تجلیل از میگل د اونامونو، متفکر اسپانیایی در شب‌های بخارا

1404/3/7 ۱۱:۱۴

تجلیل از میگل د اونامونو، متفکر اسپانیایی در شب‌های بخارا

میگل د اونامونو فیلسوف اسپانیایی:‌«من نمی‌خواهم بمیرم، اما عقلم به من می‌گوید که خواهم مرد. قلب و احساسات و اراده ام، امید به جاودانگی را در من برمی‌انگیزند، اما عقل من، علم و دانسته‌های علمی‌ام به من نشان می‌دهند که امیدم پوچ است. و در این دو بُعد، راز هستیِ ملموسِ من، راز زندگی‌ام و در عین حال دلیلِ رنج‌هایم نهفته است.»

می‌خواهم جاودانه باشم

محسن آزموده: هشتصد و پنجاه و یکمین شب از سلسله شب‌های بخارا به میگل د اونامونو اختصاص داشت، فیلسوف، نویسنده، شاعر و رمان‌نویس اسپانیایی. این نشست که با همکاری علیرضا امیدبخش از دانشگاه علامه طباطبائی و معاونت پژوهشی دانشکدۀ ادبیات فارسی و زبان‌های خارجی بعدازظهر شنبه سوم خردادماه ۱۴۰۴ در دانشکدۀ ادبیات فارسی و زبان‌های خارجی دانشگاه علامه طباطبائی برگزار شد. در شب اونامونو، آنتونیو سانچز بندیتو، رایزن فرهنگی اسپانیا در تهران؛ دکتر خوان مانوئل کورچادو، رئیس دانشگاه سالامانکا و بنیاد اونامونو (به‌صورت مجازی)؛ دکتر غلامرضا زکیانی، رئیس دانشکدۀ ادبیات فارسی و زبان‌های خارجی و استاد گروه فلسفه؛ دکتر رسول رسولی‌پور، استاد فلسفه و رئیس پیشین دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه خوارزمی؛ دکتر سودابه باشی‌زاده، مدیر گروه زبان و ادبیات اسپانیایی و علیرضا امیدبخش مدیر گروه زبان و ادبیات انگلیسی و عضو گروه زبان اسپانیایی سخنرانی کردند. همچنین متن پیام استاد بهاءالدین خرمشاهی پژوهشگر و نویسنده نام‌آشنای ایرانی و مترجم کتاب «درد جاودانگی» نوشته اونامونو قرائت شد. این برنامه که با همکاری انجمن‌های علمی دانشجویان زبان و ادبیات اسپانیایی و انگلیسی برگزار شد.

***

اونامونو برای ما یادآور سعدی است

علی دهباشی سردبیر بخارا و برگزارکننده این شب‌‎ها در ابتدا با ذکر اینکه از جوانی برگزاری بزرگداشت برای اونامونو را آرزو داشته گفت: نخستین بار در ابتدای دهه ۱۳۵۰ و در نوجوانی کتاب «درد جاودانگی» اونامونو را خواندم و به وجد آمدم. روحیه مبارزاتی اونامونو و ضدیت او با فاشیسم و استقلال‌طلبی او را بسیار دوست داشتم. «درد جاودانگی» برای ما مایه امید بود. اونامونو در تاملات فلسفی خود در باب هویت و معنای انسانیت یگانه بود. دیدگاهش را با سعدی نزدیک یافتم که می‌گوید: بنی آدم اعضایِ یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند / / چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار / / تو کز محنتِ دیگران بی‌غمی / نشاید که نامت نهند آدمی.

دانش برای دانش توهمی بیش نیست

غلامرضا زکیانی، استاد فلسفه و منطق و رئیس دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی دومین سخنران این نشست بود. او در ابتدا از سفارت اسپانیا و علی دهباشی تشکر کرد و دومین حضور دهباشی در دانشکده در یک سال اخیر را به فال نیک گرفت و گفت: امیدواریم که این مسیر که شروع شده، تداوم یابد. این جلسات و این شب‌های بخارا نشان‌دهنده آن است که فرهنگ ما زنده است، ملیت ما زنده است، ایران ما زنده است. در مراسم نوروز که با ابتکار آقای دهباشی جلسه‌ای برای سرکار خانم دکتر ژاله آموزگار اینجا برگزار شد، این تعبیر آقای دهباشی بسیار به دلم نشست که گفت «نماد ایران خانم آموزگار است» من هم می‌خواهم اضافه کنم که آقای دهباشی الحق و الانصاف بوی ایران و بوی فرهنگ غنی ایران زمین را می‌پراکنند.

زکیانی در ادامه به اندیشه‌های میگل د اونامونو در کتاب «درد جاودانگی» اشاره کرد و گفت: نکته شگفت‌انگیز این است که اونامونو این کتاب را سال ۱۹۳۶ یعنی حدود ۹۰ سال پیش نوشته و من چاپ چهاردهم ترجمه آن را مطالعه کرده‌ام و می‌بینم که این اندیشه‌ها همچنان زنده است و تازگی دارد.

زکیانی با اشاره به اینکه تخصصش فلسفه است، گفت: برای من این تاکید عجیب اونامونو بر اینکه انسان از گوشت و خون است، بسیار جذاب است. او انسان انتزاعی را نقد می‌کند و می‌گوید انسان را باید در بستر تاریخ و فرهنگ و روابط و مناسبات اجتماعی و دغدغه‌ها و مسائل شخصی‌اش دید. کسانی که فلسفه‌های اگزیستانس را خوانده‌اند، اهمیت این نگاه را می‌دانند. این تعبیر اونامونو یادآور تعبیر مشهور مارتین هایدگر برای انسان، یعنی «دازاین» است که به نظر من یکی از بهترین ترجمه‌های آن «بودن در آنجا» است.

زکیانی گفت: واژه «آنجا» از این حیث اهمیت دارد که پیوند انسان با زمان و مکان و تاریخ و جغرافیا را نشان دهد و این خلاف نگاه انتزاعی به انسان است که با دکارت شروع شد و از انسان ناب سخن گفت. این نگرش به انسان ناب را در آثار متفکران خودمان مثل ابن سینا هم می‌بینیم. این ناب‌نگری دقیق نیست. نگاه ناب‌نگر به انسان فرهنگ و تاریخ را نمی‌بیند. اونامونو در برابر این این دیدگاه موضع می‌گیرد و مثل هایدگر از ارتباط و پیوند انسان با تاریخ و فرهنگ و زمین و زمان می‌گوید.

زکیانی در بخش دیگری از سخنانش به نگاه اونامونو درباره دانش اشاره کرد و گفت: این اندیشمند اسپانیایی ایده دانش برای دانش که از مهم‌ترین سیاست‌های ارسطو در متافیزیک است، نقد می‌کند و معتقد است دانشی که صرفاً برای دانش باشد، توهمی بیش نیست. همچنین این کتاب در بحث جاودانگی پیوند میان خداناباوری و انکار حیات اخروی را نقد می‌کند. اونامونو منکر این دیدگاه است.

زکیانی در پایان گفت: ترجمه استاد خرمشاهی از کتاب «درد جاودانگی» درخشان است. نکته شگفت‌انگیز آنکه استاد خرمشاهی در مقدمه می‌گوید دو جا از ترجمه‌های خودم لذت بردم، یکی در ترجمه قرآن و دیگری در ترجمه کتاب اونامونو. حتماً و به هر بهانه‌ای شده این کتاب را بخوانید و لذت ببرید.

در ادامه جلسه پیام تصویری دکتر خوان مانوئل کورچادو، رئیس دانشگاه سالامانکا و بنیاد اونامونو به صورت مجازی پخش شد. او ضمن اشاره به اهمیت و بزرگی اونامونو در تاریخ ادبیات و اندیشه اسپانیا و جهان از برگزار کنندگان این جلسه تشکر کرد و از همگان دعوت کرد به دانشگاه سالامانکا بیایند و درباره اونامونو بیاندیشند و کار کنند.

سودابه باشی‌زاده مدیر گروه زبان اسپانیایی دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی دیگر سخنران این نشست بود که متن سخنرانی خود را قرائت کرد. متن سخنرانی او بدین شرح است:

امروز اینجایم تا از مردی سخن بگویم که به زمان و مکان خاصی محدود نمی‌شود؛ میگل د اونامونو، اندیشمندی که زمان نتوانست افکارش را کهنه کند؛ مردی فراتر از مرزهای جغرافیایی و تاریخی، که اندیشه‌اش هنوز در بحث‌های فلسفی و ادبی جاری‌ست. او با آن‌که در طول زندگی‌اش عهده‌دار جایگاه‌ها و عناوین گوناگون اجتماعی بود، بیش از هر چیز به عنوان یکی از برجسته‌ترین نویسندگان رمان، نمایشنامه و شعر شناخته می‌شود.

اونامونو نویسنده‌ای پرکار و بی‌وقفه بود؛ صدها هزار نامه نوشت و حتی امروز نیز گاه‌به‌گاه نامه‌های تازه‌ای از او کشف می‌شوند. اما او فقط نویسنده نبود، فیلسوفی ژرف‌اندیش نیز بود. مجموعه این ویژگی‌ها، او را در جایگاه یکی از بزرگ‌ترین روشنفکران تاریخ اسپانیا قرار داده است.

اثر شاخص او، «درد جاودانگی»، از شاهکارهای فلسفه مدرن به شمار می‌رود؛ اثری که نبردی بی‌پایان میان زیستن و مردن، میان فانی بودن و سودای جاودانگی را روایت می‌کند. این کتاب که روایت گری حدیث نفس است پژواکی‌ست از تلاش انسان برای یافتن معنا، برای جست‌وجوی ابدیت در جهانی که سرانجامش مرگ است.

اونامونو انسان را موجودی می‌داند که در بستر زمان زندگی می‌کند و به گذرا و فانی بودن خویش آگاه است. این شناخت عمیق از محدودیت و پایان‌پذیری، اضطرابی در انسان برمی‌انگیزد که او را به جستجوی پاسخی در برابر بی‌معنایی زندگی و مرگی که همیشه در کمین است، وا می‌دارد.

اونامونو متفکری بود که همواره میان عقل و ایمان، شک و یقین، و مرگ و جاودانگی در نوسان بود. برای او، مسئله جاودانگی، تنها یک موضوع نظری نبود؛ بلکه تمنایی وجودی و عمیقی بود که در تمام آثارش پژواک دارد.

او با صراحت تمام بیان می‌کند: «نمی‌خواهم جاودانگی را اثبات کنم، می‌خواهم جاودانه باشم.» همین کلام، چکیده‌ای از رنج درونی او و مضمون اصلی اندیشه‌اش را به وضوح آشکار می‌سازد.

در طول تاریخ، اندیشمندان و حکمای بزرگ در فرهنگ‌های مختلف، به سوالاتی در خصوص زندگی و مرگ پاسخ‌های متنوعی داده‌اند؛ اما، شاید هیچ‌کسی به اندازه اونامونو، به عمق درد جاودانگی و تضادهای درونی آن نپرداخته است.

جنبه‌های جذاب تفکر او، نحوه‌ی برخوردش با درد و رنج است که بخش اساسی از زندگی انسان را تشکیل می دهد.

ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که همواره در تلاش برای اجتناب از درد و تعارض هستیم، اما اونامونو ما را به رویارویی شجاعانه با این بحران‌ها دعوت می‌کند و آن‌ها را نیرویی قدرتمند برای رشد و تعالی شخصی می‌داند. این رویارویی با دشواری‌ها، دقیقاً فرصت و بستری است که به ما اجازه می‌دهد وجود خود را احساس و تأکید کنیم، همان چیزی که او بارها و بارها در آثارش از آن سخن گفته است.

با وجود اینکه اونامونو در این کتاب به موضوعات فلسفی پیچیده می‌پردازد، به‌خوبی توانسته ایده‌های خود را به‌صورتی روشن و ساده بیان کند؛ تا جایی که می‌توان گفت این اثر تنها ویژه فیلسوفان نیست، بلکه برای هر کسی است که می‌خواهد درباره زندگی، درد، مرگ و جستجوی معنا تأمل کند، مناسب است. اونامونو با سبکی صریح و تأملات عمیق خود با ما سخن می‌گوید، و ما را به تفکر و درون نگری دعوت می کند و ما را به پرسش وامی‌دارد، و باعث می‌شود زندگی را با چشمانی دیگر ببینیم. هر کس این کتاب را می‌خواند، بی‌تردید چیز ارزشمندی می‌یابد که می‌تواند نگرش او را نسبت به زندگی و چالش‌های روزمره دگرگون سازد. این کتاب تنها خوانده نمی‌شود، بلکه احساس و درونی می‌شود. نوشته‌های او چنان تأثیری بر ما می‌گذارد که به فکر فرو می‌رویم و از خود می‌پرسیم:

چند نفر از کسانی که امروز زندگی می‌کنیم، تصمیم گرفته‌ایم در زمانی خاص و در دوره‌ای مشخص به دنیا بیاییم؟ البته که هیچ‌کدام. همه ما به این دنیا آورده شده‌ایم بدون آنکه از پیش بخواهیم. علاوه بر این، به این دنیا آمده‌ایم بدون دستورالعمل‌های کافی و لازم برای ساختن یک زندگی قابل قبول. همه‌ی ما مجبور به ساختن زندگی خود شده‌ایم. هر کسی این کار را به بهترین طریقی که می‌داند، یا به روشی که برایش نتیجه بهتری دارد، یا صرفاً به طریقی که می‌تواند، انجام می‌دهد. مجبور به اتخاذ تصمیمات و حل مشکلات روزمره به بهترین شکل هستیم. در نهایت، باید مسیر زندگی خود را هر روز، هر ساعت، هر دقیقه، به صورت بداهه بسازیم.

بدون شک زندگی به معنی مرگ است، و همان‌طور که ما از پیش برای به دنیا آمدن تصمیم نگرفتیم، می‌دانیم که مرگ چیزی است که به هر صورت به سراغ ما خواهد آمد، و بیشتر اوقات بدون آنکه حتی متوجه شویم. بنابراین، ما موجوداتی هستیم که بدون درخواست به این دنیا آمده‌ایم، در حالی که از مرگ آگاهیم و می‌دانیم که به هر حال به آن خواهیم رسید. اما با وجود این، تمام عمر خود را صرف مبارزه برای ادامه زندگی، برای بودن، برای زندگی کردن، برای ناپدید نشدن می‌کنیم.

آیا این نبرد خاموش و دائمی، عمیق‌ترین تجربه‌ای نیست که در زندگی همه ما تکرار می‌شودو همه ی ما باید آنرا تحمل کنیم؟ آیا این تقدیر شوم نیست که برای زندگی کردن می‌جنگیم، در حالی که می‌دانیم خواهیم مرد؟ آیا این سرنوشت پررنج بشر، همان واقعیتی نیست که ناگزیر باید آن را تاب آورد؟ آیا ما نمی‌فهمیم که هرچقدر هم که برای بقا مبارزه کنیم، در نهایت باز هم خواهیم مرد؟

و آیا وقتی انسان را از منظر فلسفی می‌نگریم، این حقیقت ما را به نوعی احساس عمیق و دردناک نسبت به زندگی نمی‌کشاند؟ این همان دیدگاهی‌ست که در اندیشه‌های فیلسوف برجسته، میگل د اونامونو، جایگاه ویژه‌ای دارد. او در رساله فلسفی خود که در سال ۱۹۱۳ نگاشته شد، کوشید این احساس تلخ و بنیادین نسبت به زندگی را نه‌تنها از زاویه‌ای فردی، بلکه با افزودن ابعاد انسانی و اجتماعی، تشریح کند.

اونامونو بر این نکته تأکید دارد که همان‌گونه که فرد در تلاش برای بقا می‌جنگد، ملت‌ها، فرهنگ‌ها و جوامع نیز درگیر تلاشی دائمی برای ادامه حیات خویش‌اند. در نگاه او، ریشه این مبارزه در آگاهی انسان از فناپذیری خود نهفته است؛ انسان می‌داند که موقت و فانی‌ست، اما درعین‌حال سودای جاودانگی در سر دارد و برای آن می‌کوشد.

برای اونامونو، این پارادوکس وجودی، این آگاهی از مرگ در کنار میل به ابدیت، هسته‌ی اصلی رنج انسان را شکل می‌دهد. او بر این باور است که ما باید هم بیندیشیم و هم احساس کنیم، و این آگاهی متناقض از سرنوشت‌مان را بپذیریم: موجوداتی هستیم فانی، اما همچنان در تمنای ماندگاری.

در نگاه او انسان، آن موجودِ با گوشت و خون، موجودی است که در برابر مرگ به درون خود نگریسته و خود را یافته است؛ او در خود نیستی و نابودی را کشف کرده، اما در برابر آن مقاومت کرده است؛ او می‌خواهد جاودانه باشد و همیشه بماند. این رابطه‌ی ابدی میان «بودن» و «نبودن»، میان «وجود داشتن» و «عدم وجود»، انسان را به زندگی در یک رنج و حسرت دائمی، در کشمکشی بی‌پایان واداشته است؛ کشمکشی که در آن، اندوه ژرفِ هستی همچنان در جان انسان زنده و شعله‌ور است.

اونامونو نه تنها به دنبال کشف حقیقت جاودانگی بود، بلکه با درک عمیقی از رنج انسان‌ها، آن را درد جاودانگی می‌خواند. او با خود درگیری داشت که اگر جاودانگی به حقیقت بپیوندد، آیا انسان می‌تواند با آن کنار بیاید؟ یا اینکه شاید در این جستجوی بی‌پایان، رنج‌های بزرگتری در انتظار است؟

نقطه‌ی آغاز اونامونو، یک شروع نظری نیست، بلکه یک آغاز حیاتی است؛ یعنی آرزوی ماندن و اشتیاق سوزان برای جاودانگی.

اصلی‌ترین موضوعات او عبارت‌اند از: انسان گوشت و خون‌دار، جاودانگی، و وجود خدا؛ تلاشی برای زنده ماندن از راه اندیشیدن، در مبارزه‌ی زندگی پایدار ماندن و در عذاب زندگی کردن، چرا که عقل و دلش در جهت‌های متضاد حرکت می‌کنند.

اونامونو تمایل دارد که ابعاد احساسی و غیرعقلانی انسان‌ها، خواسته‌ها و تلاش‌های آنان را برجسته کند، و این در واقع تراژدی انسان را شکل می‌دهد. انسان وجود دارد، اما همین عملِ وجود داشتن، از یک سو او را از شکنندگی و محدودیت خود آگاه می‌سازد، اینکه او هیچ نیست، اینکه او ممکن است بمیرد، اما از سوی دیگر، او از تشنگی، از عطش جاودانگی خود آگاه است و اینجا است که احساس تراژیک فنا پذیری انسان زاده می‌شود.

بی‌قراری در برابر مرگ، در انسان‌ها تمایلی به جاودانگی ایجاد می‌کند که در آنچه فیلسوف اسپانیایی آن را «احساس تراژیک زندگی و یا درد جاودانگی» نامیده است، بروز پیدا می‌کند. این احساس در برابر مفهوم دیالکتیکی انسانیت تقویت می‌شود، جایی که افراد بین عقلانیت و غیرعقلانیت (عواطف، زندگی، روحانیت و اراده) درگیر هستند. هر دو این مقوله‌ها وجود انسانی را تعیین می‌کنند و در درون انسان یک تعارض درونی به وجود می‌آورند: انسان‌ها می‌خواهند که عقل راهنمای زندگی آن‌ها باشد، اما بسیاری از اوقات این‌طور نیست و این احساسات و عواطف (غیرعقلانی) هستند که آن‌ها را هدایت می‌کنند.

اونامونو، خود در این خصوص اینچنین ابراز می دارد:

"من نمی‌خواهم بمیرم، اما عقلم به من می‌گوید که خواهم مرد. قلب و احساسات و اراده ام، امید به جاودانگی را در من برمی‌انگیزند، اما عقل من، علم و دانسته‌های علمی‌ام به من نشان می‌دهند که امیدم پوچ است. و در این دو بُعد، راز هستیِ ملموسِ من، راز زندگی‌ام و در عین حال دلیلِ رنج‌هایم نهفته است. "

ساعتها می‌توان در مورد ظرافت‌های فکری، نوشتاری و فلسفی این نویسنده و فیلسوف اسپانیایی سخن گفت، اما از آنجا که وقت اجازه نمی‌دهد، از ذکر تفصیل معذورم.

با این حال، لازم می‌دانم از استاد گرانقدر جناب آقای بهاءالدین خرمشاهی، مترجم برجسته کتاب «درد جاودانگی» اثر میگل د اونامونو، صمیمانه تقدیر و تشکر کنم. ایشان با قلمی روان، دقیق و ادبی، این اثر عمیق فلسفی را به زبان فارسی برگردانده و فرصت آشنایی با اندیشه‌های ژرف اونامونو را برای ما فارسی‌زبانان فراهم کرده‌اند. ترجمه استاد خرمشاهی نه تنها انتقال مفاهیم پیچیده فلسفی را آسان کرده، بلکه روح و حس تراژیک زندگی را در کلام او به زیبایی بازتاب داده است. تلاش او شایسته‌ی ستایش‌هایی فراتر از واژه‌هاست.

و در آخر با ادای احترام به اونامونو وهمه بزرگانانی که در راه علم و ادبیات بشریت تلاش کرده اند، امید است این نشست فرصتی باشد برای فهم عمیق‌تر این رنج فلسفی، و تأملی فلسفی پیرامون معنای بودن، و اضطراب از نابود شدن. درد شریف و همگانی که نه‌تنها ریشه در سرشت بشر دارد، بلکه این سفر عاطفی و روانی به اعماق وجود انسان، ما را به پرسش از معنا، بقا، و ارتباط با خداوند سوق می‌دهد.

امیدوارم بتوانیم با نگاهی ژرف‌تر، از درک این درد انسانی و فلسفی به درک بهتر از خود و جهان پیرامون دست یابیم.

زندگی نیازموده ارزش زیستن دارد

رسول رسولی‌پور استاد و پژوهشگر فلسفه دیگر سخنران این نشست، در ابتدا به شیفتگی و علاقه‏‌مندی‌اش به اونامونو اشاره کرد و گفت: از سال ۱۳۷۵ که چاپ سوم کتاب «درد جاودانگی» منتشر شد و گرفتم، با آن زندگی می‌کنم. اوایل هر شب یک فصل آن را می‌خواندم، بعد حیفم آمد که تمام شود، هر شب ده صفحه می‌خواندم، بعد شبی یک صفحه و در نهایت شبی یک جمله. ۲ یا ۳ سال طول کشید این کتاب را تمام کردم.

رسولی‌پور گفت: درباره اونامونو آن قدر حرف دارم که ممکن است پریشان‌گویی کنم. اولین اصطلاحی که از این کتاب من را «تاچ» کرد، نقل قولی بود که انسان را نه به عنوان حیوان ناطق بلکه به عنوان انسان گوشت و خون‌دار تعریف می‌کرد. بعداً این اصطلاح را برخی اهل اندیشه ایرانی مثل استاد ملکیان به کرات به کار بردند. با این تعبیر تعریف انسان از حیوان ناطق که نماد عقل‌گرایی است به یک موجود عاطفی و احساسی و ارادی تغییر می‌کند.

این استاد فلسفه گفت: اونامونو در عین حال که تحت تاثیر نگاه پاسکال و ایمان‌گرایان دیگری مثل کی‌یرکگور است اما اراده را بالاتر از احساس می‌داند و از این جهت شبیه ویلیام جیمز است. اونامونو همچنین معتقد است که غایت زندگی زیستن است نه دانستن. این یکی از شاهکارهای فرهنگ فلسفی است. متاسفانه در نتیجه سیطره فرهنگ یونانی در ۲۵۰۰ سال گذشته معرفت و عقل‌گرایی چیرگی یافته و عاطفه و احساسات و اراده انسانی تحت‌الشعاع قرار گرفته است. در پوزیتویسم منطقی که جی.ای. ایر نماینده است، اخلاق و فلسفه و دین و هنر بی‌معنا تلقی می‌شود.

رسولی‌پور در ادامه به آثار آدام فیلیپس روان‌درمانگر معاصر بریتانیایی و مسئول پروژه فروید در انتشارات پنگوئن اشاره کرد که ۳ کتابش «حسرت: در ستایش زندگی نازیسته» و «لذت‌های ممنوع» و «توجه‌طلبی» به فارسی ترجمه شده و گفت: در کتاب اول که شاهکار فیلیپس است به ستایش زندگی نازیسته می‌پردازد و تعبیر مشهور سقراط یعنی «زندگی ناآزموده ارزش زیستن ندارد» را به چالش می‌کشد. منظور سقراط از آزمودن، دانایی و معرفت به زندگی و شناسایی ان است، یعنی تا چیزی را نشناسی ارزش ندارد. فیلیپس با جسارت این ایده را به نقد می‌کشد و می‌گوید اینکه زندگی نیازموده ارزش زیستن دارد، قعطی است اما سوال این است که آیا زندگی نازیسته ارزش آزمودن دارد یا خیر؟ او می‌گوید همه مسئله این است. فیلیپس معتقد است که خود زیستن ارزشمند است و هیچ چیزی بالاتر از زیستن نیست.

رسولی‌پور در ادامه گفت: همه ارزشهای فلسفی و اخلاقی و دینی و ادبیاتی و هنری می‌کوشند زندگی را حفظ کنند. این در حالی است که فیلسوفان یونانی و رواقیون آن قدر راجع به فضایل زندگی حرف می‌زنند که خود زندگی تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد. در حالی که این فضایل قرار است خود زندگی را بسامان‌تر کنند. زندگی یک ضرورت است و انسان می‌خواهد زندگی را به هر قیمتی حفظ کند.

رسولی‌پور دیگر تعبیر مهم اونامونو را مربوط به «هبوط» خواند وگفت: اونامونو معتقد است که هبوط انسان، هبوط از خود انسان است نه از خدا. انسان تعبید شده هم نوع خودش است. انسان‌ها از یکدیگر ضربه می‌خوردند.

وی گفت: من همه آثار اونامونو را خوانده‌ام و معتقدم درد جاودانگی بهترین و عمیق‌ترین و مفصل‌ترین آنهاست. اما یکی از آثار کمتر شناخته شده او، رمان کوتاه «قدیس مانوئل» است که شخصیت اصلی آن کشیشی به اسم مانوئل است که مثل شخصیت میشکین در رمان «ابله» داستایوفسکی شخصیتی ساده و مهربان است. او در این رمان روی جایی دست می‌گذارد که همه ما زیرپوستی آن را احساس می‌کنیم. او در این رمان نشان می‌دهد که مهمتر از باور به وجود خدا، احساس رضایتمندی انسانهاست.

نماد استقلال دانشگاه

آنتونیو سانچز بندیتو، رایزن فرهنگی اسپانیا در تهران دیگر سخنران این شب، ضمن تشکر از برگزارکنندگان این نشست مجله بخارا را مرجعی برای شناخت ادبیات و تفکر در ایران خواند و گفت: برای من غافل‌گیرکننده بود که شخصیتی مثل میگل د اونامونو در ایران این طور شناخته شده است، در حالی که در اسپانیا هم این اندازه شناخته نشده است.

او گفت: اونامونو در اسپانیا عمدتاً به عنوان یک روشنفکر آکادمیکی شناخته می‌شود و در حوزه‌های محدودی شناخته شده است. شهرت اونامونو در اسپانیا به علت اندیشه او در برابر استبداد است. او در برهه حساسی از تاریخ اسپانیا زندگی می‌کرد، زمانی که فرانکو و ژنرال‌هایش در برابر دانشگاه سالامانکا ایستاده بودند. اونامونو مقابل ایشان ایستاد و مقاومت کرد و علیه سناریویی که فرانکو و ژنرال‌هایش تهیه کرده بودند، ایستادگی کرد. اونامونو نماد استقلال دانشگاه در برابر استبداد است. او به ژنرال میلان استرای که «زنده باد مرگ» گفت، پاسخ داد: «این دانشگاه معبد روشنفکری است و من کاهن بزرگ آن هستم. شما پیروز می‌شوید زیرا بیش از حد ضرورت، نیروی خشونت در اختیار دارید. لیکن افکار را تسخیر نخواهید کرد. زیرا برای تسخیر عقاید باید دیگران را به خود معتقد و مومن سازید و برای برانگیخت ایمان، آن چیزی لازم است که شما ندارید: منطق و حق در نبرد». این جمله بسیار معروف و نماد طغیانگری علیه استبداد و استقلال و شجاعت اونامونو است. البته بعد از چند ماه متاسفانه اونامونو از دنیا رفت.

***

علیرضا امیدبخش مدیر گروه زبان و ادبیات انگلیسی آخرین سخنران این نشست بود که در ابتدا از برگزارکنندگان این شب تشکر کرد و در ادامه ترجمه داستانی از میگل د اونامونو را خواند.

در پایان جلسه گروه موسیقی دانشجویان دانشکده قطعاتی از موسیقی فلامنکوی اسپانیایی اجرا کردند.

لازم به ذکر است متن سخنرانی استاد بهاءالدین خرمشاهی پیش از این منتشر شده است.

منبع: ایبنا

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: