتی را دریافته و به عادیترین زبان و فرهنگ و عرف و مقتضای اقلیمی و عصری ترجمه می‌کردند و به قاعده و گفتار قومشان وحی می‌گستردند. به این نبوی شریف دقت کنید:
« انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم»؛ ما جمهور رسولان به ترجمه دریافت هایمان بر کشش اندیشه‌های مردمان مأموریم.
می‌توان گفت که ترجمه موافق توضیحات مزبور، سنتز متضادهای موجود در متن و جوانب آن است؛ با این توضیح که بین مقتضیات حال و جریان های گذشته و نیز بین موارد تقسیم و غیرمستقیم، تضاد و تخالف شدید، وجود دارد که مترجم، از میان تزسالف و انتی تزلاحق، سنتز مقتضی را استخراج کرده و به تقریر می‌آورد. محدودیت و وسعت و کهنگی و تازگی ابزارهای ترجمه، در ظهور آن نقش بنیادین دارد لذا مطابق تئوری ها و ابزارها، ترجمه ها تفاوت کلی خواهند داشت..
مولوی در مثنوی جاودانی خود، متنی را به ترجمه افراد مختلف، واگذارده که خلق مختلف با ابزارهای متنوع و ابتدایی، از یک متن طبیعی به مقتضای محدودیت ادراکات بشری، بدون لحاظ کلیت و پهناوری متن، ترجمه‌های مجمل و ناهمخوان و قرائت های گونه‌گون و غیر مشابه، به بیان آوردند. همان قصه پیل در خانه تارک است که هندوان به عرصه آورده بودند و در آن تاریکخانه، هر واردی، دست بر پیل می‌مالید و با لامسه‌اش آن متن را ترجمه می‌نمود. آن کس که در آن تاریکی، دست بر پشت پیل سوده بود آن را به تخت، ترجمه کرد ودیگری که بر خرطومش دست برده، به ناودان تعبیر نمود و آن دیگر که کوشش را بر کف گرفته، به بادبزن و هر یک به اختلاف، تراجم گوناگونی را از یک متن، ارائه دادند.
مولوی در نهایت،‌ دریافت کامل پیل را به ترجمه پهناور که شامل تمام تراجم آن عده است، ممکن می داند که اگر کسی بخواهد همه ترجمه‌ها را وحدت بخشیده و تناسب آن را دریابد، باید که به اشراف کامل دست یابد که نگاه و نظر بر هیکل پیل، مشرف و محیط است که می‌گوید:
در کف هر کس اگر شمعی بدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی
این مقدار ترجمه نیز محدود به ظاهر آن متن است. اگر کسی بخواهد حکمت و هدف و ژرفای موضع را دریابد، باید که در نیت و روح صاحب متن نفوذ کرده و با آن اتحاد پیدا کند. من فکر می‌کنم ترجمه پهناور هفتصدسال پیش، از زبان مولانا در برگیرنده مقاصد هرمونتیک مدرن است که هر موردی در عرصه هرمونتیک مدرن در ترجمه مولانا به صراحت و روانی قابل ملاحظه است. مولوی صفات خداوندی را در متن خلایق و در جنبش های اجتماعی به تصویر کشیده و ترجمه بدیهی را ارائه می‌دهد آنجا می‌گوید:
خلق را چون آب دان صاف و زلال
اندر آن تابان صفات ذوالجلال
او حیات و جنبش جاودانه صاحب اثر را در متن پویا و زنده مشاهده می‌کند. با این تعبیر، متن، حیات و پویش دائمی دارد که حساسیت صاحب خود را در خود نشان می‌دهد. اصحاب تأویل، روح صاحب اثر را در تمام حروف و کلمات، ملاحظه نموده و بر جریانات محیطی متوجه می‌سازند. این بیت مولوی از چنین حقیقتی گزارش می‌دهد.
آب حیوان خوان، مخوان این را سخن
روح نو بین در تن حرف کهن

پی نویس:
۱- فرهنگ معین
منبع: روزنامه اطلاعات
 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: