1394/2/19 ۱۲:۰۸
دکتر صادق آئینهوند زودتر از هنگامی که گمان میشد، پای در راه مرگ نهاد؛ «بار بر بست و به گردش نرسیدیم و برفت». ٦٣سالگی برای او که بسیار میخواند و کم میگفت و خوب مینوشت، هنوز پایان راه نبود، زمان بالندگی و بردادن بود. گامهایش شمرده و چهرهاش، آرام بود اما هنوز در راه پرتکاپوی علم و اندیشه، توان داشت و پرشتاب بود و بیقرار. شاید هم همین سختکوشی و ناآرامی و فرار از خستگی او را ناگهان در میانه راه از پای درآورد. بههررو مرگش بهناگاه بود و جانکاه شد و هر کس در دور و نزدیک شنید، دیر باور کرد و زود حسرت خورد.
١- دکتر صادق آئینهوند زودتر از هنگامی که گمان میشد، پای در راه مرگ نهاد؛ «بار بر بست و به گردش نرسیدیم و برفت». ٦٣سالگی برای او که بسیار میخواند و کم میگفت و خوب مینوشت، هنوز پایان راه نبود، زمان بالندگی و بردادن بود. گامهایش شمرده و چهرهاش، آرام بود اما هنوز در راه پرتکاپوی علم و اندیشه، توان داشت و پرشتاب بود و بیقرار. شاید هم همین سختکوشی و ناآرامی و فرار از خستگی او را ناگهان در میانه راه از پای درآورد. بههررو مرگش بهناگاه بود و جانکاه شد و هر کس در دور و نزدیک شنید، دیر باور کرد و زود حسرت خورد.
٢- نمای دور آئینهوند اگرچه چشمنواز و زیباست، اما نمای نزدیکش دلنواز و زیباتر بود. دنیایی تودرتو و چندساحتی داشت؛ آشنایی و تتبعش در تاریخ و ادب ایران و عرب و حضور فعال و مؤثرش در کانونهای معاصر اندیشه و اثر ایرانی و غیرایرانی، جهان اسلام و ایران را در گفتوگوها و تأملات از نزدیک او، دیدنیتر و شنیدنیتر میکرد. در روایتهای تاریخی او میشد در تاریخ متوقف نماند و به زمانه خویشتن هم آمد. نقل او از تاریخ از صافی نقدهای عالمانهاش میگذشت از اینرو، عیار داشت و معیار میداد و همصحبتی را دلنشین و مصاحبت را پرجاذبه میکرد. باید در پی فهم تفکر تاریخی او رفت که توانست میان «سرآمدی و سرآمدان تاریخ» با «روزآمدی و روزآمدان آن» پیوند زند.
٣- آئینهوند به معنای واقعی، هم «دانشمند» بود و هم «اندیشمند». عالمی متفکر بود نه متحجر و پشت کتابهای پرشمار خود و آثار دیگران محبوس نماند و از مسائل جامعه و دنیای پیرامون خویش غافل نشد. دانشورزی و دغدغهداری را با هم تجربه میکرد و افقهای ذهن و زبان را به روی هردو باز میکرد. چشمش را بر دیدن واقعیت نمیبست و زبانش را در گفتن حق و در دفاع از حقیقت به کام فرونمیبرد. آزاداندیش و آزاده و در همه سالهای سخت دانشگاه دریغ نداشت که پناه و پناهگاه صاحبان اندیشه و اثر باشد. نه سفر از عالم علم را به دنیای فرهنگ و سیاست، خروج از «آکادمی» میدانست و نه دنیای علم و اندیشه را در بازار مکاره منفعت و منفعتورزی و سیاستزدگی به حراج میگذاشت.
در دانشگاه از هر کس که از حقی دور میماند و بهناروا و جفا و انگ و رنگی گرفتار میشد، صادقانه و جوانمردانه دفاع میکرد. بحق صادق بود و جوانمرد و جایش خالی در میدان حق و حقیقت. شاهکار زندگیاش، برجستگیهای بیشمار اخلاقیاش بود که دنیایی پردغدغه و پرتلاش را به دریایی آرام و صبور وصل میکرد و به هرکس فرصت و رخصت میداد که در کنارش آرام بگیرد و احساس امنیت و بالندگی کند. روانش شاد و آرامباد.
گنج زری بود در این خاکدان
کو دو جهان را به جویی میشمرد
روزنامه شرق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید