پرسشگرِ پوینده کنهِ معنا / فرهاد طاهری

1402/5/9 ۱۳:۳۲

پرسشگرِ پوینده کنهِ معنا / فرهاد طاهری

در هفتم خرداد ١۴٠٢ فرهنگ کهنسال ایران، به سوک یکی از فرزندان بسیار شایسته وتأثیرگذارخود در عرصه اندیشه وروشنگری نشست. او زنده یاد دکتر باقر پرهام بود که از فرسنگ های بسیار ودر سالهای نسبتا طولانی، دور از ایران زیست وچشم از جهان و لذت زندگی درایران فروبست.

 

تأملی درآراء زنده یاد دکتر باقر پرهام ( ٩تیر١٣١۴ رودبار گیلان –٧خرداد ١۴٠٢ کالیفرنیا    )

درباب ترجمه متون فلسفی به زبان فارسی

در هفتم خرداد ١۴٠٢ فرهنگ کهنسال ایران، به سوک یکی از فرزندان بسیار شایسته وتأثیرگذارخود در عرصه اندیشه وروشنگری نشست. او زنده یاد دکتر باقر پرهام بود که از فرسنگ های بسیار ودر سالهای نسبتا طولانی، دور از ایران زیست وچشم از جهان و لذت زندگی درایران فروبست. باقر پرهام در عرصه های فرهنگی واجتماعی و کنشگری های سیاسی، روزگاری در میدان بود وازسرجنبانان آن! دغدغه مند تحقق آزادی ، آگاهی و اجرای عدالت بود  اما چون واقعا نمی دانم او در طی این طریق، چه قدر به راه صواب وخطا رفت وتاچه حد بر اندیشه‌ها و کنش های دیروز وامروزش پای می‌فشرد واصرار در درستی آراء خود داشت یا پذیرای اشتباهاتش بود در این زمینه مطلقا سخنی نمی گویم. در این نوشته از «مترجمی روشنفکر ودانشمند » خواهم نوشت که شیفته زبان وادبیات فارسی و فرهنگ ایران بود  ودر باروری «عقلانیت واندیشه» درایران معاصر وغنابخشیدن به زبان فارسی جایگاه رفیع وسهم و کوشش‌های بسیار او انکارناپذیر است .

باقرپرهام از زمرۀ مترجمانِ «صاحبِ نظرِ» نام آور نهضت ترجمه متون فلسفی وجامعه شناسی غرب به زبان فارسی درایران است. این نهضت فاخر درسال ١٢٧٠ق، پس از انتشار ترجمه ای از رسالۀ «گفتار در روش دکارت» با عنوان « حکمت ناصریه یا کتاب دیاکرت» به تشویق دوگوبینو، وزیر مختار فرانسه در دوره ناصرالدین شاه، و به همت و قلم امیل برنه ( کارمند سفارت فرانسه در تهران ) و یک یهودی ایرانی به نام «العازار رحیم موسایی همدانی » معروف به «ملالاله زار»  آغاز شده (١) و تا زمان معاصر نیز  تداوم یافته است. به لحاظ ادوار تاریخی این نهضت ، باقر پرهام  دردوره دوم آن (از ١٣٢٠تا ١٣۵٠) به مترجمان آثار فلسفی و جامعه شناسی پیوست (٢). دوره ای که توجه  به سبک بیان مدرن در آثارفلسفی ترجمه شده به زبان فارسی و تغییرلحن بیان فلسفی ترجمه ها ونیزگرایش افراطی به عربی مآبی گذشتگان وکاربرد اصطلاحات نامأنوس سنتی و نیزگرایش به سره نویسی وواژه سازی های  خودسرانه  وپیراستن زبان فارسی از واژگان عربی  در آن بسیار مشهوداست (٣) باقر پرهام از جمله مترجمانی بود که در این دوره، راه میانه را در پیش گرفت و به هیچ افراط وتفریطی درنیفتاد. او  به این نکته صرحتا اذعان کرده است :« ....البته در این میان گرایشی هم بود که می کوشید به راه افراط نرود و سنت تحول وتکامل تدریجی زبان وانطباق دادن ارگانیک آن با اندیشه مدرن را دنبال کند .به نظرمن مترجمانی چون زریاب خویی، نجف دریابندری، مرحوم حمید عنایت ویا خود من با همه عیب و ایرادی که درکارهایمان در این دوره می توان یافت، بیشتر در همین راه کوشیده ایم.»(۴)  دکترباقر پرهام همچنین  کوشید تا درباب  معضلات وکج فهمی های  ترجمه آثار فلسفی به زبان فارسی، آراء انتقادی وپیشنهادی خود را  به بیان و قلم آورد ودر بعضی مقالات ونقدهایی که درباره ترجمه و کتاب ها نوشت (ازجمله نقد آثار احمد آرام ، داریوش آشوری، شمس الدین ادیب سلطانی) به این مهم توجه کند تا بلکه بتواند  در برون رفت از موانع ودشواری های بسیارِ این عرصه حساس اندیشه ورزی یاری رسان شود .(۵) از این منظر او را باید  نظریه پردازی باتجربه و مطلع دانست که درس ها وگفته هایی راهگشا  برقلم آورد. نظریه پردازی های پرسشگرانه دکتر پرهام در باره ترجمه آثار فلسفی به زبان فارسی، عمدتا به سه جنبۀ «نقش ترجمه در تکامل زبان فارسی و قابلیت این زبان»(۶) ، تحلیل تکامل وتحول زبان های غربی ، و تأمل درباره ماهیت ترجمه  وشیوه مطلوب ترجمه  آثارفلسفی  به زبان فارسی معطوف شده است .درجنبه نخست ، او با بررسی آماری تاریخ نثر فارسی درطی هزار سال ( از قرن چهارم یا چهاردهم) و طبقه بندی و تحلیل محتوایی متون نثر فارسی در این دوره، به این نتیجه رسیده که «پختگی وکمالی که در این گونه آثار می بینیم» حاصل مبادلات فرهنگی میان فرهنگ وزبان عربی  با زبان وفرهنگ فارسی بوده و به صراحت نوشته است: «اگر فارسی دری درقرن چهارم در قیاس با نمونه هایی از آثار پهلوی که برای ما باقی مانده است ( مانند کارنامه اردشیر بابکان ) از لحاظ صورت ومعنا کامل تر وپیشترفته است، این کمال وپیشترفت را بی گمام مدیون مترجمانی هستیم که با پدیدآوردن آثارقرن چهارم هجری به اعتلای زبان فارسی کمک کرده اند... جنبش ترجمه که در آغازگسترش زبان دری مایه پختگی وکمال این زبان شد، پس از قرن های طولانی انحطاط وعقب رفتن نثرپارسی در قرن چهاردهم به کمک این زبان آمد و به حرکت تازه ای از لحاظ تکامل زبان فارسی انجامید...» (٧). دکترباقر پرهام همچنین به تحولاتی که نثر فارسی درطی قرون از سرگذرانده و از«زیبایی وروانی ونزدیکی به زبان طبیعی مردم  در چهار قرن اول هجری به زشتی و مغلق وپیچیده گویی وسرشاری از صنایع ملال آور» در قرن های بعدی دچارشده پرداخته وضمن استناد به قولی از ملک الشعرای بهار در تأکید برتأثیر مثبت وام گیری ادیبان ومؤلفان ایرانی اززبان عربی که بردرازا وپهنا وژرفای زبان فارسی در افزوده است، «انحطاط نثرپارسی در دوران سنتی گذشته را بیشتر کار دیوانیان و منشیانی دانسته که اغلب تربیت مذهبی وروحانی»  داشته و با تعصب و زیاده روی آگاهانه  در به کاربردن تعابیر واصطلاحات عربی و مذهبی زمینه شکل گیری چنین انحطاطی را فراهم آورده اند. او البته در ادامه می نویسد: « این نثر پس از گذراندن قرن های متمادی در انحطاط، به برکت تماس جامعه ما با تمدن مدرن در اروپا وآغاز شدن جنبش تازه ای ازترجمه آثار مهم فرهنگ بشری به زبان فارسی، دوباره به پایه ای رسیده است که چه بسا روح بلند امثال ملک الشعرای بهار نیز از خواندن نمونه های کنونی آن شادمان شود واعتراف بکند  که ما در دو سه دهه اخیر(٨)  به مرتبه ای از تحول رسیده ایم که بزرگانی چون او شاید کمتر تصورش را می توانستند بکنند ...» (٩) باقرپرهام همچنین کوشیده است تا دراثبات هرچه بیشتر ظرفیت های بالقوه زبان  فارسی در ترجمه پذیری مفاهیم فلسفی محض، به شبهات بعضی زبان شناسان و متفکران غربی پاسخ هایی متقن بدهد. او «نسبت دادنِ صفت ناعقلانی به زبان فارسی یا منحصرکردن نثر علمی وعقلانی به جریان مدرنیته [غرب] ومحروم دانستن میراث کهن [ایران ] از عقل و آزمایش وانتزاع منطقی » را براساس تاریخ هزارساله نثرفارسی ، از جمله با استناد به بعضی آثار فارسی ابن سینا ، ادعایی بی پایه می داند و معتقد است تاریخ نثر فارسی سندی محکم بر بطلان آن است. پرهام در تبیین آراء خود در این باب ، پوینده و پرسشگرانه به مبنای فکری این تلقی درباره زبان فارسی، پرداخته و مفاهیم بنیادی مورد استناد منتقدان زبان فارسی (تمایز میان زبان های عقلانی و ناعقلانی، رویارویی اندیشه مدرن ومیراث کهن، تفاوت زبان مدرن وزبان پیش مدرن) را نقد کرده است .(١٠)

جنبه دوم نظریه پردازی دکترپرهام درباب ترجمه متون ومفاهیم فلسفی به زبان فارسی، تأملات او درخصوص تکامل و تحول زبان های اروپایی  در همگامی با «مفاهیم فلسفی» است. او دراین باره معتقد است: « از هنگامی که دکارت ، فیلسوف فرانسوی، گفتار معروف خود را نوشت ودر آن تأکید کرد که اندیشه های ما در صورتی دارای ارزش معرفتی هستند که اندیشه هایی «روشن  و متمایز» باشند، «تمایز» و «روشنی» به صورت شیره ای حیات بخش در کالبد زبان های اروپایی – که تفکر فلسفی مدرن در آنها آغازشده بود – نفوذ یافت و هرمفهوم وواژه ای به پایگاه ِ معرفتی خاص خودش رسید چندان که دیگر ممکن نبود بشود چیزی را به جای چیز دیگری به کاربرد. زبان های اروپایی بدین سان، اندک اندک به سامان علمی- فلسفی دست یافتند وهرچه علم وفلسفه پیش تر رفت برمیزان این سامان یافتگی درآن زبان ها افزوده شد. این جریان، در واقع تحولی در زبان های موجود بود که مانند دیگر شئون زندگی اجتماعی در تمدن غربی، پابه پای پیشترفت علم دگرگون می شدند وخود را با ذهنیت مدرن به تدریج هماهنگ می کردند. به این اعتبار می شود گفت «فرانسه مدرن» یا« انگلیسی مدرن » با فرانسه وانگلیسی هزار سال پیش تفاوت فاحش دارد زیرا زبانی است تکامل یافته در پرتونظم وسامان یافتگی علم واندیشه علمی که وجه مسلط ذهنیت بشر دوران «مدرنیته » است.»(١١) با این توضیحات دکتر پرهام البته از این نکته نیز غفلت نمی ورزد که زبان فارسی شاید  هنوز بدان پایه ومایه تمام  نرسیده است تا بتواند همه مفاهیم فلسفی وعلمی دیگر فرهنگ ها، از جمله فرهنگ غربی، را اکنون به آسانی بیان کند. به نظر او تحقق چنین امری مستلزم آن است که تجارب و تحولات زمینه ساز بیان آن مفاهیم، در فرهنگ و جامعه ما هم روی نماید یعنی این پدیده نیازمند گذشت زمان و تدریجی است . همچنین به اعتقاد اونمی توان «تصنعی و آنی و منفردانه » به زبان فارسی سامانی داد تا بتواند در همه زمینه ها  پذیرای مفاهیم زبان های فرنگی شود یا نمی توان  در صدد خلق زبانی مدرن برای بیان مفاهیم مدرن بر آمد. او نوشته است: « نظام دادن به زبان فارسی وآماده کردن آن برای پذیرش تحولات مدرن به هیچ وجه به معنای این نیست که برای هرمفهوم در زبان فرنگی واژه ای مشخص در زبان فارسی داشته باشیم...» همچنین به عقیده دکتر پرهام: «...اما سخن گفتن از زبان مدرن به طور کلی، چندان که گویی در کنار زبان های موجود در عالم بشریت چیزی به نام زبان مدرن هم وجود دارد که ورای زبان پیش مدرن است، بیانگر نوعی متافیزیک زبان است که به لفظ آرایی وصورت پردازی شباهت بیشتری دارد تا به بیان علمی درباره مشاهدات واقعی ....» (١٢)

  سومین بخش از تأملات وآراء  دکتر باقر پرهام  درباره «ترجمه متون فلسفی به زبان فارسی»، توجهات او به «ماهیت ترجمه » ونیز به «رسالت و تلاش مترجمان» است. درباره ذات و ماهیت ترجمه می نویسد: « به هنگام برگرداندن مطلبی از زبانی به زبان دیگر، چه پیش می آید، وچه رویدادی در درون مترجم می گذرد؟ چنین رویدادی را شاید هرگز به روشنی نتوان توضیح داد .اما آثار ونتایج بیرونی این رویداد، ودستاوردهایی که از رهگذراین انتقال معانی ازیک زبان به زبان دیگری درعرصه فرهنگ اجتماعی پدید می آید، چندان روشن است که نیازی به توضیح ندارد. ترجمه در حقیقت گشودن باب آزمون های تازه با جهان است، آزمون هایی که نخست در یک زبان بیگانه صورت گرفته وآن گاه درقالب مفاهیم وتعبیرهای جدید به زبان خودی راه یافته اند. پس، از راه ترجمه نه تنها بردامنه وعمق فرهنگ خودی افزوده می شود بلکه زبان خودی، به عنوان دستگاهی از نشانه های معنادار، به امکانات تازه ای می رسد که پیش از آن در دسترس وی نبود...»(١٣)  براساس همین تلقی دکتر پرهام  از ماهیت ترجمه، می توان  به این نکته پی برد که او مسئولیت ووظیفه  مترجمان را در وهله نخست تلاش در جهت « وسعت » بخشیدن  به گستره «فرهنگ» می دانسته است. اوالبته به همین نکته این گونه اشاره کرده است: « معتقدیم که کار مترجمان باید کمک به این میراث وهماهنگ ساختن آن با ساخت های اندیشه مدرن و متحول کردن نثرفارسی و تعالی بخشیدن به آن باشد. کار ما مترجمان کمک کردن به پیشترفت این روند سالم وسازنده است، نه بازسازی تکروانه زبان فارسی ...» (١۴)  دومین وظیفه ای که او برای مترجمان قائل است کوشیدن درهرچه   پرمایه تر کردن  پایه های زبان فارسی تا این زبان بتواند بخوبی ازپس بیان همه مفاهیم علمی و فلسفی  برآید. ( یعنی همان  کاستی هایی  که خود باقر پرهام بدان  معترف بوده و رفع آن را  تدریجی دانسته و منوط به گذشت زمان کرده است). او می نویسد: « ...با این همه، چون قلم ها در کارند ومترجمان ومؤلفان بیکار ننشسته اند وارتباط با دیگر جوامع جهان وفرهنگ های دیگر نیزدر پرتو شتاب وسرعت روز افزون وسایل ارتباطی هر روزبیشتر می شود، نمی توان به امید اصلاح تدریجی زبان و فراهم آمدن تدریجی شرایط روش علمی برای ترجمه و نگارش نشست. باید ازهم اکنون به تجربه های انجام شده با دید تحلیلی وانتقاد بنگریم و بکوشیم تا اصول مثبتی را که می توان از آنها بیرون کشید برگیریم و راهنمای کار خود قرار دهیم ...»(١۵)

دکتر باقرپرهام در این موضوع، به مترجمان، البته صرفا توصیه نکرده بلکه اصول وراهکارهایی نیز که حاصل  سالها تجربه او درترجمه متون فلسفی بوده پیشنهاد کرده است . این راهکارها عمدتا متمرکز بر « واژه سازی و وضع اصطلاحات » در زبان فارسی است. غیر از آنچه درطی این مقاله هم  کم وبیش بدان اشاره شد، خلاصه آراء  پرسشگرانه و اقناعی باقر پرهام را در این باب این گونه می توان برشمرد:١-  زبان فارسی، با میراثی سرشار از توانایی های کشف ناشده در بیان مفاهیم و اصطلاحات، چه بسا در مواجهه با مفاهیم جدید ، واژه ای مناسب برای بیان مقصود دراختیار مترجمان بگذارد. در برابر یابی در ترجمه، نخست اصل را باید برکاویدن در متون گذشته گذاشت نه بر واژه سازی خود سرانه. در این شیوه چه بسا تعابیر کهنه وفراموش شده کارآمدی دوباره زنده شوند؛٢-  در وضع لغات و کاربرد واژه ها، باید  به کلیت معنای حاصل از عبارات و جمله ها توجه کرد و نمی باید  به خود  «لفظ و کلمه»، اهمیت داد و ارتباط آن هارا با معنای متن یا معنای کلی متن نادیده گرفت؛ 3- همه واژگان به کار رفته در آثارمهم ادبی، علمی وفلسفی زبان فارسی که به قلم  بزرگان ادب واندیشه است، از هرریشه ای که باشند فارسی است و باید آن واژه ها را در جای خود به کار برد. اینکه براین باور باشیم، فارسی زبانی است که هیچ واژه ای مشتق از زبان عربی در آن یافته نشود «این آرزویی  است که اگر روزی تحقق یابد زبان فارسی را از امکانات بسیاری که در  نتیجه تماس با زبان عربی  و در پرتو ١۴٠٠ سال فرهنگ اسلام در ایران به دست آمده محروم خواهد کرد» ‌‌؛ ۴- واژه سازی، جز در نوآوری در اندیشه، کاری منفردانه و تکروانه نیست. واژه سازی علاوه بر ذوق ادبی وزبانی ، مستلزم داشتن صلاحیت علمی وآگاهی از دانش تخصصی موضوع آن واژه است. فقدان چنین شرایطی در واژه سازی، به وضع واژه های نارسا خواهد انجامید. به نظر باقرپرهام «در چنین مواردی به کاربردن خود لفظ خارجی در فارسی بریک معادل نارسا ونادرست ترجیح دارد.»؛ 5- «آیابراستی باید تصور کردکه هرلفظی فقط برای یک معنا ساخته شده است، وبنابراین اگربه معنای جدیدی برخوردیم برماست که لفظ تازه ای بسازیم؟ مثال بارز این معنی، اصرار برخی برای جا انداختن واژۀ «گفتمان» در برابر discurse است به بهانه معنای خاصی که گمان می کنند این واژه در اندیشه فوکو پیدا کرده که گویا واژه « گفتار» فارسی از رساندن آن عاجزاست... اگر آش تا این حد شور بود خود آشپزآن یعنی فوکو قبل از همه می فهمید وبرای بیان اندیشه خود discurse را کنار می گذاشت وواژه جدیدی اختراع می کرد، درحالی که او این کار را نکرده وهمان واژه متداول discurse گیرم در پایگاه معرفتی جدید به کار برده است»؛ ۶- اگر کند وکاو مترجمان برای یافتن برابرنهادی در متون گذشته به نتیجه نرسید و ناگزیر به وضع واژه ای نو شدند در این واژه سازی، اجزای واژه ساخته شده ( پیشوند، پسوند، ماده کلمه) باید  به لحاظ معنایی، درعین اینکه معنای اصلی را در زبان مقصد به خوبی به زبان فارسی انتقال دهد  به همان معنی در زبان فارسی نیز سابقه داشته باشد. از این قاعده دکترپرهام ، پیشوند « فرا» را مثال می زند و می نویسد: « در سال های اخیر بعضی مترجمان از «فرا» در موارد متعدد استفاده می کنند. مانند «فراصنعتی» به معنای مابعد صنعتی، «فرامدرن» به معنای پس از مدرنیته یا فراتر از مدرنیته. «فراملیتی» در معنای ورای حد یک ملت و دربرگیرنده چندین ملت. هیچ کدام ازاین کابردهای [ فرا] درسنت زبان فارسی سابقه ندارد. «فرا» در زبان فارسی به معانی: به، به سوی، به نزدیک ونظیر اینها فراوان به کار رفته است. « فرا پیش آمدن» یعنی «به پیش آمدن و نزدیک شدن». « فراسوی رودخانه» یعنی «به سوی ورودخانه». تنها در بعضی از متون کهن فارسی، ترکیب «فراتر» (ونه فقط فرا) را به معنای «دورتر ویا نزدیکتر بالاتر» داریم...»؛ ٧-  در واژه سازی، «دقت» در کاربرد اصطلاحات، «وحدت» در وضع و برابرنهاد یافتن و«وحدت» در یکدستی کاربرد آن اصطلاحات را تماما باید  لحاظ کرد. «اگر دربرابر فنومن معادل «نمود» را انتخاب کردیم باید تاجایی که زمینه بحث ودقت معنا حکم می کند همین معادل را نگاه داریم و چند صفحه بعد، پدیده، پدیدار... ننویسیم. باهم آوردن دو یاچند واژه به ظاهر مترادف وهم معنا در برابر یک مفهوم، شیوه بیان فلسفی نیست... در نثرفلسفی، حتی کاربرد یک «معادل نارسا» به شرط آنکه به نحوی منظم و یک دست به کار گرفته شود براین شیوه برتری دارد»؛ ٨-  کاربرد واژ گان رسا، درست و یک دست، تلاش برای «سخن سنجیده» به قلم آوردن (یعنی نه کم گفتن و نه لفاظی بیهوده کردن)، ویژگی تمام وکمال نثر علمی و فلسفی مدرن است.(١۶) 

دکترباقرپرهام به هنگام نقد وبررسی نوشته های مترجمان ِآثار فلسفی نیز با لحاظ کردن همین اصول نظریه پردازی اش درباب شیوه ترجمۀ، دست به قلم برده و آراء خود را بیان کرده است. او در نقد ترجمۀ کتاب حدس ها وابطال ها (ازکارل پوپر) به زبان فارسی که به  قلم استاد احمد آرام منتشر شده است (١٧) با ادای احترام به شأن علمی وفرهنگی استاد آرام وضمن اذعان به تأثیر وجایگاه مهم مترجمان درجامعه فرهنگی، و به منظور تبیین دقیق شیوه وهدف ترجمه متون فلسفی به زبان فارسی، با بررسی جزبه جز سطور و کلمات متن ترجمه استاد آرام (براساس ملاک هایی که پیشتر بدان پرداخته شد مانند  دقت در شیوه واژه سازی  وپای بندی به وحدت و یکدستی کاربرد آن، پرهیز از لفاظی وحشو، توجه به ارتباط «لفظ و کلمه» با پیکره متن و...) نکاتی بسیار مهم متذکر مترجم و خوانندگان می شود و در نهایت با مدد جستن از روح پویندگی دریافتن کنه معناها ترجمه ای روشن  وگویا از بعضی عبارات به دست می دهد. مثلا :

 The title of this lecture is likely, I fear, to offend some critical ears. For although  sources of knowledge is in order, and “sources of lgnorance”is another matter.lgnorance is something negative: it is the absence of knowledge. But how on earth can the absence of any thing have sources?” This question was put to me by a friend when I confided to him the title I had chosen for this lecture. Hard pressed for a reply I found myself improvising a rationalization, and explaining to my friend that the curious linguistic effect of the title was actually intended. I told him that I hoped to direct attention, through the phrasing of this title, to a number of unrecorded philosophical doctrines and among them (apart from the doctrine the truth is manifest) especially to conspiracy theory of ignorance which interprets ignorance not as a mere lack of knowledge but as the work of some sinister power, the source of impure and evil influences which prevent and poison our minds and instill in us the habit of resistance to knowledge.

ترجمه استاد احمد آرام: بیم آن دارم که عنوان این سخنرانی بعضی گوش های نقاد را برنجاند. چه هرچند «منابع معرفت ودانش» مرتب است، و «منابع خطا» نیز مرتب خواهد شد، تعبیر«منابع نادانی» مسئله دیگری است. «نادانی امری منفی است: عدم حضور معرفت و دانایی است. ولی چگونه بر روی زمین غیبت چیزی می تواند منابعی داشته باشد؟». این سئوال به وسیله دوستی برمن عرضه شد که در انتخاب عنوان این سخنرانی با او مشورت کرده بودم. من که سخت در بند آن بودم که پاسخی به این پرسش او بدهم، بالبداهه در جواب او توضیح دادم که مقصودم از انتخاب این عنوان تأثیرزبانشناختی آن بوده است. به او گفتم که امید آن دارم که توجه شنوندگان را، به میانجیگری صورت بیانی عنوان، به عده ای از آموزه های فلسفی ثبت نشده، و ازمیان آن (به جز این آموزه که حقیقت آشکار است) مخصوصا به نظریه تبانی و توطئه چینی نادانی جلب کنم که نادانی نه به عنوان فقدان دانایی و معرفت بلکه به عنوان عمل و تأثرنیرویی شوم تعبیر می کند که سرچشمه آثار پلیدی وشریری است که عقل های مارا گمراه می سازد و در جان های ما عادت مقاومت در برابر علم و معرفت تزریق می کند .

ترجمه دکتر باقر پرهام: عنوان این سخنرانی چنان است که می ترسم برخی از گوش های نقاد را بیازارد؛ برای اینکه در اصطلاح «منابع شناخت» حرفی نیست، همچنانکه در تعبیر«منابع خطا» هم حرفی نخواهد بود؛ تعبیر «منابع نادانی» اما از مقوله ای دیگراست. دوستی که من عنوان این سخنرانی را باوی درمیان گذاشتم از من پرسید: « نادانی امری منفی است ، نادانی یعنی نبود شناخت. ولی نبود چیزی اساسا چگونه ممکن است منابعی داشته باشد ؟» من که سخت زیر فشارپیدا کردن پاسخی برای وی بودم، موفق شدم بالبداهه دلیلی بتراشم وبه دوستم توضیح دادم که منظور من درست همین تأثیرعجیبی است که این عنوان از لحاظ زبانشناختی دارد. به او گفتم که امیدوارم با انتخاب این عنوان توجه[همگان] را به برخی ازعقاید فلسفی که تا کنون کسی چنانکه باید تأملی در آنها نکرده است جلب کنم. ازجمله  این نظریه که منشأ نادانی را به نوعی تبانی و دسیسه نسبت می دهد، یعنی به جای آن که آن را نوعی فقدان شناختبداند معتقد است که نادانی کار نیروی شومی است که سرچشمه آثار پلید و شریری است که اذهان ما را گمراه و مسموم  وخوی مقاومت دربرابر شناخت را در وجود ما القا می کند (بگذریم از مکتبی که می گوید حقیقت آشکار است)...(١٨)

مثال های دیگر:

Although I am myself an empirist and a rationalist of sorts

ترجمه استاد آرام: با آنکه خود یک اختباری گر ویک عقلی گر، ویک اختباری گر کهنه شده هستم .

ترجمه دکتر پرهام: من معتقدم که هردو مکتب [ امپیریسم و راسیونالیسم ] در اشتباهند هرچند خودمن هم به اعتباری آمپیریست و راسونالیست هستم .

Most of these issues are still very much alive

ترجمه استاد آرام: قسمت زیادی از مورد نزاع هنوز زنده است .

ترجمه دکتر پرهام: بیشتر این مسائل مورد اختلاف هنوز شدیدا به قوت خود باقی است (١٩)

 از دیگر آراء انتقادی  بسیار نکته آموز ودرخورتأمل ِ دکترپرهام دربررسی آثار فلسفی ترجمه شده به زبان فارسی، اظهارنظر اودرباره ترجمه و واژه سازی های شمس الدین ادیب سلطانی و داریوش آشوری است. باقرپرهام با نقد اصول روش شناسی و مبنای واژه سازی شمس الدین ادیب سلطانی در ترجمه کتاب سنجش خرد ناب (٢٠)، مانند گرایش افراطی سره نویسی در واژه سازی های  خود سرانه، آن هم  بی هیچ گونه اصل نظری اعلام شده، و با اذعان  به «عجیب و غریب» بودن واژه های به کار رفته در متن که به گفته او «اگرچه تک تک واژه ها از زبان فارسی گرفته شده اند اما در کلیت خویش بی معناست وربطی به زبان فارسی ندارد» (٢١) کوشیده است تا هم از«واژه های برگزیدۀ» مترجم، برابرنهادهای موجود ودر دسترس زبان فارسی  را در اختیار خوانندگان بگذارد وهم با بیانی کاملا روشن ومعنا دار بعضی عبارات کتاب را بازنویسی کند. مثلا:

ادیب سلطانی /  باقرپرهام

 آروینی /  تجربی

پارادخشانه / متناقض

برون آخته / عینی

ناموسان پیکاری / تنازع عقلی

هچش / پیوند منطقی

دور آمون / ساحت

درنگرنخست / درنگاه نخست

سگالش / تفکر، اندیشه، نظر

گزاره / قضیه

داوری های هم نهادی پرتوم / احکام ترکیبی پیشینی

نتیجه های قیاسی / استدال ها

اصل آخشیج ناپذیری / اصل امتناع تناقض (٢٢)

شمس الدین ادیب سلطانی: این که به عمل آوردن شناخت هایی که به حیطۀ کارخرد تعلق دارند راه مطمئن دانش را می رود یا نه، امری است که می توان آن را به سرعت برطبق برآمد داوری کرد زیرا اگرپس از آماده سازی ها وتدارک های بسیار، به مجرد آن که کار به هدف مربوط می شود، دانش ما درمشکل واماند، یا برای رسیدن به هدف مجبورشود اغلب دوباره به عقب برگردد وراهی دیگر بپیماید، همچنین اگر ممکن نباشد که همکاران گوناگون را به شیوه ای که از قصدی مشترک پیروی شود، هم‌آواز ساخت، دراین حالات همیشه می توان معتقد بود که چنین مطالعه ای برروی هم هنوز راه مطمئن دانش نپیموده است وبلکه تنها کورمالی پیش می رود… (٢٣)

باقرپرهام: هرگاه سرگرم کاری باشیم که به شناسایی ها برمی گردد، شناسایی هایی که کار عقل است ، نتیجۀ کاربه زودی روشن می کند راهی که درنوردیده ایم آیا  جاده امن علم بوده است یانه. اگر، پس از فراهم ساختن انواع واقسام آمادگی ها وتدارک های لازم، درست در همان لحظه ای که گمان می کنیم به هدف رسیده این به دشواری های تازه بربخوریم، یا اگربرای رسیدن به هدف اغلب ناگزیر شویم به عقب برگردیم وراهی دیگر در پیش بگیریم، یا به عبارت بهتر، اگرممکن نباشد دربین همه رهروانی که برای هدفی مشترک می کوشند درباب چگونگی رسیدن به آن توافقی ایجاد کرد، می توان اذعان داشت مطالعه ای که سرگرم آنیم هنوز به راهی نیفتاده است که به جاده امن علم می انجامد بلکه فقط به شیوۀ کورمال پیش می رود.(٢۴)

دکتر پرهام همچنین از منتقدان شیوه واژه سازی  داریوش آشوری در حوزه مفاهیم علوم انسانی، و بالاخص  کتاب فرهنگ علوم انسانی، است (٢۵). او، انگیزه داریوش آشوری را در برابریابی وواژ سازی  مفاهیم فلسفی در زبان فارسی، که به پدیده ای تحت «بازاندیشی» و«بازسازی زبان فارسی» و«زبان مدرن» درتفکر آشوری انجامیده حاصل  دغدغه او در دو مسئله دانسته است. «یکی فارسی ِ سره نویسی وپرهیزِ تا حد امکان او از به کاربردن هرواژه ای که ریشه عربی داشته باشد؛ دو دیگرکوشش برای نزدیک کردن ساختارصرفی واژگان به ساختار صرفی واژگان اروپایی...» . پرهام  با اذعان صریح به لزوم ضرورت  کوشش همگانی  در تکامل تدریجی و عمیق زبان فارسی برای انتقال معانی ومفاهیم مدرن وعلمی به این زبان و تقویت بنیه و قابلیت های آن دراین حوزه، ضمن اعتقاد به آرام و طبیعی بودن روند واژه سازی درزبان فارسی  وهمراه بودن آن با دیگر تحولات وپیشترفت های علمی وفنی وفلسفی در جامعه، بر بعضی از واژه سازی های مصنوعی و تحمیلی آشوری انگشت گذاشته و برخی تأثیرهای به اعتقاد خود «آشفته ساز» را برشمرده است. «پسوند "ایک" در برابر پسوندهای Ique و Cal در زبان های فرانسوی وانگلیسی است. بعد ازچند دهه تلاش مترجمان ایرانی دراین مورد به توافقی رسیده بودیم وداشتیم عادت می کردیم که دراین مورد از مشکل های واژگانی مان را با توسل به مصدر مرخم " شناخت " حل کنیم. اندک اندک اکثریت مترجمان ما دربرابر واژه هایی چون "سوسیولوژیک و بیولوژیک "... برابرهایی چون "جامعه شناختی و زیست شناختی"  را به کار می بردند. آقای آشوری پسوند "ایک" را که آقای ادیب سلطانی به کاربرده بود در ترجمه جلد هفتم تاریخ فلسفه کاپلستون رسما پذیرفته و آن را به گفته خودش" بررسم بسیاری از مترجمان فارسی زبان «ترجیح داده» وبه جای «هستی شناختی»، «هستی شناسیک» آورده است. «چرا؟ گویا براین عقیده است که میراث زبان فارسی، زبان پرورده آموخته ای برای علم و فلسفه مدرن نیست و ناگزیر باید به باز سازی آن پرداخت».( ٢۶)

پرهام شواهدی دیگر نیز به دست می دهد: (٢٧)

آشوری / پرهام

Post-Kantian idealistic systems سیستم های ایده باورانۀ پس – کانتی / دستگاه های فلسفی ایده آلیستی پس از کانت 

 A prioriپیش اندر / قبلی یا پیشینی

A posteriori   پس اندر / بعدی

Contemporary هم روزگار / معاصر و هم زمان

 Content / درونه، مضمون یا محتوا

 Content analysis / دورنه کاوی، تحلیل مضامین

 Eclecticism / آمیختگاری، اندیشه التقاطی

 Aristocracy / مهانسالاری مهزادگان، اشرافیت

 Racism / نژادباوری، نژادپرستی

 Despotism / خدایگان سالاری، استبداد

او همچنین ، ضمن بررسی ساختار این گونه واژه ها، گاه توجه خوانندگان را به نکاتی از ظرایف واژه سازی معطوف می کند که ظاهرا از نگاه آشوری مغفول مانده است. «... بهتر از هرجا تلاش او [ آشوری ] برای یافتن معادل هایی در برابر پسوند "ایسم" جلوه گر می شود. در حالی که پسوند "ایسم" در زبان های فرنگی معانی گوناگون دارد وهمیشه به معنای مکتب و آیین و مذهب نیست... مثال  :

Urbanisme / شهرسازی

 Canibalisme / آدمخواری

 Pastoralisme / چادرنشینی

Opportunism / سازشکاری، فرصت طلبی

 Daltonisme / کوررنگی

 … شاید بهتر آن باشد که ما همان پسوند "ایسم" را درموارد ناگزیر در زبان خودمان به کاربریم به ویژه که ورود یک یا چند واژه خارجی نیست که زبان ما را آشفته می کند. دخالت درساختار نحوی زبان و کوشش برای هماهنگ کردن "نحو"و"بیان" فارسی با زبان اروپایی است که بیگانگی آور است و ما را اززبان متداول وزندۀ مردم... دور خواهد کرد.»(٢٨)

دکترباقرپرهام  با تحلیل وبررسی این شیوه های واژه سازی، و با تمسک جستن به این قول کانت: «جعل واژه های تازه، درجایی که اصطلاحات لازم برای بیان مفهوم های معین و داده شده در خود زبان وجود دارد، تلاش کودکانه ای است برای خودنمایی در برابر انبوه خلق، آن هم نه ازراه اندیشه های تازه وحقیقی بلکه اگرشده حتی به حیله چسباندن وصله ای نو برجامه ای کهن...» براین باور است  که این گونه گرایش ها در واژه سازی در جامعه ایران پدیده ای فردی نیست بلکه «جریانی است اجتماعی که طی آن افراد در نبود امکان برای پرداختن به هرگونه ایدئولوژی یا هرگونه متافیزیک، جزگفتار متافیزیک حاکم ، از زبان ابزاری می سازند برای عرضه کردن " ایدئولوژی" یا "متافیزیکی" قابل عرضه کردن در بازار اجتماع...» ودر نهایت  او با نقل قولی از ژان –پل وینه در گفتاری باعنوان «ترجمان بشری» هدف از ترجمه و وظیفه مترجمان را این گونه بیان می کند: «مترجم ترجمه نمی کند که خودش بفهمد، ترجمه می کند که چیزی را به دیگران بفهماند... بنابراین ، همه مشکل مترجم این است که پیدا کند چگونه می تواند معنایی را به زبان مادری اش به دیگران برساند؟»  (٢٩)

 باقر پرهام، در آثاری هم که به زبان فارسی ترجمه کرد، خود سخت پای بند اصولی بود که درنقدآثاردیگران بدان توجه داشت و معیار داوری هایش بود. به اصالت مفاهیم واصطلاحات به کارگرفته  درنثرفارسی خود وبه وضوح لحن وبیان آنچه به قلم می آورد وبه سنت زبان فارسی در طریقه ترجمه مفاهیم وتعابیر فلسفی  بسیار پای بند بود. درمقدمه یکی از آثارش نوشته است: «کوشیده ام متن فرانسوی کتاب را چنان به فارسی برگردانم که ازدیدگاه مفاهیم واصطلاحات اصالتش حفظ شود یعنی تاآنجا که ممکن بود پیوندی تنگاتنگ با سنت گذشته وباآثاراصلی کسانی داشته باشد که این گونه اندیشه ها را درطول قرون پرورانده وبه فرهنگ بشری عرضه کرده اند؛ ولی از دیدگاه ساختارزبانی کتابی باشد به زبان فلسفی جاافتاده امروزی که درک وفهم آن به رمل و اسطرلاب نیازنداشته باشد...»(٣٠) همچنین در مواقعی نیز خوانندگان آثار خود را از دغدغه ها ووسوسه هایش در انتخاب واژه ها، یا ازویرایش و تجدید نظری که در چاپ بعدی آثارش در واژه سازی اعمال کرده بود مطلع می کرد ومثلا توضیح می داد که چرا «نمودشناسی» را به «پدیدارشناسی»، «عذاب وجدان» را به «ناخشنودی آگاهی»، و« درون بود» یا «وحدانی» را به «ازخود برآیند» تغییر داده است.(٣١)

 آثاری که در حوزه فلسفه و جامعه شناسی، به قلم باقرپرهام ترجمه ومنتشرشده است افزون برآن که به باروری «عقلانیت و تفکر» در ایران معاصر، یاری های فراوان رساند «بنیه» و«امکانات» زبان فارسی را نیز در ترجمه مفاهیم دانش فلسفه  وجامعه شناسی  غربی  بسیارتقویت کرد. مطالعه این آثار دکترپرهام، درواقع نگریستن از چشم اندازی بی کرانه تر واز دریچه واژگانی متنوع تر ومفهوم تر و بی تردید از منظری تأثیر گذار تر وگواراتر به اندیشه های فلسفی و جامعه شناسی جهان غربی است؛ یعنی فرصتی بسیار مغتنم  که او صرفا دراختیار فارسی زبانان گذاشت. چه بسا مطالعه  این آثار به زبان های  اصلی، برای بسیاری از علاقه مندان  فارسی زبان، حتی برای آنانی که به آن زبان ها مسلط هم هستند درمواقعی بسیار فقط به درک ودریافتی بسیار ساده وعاری از عمق  خواهد انجامید. از این نظر عالم مطالعات آثارفلسفی وجامعه شناسی در ایران، بسیار وامدار کوشش های اوست وبسیار هم باید سپاسگزار او باشد...

نخستین بار در سال دوم دانشجویی ام  در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، «ترجمه باقرپرهام» برعنوان کتاب «هانری کربن، آفاق تفکر معنوی دراسلام ایران» توجه ام را جلب کرد. مطالعه این کتاب هم  مرا را  با دکترپرهام آشناکرد وهم زمینه تعلق خاطر بسیار مرا به نویسنده کتاب، داریوش شایگان، فراهم آورد. تعلق خاطری که البته بعدها ارادت بی حد مرا به دکتر شایگان موجب شد  و درسالهای بعد نیز به مصاحبت ومعاشرت های نزدیک با آن «متفکر ِسیاح افق ها» انجامید. من همیشه سپاسگزار دکترباقر پرهام هستم که  زمینه این آشنایی وارادت را از او به یادگار دارم. بعدها هم پیوسته از خوانندگان آثار دکتر پرهام بودم. آن روزگار دررشته ادبیات فارسی تحصیل می کردم  و کلاس ها وسخنان عاری از«اندیشه وعقلانیت» درآن رشته، مراسخت به سوی فلسفه وتاریخ می کشاند. اما نخستین دیدارم با دکترپرهام در اتاقم درانتشارات علمی وفرهنگی بود. قرار بود دکتر پرهام چند دقیقه ای در مقابل دوربین مستندساز انتشارات علمی وفرهنگی درباره کتاب «مراحل اساسی سیر اندیشه درجامعه شناسی»  صحبت کند. محل ضبط این صحنه، اتاق من انتخاب شده بود. آن روز اردیبهشتی را درست به خاطر دارم (سال١٣٧۵ یا ١٣٧۶). دکترپرهام با کاپشنی لیمویی و پیراهنی روشن و شلواری تیره وارد اتاق شد. به احترامش از پشت میزم برخاستم وسلام دادم. مستند ساز از او خواست که پشت میز زنده یاد دکتر پرویز اتابکی (یعنی میزکار مقابل من) بنشیند وآماده شروع ضبط برنامه شود. من از دکتر پرهام عذرخواهی کردم واجازه خواستم  که اتاق خارج شوم تا او  در خلوت  اتاق و در آرامش بیشتر از عهده کاری که به او محول شده بود برآید. دکتر پرهام بالحنی بسیار مؤدبانه و رسمی از من خواست اگر ممکن است پشت میزم بنشینم  تا  او به هنگام سخن گفتن، به من نگاه کند و مخاطبی حضوری نیز شنونده گفته هایش باشد. با نهایت خوشحالی  وافتخار پذیرفتم. هنوز هم خاطره   نگاه نافذ  وکلام استوار وسرشاراز فصاحتش را به یاد دارم. البته می دانستم که دکترباقرپرهام در پیش ازانقلاب به اشاره ساواک  محروم از حضور در دانشگاه وتدریس  شده است. آن روز چقدر به حال دانش ودانشگاه تأسف و حسرت داشتن چنین دانشمندانی را در دانشگاه تهران  خوردم. بعد از پایان ضبط برنامه ، فرصتی دست داد چند دقیقه ای باهم حرف زدیم. خیلی با تأنی صحبت می کرد وچای را با جرعه هایی خرد می نوشید.

دیدار دوم هم با او در منزل یکی از استادان بسیار مشهور زبان وادبیات فارسی بود. آن روزهم، روزی سرشاراز خاطره ها شد. یادم هست آن دو، عمدتا درباره فردوسی وشاهنامه صحبت می کردند. فکرکنم زمانی بود که دکتر پرهام کتاب «بانگاه فردوسی: مبانی نقد خرد سیاسی درایران» را در دست تألیف داشت. درست به خاطر دارم که دکتر پرهام درباره این بیت شاهنامه: «ابرچشم او راست کن هردو دست / چنان چون بود مردم گزپرست» نظرآن استاد را جویاشد. تأثیر ِشنیدن سخن های بی ربط  وکلی گویی های عادت استاد را به وضوح در چهره و نگاه دکتر پرهام می دیدم اما کمترین خرده ای نمی گرفت و فقط با تردید گوش می داد. بعد از آن دیدار، دیگر هرگز دکتر پرهام را ندیدم و فقط از مقدمه آثارتجدید چاپ شده اش از احوال او خبر دار می شدم تا روزی که شنیدم درگذشت. چند روز بعد از درگذشت او از به میدان انقلاب گذشتم. پشت شیشه انتشارات آگاه، بعد این همه سال، دقایقی چشم  در  چشمان نافذِ تصویر سیاه وسفیداو در اطلاعیه درگذشتش دوختم. دلم خیلی گرفت. پاداش ظاهری او از این همه تلاش هایی که کرد گویا همان تصویرسیاه وسفید بود.

 (یاد آوری: تلخیصی از این مقاله با ویرایش مجله مترجم (سال سی وسوم، شمارهٔ ٨١) در آن نشریه وزین منتشر شده است.)                                                      

پی نوشت ها :                                                                                                          

1-فریدون آدمیت ، اندیشه ترقی وحکومت قانون عصر سپهسالار ،شرکت سهامی انتشارات خوارزمی ، تهران 1351،ص 17-18.

2- برای اطلاع بیشتر از این ادوار تاریخی در ترجمه متون فلسفی و ویژگی های آن نک: باقربرهام ، «ترجمه ونقش آن در گسترش زبان، نگاهی به ترجمه آثارفلسفی در فارسی معاصر...»، باهم نگری ویکتانگری ( مجموعه مقالات )، نشرآگه، 1378، ص399-407

3- همان ، ص 403.

4- همانجا

5- شماری از این  مقالات دکتر باقر پرهام در بخش « دربررسی آراء و آثار » در کتاب باهم نگری و یکتانگری، تدوین شده است.

6-  عنوان داخل گیومه عینا تعبیر دکتر باقر پرهام است .

7- باقرپرهام، «ترجمه ونقش آن در گسترش زبان...»، باهم نگری ویکتانگری ( مجموعه مقالات)، همان ، ص 388- 391 . 

8- باتوجه به تاریخ بیان این اظهار نظر منظور نویسنده دهه های 40  و50 است .

9- تعابیر و جملات داخل گیومه عینا گفته های باقر پرهام است نک: همان ، ص 396-398   .

10- برای اطلاع  از استدلال ها وتوضیحات  دکترپرهام دراین موضوع ونیز اطلاع بیشتر از نظریات او درباره «زبان های عقلانی و ناعقلانی » ، «چگونگی رویارویی اندیشه مدرن با میراث کهن »، «زبان مدرن و زبان پیش مدرن » نک: باقرپرهام، «ترجمه ونقش آن در گسترش زبان...»، همان، ص 391- 395

11- همان، ص 395

12- همان، ص 395 و 418 

13- همان، ص 388

14- همان ص 397-398

15- همان، ص  422

16- همان، ص422-426

17- حدس ها وابطال ها ، نوشته ک.ر. پوپر، ترجمه احمد آرام، شرکت سهامی انتشار، تهران 1363

 18- باقر پرهام ، « سخنی با پیر مترجمان » ، باهم نگری و یکتا نگری، همان ، ص 349-352؛ همچنین برای اطلاع از توضیحات عالمانه دکتر پرهام درباره خطاهای ترجمه استادآرام نک: همان، ص 346-349

 19- همان، ص  354

 20- سنجش خرد ناب، ایمانوئل کانت، ترجمه دکتر م.ش.ادیب سلطانی، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1362.

21- باقرپرهام، « ترجمه ونقش آن در گسترش زبان و..» باهم نگری ویکتانگری، همان ،ص 413

22- برای اطلاع بیشتر از این گونه واژه سازی ها و برابرنهادی باقرپرهام نک: همان ، ص 408-415.

23- سنجش خرد ناب ، ایمانوئل کانت ،...، همان ، ص23

24- باقرپرهام، همان ، ص 412

25- فرهنگ علوم انسانی، (انگلیسی – فارسی) داریوش آشوری، نشر مرکز، تهران 1375

26 - باقرپرهام، « ترجمه ونقش آن در گسترش زبان و..» باهم نگری ویکتانگری، همان، ص 417

27- همان، ص 419-420

28_ همان، ص 420-421

29- همان، ص 415- 416

30- هانری کربن، آفاق تفکرمعنوی در اسلام ایرانی، نوشته داریوش شایگان، ترجمه باقر پرهام، مؤسسه انتشارات آگاه، تهران 1371، ص6.

31-  مثلا نک: مقدمه برفلسفه تاریخ هگل، ژان هیپولیت، ترجمه باقرپرهام، انتشارات آگاه، تهران 1401، ص8-9

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: