کردهای ایزدی مهرپرستان ایرانی / دکتر محمدعلی سلطانی - بخش دوم

1393/11/26 ۰۹:۲۲

کردهای ایزدی مهرپرستان ایرانی / دکتر محمدعلی سلطانی - بخش دوم

آنچه بیش از هر نکته کردهای ایزدی را با اندیشه و ادبیات عرفانی ایران نزدیک و یکپارچه می‌سازد، وجه مشترک آمیختن و اتحاد شخصیتی حضرت ابراهیم خلیل(ع) و زرتشت است. کردهای ایزدی با اینکه اکثر قریب به اتفاق اصول مهرپرستان و مُغان را در آیین خود پاس داشته‌اند، ضمن اعتقاد به تمام پیامبران از آدم تا خاتم، برای زرتشت و دینش احترام خاصی قائل هستند؛ اما در مباحثات، خود را پیرو آیین ابراهیم خلیل می‌دانند که نکته یکانگی ابراهیم خلیل و زرتشت مورد اتفاق اکابر شاعران عارف و عرفای شاعر ایرانی است. هر چند از لحاظ تاریخی قابل بحث و تأمل باشد؛ اما اندیشه آیینی در مواردی خاص از منطق تاریخ و تکثر ظاهر می‌گذرد و به مابعدالتاریخ می‌رسد.

 

 

آنچه بیش از هر نکته کردهای ایزدی را با اندیشه و ادبیات عرفانی ایران نزدیک و یکپارچه می‌سازد، وجه مشترک آمیختن و اتحاد شخصیتی حضرت ابراهیم خلیل(ع) و زرتشت است. کردهای ایزدی با اینکه اکثر قریب به اتفاق اصول مهرپرستان و مُغان را در آیین خود پاس داشته‌اند، ضمن اعتقاد به تمام پیامبران از آدم تا خاتم، برای زرتشت و دینش احترام خاصی قائل هستند؛ اما در مباحثات، خود را پیرو آیین ابراهیم خلیل می‌دانند که نکته یکانگی ابراهیم خلیل و زرتشت مورد اتفاق اکابر شاعران عارف و عرفای شاعر ایرانی است. هر چند از لحاظ تاریخی قابل بحث و تأمل باشد؛ اما اندیشه آیینی در مواردی خاص از منطق تاریخ و تکثر ظاهر می‌گذرد و به مابعدالتاریخ می‌رسد. همان طور که با طبیعت ظاهر به یگانگی مابعدالطبیعه می‌اندیشد.‏ بزرگان اندیشور کرد نیز از دیرباز برای این پیوستگی و به‌ویژه پیوند خاندان پیامبر(ص) به سرزمین آبایی خویش بر موارد زیر متفق‌الرأیند که:

۱ـ ابراهیم خلیل(ع) از سرزمین بابل به فلسطین و سپس شبه‌ جزیره العرب مهاجرت کرد۹ و شهر بابل بخشی در سنجار ـ زیستگاه کنونی ایزدی‌هاـ واقع است.۱۰ بنا به تأیید مستر هاکس، نام قدیمی بابل «شنغار» بوده است.۱۱ شنغار، شنگال، سنجار (ترکی شده)، هم شنگال و هم سنجار که اسامی شهر و کوههای اطراف آن است، محل اصلی کردهای ایزدی می‌باشد.‏

۲ـ در تورات (کتاب مقدس، عهد قدیم) آمده است: « … نمرود صیاد جبار در حضور خداوند و ابتدای مملکت وی بابل بود و اَرَک و اَکَدْ وَ کَلْنَه در زمین شِنغار …» (سفر پیدایش، باب دهم)۱۲

۳ـ خاندان پیامبر(ص) که از نسل ابراهیم خلیل و قریشی خوانده می‌شوند، از ساکنان مهاجر و مستعرب بوده و به‌رغم قحطانیان که عرب بومی شبه جزیره‌العرب می‌باشند، قریشی‌ها عدنانی۱۳ و از بازماندگان ابراهیم خلیل هستند.

۴ـ علمای اندیشمند کرد در توضیح و تفسیر آیه «فَلَمّا رَأی الشمسُ بازِغَه قال هذا رَبّی، هذا اکبَر» (سوره انعام، ۷۸) که حضرت ابراهیم برای مؤنث مجازی (خورشید)باید «هذِهِ» را به کار می‌برد، این نکته را شاهد نیا و نژاد غیرعرب قریش قرار می‌دهند و اینکه پیامبر خدا واژگان کهن عرب را از خلیفه اول تفحص می‌فرمود، نشانة عدم غور و توجه عدنانیان به لغت عرب می‌شمارند. هرچند مفسران غیرکُرد توضیحات دیگری را برای این موارد آورده‌اند، اما کلام غیرمنطبق با قاعده از زبان حضرت ابراهیم خلیل(ع) می‌بایست نشان از امری باشد و آن به قول علمای کرد و تأیید تورات، دلالت بر مهاجرت و ریشه غیرعرب ایشان دارد؛ یعنی مهاجرت از شنگال، زیستگاه اصلی کردهای ایزدی و مهرپرستان ایرانی که در ظهور و ترویج و توسعه اندیشه زردشت، آیین وی را نیز تجربه کردند و همانند اکابر عرفای شاعر و شعرای عارف ایرانی ابراهیم خلیل و زردشت را به هم آمیختند.

استاد شادروان دکتر محمد معین می‌نویسد بیشتر نویسندگان و گویندگان، زرتشت را همان ابراهیم خلیل دانسته‌اند و برخی نیز وی را از نواده‌های ابراهیم محسوب داشته‌اند. موبدان کوشش داشتند مؤسس دین خود را با پیامبران مورد قبول مسلمانان و نصاری و یهود تطبیق کنند تا هم اهل کتاب شمرده شوند و هم کمتر مورد طعن قرار گیرند.۱۴ کریستن‌سن نوشته: «در صدر اسلام زرتشتیان برای افزودن نیروی کیش خویش، زردشت و ابراهیم را یکی شمرده‌اند.»۱۵ شادروان استاد دکتر معین همچنان معتقد است در انتخاب ابراهیم و انتساب زرتشت بدو، امور ذیل را می‌توان دخیل دانست:

۱ـ تنها آیه‌ای از قرآن که در آن ذکری از مجوس (زرتشتیان) به میان آمده، آیه هفدهم از سوره بیست و دوم (الحج) است: «انّ الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئین و النصاری و المجوس و الذین اشرکوا، ان الله یفصل بینهم یوم القیامـه، ان الله علی کل شیء شهید: (حج۲۲، ۱۷) کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهودی شدند و صابیان و نصرانیان و مجوس و کسانی که شرک ورزیدند، خدا در روز جزا میان آنان حکم خواهد کرد [و] خدا بر همه چیز شاهد است.»‏

از طرف دیگر انبیای اولوالعزم را مسلمانان منحصر به نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد علیهم‌السلام می‌دانند. گذشته از پیغمبر اسلام، انتساب زرتشت به موسی و عیسی(ع) نیز برخلاف مدلول آیه فوق بود؛ چه، مجوس را برابر پیروان آنان و فرقه‌ای جداگانه محسوب داشته است. نوح(ع) نیز به واسطه قدمت زمان ـ چه نوح قرنها پیش از ابراهیم بود و او نیز قرنها پیش از موسی می‌زیست و موسی در ۱۵۰۰ ق.م زندگانی می‌کرد و از حیث زمان مقدم بر عصر زرتشت بود. ـ و عدم انتساب کتابی آسمانی بدو ـ برکنار مانده، ناگزیر ابراهیم خلیل را که هم از انبیای اولوالعزم و هم صاحب کتاب آسمانی (صحف) شمرده می‌شد، انتخاب و زرتشت را بدو نسبت دادند.‏.. رابطه ابراهیم خلیل با آتش و سازگار بودن آتش با وی مبرهن [است]. عطار در منطق‌الطیر گوید:

چون خلیل آن کس که از نمرود رست

خوش تواند کرد در آتش نشست

سر ببر نمرود را همچون قلم

چون خلیل الله در آتش نه قدم

زرتشت نیز به احترام و تقدیس آتش شهرت داشته است. توافق این دو در موضوع آتش، تداعی معانی هر یک دیگری را به خاطر می‌آورد. ناچار زرتشت را با ابراهیم یکی دانستند. شهرستانی گوید: «مجوس را سبب تعظیم آتش چند امر بود: یکی آنکه جوهری شریف علوی است و دیگر آنکه خلیل (علی نبینا و علیه‌السلام) را به احراق تعرض نرسانید…»۱۶

ابوریحان بیرونی نویسد: «ابراهیم از سخط و قهر نینیاس پسر نینوس نمرود گریخته، به فلسطین رفت و این مهاجرت به سن هفتادودو سالگی وی انجام گرفت. در توریـه نیز آمده که ابرام (ابراهیم) در همین سن مهاجرت گزید.۱۷ چنان که می‌دانیم ابراهیم بابلی بوده و بابل از شهرهای مجاور و مدتها جزو کشور ایران به شمار می‌رفته. از طرف دیگر زرتشت نیز بنابه اساطیر مندرج در کتاب اسلامی۱۸ در سوریه و فلسطین می‌زیسته و بر اثر نفرین پیامبر بنی‌اسرائیل، از شهر تبعید شد و به عراق آمد! از این رو ملاحظه می‌شود که سرگذشت ابراهیم و زرتشت در این موضوع نیز با هم مشابهت دارد.‏

طبق روایت کتاب دینی پهلوی «ایاتکار زیران» (یادگار زریران) منشی دربار کی‌گشتاسب، «ابراهام» نام داشت (نظر به اینکه مکاتبات درباری ایران به اقوی احتمال تا رواج خط پهلوی، به خط آرامی صورت می‌گرفت و دبیران سامی‌نژاد در دربار کار می‌کردند) و همو بود که نامة ارجاسب را برای شاه و امرا خواند و پاسخ نوشت. از سوی دیگر، تعلیم و تربیت در ایران باستان به دست موبدان انجام می‌گرفت و دبیران سامی‌نژاد در دربار کار می‌کردند… در زمان کی‌گشتاسب، خود پیغامبر در حقیقت پیشوای موبدان به شمار می‌رفت. بعید نیست که در روایات چنین تصور شده باشد که مکاتبات دربار هم تحت نظر او اداره می‌گردید و همو بوده است که به نام «ابراهام» خوانده شده. شهرت انتساب ایرانیان به ابراهیم خلیل از جهت نسب (هرچند حقیقت تاریخی ندارد) به تخلیط ابراهیم و زرتشت کمکی مؤثر کرده است.

شادروان دکتر معین در ادامه افادات و کندوکاوهای عالمانه خود که برخی از آنها را در حد حوصله نوشتار یادآور شده و عیناً ارائه کردیم، در ادامه به نقل از مسعودی ـ صاحب مروج‌الذهب ـ می‌فرماید که یکی از شعرای فُرس بعد از ظهور اسلام سروده است: «و ایرانیان در زمان باستان به سوی مکه آمده، نذرهای بزرگ ـ از جهت تعظیم ابراهیم خلیل پسرش ـ می‌آوردند. و خانه کعبه نزد ایشان مهمترین معابد سبعه بزرگ و زیارتگاههای جهان است…۱۸ و توضیح فرهنگ‌نویسان فارسی‌گوی و فارسی‌نویس از جمله لغت فرس اسدی و برهان قاطع و انجمن آرا و فرهنگنامه پارسی را آورده‌اند که نام اصلی ابراهیم را زردشت دانسته‌اند و… از اکابر شاعران پارسی‌گوی خاقانی و عطار و حافظ را با ابیات زیر تابع نظریه یگانگی ابراهیم و زردشت ذکر کرده‌اند؛ چنان که از خاقانی نقل کرده‌اند:

اگر قیصر سگالد راز زردشت

کنم تازه رسوم زنـد و اُستا

بگویم کان چه زندست و چه آتش

کز آن پازند و زند آمد مسمّا؟

چه اخگر ماند از آن آتش که وقتی

خلیل الله در آن افتاده دروا؟

و در بیت آمده در ستایش رشیدالدین وطواط که خاقانی گفته است: «کمان گروهه گبران ندارد آن مهرهر که چار مرغ خلیل اندر آورد ز هوا»، شاعر را در پذیرش این تطبیق مردد می‌داند، و از شیخ عطار بیت:

گر دی به صومعه در، مرد خلیل بُدم

امروز پیش مغان، چون گبر آزری‌ام

و از خواجه شیراز آورده‌اند:

به بـاغ تازه کن آیین دین زرتشتی

کنون‌که لاله برافروخت آتش‌نمرود

در این بیت نیز [حافظ] زردشت را همان ابراهیم دانسته که در آتش نمرودش خواستند بسوزانند. و بیت الحاقی در شاهنامه پس از این بیت که:

بر آن دین زردشت پیغمبرم

ز راه نیاکان خود نگذرم

بیت الحاقی:

نُهم پور زردشت پیشین بدوی

براهیم، پیغمبر راستگوی

که منظورم سخن صاحب «مجمل التواریخ و القصص» است. بیت را الحاقی دانسته و فرموده‌اند که در نسخ متقدم شاهنامه نیامده است.۱۹

آشنایی با فرهنگ جغرافیایی شاهنامه حکیم طوس نشانه دیگری است که زیستگاه مرکزی و اعتقادی کردهای ایزدی در شنگال از هزاران سال پیش در همین جغرافیا بوده است و اگرچه خود را به زرتشت و ابراهیم چنان که گذشت، منسوب می‌دانند، اما کردهای ایزدی امروز به احتمال قریب به یقین با توجه به شواهد و آداب و رسوم اعتقادی، بازماندگان مغان هستند. اینکه به فرهنگ جغرافیایی شاهنامه حکیم طوس اشاره شد، برای توضیح این مورد پنهان مانده است که در فرهنگ جغرافیایی شاهنامه، «مازندران» به معنی مازندران امروز و طبرستان دیروز نبوده است، هرچند به سبب شهرت این امر و به نظر بعضی از خبرگان شاهنامه‌شناس تطبیق همین است؛ یعنی مازندران امروز همان مازندان دیروز و شاهنامه است، اما این نکته را نیز نباید فراموش کرد که در دیباچه کهن شاهنامه ابومنصوری آمده است: «آفتاب برآمدن را باختر خواندند و فروشدن را خاور خواندند و شام و یمن را مازندران خواندند… و از چپ روم خاوریان دارند و مازندریان دارند و مصر گویند از مازندران است.»‏

در تاریخ طبرستان پسر اسفندیار نیز آمده است: «مازندران مُحْدَث است به حکم آنکه مازندران به حد مغرب است»؛ چنان که همین معنی در تاریخ طبرستان و رویان و مازندران ظهیرالدین مرعشی نیز آمده است، همچنین ملکشاه حسین غیاث‌الدین سیستانی نیز در احیاءالملوک، مازندران را ناحیه‌ای در بلاد شام دانسته و حتی مصرعی نیز از شاهنامه نقل کرده است: «تو مازندران شام را دان و بس٫»۲۰ آقای حسین شهیدی پژوهشگر نقشه جغرافیایی شاهنامه فردوسی که کندوکاو یادشده درباره مازندران را در پژوهش خویش فراهم آورده است، می‌نویسد: هرچند که نگارنده در شاهنامه‌هایی که در دسترس داشت، جستجوی بسیار کرد و چنین مصرعی نیافت، همچنان که در فرهنگ نامهای شاهنامه نیز بدان اشاره نشده است۲۱ و در دیباچه نقشه جغرافیایی شاهنامه فردوسی درباره مازندران می‌نویسد: «درباره نام مازندران باید گفت: جایگاه مازندران آن گونه که از آن در شاهنامه ـ به‌ویژه در داستان کیکاووس ـ یاد شده است، دقیقاً معلوم نیست؛ زیرا در شاهنامه و دیگر نامه‌هایی که همزمان با آن یا پیش از آن در دسترس است، نام مازندران به معنی تبرستان به کار نرفته است.»۲۲‏

با این نشانه‌ها که زردشتی‌ها پرستش‌کنندگان نیروهای طبیعی را دئیوه‌سنا (دُئِوَیَسْنَه: بندگان دیو یا دیوبنده) می‌گفتند و در کتاب زند اوستا کلمه «دئیوه‌سنا» با واژه «دیو» در زبان ایرانی و واژة «شیدا» در آرامی و سامی مترادف است و معنی «شیدادات» در زند اوستا آفریدة اهریمن یا آفریدة شیداها می‌باشد و چون در اوستا واژة شیدا با «ان» جمع شده و به مرور زمان در میان مردم اسمی به عنوان «شیدابندگان» یا «شیداپرستان» به جمع آمده که به پرستندگان نیروهای طبیعی اطلاق می‌گردیده و سرانجام «شیدابندگان» به «شیطان‌پرستان» شهرت یافتند.۲۳

 

پی‌نوشتها:

۹ـ فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، آیت‌الله جعفر سبحانی، نشر مشعر، تهران، ۱۳۷۱، ص ۲۷‌. ‏

‏۱۰ـ تاریخ بابل، لئوناردو کینگ، ترجمه د. بهزادی، رقیه، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۷۸، ص ۳۱‌. ‏

‏۱۱ـ قاموس کتاب مقدس، مستر‌هاکس، انتشارات اساطیر، تهران، ۱۳۷۷، ماده بابل. ‏

‏۱۲ـ کتاب مقدس (عهد عتیق و جدید)، انجمن کتاب مقدس ایران، تهران، ۱۹۸۳، ص ۱۳٫ ‏

‏۱۳ـ آیت‌الله سبحانی، همان، ص ۱۰٫ ‏

‏۱۴ـ مزدیسنا و ادب پارسی، معین، محمد، ج اول، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۵، ص ۱۱۶‌.

۱۵ـ سلطنت قباد و ظهور مزدک، ترجمه نصرالله فلسفی و احمد بیرشک، ص ۶۰ ـ‏ معین، همان، ص ۱۱۷‌‌.

۱۶ـ ملل و نحل، شهرستانی، به قلم افضل‌الدین صدر ترکه اصفهانی، به اهتمام جلال نائینی، چاپ اول، ص ۲۴۸ ‏ـ همان، ص ۱۱۹‌. ‏

‏۱۷ـ سفر پیدایش، باب ۱۳، بند ۵ ‏(‏ همان، ص ۱۱۹‌‌.

۱۸ـ همان، ص ۱۲۱‌. ‏

‏۱۹ـ همان، ص ۱۲۳ـ۱۲۷‌. ‏

‏۲۰ـ شهیدی مازندرانی، حسین، نقشه جغرافیایی شاهنامه فردوسی، بنیاد نیشابور، تهران، ۱۳۷۱، ص ۵٫

۲۱ـ رستگار فسایی، منصور، فرهنگ نام‌های شاهنامه، انتشارات علمی و فرهنگی، ج ۲، تهران، ۱۳۷۰، بخش ۲‌.

۲۲ـ شهیدی مازندرانی، همان، ص ۵٫

۲۳ـ توکلی، محمدرئوف، تاریخ تصوف در کردستان، انتشارات توکلی، تهران، ۱۳۸۱، ص ۱۶‌.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: