مدیریت بقا، مدیریت تحوّل / عبدالحسین آذرنگ

1393/12/5 ۱۱:۵۹

 مدیریت بقا، مدیریت تحوّل / عبدالحسین آذرنگ

وضعیت ناشر بخش خصوصی را در این روزها شاید بتوان به وضعیت کسی تشبیه کرد که دارد تقلا می کند تا تعادلش را روی سطح لغزان شیبداری حفظ کند. اگر شما، من، و هر کس دیگری در چنین موقعیتی قرار بگیریم، آیا جز تقلا برای پرهیز از سقوط و تلاش در راه بقا کار دیگری از ما ساخته است؟ نشر آسیب پذیر به چنین وضعیتی دچار شده است. چرا کار به اینجا کشید؟ چرا هشدار ها طی سال های سال کارگر نمی افتاد؟ عیب کار کجا بود؟ آیا می توان راهی یافت و این نشر را از سطح لغزان به جایی کشاند که تلاش آن در راه بقا، به کوشش در راه تغییر، تحول و حرکت به سوی هدفی دور، بلند مدت و با چشم اندازی گسترده و امید بخش تبدیل شود؟ به این پرسش ها می توان از دیدگاه های مختلف پاسخ داد. شاید نویسندگان این شماره به این گونه پرسش ها بر پایۀ تخصص و تجربۀ خود پاسخ بدهند. در این نوشته فقط بر یک جنبه از جنبه ها تاکید خواهد شد.


وضعیت ناشر بخش خصوصی را در این روزها شاید بتوان به وضعیت کسی تشبیه کرد که دارد تقلا می کند تا تعادلش را روی سطح لغزان شیبداری حفظ کند. اگر شما، من، و هر کس دیگری در چنین موقعیتی قرار بگیریم، آیا جز تقلا برای پرهیز از سقوط و تلاش در راه بقا کار دیگری از ما ساخته است؟ نشر آسیب پذیر به چنین وضعیتی دچار شده است. چرا کار به اینجا کشید؟ چرا هشدار ها طی سال های سال کارگر نمی افتاد؟ عیب کار کجا بود؟ آیا می توان راهی  یافت و این نشر را از سطح لغزان به جایی کشاند که تلاش آن در راه بقا، به کوشش در راه تغییر، تحول و حرکت به سوی هدفی دور، بلند مدت و با چشم اندازی گسترده و امید بخش تبدیل شود؟ به این پرسش ها می توان از دیدگاه های مختلف پاسخ داد. شاید نویسندگان این شماره به این گونه پرسش ها بر پایۀ تخصص و تجربۀ خود پاسخ بدهند. در این نوشته فقط بر یک جنبه از جنبه ها تاکید خواهد شد.
    هر فعالیتی را می توان بر پایۀ عامل «تاثیر» هم بررسی کرد: تاثیر گذارها و تاثیر پذیرها چیست اند و کیست اند و کدام اند؟ برای اینکه اینها را بهتر بشناسیم و بر آن بهتر تمرکز کنیم، روش فروکاهی می تواند به ما کمک کند. فعلاً سایر عامل ها را از نشر کنار می گذاریم و موقتاً از نظر دور می داریم.
نشر ـ در اینجا فقط نشر کتاب مد نظر است، با نشر در سایر رسانه ها کاری نداریم ـ دو قطب اصلی در دو سوی خود دارد: پدید آورندگان؛ خوانندگان. ناشر به سان پل و پیوندی میان این دو قطب عمل می کند. پدید آورندگان را در معنای گستردۀ آن در نظربگیریم: نویسندگان، شاعران، هنرمندان، صاحب نظران، مولفان، محققان، مترجمان، گردآورندگان، و جز آن. خوانندگان هم طیف گسترده و متنوعی را تشکیل می دهند از همۀ قشرها، لایه ها، با سنین و جنسیت متفاوت، مدارج مختلف دانش و تخصص و تحصیل و با هر گونه هدف، مقصود، نیاز، آمال و آرزو ، توقع، سطوح متفاوت درآمد و امکانات بسیار متفاوت تر شناخت، آگاهی و دسترسی و جز آن. پس در نگاهی اجمالی به خوبی پیداست که نشر با دو قطب بسیار متنوع، بسیار متغیر و دستخوش تحول سر و کار دارد. شاید کمتر حرفه ای را بتوان یافت که دو کفۀ ترازویش تا به این حد در نوسان باشد و ایجاد موازنه میان دو کفه این قدر دشوار.
 ایجاد ارتباط مطلوب میان این دو قطب به ویژه زمانی دشوارتر می شود که جامعه ای که از ثبات اقتصادی و اجتماعی بی  بهره باشد. اقتصاد نشر تابع اقتصاد عمومی است و به هیچ روی نمی تواند خود را از نوسان های اقتصاد حاکم دور نگاه دارد.  اقتصاد نشر به سان بسته ای است در کنار بسته های دیگر و سوار بر کشتی، و کشتی رو به هر مقصدی برود، این بسته ها هم به آن مقصد می روند.
پدید آورندگان از تاثیر پذیرترین و در عین حال از تاثیرگذارترین عامل ها هستند. از صاحب نظر و متخصص گرفته تا پژوهش گر ساده ای که جست و جو می کند  و بر پایۀ یافته هایش مقاله ای می نویسد؛ از هنرمندی کارکشته و در مرحلۀ خلق پی در پی اثر تا هنرمندی که نخستین اثرش را می خواهد به بازار نشر روانه کند. شاخک های همۀ پدیدآورندگان معمولاً در برابر همۀ پدیده های که به کار آنها مربوط باشد، حساس است. پدیدآورندگان معمولاً رصد گراند و پیشه شان اقتضا می کند که هیچ تاثیر مهمی از گسترۀ رصدشان دور نماند. تاثیر هایی که می گیرند، به سرعت در نشر بازتاب می یابد. بازتاب این تاثیرها البته به نوع کار پدیدآورنده، هدف ها، رسانه ای که از آن استفاده می کند، مخاطبان، کاربردها و نیز متغیرهای دیگر بستگی دارد، اما آنچه فارغ از اینها توجه به آن در اینجا ضروری است، تاثیرهایی است که یک قطب نشر به سرعت می گیرد و به سرعت بازتاب می دهد، و گاه این تاثیر به همۀ بخش های نشر سرایت می کند.
قطب دیگر نشر خوانندگان اند، تاثیر پذیرترین جنبۀ نشر، اما جنبه ای که می تواند خود به تاثیر گذارترین عامل تبدیل شود. همۀ تولید کنندگان در نشر، در آغاز مصرف کننده اند، خوانندگان تاثیر پذیرند. از میان تاثیر پذیرفتگان دسته ای بر می خیزند که تاثیرهای برگرفته را به عامل های تاثیر گذار دیگری، و چه بسا تاثیر گذارتر از پیش، تبدیل می کنند. حتی خوانندگانی که از محصول نشر تاثیری بپذیرند که آن تاثیر فقط کاربرد شخصی داشته باشد، باز هم تاثیر پذیرفته اند، و قرار نیست که همۀ تاثیرهای نشر، عمومی باشند. مثال های فراوانی از این تاثیر گذاری و تاثیر پذیری ها می توان آورد که ثابت کنند نشر چرا پدیده ای کاملاً زنده، دستخوش تحول، پردامنه، پیچیده، و در عین حال پرابهام و پرمساله ای می تواند باشد.
همۀ روندهای جدیدی که در فنّ آوری ها و شیوه های ادارۀ نشر به کار گرفته شد، به ویژه پس از شتابی که از جنگ جهانی دوم به بعد، از اواخر دهۀ 1940م، به خود گرفت و نشر را دستخوش تحول ساخت، برای پاسخ گویی و تعامل مناسب میان عامل های تاثیر گذار و تاثیر پذیر بود. تحول در تجهیزات، فن آوری ها و شیوه های تولید چاپ، کاغذ، مرکب چاپ، در زمینه های صحافی، عکاسی، لیتوگرافی، تحول در مدیریت نشر، پخش گری، بازار شناسی کتاب، تبلیغات، ایجاد نهاد های مختلف معرفی کنندۀ کتاب به جامعه ، یا کارگزاری های تهیه و ارسال بهتر و سریع تر کتاب که به ویژه در سال های اخیر شتاب بیشتری گرفته اند و در عین حال به مسیرهای تازه ای افتاده اند. همۀ اینها و مانند اینها برای این بود که دو قطب تاثیر گذار و تاثیر پذیر نشر در تناسب با هم قرار بگیرند. سیاست گذاران و برنامه ریزان نشر به این نکته بهتر پی بردند که تناسب میان آن دو عامل اصلی، تعامل ایجاد می کند، و تعامل روند تاثیر گذاری و تاثیر پذیری را شدت و سرعت می بخشد و در نهایت چرخۀ نشر بهتر می تواند به اقتصاد خودش پاسخ بگوید. ایجاد تناسب و برقراری موازنه میان دو قطب نشر نه تنها تضمین کنندۀ بقا، که هماهنگی، همراهی و همپا شدن با تحول بود، تحولی که هیچ بخشی از نشر را از تاثیرهایش برکنار نمی گذاشت.
نشر ما در این میان، در چرخۀ تاثیر گذاری ها و تاثیر پذیری ها چه باید می کرد و اکنون برای حال و آینده چه باید بکند؟
اتحادیۀ ناشران ایران سابقه اش از اتحادیۀ ناشران ژاپن بیشتر است. نشری که در دهۀ 1340ش در ایران به دورۀ فعالی دست یافت، بر نشر بسیاری از کشورهای آسیایی و خاورمیانه و جهان سوم، یا برای مثال بر نشر کرۀ جنوبی در آن سال ها، برتری هایی داشت. با انتشار مقایسه ها در این زمینه معلوم خواهد شد که نشر نیمۀ دوم دهۀ 1330 و دهۀ1340 ایران، به ویژه در بخش خصوصی، به چه برتری هایی دست یافته بود. نخستین کوشش جدی تر برای بازتاب مسائل نشر ایران را در صفحاتی از نشریۀ کتابهای ماه می توان دید که انتشار آن با پیشگامی شادروان همایون صنعتی زاده، همکاری شادروان استاد ایرج افشار، و همراهی شماری از ناشران فعال از دهۀ 1330ش آغاز شد. پیش از آن نشریه های دیگری هم انتشار یافته بودند که به جنبه هایی از نشر می پرداختند، اما کتابهای ماه نخستین نشریه ای بود که می خواست با رویکرد حرفه ای به نشر بپردازد. شادروان همایون صنعتی زاده در آن زمان به نشر فعال جهان دسترسی داشت و آشنایی با دانش فنی روز در زمینۀ نشر و تحولات آن برای او و تشکیلات فنی اش با هیچ مانعی رو به رو نبود. چند ناشر ایرانی با مساعدت های او توانستند در نشست های بین المللی ناشران شرکت کنند و با تازه ترین دیدگاه ها در نشر آشنا شوند. خبرهای این نشست ها و مباحث طرح شده در آن نشست ها هم در مطبوعات منعکس شد، اما به رغم این مراودات بین المللی، دانش فنی مرتبط با آن مباحث پدید نمی آمد، بازنگری و روز آمد نمی شد، نشر ما در خود بازنگری و کژی و کاستی ها را اصلاح نمی کرد. انگار رشد و ثبات آن را فریب داده بود، آینده را نمی دید و در نتیجه در همچنان بر همان پاشنه می چرخید.
دسترسی به دانش فنی هیچ گاه معضل لاینحل نیست، حتی معضل هیچ جامعه ای نیست. پاسخ مناسب با پرسش مناسب و با رویکرد مناسب به دست می آید. پرسش ها و رویکردهاست که تعیین کنندۀ پاسخ ها و مسیر های پاسخ هاست. پرسش های پر زور و پیگیرانه است که پاسخ ها را می زایاند. به همین دلیل دانش فنی بدون نگرشی که آن دانش را اقتضا و طلب کند، شناخته نمی شود، و چیزی که تشخیص داده نشود به دست نمی آید. اگر پژوهش گری شماره های متعدد کتابهای ماه را به این قصد بررسی کند که از خلال آنها پرسش های نشر را بیرون بکشد تا معلوم شود نشر فعال آن روز ایران چه چیزهایی را چالش های اصلی خود می دانسته است، درخواهد یافت چرا نشر ایران از مسیر شناختن مشکلات اصلی خود و یافتن راه حل ها دور شد؛ چرا این نشر از نشرهای همتایش عقب ماند و امتیازهایی را که به دست آورده بود، به مرور و طی چند دهه از دست داد. دهۀ 1340ش که دهۀ رونق نشر بود، خوش باوری، خوش بینی و غرور کاذب ایجاد کرد، و هر کدام از اینها به تنهایی می تواند غفلت به بار آورد، یا انگیزۀ تلاش و جست و جو را بگیرد. برای اینکه نشان داده شود چرا نشر پس از طرح مشکل باز از راه حل دور می شد، شاید بد نباشد به این نکته ها توجه کنیم که ریشۀ مشکلات کنونی را در آنها باید جست.
تا جایی که بنده سابقۀ مطالب مربوط به نشر را از دورۀ قاجاریه بررسی کرده ام، نتیجه نشان می دهد که گرانی مواد اولیۀ نشر کتاب، به ویژه کاغذ، برخی جنبه های چاپ و بازنگشتن سرمایۀ ناشر از بازار کتاب از مانع های اصلی سر راه رشد نشر به شمار می آمده است. گلایه از اینها در دورۀ مشروطه، که عدۀ بسیار بیشتری نوشته ها را می خواندند، در دورۀ پهلوی اول که کم و بیش ثباتی بر اقتصاد جامعه حاکم شد،  و در دهه های 1320 و 1330ش در مدارک منعکس است. نیازی به تاکید نیست که تامین زیرساخت های هر صنعت و اقتصادی از نخستین وظایف دولت هاست. دولت های پهلوی اول و دوم به این نکته توجه نمی کردند یا غافل بودند که  دو قطب نشر بدون زیر ساخت های لازم، با هم در تناسب قرار نمی گیرند. بر اثر این بی توجهی، دشواری زیرساخت باقی ماند، مزمن شدو شدت یافت. در سال های اخیر، بروز بحران در اقتصاد نشان داد که نبودن زیر ساخت های لازم و کافی تا چه اندازه می تواند تاثیر بازدارنده در نشر داشته باشد. فرض کنیم دولت های آن زمان را غافل یا  جاهل بدانیم، یا حتی عامد بخوانیم و بگوییم نمی خواستند میان عامل های تاثیر گذار و تاثیر پذیر تناسب برقرار کنند، به سودشان نبود. با این فرض اگر نگرش ناشران را به موضوع جست و جو کنیم، سابقه ای نمی یابیم که نشان دهد نشر به اهمیت این تناسب و کوشش برای ایجاد موازنه میان دو قطب پی برده باشد. اگر این ادعا صحت داشته باشد، انگشت تاکید را بر آن باید گذاشت.
آموزش و پژوهش از شمار زیرساخت هاست. دولت از عصر عباس میرزا قاجار دانشجو به خارج فرستاده است. در عصر قاجار چند تن برای آموختن فن آوری چاپ، عکاسی، تولید کاغذ، چاپ سنگی به خارج فرستاده شدند و اینها بودند که زمینۀ لازم را برای نشر جدید در ایران هموار ساختند، اما با آنکه اعزام دانشجو به خارج در عصر پهلوی اول و دوم ادامه یافت و وسعت هم گرفت، کوششی برای آموختن فن آوری های دستخوش تحول نشر به عمل نیامد. دولت برای  انواع فعالیت ها و رشته ها دانشجو اعزام کرد، دانشگاه ها برای آموختن تخصص های مختلف زمینه فراهم ساختند، انواع رشته های تازه تاسیس کردند، برنامۀ مبادله به اجرا گذاشتند، اما حوزۀ نشر در میان اینها نبود. در دهۀ 1960م که در جهان صنعتی تحولی چشمگیر در فن آوری های نشر رخ داد، باز هم دولت و دانشگاه ها به این تحول توجه نکردند. اگر سوابق بررسی شود، معلوم خواهد شد که دانشگاه های ما در همان دهه کسانی را به مدیریت انتشارات دانشگاه ها بر می گزیدند که نگرشی نسبت به  تحولات سریع نشر در جهان نداشته اند، غفلت و جهلی که پیامدش یک دهۀ بعد آشکار شد. نهادی که خودش را مسئول کتاب و نشر مملکت می دانست، اگر بخش کوچکی از پولی را که صرف اعطای کاغذ به این و آن و برگزاری نشست های بی محتوای بی اثر کرد، صرف تربیت کردن شماری متخصص و اجرای چند طرح پژوهشی پایه در زمینۀ نشر کرده بود، حالا گرفتار این خلا نبودیم که نه زمان کافی و نه منابع لازم را برای جبران آن داریم.
ناشران آگاهی که در گوشه و کنار جهان هشیارانه به سمت نشر زنده و فعال رفتند، تا جایی که می توانستند دولت ها و دانشگاه هایشان را متوجه نشر کردند و از امکانات کشورشان حد اکثر استفاده را بر گرفتند. ناشران ما و اتحادیۀ ناشران ما از دهۀ 1330ش، که نشر ما دستخوش تحولی بی سابقه در تاریخ خود شد، تا نیمۀ دهۀ 1350ش که درآمدهای ملی فوران کرد، عامل موثر فشار قانونی بر دولت و دانشگاه ها نشدند. محتوای شماره های مختلف نشریۀ آشنایی با کتاب، که به عنوان سخنگوی اتحادیۀ ناشران در نیمۀ نخست دهۀ 1350 منتشر می شد، آیینۀ گویایی از ذهنیت غافل و نگرش واپس ماندۀ حاکم شده بر اتحادیه در آن سال هاست. غفلت از نشر را اگر بتوان با اندکی اغماض بر دولت و بر دانشگاه ها بخشود، بر ناشران نمی توان بخشود. حرفه ای که دانش فنی حیاتی، شیوه های ضروری، چگونگی مدیریت روز، نیازهای واقعی دو کفۀ ترازوی  خودش را نشناسد، ناگزیر است تاوان سنگین آن را هم بپردازد.   
از زمینۀ دیگری شاهد می آورم. نشر دولتی و وابسته به دولت، که سهم عمده ای از نشر ایران را به خود اختصاص می دهد، از دهۀ 1310 و 1320ش با انتقادهایی رو به رو بوده است. شاید حالا(تابستان 1393 )، پس از سال ها، که دولت کنونی روحیۀ انتقاد پذیری از خود بروز می دهد، موجب شود که کاستی های نشر دولتی با صراحت بیشتری برشمرده و بیان شود. برای مثال، بنده نمی دانم برای اینکه کسی مدیر تشکیلاتی انتشاراتی در دولت، مدیر انتشارات یکی از وزارت خانه ها و سازمان های دولتی و وابسته به دولت، یا مدیر انتشارات یکی از دانشگاه ها بشود، شرایط واجب و لازم چیست. اگر دانشجویی از من بپرسد که: می خواهم مدیر انتشارات دولتی بشوم، چه شرایطی باید کسب کنم و از چه مسیری باید بروم؟ بنده در جواب او نمی توانم مدرک مکتوبی ارائه دهم که روندی قانون مند را به او نشان دهد. این روند در دهه های پیش هم که نشر دولتی آماج انتقاد قرار می گرفت، قانون مشخص، مدون و ابلاغ شده ای نداشت تا تکلیف جامعه را با دستگاه هایی معلوم کند که پول ملت را از دولت می گیرند و می توانند پاسخ گو هم نباشند، یا در نشر با معیارهایی کار کنند که نشر عمومی نمی تواند با آن معیارها کار کند.
 چند سال پیش از انقلاب، در یکی از نشست های مربوط به مسائل نشر، که تنی چند از دولتمردان صاحب مقام هم حضور داشتند، شادروان استاد مجتبی مینوی، که به صراحت بیان و دقت کلام معروف بود، ضمن انتقاد از وضعیت نشر دولتی و به ویژه پخش انتشارات دولتی، رو به دولتمردان کرد و عبارتی به این مضمون به زبان آورد: این کتاب هایی که منتشر می کنید یا بفروشید یا ببخشید. من محقق که منابعم را و بازار کتاب را می شناسم نمی توانم به آنها دسترسی داشته باشم، مردمی که سواد و امکانات و مناسبات مرا ندارند چه کنند؟ عبارتش قریب به این مضمون بود. دیگران هم در آن نشست بر ایرادهای بسیاری انگشت گذاشتند. در سمینار کتاب که اوایل سال 1355ش در موسسۀ تحقیقات و برنامه ریزی علمی و آموزشی و با حضور بزرگان نشر و برجسته ترین کارشناسان نشر برگزار شد و در یک نشست آن نخست وزیر و تنی چند از وزیران وقت هم حضور داشتند، استاد کامران فانی در خطاب مستقیم به آنان، نموداری را نشان داد که سیر شدید نزولی تولید کتاب را از 1349ش تا آن سال نشان می داد. ظرف شش سال، در دوره ای که درآمدهای دولت جهش وار افزایش یافته بود، تولید کتاب به سرعت کاهش، و هزینۀ تولید به سرعت افزایش یافته بود. در همان حال از شمار خریداران و خوانندگان کتاب هم کاسته شده بود و چشم انداز پیش رو در نشر با هر محاسبه ای نومید کننده به نظر می رسید.
 اگر جامعه ای بود که نیاز استاد مینوی و همتاهای او را درآن  سال ها درک می کرد و به آن احترام می گذاشت، یا آن نیاز را حق تلقی می کرد و خود را موظف به پاسخ گویی می دید، یا متوجه هشدارهای تهدید آمیز بود،  ناگزیر می شدکاستی ها و عیب ها را صورت برداری و بعد اولویت بندی کند، و خودش را مکلف بداند  هر سال دست کم چند کاستی و عیب را از آن صورت برطرف کند. اگر چنین می کرد، آنگاه نه نشرش ناکارآمدتر از کار در می آمد، نه آموزشش گرفتار افت تحصیلی می شد، نه پژوهش اش رو به افول می رفت، نه خودرو پیکانش منقرض می شد، نه کارخانه های قدیمی و جا افتادۀ پارچه بافی اش تعطیل می شد، نه کارگران بی شمارش بی کار و تهی دست می شدند، و نه کار به جایی می کشید که بقا، فقط بقا، و چگونگی حفظ تعادل بر سطح لغزان شیب دار به صدر اولویت روز تبدیل شود، همپا شدن با تحول پیش کش.
به هر تقدیر، اکنون وارث نشری هستیم که اقتصاد و صنعت آن زیرساخت های لازم را در اختیار ندارد. بدون زیر ساخت ها نمی توان دو قطب تاثیرگذار و تاثیر پذیر را در تناسبی قرار داد که در عین حال با تحولات جهانی نشر همپا شود. با چنین وضعیتی نمی توان مدیریت بقا را به مدیریت تحول تبدیل کرد. اقتصاد و صنعت نشر همان دشواری هایی را دارد که هر اقتصاد و صنعت دیگر فاقد زیرساخت. البته در میان ناشران تلاش های امید بخشی دیده می شود. شماری از ناشران، به ویژه ناشران جوان، خطیر بودن این وضعیت نشر را به خوبی دریافته اند. اگر ناشرانی از این دست عده شان به جایی برسد که بتوانند ساختار کنونی اتحادیۀ ناشران را تغییر دهند و آن را به تشکلی تبدیل کنند که پیوند میان دو قطب تاثیر گذار و تاثیر پذیر نشر را کارکرد اصلی نشر بداند و این کارکرد را با نگرش علمی و توان فنی دنیای امروز انجام دهد، می توان امید ورزید که اتحادیۀ برون رفته از رکود بتواند اهرم موثر تاثیر گذار بر دولت و دانشگاه ها در زمینۀ نشر باشد. در هر حال، اصلی ترین تصمیم ها در بارۀ نشر در اتحادیه باید گرفته شود. وظیفۀ این اتحادیه است که اعضای خود را آگاه کند نشر جهان به چه سمت و سویی می رود و همپا شدن با تحولات جهانی نشر به چه دانش ها، چه تخصص ها، چه نیروها و چه توانایی های دیگری نیاز دارد. خبرهایی که از این سو و آن سو از برگزاری دوره های شتابزده دانشگاهی در زمینۀ نشر می رسد نه تنها این امید را برنمی انگیزد که بالاخره کاستی بزرگ یکی از زیر ساخت های نشر برطرف شود، بلکه به نگرانی های جاری هم دامن می زند. به جزئیات این طرحِ از هم اکنون ناموفق در جای مناسبش باید پرداخت که پس از سال ها آرزوی ایجاد دوره های آکادمیک در نشر، چه تصمیم های نادرستی دارد گرفته می شود.
برگزاری نشستی عمومی از سوی اتحادیۀ ناشران و بحث و گفت و گوی باز در بارۀ نیازهای واقعی نشر به آموزش و برداشتن نخستین گام در راه تربیت کردن و آماده و مجهز ساختن مربیان مسلط به نشر، ضرورت مبرم است. اگر اتحادیه هشدارهای لازم را در این زمینه ندهد، در آینده ای نه چندان دور ناگزیر است تاوان سنگین خطای دیگران را بپردازد. نشر ناتوان طاقت پرداخت هزینه های سنگین اشتباه های دیگران را ندارد. اتحادیه در حوزۀ تخصصی خود حتماً می تواند به شناختن نیازهای واقعی آموزش نشر، و پرهیز از در افتادن به ورطۀ مدرک گرایی کمک کند. ذهن و ذهنیت آگاه، هشیار و تصمیم گیرنده در بارۀ نشر جایگاهی جز اتحادیۀ ناشران منتخب، متشکل، منسجم، مستقل و همکار با دولت، نه دنباله رو دولت های وقت، ندارد. چنین اتحادیه ای حتی می تواند دولت را از مسائل بخش مهم دیگری از نشر، که همانا نشر دولتی و وابسته به دولت باشد، آگاه کند.
احیای سلسله اعصاب ناشران، نخستین شرط لازم برای اندیشیدن و عمل کردن در و ضعیتی است که تلاش نشر را از مسیر تقلا در راه بقا، به مسیر تحول سوق دهد. تا این تغییر رخ ندهد؛ مسیر نشر از زوال دور نخواهد شد. نشری که بتواند پایه های پل خود را از دو سو بر قلمرو پدیدآورندگان(تاثیرگذاران) و خوانندگان(تاثیر پذیران) بگذارد، به بندبازی روی سطح لغزان و تقلا برای حفظ تعادل نیاز ندارد. پایه های استوار این پل بار سنگین مبادله های عظیم و ثمربخش را به آسانی تحمل خواهد کرد. جامعۀ ما برای تحول لازم در همۀ عرصه ها به پل استوار نشر سخت نیازمند است.


 تهران، مرداد 1393

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: