1397/10/3 ۰۹:۳۸
مثنوی به دلیل سکوت مولانا دربارۀ قصۀ پسر سوم ناقص نمانده است. مولانا در بیت پنجم و بعد از آن در تکملهای که سلطان ولد سروده است، پاسخ پسر خود را داده است. پاسخ این پرسش غیرمستقیم در مقالات شمس است. این قضیه دو بار در مقالات آمده است. شمس خود بار دوم که خلاصهترِ ماجرا را نقل میکند، میگوید: «حکایت معروف است.»
دیگر آنکه مولانا به پسر میگوید: آن کس که دلی زنده دارد، بقیۀ این سخن را بیزبان خود درمییابد. نکته دیگر آنکه مولانا به فرارسیدن مرگ خود هم اشاره میکند.
گفتوگو آخر رسید و عمر هم
مژده کامد وقت کز غم وارهم
چند پرسش
چند پرسش باقی میماند که جای پرسیدنش همین جاست:
دفتر ششم، ب۱۶۸۹:
گر نبودی گـوشهـای غیبگیر
وحی ناوردی ز گردون یک بشیر
نسخۀ قونیه، ص۵۳۷:
گر نبودی گـوشهای غیبگیر
وحی ناوردی ز گردون بک بشیر
در نسخۀ قونیه «بکبشیر» آمده است. «بک» به معنی بزرگ، رئیس، امیر، والی،آمر و نظایر آن است و «بشیر» هم از القاب پیغمبر(ص) است که مکرر در قرآن کریم آمده است. آیا «بک بشیر» را میتوان پیامبر معنی کرد؟
* دفتر سوم، ب.۴۳۹ و بعد:
بـر فـلک بَـرهـاست ز اشـجار وفـا
اصـلـها ثـابـت و فـرعُـه فی السما
چون بِرُست از عشق بر، بر آسمان
چون نرویـد در دل صـدر جهان؟
در صفحۀ ۶۳ مقدمه میخوانیم: «کلمۀ «بر» در دو بیت اخیر در نسخۀ مورخ ۶۷۷ (الف) به صورت «پر» ضبط شده است؛ نیکلسون، دکتر سروش و دکتر شهیدی هم از آن نسخه تبعیت کردهاند و حال آنکه وجود «پر» برای درخت معقول نیست و نسخههای دیگر به جای آن «بر» ضبط کردهاند. مقصود ما از نسخههای دیگر، نسخههای قریبالعهد با مولاناست که به لحاظ اعتبار نه به لحاظ نفاست و زیبایی میتوان آنها را با نسخۀ ۶۷۷ همعرض(همارز) دانست. یادآور میشویم که دکتر استعلامی نیز با همه تأکیدی که بر اصالت تاریخ نسخۀ «قا» دارد، به ضبط صحیح آن نسخه اعتنا ننموده و از ضبط نسخۀ الف پیروی کرده است…»
پرسش این است:
اگر «پر» را چنانکه برهان قاطع، فرهنگ نفیسی، فرهنگ سخن، لغتنامه، آنندراج و استینگاس (Steingass) «برگ» معنی کردهاند، بپذیریم، میتوان معنایی به بیت داد که معقول باشد؟
زندهیاد نیکلسون توضیح دادهاند: «این واقعیت که حرف اضافۀ «بر» (نه «در») در این بیت پیش از «فلک» و در بیت بعد مقدم بر «آسمان» آمده است، نکتهای است در تأیید قرائت «پرها» دربارۀ «اعمال نیکو» که به سوی حق تعالی پر میکشد و بالا میرود: نگ. دفتر اول، ب۸۸۲ و بعد و یادداشتهای آن.»
در شرح دفتر اول، ب۸۸۲، با اقتباس از آیۀ: «الیه یَصْعَدُ الْکلمُ الطَیبُ» (فاطر،۳۵ر۱۰) (شرح مثنوی معنوی مولوی، ترجمۀ مرحوم حسن لاهوتی،ج۳و۱)
در فیهمافیه میگوید: «حق تعالی شما را آنخواهد دادن که مطلوب شماست و همت شما آنجا که هست، شما را آن خواهد شدن: الطیْرُ یَطیرُ بجناحَیْهِ و المؤمِنُ یطیر بِهِمَتِهِ…»(فیه مافیه، ص۷۱)بیت زیر از کلیات شمس است:
دشوارهـا رفت از نظر، هـر سد شد زیر و زبر
برپای جا، چون رُست پَر، دوران به آسانی کنم
(کلیات شمس، ج۳رب۱۴۷۲۷)
چون نسخۀ ۶۷۷ بر مولانا خوانده شده، حسامالدین چلبی و سلطان ولد (خلیفه و خلفه) و عدهای دیگر در مجالسی آن را شنیدهاند، آیا نمیتوان احتمال داد که پس از تأیید آنان «پر» صحیح باشد؟
*دفتر سوم، ابیات ۱۲ـ ۴۷۱۱:
من میان گفت و گریه میتنم
یا بگریم یا بگویم؟ چون کنم؟
گـر بگویم، فـوت میگردد بُکا
ور بگریم، چون کنم شکر و ثنا؟
نسخۀ قونیه، ص۲۹۲:
من میان گفت و گریه میتنم
یا بگریم یا بگویم چون کنم؟
گر بگویم، فوت میگردد بکا
ور نگویم، چون کنم شکر و ثنا؟
استاد درباره بیت دوم نوشتهاند: معنای محصلی برای آن نمیتوان تصور کرد.» در اعتبار نسخه تردیدی نیست. اگر ضبط نسخۀ قونیه را بپذیریم، معنی ظاهراً باید چنین باشد: اگر حرف بزنم، گریه از میان میرود، اگر حرف هم نزنم، حمد و ثنا را چگونه بر زبان بیاورم؟
*دفتر ششم، ب ۷۶۵:
بیحجابت بـاید آن، ای ذولـباب
مرگ را بگزین و بردران حجاب
استاد نوشتهاند: «در نسخۀ «قو» بدین صورت است: بیحجابت ناید آن ای ذولباب… ما جانب اکثریت را گرفتیم.» به نظر میرسد حال که هر دو صورت بیت صحیح است، اگر مصراع اول را در ضبط نسخۀ قونیه «شرطی» بخوانیم، مفهوم بیت حافظ را خواهیم داشت:
حـجاب چـهره جـان میشود غـبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
(دیوان حافظ، قزوینی، غزل ۳۴۲)
پیشنهادها
دربارۀ رباعی زیر از مولانا، در فصلنامۀ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در سال ۱۳۸۶ شمارۀ ۲ زیر عنوان: «خوانشی دیگر در اصلاح عنوانی از مثنوی و یکی از رباعیهای مولانا» مقالهای نوشته بودم. رباعی این بود:
کاری ز درون جان تو میباید
کـز عاریهها تو را دری نگشاید
یک چشمۀ آب از درون خانه
بِهْ زان جویی که از برون میآمد
(دیوان کبیر، رباعی ،۴۴ با کلیات شمس، رباعی۸۲۹)
این رباعی در دفتر ششم، بعد از بیت ۳۶۳۱، در عنوان «بیان استمداد عارف از سرچشمۀ حیات ابدی…» عنوان دوم است. من هم در مثنوی، هم در دیوان کبیر «کاری زدرون…» نقل کردهام. نیکلسون، فروزانفر، زمانی و… همه «کاری ز…» آوردهاند. در آن مقاله پیشنهاد کرده بودم که رباعی مولانا و عنوان مثنوی تغییر پیدا کند. ضمناً نوشته بودم که در مثنوی علاءالدوله و چاپ میرزامحمود تاجر کتابفروش و چاپ اسلامیه «کاریز درون…» آوردهاند. اولین بیت مثنوی پس از این رباعی، بیت زیر است:
حـبذا کـاریـزِ اصل چیزها فارغت آرد از این کاریزها
و کلماتی نظیر: «ینبوع»، « چشمه»، «آب بیرون»، «چاه شوری از درون» و «صد جیحون شیرین» همه حاکی است که رباعی باید: «کاریز درون جان تو میباید…» باشد و عنوان مثنوی هم عوض شود. این رباعی در صفحۀ ۱۴۹۴ دفتر ششم تصحیح استاد موحد همان ضبط پیشین در اکثر نسخههاست. البته «کاری ز درون جان تو میباید» معنای خود را دارد. اگر استاد گرانقدر با محتوای مقالۀ این جانب موافق نباشند؛ من در رد مقالۀ خود مقالهای دیگر مینویسم.
در مثنوی گفته است:
عـقـل تـحصـیلی مـثال جویها
کـان رود در خانهای از کویها
راه آبش بـسته شد، شد بینـوا
از درون خویشتن چو چشمه را
(۴رابیات ۶۸ـ ۱۹۶۷)
چند اصلاح مطبعی
۱ـ بدان: در اکثر موارد به صورت بدآن آمده است؛ مثلا ص۷۹، ۱۰۸ و ۱۱۴…
۲ـ میخواهد بزند در دریا و برود: معمولا به دریا میزنند، در دریا نمیزنند.
۳ـ تَسَفْسُطُ: باید تَسَفْسُطْ باشد.
۴ـ (مولانا گفت): «نطقم چون شتر خفته است» و تأکید کرد که از این پس تا آخر عمر سخن نخواهد گفت.(ص۹۰) مولانا مدت سکوتش را خیلی طولانیتر گفته است: «نیستش با هیچ کس تا حشر گفت»! آخر عمر مولانا در ۶۷۲ به سرآمد، ولی تا حشر هنوز خیلی باقی است.
۵ـ «صبح شد ای صبح را صبح و پناه» به نظر میرسد که اشتباهی در کتابت رخ داده است. (ص۱۴۴) و این اشتباه هم در هامش «ن» و هم در هامش «قو» اصلاح شده است به این صورت: «صبح شد ای صبح را پشت و پناه…» آیا نمیتوان ضبط نسخۀ الف را صحیحتر و مولویانهتر تلقی کرد؟
ای صبح را صبح: یعنی ای صبح راستین، ای صبح واقعی، ای صبح صادق؟
* دیرباز: ص۴۲: دیرباز: دیرپا، طولانی
دیرباز به جای دیریاز غلط است و صحیح آن «دیریاز» است «غیاثاللغات». دیرباز: در لغتنامه نیامده است. ذیل دیریاز نوشته است: دیرباز به موحده بهجای تحتانی دوم چنانکه شهرت گرفته غلط محض، بلکه خطای فاحش است. (لغتنامه، به نقل از آنندراج و بهار عجم). مرحوم زرینکوب نوشتهاند: «این کلمه در فارسی به کار رفته است، به معنی از گذشتههای دور، بسیار پیش از این».
دیرباز: مجازاً دیرپا، طولانی (فرهنگ سخن، ذیلِ هر دو کلمه).
در صفحۀ ۷۱، سطر دوم از آخر، نهان هم باید سیاه باشد.
صفحۀ ۶۴ مقدمه: «مقصود ما از نسخههای دیگر، نسخههای قریبالعهد با مولاناست که به لحاظ اعتبار و نه به لحاظ نفاست و زیبایی میتوان آنها را با نسخۀ مورخ ۶۷۷ همعرض دانست». در این عبارت: همعرض باید بهکار برد یا همارز؟
انگیزۀ نوشتن این سطور
انگیزۀ نوشتن این سطور در اولین روزها که مقالۀ استاد موحد در نامۀ فرهنگستان منتشر شد، تلفنهایی بود که پرسشهایی داشتند و افرادی بودند که میگفتند: «چرا استاد موحد به فلان چاپ از مثنوی که سالهاست در دست ماست، اشارهای نکردهاند؟» چند روزی گذشت، من که مقالۀ استاد موحد را در نامۀ فرهنگستان خوانده بودم، بار دیگر در مقدمۀ مثنوی ایشان مطالعه کردم، بین خواب و بیداری مرحوم استاد عبدالباقی را دیدم. افسرده بود. رو به من کرد و گفت: «پسرم! شرح مثنوی مرا تو در ایران به فارسی برگرداندی، آیا آنچه من دربارۀ مثنوی و مولانا گفتهام، «دعاوی بیوجه» است؟ نکند تو مطالب مرا وارونه به فارسی برگرداندهای؟ و…» اخمها تو هم کرد و گفت: «آقا! نام خانوادگی مرا هم درست نقل نکردهاند. آیا تو باید سکوت کنی؟ یاد آر ز شمع مرده یاد آر» و رفت. واقعاً از آن شب حال من چنان است که در بیت صدر مقال نقل کردهام:
یـک سـو شیر، از دگـر سـو شمشیر
مسکین دل من، میان شیر و شمشیر!
میدانستم استاد عبدالباقی بهویژه به نام خانوادگی خود حساسیت دارد. پدرش اهل «گُولبولاقِ»گنجه بود. او میخواست نام زادگاه خاندانش را زنده نگه دارد. در آن تاریخ که اخذ شناسنامه اجباری شده بود، «بولاق» به معنی چشمه را به «پینار» با همان معنی برگردانده و نامخانوادگی خود را از «گول بولاقی»، به «گولپینارلی» بدل کرده بود، نام خود را به دو صورت مینوشت:
Abdülbaki GLPINARLI، عبدالباقی گولپینارلی.
استاد موحد نوشتهاند: «در وثاقت و اعتبار نسخۀ الف (۶۷۷) با نیکلسون، گولپینارلی (نامخانوادگی آن مرحوم را به املای شخص آن زندهیاد نوشتهام) و سروش همرأی هستیم. آن نسخه از ذخایر مغتنم میراث فرهنگی ماست…» (مقدمه، ص۱۵۹). مینویسند: «کشف این نسخه (۶۷۷) در عین حال که مولاناپژوهانی چون نیکلسون و گولپینارلی را سخت مشعوف و ذوقزده کرد، ظاهراً مایۀ نوعی ذوقزدگی آنان نیز شد…» (مقدمه، ص۵۶)، «این سردرگمی و آشفتگی در داوریهای گولپینارلی بیشتر ظهور میکند…» (ص۵۷). «گولپینارلی در برابر نسخۀ قونیه چندان ذوقزده شد که گفت نیکلسون بیجهت به دنبال نسخۀ اصلی شاعر بود، چه «نسخۀ اصلی و نسخۀ ناظم و نسخۀ قدیم» همین نسخه است. عین گفتۀ گولپینارلی را به لحاظ تأثیری که داوری او بر دیگر پژوهشگران داشته است، نقل میکنیم:
«نسخهای که به دست حسامالدین نوشته شده بود، اگرچه برای مولانا قرائت شده و تصمیماتی در آن به عمل آمده و سر و سامانی یافته بود، باز به صورت پیشنویس بود. این نسخه بعد از آنکه نسخۀ دیگری از روی آن استنساخ شد و با آن مقابله گردید، یعنی با مسودههای آن مطابقت داده شد و با بذل همت تصحیح گردید، پیشنویسها طبق عادت به خاک سپرده شد. در گردآوری و استنساخ قرآن مجید هم بدین شیوه عمل شده بود؛ بنابراین نسخۀ اصلی، نسخۀ ناظم و نسخۀ قدیم همین نسخه است.» (مقدمۀ نثر و شرح مثنوی شریف، ترجمۀ دکتر توفیق سبحانی، وزارت ارشاد، ۱۳۹۲، ص سی).
فروزانفر و سروش و دیگران بعد از گولپینارلی از درگیر شدن با نسخههای دیگر خود را فارغ دانسته و به همان نسخۀ G اقتصار ورزیدهاند.
«گولپینارلی برای اثبات مدعای خود دست به غیبگویی میزند: نسخهای که به دست حسامالدین نوشته شده بود، به صورت پیشنویس بود و بعد از آنکه نسخۀ ۶۷۷ را از روی آن استنساخ شد، پیشنویسها طبق عادت به خاک سپرده شد! (طبق کدام عادت؟)» (ص۵۸)
من (توفیق سبحانی) این «عادت» را از آن مرحوم پرسیده و عرض کرده بودم: «پس از آنکه در انجمن صحابه قرآن از جانب اعضای انجمن مدون کردند، عثمان دستور داد تمام استخوانها و سنگهای نازک سپید و اوراق و چرمها و سفالها و الیاف خرما را که آیات قرآنی بر آنها نوشته شده بود، بسوزانند تا ریشۀ نزاع و اختلاف بهکلی از میان برود… نسخ قرآن را حَرْق، خَرْق کرده یا غَسْل دادهاند. عثمان مصحف اُبی، عبدالله مسعود و سالم مولی ابوحذیفه را گرفته و به آب شست. او به مردم شهرها چنین نوشت: «من چنین و چنان کردم و آنچه غیر از این نزدم بود، از میان بردم، شما نیز آنچه نزدتان است از بین ببرید.» (تاریخ قرآن، ص۱۰۳) آن مرحوم (=گولپینارلی) فرمود: «من نخواستم بنویسم که کلام خداوند را خَرق، حرق یا غسل کردند، عادت دفن را که عادت صوفیان است، آوردم.»
بیانات آن مرحوم به همین مضمون را از شرح احوال عطار، فروزانفر (صفحات ۱۴۸ـ۱۴۷ و ۱۷۹) نقل میکنم: «شستن و دفنکردن کتب و آثار در میان صوفیان رسم دیرین و آیینکهن بود و پیشتر از شیخ ما اکابر صوفیان ابوالحسن احمدبن ابیالحواری (متوفی ۲۳۰ق) و محمد بن علیحکیم ترمذی و ابوسعید ابوالخیر (۴۴۰ق) کتب خود را به آب شستند و ابوسعید ابوالخیر به موجب روایتی دیگر تمام کتب خود را زیر زمین کرد و بر سر آن درختی نشاند…»
استاد موحد نوشتهاند: «گولپینارلی در برابر نسخۀ قونیه چندان ذوقزده شد که گفت: «… نسخۀ اصلی و نسخۀ ناظم و نسخۀ قدیم همین نسخه است.» خود استاد در این مورد تعبیر دیگری به کار بردهاند: در صفحۀ ۵۰ مقدمه حدود چهار سطر از افلاکی نقل کردهاند که: «… همانا که نسخۀ صحیح و معتمدٌعلیه آن است و بر آن مزید نیست.» مینویسند: «پس بنا به روایت افلاکی، کاتب نسخۀ اصلی مثنوی و همچنین نخستین ویراستار مثنوی حسامالدین چلبی بود که یک نسخۀ منقح و مشکول برای خود ترتیب داد و این نسخۀ تهذیبشده و تذهیبشده مادرِ ـ توجه فرمایید ـ مادرِ نسخههایی بود که برای خلفا یعنی مشایخ مولوی در خانقاههای دور و نزدیک فرستاده میشد. روایت افلاکی تنها گزارش بالنسبه مشروحی است که از چگونگی نظم و تدوین مثنوی در دست است و دلیلی نداریم که در صحت آن تردید ورزیم.» (مقدمه، ص۵۰)
آنچه مرحوم گولپینارلی نوشته که پس از تهیۀ نسخۀ صحیح، «طبق عادت» نسخههای قبلی را دفن کردند و در مورد قرآن کریم، به جای «سوزاندن، پارهکردن و شستن اوراق پیشین»، به احترام کلام خدا، «دفن» را به کار برده، حتی ظاهراً انقروی هم به مسألۀ «دفن» اشاره کرده است. آیا در شرایطی که اوراق قبلی به هر وجهی دفن، حَرق، خَرق یا غسل شده باشد، نمیتوان نسخهای را که از روی همان اوراق کتابت و مقابله کردهاند، «اصل، مادر؛ نسخۀ قدیم و…» خواند؟
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید