1394/8/16 ۰۹:۳۵
طبق نظر دکتر زرینکوب «در واقع قدیمی ترین نمونه کلام و وزن که به زبان فارسی موجود است، تصنیفهای عامیانه است: حرارهها، سرودها، سرود اهل بخارا،سرود اهل بلخ، و جز آنها». او از قرائن چنین برداشت میکند که چون سرگذشت پهلوانها و نامآوران نزد عامه رنگ قهرمانی بیشتری میگرفته است، موضوع چامهها و سرودهای عامیانه شده و نمونه آن در ادوار ساسانیان و داستانهای راجع به بهرام گور و ترانههای راجع به خسرو و پرویز… استاد در تبیین این موضوع میفرماید:
یا:
نمیچینم گلی که خار داره
نمی گیرم ِِِوِلی که پار داره
نمیچینم گلی مانند شب بو
که شب بو، بوی زلف یار داره
(ولی،با کسر واو، در اینجا به معنای دلدار و دلبر و معشوقه است.)
طبق نظر دکتر زرینکوب «در واقع قدیمی ترین نمونه کلام و وزن که به زبان فارسی موجود است، تصنیفهای عامیانه است: حرارهها، سرودها، سرود اهل بخارا،سرود اهل بلخ، و جز آنها».
او از قرائن چنین برداشت میکند که چون سرگذشت پهلوانها و نامآوران نزد عامه رنگ قهرمانی بیشتری میگرفته است، موضوع چامهها و سرودهای عامیانه شده و نمونه آن در ادوار ساسانیان و داستانهای راجع به بهرام گور و ترانههای راجع به خسرو و پرویز… استاد در تبیین این موضوع میفرماید:
«…. با آنکه از ترانههای قبل از اسلام ـ که ظاهرا الحان کسانی چون باربد و نکیسا را شور و حرارتی میداده است ـ اکنون نمونهای در دست نیست؛ وجود تصنیفها و سرودهایی که بلافاصله بعد از ظهور اسلام در سرزمین ایران پدید آمده است، حاکی است از وجود اینگونه اشعار عامیانه قبل از اسلام. جایی که از نشأت و تحول شعر فارسی سخن میرود، شعر قدیم عامیانه سهم عمده دارد، کاملترین صورت موجود این شعر عامیانه هم عبارت است از شکل «فهلویات» ـ دوبیتیهای فهلوی. همین فهلویات است که از قدیم در زبان خنیاگران محلی، آفریننده شور و هیجان و رقص و طرب بوده و حافظ از آن به «گلبانگ پهلوی» تعبیر کرده است.
تعدادی از آنها (فهلویات) به لهجههای محلی درکتب مختلف نقل شده است. بعضی از شعرای قدیم، حتی به همان شیوه عامیانه فهلویات سرودهاند. ترانه هم که از فهلویات قدیم پدید آمد، بعدها در دست کسانی چون عنصری و خیام قالب رباعی را بیشتر مناسب خویش یافت و در مجالس مایه شورانگیزی شد.
عنوان دو بیت و دوبیتی در اول اطلاق به هر نوع ترانه می شد. البته قدرت و حیات این اشعار ـ و این نوع ادب ـ بستگی تمام داشته است به یک خاصیت آنها: شفاهی بودنشان (شعر بیدروغ، شعر بینقاب صص ۱۷۴ و ۱۷۵).
البته به یاد داشته باشیم که در دوران معاصر نیز تعدادی از شاعران ما به ترانهگویی و در اغلب مواقع با لحن و لهجه ساده و خودمانی و با به کارگیری واژگان آرام و راحت و بیادعا و غیر مطمئن، گرایش زیادی نشان دادهاند؛ از جمله هوشنگ ابتهاج (هـ. الف، سایه)، شاعر نوپرداز متغزل پراحساس٫ به عنوان مثال در این دوبیتی زیبا:
پرستوی فراری از بهارم
یک امشب میهمان این دیارم
چو ماه از پشت خرمنها در آید
به دیدارم بیا چشم انتظارم
و یا مهدی اخوان ثالث (م.امید) شاعر شعرشناس استاد و آن چند دوبیتی دلنشینی با عنوان کلی «سرکوه بلند….» او:
سرکوه بلند آمد عقابی
نه هیچش نالهای، نه پیچ و تابی
نشست و سر به سنگی هشت و جان داد
غروبی بود و غمگینی آفتابی
در سال ۱۳۴۱ نگارنده این سطور، تعدادی از ترانهها یا دوبیتیهای خود را ـ که بر همان مختصات یاد شده احتوی داشتند ـ با یک مقدمه نسبتاً رسا به همراه دوبیتیهای دوست شاعرم سیروس مشفقی ـ که در آن سالها ساکن اهواز بود ـ به چاپ رساند.
دوبیتیهای فریدون مژده، ئیجور گورگین، اصغر واخذی، عزتالله زنگنه و شاعران مطرح دیگر اواخر دهه ۳۰ و اوایل دهه ۴۰ نیز مرتباً در مجلات ادبی به چاپ میرسید. بعد از انقلاب کمکم رباعی جای دوبیتی را گرفت.
راوندی، مورخ و نویسنده نامدار ایرانی اواخر قرن ۶ و اوایل قرن ۷ هجری قمری، در کتاب مشهور و معتبرش «راحةالصدور» (تالیف یافته در ۵۹۹ تا ۶۰۳ هـ.ق)، از سرایندهای به نام نجمالدین ذکر میکند که به گردآوری اینگونه ترانهها ـ همان سرودههای چهار مصرعی موضوع دار و عمدتاً عامیانه و ساری در طیفهای معمولی مردم ـ اشتغال داشته و به همین اعتبار به «نجمالدین دوبیتی» معروف شد.
نوع دیگر ترانه، سرودههای منظوم غالباً مقفی و گاه مردّفی هستند که با اوزان مختلف و به مناسبتهای گوناگون و گاه بدون هیچ مناسبت یا ـ به قول معروف ـ شأن نزولی به وجود آمده و شهرت عام دارند و گفتیم که از پیشینه دراز و امنی برخوردار است. این نوع از شعر را «حراره» و بعدها «تصنیف» میگفتهاند. شاید قدیمیترین ترانهای که از گذشتههای دور باقی مانده، حرارهای است که برای شخصی بهنام «ابن مفرغ» گفته شده و در منابع معتبر ذکر آن آمده است،
او در حدود سنه ۶۰ تا ۶۴ هـ.ق، هنگامی که خلیفه وقت دستور میدهد تا به بندش کشیده و در شهر بصره بگردانند؛ کودکان دنبال او راه می افتاده اند
و میخواندهاند:»آب است و نبیذ ر عُصاراتِ زبیب استر سمیه روسپیذ است…»
ترانه یا تصنیف یا حراره دیگری را طبری در تاریخ بسیار مشهور خود ضمن حوادث سال ۱۰۸ هـ.ق نقل میکند که ابومُنزر اسدبنعبدالله القشری به خَتَلان لشکرکشی کرد و با خاقان ترک جنگید. پس از این که از او شکست خورد، به بلخ گریخت.
اهل خراسان برای او این ابیات را ساخته و کودکان در کوی و برزن میخواندهاند:«از ختلان آمذیهر بر او تباه آمذیهر بیدل فرار آمذیه» یا به نقل دیگر:«از ختلان آمذیهر بر او تباه آمذیهر اِ بار باز آمذیهر خشک نزار آمذیه».
صادق هدایت، نویسنده مشهور ایرانی که محقق هم بوده و در زمینه گردآوری فرهنگ مردم یا فولکلور از پیشقراولان دوران معاصر است؛ در مقاله اوسان? خود (نوشتههای پراکنده، گردآوری حسن قائمیان، انتشارات امیرکبیر، تهران، ج دوم،۱۳۴۴ ص ۳۰۰) میگوید: «… در شباهت این ابیات با ترانههای ملی (مقصود هدایت «مردمی» و عامیانه است، نه ملی به مفهومی که اینک وجود دارد)،امروز جای تردید نیست.»
نظر هدایت کاملاً درست است. زبان این تصنیفها و حرارهها با زبان امروزی ترانههایمان بسیار نزدیک است که یک وجه مهم آن میتواند انسجام، استحکام، رسانندگی و وسعت زبان فارسی باشد که از سدههای آغاز تشکیل و تشکل زبان فارسی دری تاکنون تقریباً همیشه مورد استفاده و تفهیم و تفاهم بوده است. ضمن این که احساس و عاطفه و پاکی مردم همچنان در همه ادوار و اعصار پابرجا و استوار بوده است. چرا که مؤلفه اصلی ترانهها همان عشق و عاطفه و احساس و همدلی عمومی مردم است.
علامه محمدخان قزوینی، مورخ و محقق نامدار، در مورد ترانههای اخیرالذکر میفرماید: «… این ابیات [از ختلان آمدیه... و امثالهم] اگرچه آنها را شاید از قبیل شعر ادبی به معنی متعارف مصطلح نتوان محسوب نمود، بلکه ظاهراً از اشعار عامیانه است که اکنون تصنیف گویند. ولی در هر صورت نمونه بسیار دلکش غریبی است از جنس شعر در هزار و دویست سال پیش از این (تاریخ نگارش اوایل دهه ۲۰ ش بوده) در خراسان…». جالب این است که محقق دقیق و قدمایی اندیشی با آن ملاکهای سختگیرانه، کلاسیک این گونه شعرها را «بسیار دلکش…» معرفی میکند.
بسیاری از غزلیات مولانا در دیوان ارجمند شمس، به نظر میرسد که در حالت تواجد و شور و حال و بیخودی و بسط عارفانه سروده شدهاند و در حلقه عاشقان و مریدان و شاید با دف و نی خوانده می شدهاند.
به هر حال گونهای از شعر ریتمیک و موسیقایی و گاه ضربی و سماعانگیز دارند و به ترانه و تصنیف نزدیک اند؛ همچنان که چکامه مشهور رودکی سحرقندی یعنی «بوی جوی مولیان آید همی» را نیز باید از همین سنخ سرودهها دانست. کما این که بعد از قرنها توسط استاد غلامعلی بنان به رسایی و زیبایی هر چه تمام تر خوانده شد و در عداد ترانههای موفق معاصر قرار گفت.
در زمان ناصرالدین شاه قاجار ـ شاهی که ۵۰ سال تقریباً با کمترین دلشوره و آشوبی بر این ملت گرفتار حکومت کردـ در سال ۱۲۸۵ هـ.ق قحطی شدیدی در تهران روی داد که مردم به زحمت و عسرت مالایطاقی دچار شدند و طبعاً آن سال، سال بد و دهشتباری بود. در پایان آن سال، تصنیفی بر زبان مردم جاری شد با مطلع: «ای سال برنگردی» که قسمتی از آن نقل میشود:
ای سال بر نگردی ر به مردمان چه کردی؟!
زنها را شلخته کردیر مردها را اخته کردیر دکونا را تخته کردیر
ای سال بر نگردی…
اتفاقاً در همین سال (۱۲۸۸هـ.ق)، شاه با زحمات و تمهیدات زیاد، قصد زیارت عتبات را در بینالنهرین (عراق حالیه) داشته و مردم که دلخوشی از شاه نداشتهاند و این سفر را نیز سفری ریاکارانه و پر خرج و بیاثر میدانستهاند؛ به خصوص با توجه به قحطی و مجاعهای که وجود داشته و قیمت نان و البته کمیت و کیفیت آن بسیار رنجآور بوده؛ خشم خود را به صورت تصنیف زیر نشان دادهاند:
شاه کج کلار رفته کربلار نون شده گرونر یه من یه قرون[که در آن موقع نرخ بالایی بوده]ر از دست وزیرر ما شدیم اسیرر…. که میرزا علی اصغرخان اتابک صدراعظم نیز مورد حمله و شماتت قرار گرفته است.
مهدی قلیخان هدایت در کتاب جالب و خواندنی خود ـ خاطرات و خطرات ـ میگوید: « در سنة ۸۸ قحطییی شد که یاران فراموش کردند عشق… مرحوم حاجملا…. گندم را خروار خروار میفروخت. هر خروار شصت و چهار تومان….» مرحوم مهدی بامداد در جلد دوم از کتاب «شرح رجال ایران»، قیمت گندم سال قبل یعنی ۸۷ هجری را خرواری ۲۵ تا ۳۰ ریال ذکر کرده است.
که میتوان گران شدن یا به قول امروزی ها «تورم» وحشتناک قیمتها از جمله گندم و آرد و به تبع آن ارزاق دیگر را سنجید.
پرفسور ادوارد براون در جلد چهارم از تاریخ ادبی معروف خود که توسط استاد فقید رشید یاسمی ترجمه و تصحیح و تحشیه شده؛ یکی از تصنیفهایی را که توسط مردم ناراضی در هجوم سلطان مسعود میرزا ظلّالسلطان فرزند ناصرالدینشاه حاکم بیرحم و خونریز اصفهان که شوهر خواهرش صارمالدوله را برای تصاحب مالالارث خواهرش به نحو فجیعی کشته بود، ساختهاند،چنین ذکر میکند: ستاره کوره نمیشهر شازده لوچه شاه نمیشهر تو بودی که پارک میساختیر سر در و لاک میساختیر پشتتو دادی به پشتیر صارمالدوله را کشتی…[منظور،پارک مسعودیه در بهارستان تهران و محل فعلی وزارت آموزش و پرورش است.]
که میدانیم ظلّالسلطان دستور میدهد صارمالدوله را به بند کشیده و روی زمین میخوابانند. بالشی (پشتی) روی صورت آن بیچاره میگذاردو با همه هیکل گندهاش روی آن مینشیند، سیگاری روشن میکند و مشغول کشیدن میشود. صارمالدوله خفه میشود و باقی قضایا… (هوشنگ گلشیری نویسنده فقید این صحنه وحشتبار را در کتاب خواندنی خود «شازده احتجاب» به خوبی و رسایی نشان داده و بهمن فرمانآرا، کارگردان مشهور در فیلمی که از این کتاب تهیه کرد، با مهارت هر چه تمامتر، آن صحنه را به تصویر کشید.)
وقتی که در سال ۱۳۱۳ هـ.ق، میرزارضای کرمانی به قول خودش «برای خشکاندن ریشه فساد» در حرم حضرت عبدالعظیم شهر ری، تیری به قلب ناصرالدینشاه شلیک کرد و او را در دم کشت؛ میرزا رضا را دستگیر کرده و برای محاکمه و اعدام به زندان طویله بردند. آن موقع این تصنیف بر سر زبانها افتاد:
میرزا رضای رشیدمر واسهت کوفته کشیدمر نیومدی سرکشیدم …
یا: میرزا رضا کوتولهر به شاه زدی گلوله…
که در تصنیف اول، صفت رشید به او داده میشود و در تصنیف دوم کوتوله. شاید این صفت دوم از باب تحبیب باشد. چرا که با عکسهایی که از او دیدهایم و یا توضیحاتی که از او شنیدهایم، مردی کوتوله نبوده است. در زمان مشروطیت و قضایای قبل و بعد از آن هم و در دوران استبداد صغیر محمدعلی شاهی، تصنیفهایی ساخته و شایع شده است که از جمله است:
دیزی بازاری شوره چشم مستبد کوره
ممدلی شاه، قِرِت کو؟ توپ شپندرت کو؟…
بعضی از تصنیفها هم خالی از رکاکت نبودهاند؛ مانند آن تصنیف که برای یک خانم فرانسوی متهتک مقیم تهران سروده و خوانده میشده:
این خانم فرانسویر رونق دین عیسوی… که مابقی آن قابل نقل نیست.
بسیاری از وقایع دیگر سیاسی و اجتماعی هم ضمن تصانیف کوتاه و بلند که سراینده آنها مشخص نیست، ذکر شدهاند. ماننداین تصنیف که زنها در تقبیح اعتیاد و ذمّ تریاک و تریاکیان میخوانده و شوهران خود را ملامت یا تحذیر میکردهاند:
شوهری تریاکیهر مثال کرم خاکیهر شب که میاد به خونهر ازم میگیره بهونهر باد تو هونگ نکوفتی؟ر زیر سبیلمو نروفتی؟ر…. که نمونهای است از یک ترانه طنزآمیز عامیانه غیرعاشقانه که ابداً گویندهاش مشخص نیست و چند دهه قبل بر افواه تودههای فرودست جامعه بخصوص زنها جاری شد،
تصنیف مصدریاست عربی از ثلاثی مجرد از «صَنَفَ یَصنِفُ» که به باب تفعیل رفته و به معنای گونهگون شدن است. نوعی از ادبیات منظوم هنرمندانه و معمولاً درآمیخته با موسیقی وارکستراسیون که نوعاً خوانندهای آن سرودهها را با تحریرها و فراز و فرودها میخواند و مشتمل است بر پارههای مساوی یا نامساوی که اغلب در سرایش آنها قافیه هم رعایت میشود، ولی جای قافیه خیلی مشخص نیست.
تصنیف اغلب دارای وزن عروضی یا هجایی است ولی خالی از این قید نیز سروده شده است. سالها بود که در رادیو و تلویزیون و مجامع هنری به تصنیف «ترانه» هم میگفتند،اما در سه دهه اخیر، یعنی پس از انقلاب، در این مورد واژه سرود را بیشتر به کار میبرند.
سرود در اصل «سروت» بوده؛کلمهای سنسکریت که در ایران قدمت زیادی دارد و مثل سرودهای خسروانی است. معمولاً در ایران واژه سرود به سرودههایی آهنگین و حماسی اطلاق میشد و از بعد مشروطیت که عرق ملی و علایق میهن دوستی بیشتر از سابق مورد تبلیغ بوده، توسعه یافته است.
در دوره رضاشاهی با کمک قشون و ارتش «سرود» در پادگانهای نظامی، مراکز آموزش عالی و مدارس، جایگاه ویژهای یافت تا جایی که در مدارس ابتدایی و دبیرستان جزو دروس اصلی بود و معلمها و مربیهایی ـ که معمولاً با یکی دوساز موسیقی آشنایی داشتند ـ برای این کار استخدام میشدند. اما بعدها اهمیت خود را از دست داد یا لااقل از برنامه درسی هفتگی به گمانم خارج شد.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید