1393/11/25 ۱۰:۰۵
حقیقت این است که من «سیستان» را با «فرخی سیستانی»، شناختم؛ همچنان که «دامغان» را با «منوچهری دامغانی» و بسیاری شهرها و روستاهای دیگر میهنم و نیز پارههای جدا شده و غصب شده از او را با سرایندگان و نویسندگان و عالمان و متفکران کشورم. بسیار کودک بودم ـ در اهواز ـ روزی شعری در دفتری یا کتابی که به دستم افتاده بود خواندم:
دل من همیداد گفتی گوایی
که باشد مرا روزی از تو جدایی
بلی هرچه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
من این روز را داشتم چشم و زین غم
نبودست با روز من آشنایی
جدایی گمان برده بودم ولیکن
نه چندان که یکسو نهی آشنایی
…
و در زیر شعر یا بالای آن نوشته شده بود ـ با قلمی درشتتر ـ «فرخی سیستانی» و من که طفلی دبستانی بودم و تازه مادرم به دنبال بیمارییی سخت و طاقت سوز از دنیا رفته بود، این چند بیت و ابیات پس از آن را بسیار با غم کودکانه قلبیام نزدیک دیدم. گریهام گرفت.
آن را دوباره و سهباره خواندم و هنوز پس از گذشت چند دهه از مرگ مادر، هرگاه که به یاد او میافتم ـ و بسیار به یاد او میافتم ـ میخوانم:
دل من همی داد گفتی گوایی
این نام ـ این نام دوست داشتنی ـ یعنی «فرخی سیستانی» در ذهن من و بر زبان من و در خاطر من باقی ماند. به دبیرستان که رفتم شعرهای دیگری از او را چه در کتابهای فارسی مورد تدریس و چه در دیوان خود او ـ که آن را خریده بودم ـ خواندم از جمله این شعر زیبای بهاری رنگین نشاطآور که بر خلاف شعر قبلیاش برایم شادی زیادی به همراه میآورد:
ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید
کلیه باغ ما را ده که فردامان به کار آید
کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید
تو لختی صبر کن چندان که قمری بر چنار آید
از آن تاریخ به فرخی سیستانی و به سیستان و طبعاً مرکز آن زاهدان علاقة خاصی پیدا کردم. در سال ۱۳۴۵ بهدنبال کاری به زاهدان رفتم و همان روز به دیدار استاد امیر توکل کامبوزیا رفتم و در کتابخانة بزرگش با آن مرد محترم ملاقات کردم و او با مهربانی هرچه تمامتر مرا پذیرفت و بعضی سؤالات که برایم مطرح بود، در زمینة سیستان و بلوچستان با ایشان در میان نهادم و با حوصلة هرچه تمامتر مهربانانه به من پاسخ دادند و شناخت من از فرخی بیشتر و بیشر شد و دیدم بیدلیل نبوده که اینقدر او را دوست داشتهام.
به این حقیقت دست پیدا کردم که شاید مقدار معتنابهی از امتیازات فرخی ناشی از سیستانی بودن او باشد و از آن پس دو سه بار دیگر به سیستان (زاهدان و زابل و ایرانشهر) رفتم. در تمام این دیدارها نام فرخی و شعر فرخی با من همسفر بود و دهههاست که نام و یاد او با من همسفر و همحضر است. نام خجستة شاعری بزرگ که به قول نظامی عروضی: «مردی از او همی زاید».
هنوز نوجوان بودم که شاهنامة فردوسی را تمام و کمال خواندم و مدتها مفتون و مسحور این اثر گرانسنگ جاودانه بودم و هنوز هم ابهّت این کتاب ارجمند و جذابیتهای بیبدیل آن از جان و خاطره و قلبم خارج نشده به ویژه شخصیت والا و سنگین رستم و میدانیم که رستم دلاوری سیستانی بود و نیز به زودی فهمیدم که فردوسی بزرگ در پردازش این شخصیت پر صلابت از منبعی مهم استفاده کرده که نگاشتة شخصی به نام «آزاد سرو» ـ به قول فردوسی ـ بوده است که گاه هم فردوسی از او به نام «سرو» یاد میکند و او از مردم سیستان بود و خود را از نژاد «سام نریمان» میدانست.
در دستگاه احمدبن سهل که دیهگانزادهای نژاده و ایرانی پاک نهادی بوده و در مرو حکومت داشت در سایة ملاطفت و نوازش او روایات گونهگون داستانی و پهلوانی را فراگرفته و بهویژه از خاندان سام نریمان و به تبع آن رستم ـ آن پهلوان بیبدیل ـ میگفت و مینوشت: فردوسی در این خصوص گوید:
یکی پیر بُد نامش آزاد سرو
که با احمد سهل بودی به مرو
کجا نامة خسروان داشتی
تن و پیکر پهلوان داشتی
دلی پر ز دانش سر پُر سخن
زبان پر ز گفتارهای کهن
به سام نریمان کشیدش نژاد
بسی داشتی رزم رستم به یاد
این راوی پیر هرچه از اخبار رستم به دست میآورد، تدوین کرده و به زودی مورد استفاده و استناد فردوسی قرار گرفت. به هر حال سیستان در شاهنامه نقشی اساسی دارد. به موضوع خودمان برگردیم.
فرخی سیستانی بیشک یکی از چهرههای تابنده و ماندگار شعر و ادب گرانسنگ پارسی در حوزة زبان دری است. یکی از حسن مطلعهای شعر فارسی و ادبیات فاخر و فخیم منظوم ما. قبل از او سرایندگان دیگری هم داشتهایم از رودکی به بعد که آثار ارجمندشان شایان تحسین و ستایش است، چون: افزون بر رودکی که پدر شعر فارسی نامیده شده، شهید بلخی و ابوطیب مصعبی و فرالاوی (ابوعبداله محمدبن موسی)، ابواسحاق جویباری و ابوزراعة معمّری و ابوطاهر خسروانی و ابوالمؤید بلخی و ابوشکور بلخی (صاحب آفرین نامه) و دقیقی و کسایی مروزی و البته حکیم ابوالقاسم فردوسی که بعضی قبل از او بودهاند و برخی معاصر وی اما به هر حال شعر فرخی عظمت والایی و جذابیت ویژه خود را دارد.
داستان فردوسی داستانی دیگر است و آن حماسه سرای بزرگ، دنیای گسترده و پر ابهت مخصوص خود را دارد. اما به هر حال شعر فرخی از شعر نامبردگان دیگر بهطور مشخصی متمایز است.
شاعری که از پس قرون متمادی هنوز شعرش خوانده میشود، بررسی میگردد، بهدل مینشیند و کلام فاخر و جزیل و در عین حال ساده و سهل التناولش مورد تحسین قرار میگیرد.
باید تأکید و تکرار کرد که فرخی، شاعری آغازگر و شعرش مطلعی دلانگیز برای شعر شناخته شدة زبان دری است.(۱)
پینوشت:
۱ـ این مقاله به منظور ارائه به گردهمایی مفاخر سیستان، اردیبهشت ۱۳۸۵ دانشکدة ادبیات، دانشگاه تهران، نوشته شده است.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید