زائرداننده اندیشه ها / فرهاد طاهری

1402/2/13 ۱۰:۵۱

زائرداننده اندیشه ها / فرهاد طاهری

در نخستین ساعات بامداد چهارشنبه ، دوم فروردین ۱۴۰۲، استاد احمد سمیعی گیلانی درگذشت. استاد در ۱۰۳ سالگی ، ودر کمال آرامش و بی تحمل هررنج زمین گیری وبسترافتادگی ، مرگ را پذیرفت و جامه تن تهی کرد.

به یاد استاد احمد سمیعی گیلانی ( ۱۱بهمن   ۱۲۹۹- ۲ فروردین ۱۴۰۲)

در نخستین ساعات بامداد چهارشنبه  ، دوم فروردین ۱۴۰۲، استاد احمد سمیعی گیلانی درگذشت. استاد در ۱۰۳ سالگی ، ودر کمال آرامش و  بی تحمل هررنج  زمین گیری وبسترافتادگی ، مرگ را پذیرفت و جامه تن تهی کرد. ازخواب این جهانی به خواب ابدی رفت . گویی مرگ او هم  برگی دیگر از زندگی ، ونه پایان آن ، برایش بود. هرچند  این باراو نتوانست از این تجربه زندگی  خود برای ما  بنویسد یا سخن بگوید . تا لحظه ای هم که در این دنیا بود هوشیار وبیدار وآگاه زیست. این «درخت معرفت»( ۱)   ودیرسال فرهنگ ایران تا  واپسین  دم حیات ، نه شاخه وبرگی پژمراند ونه از شکوفه و ثمر بی بهره  ماند. زنده وسبز وبارور  برخاک افتاد. بی تردید رخت از زندگی برکشیدن در سن وسال او برای بسیاری،  دور از انتظار نیست و واقعیت مرگ را هم چه بسا  پذیرفتنی تر کرده است. اما من که از نزدیک با استاد بودم و درهفته دو روز افتخار مصاحبت با ایشان را داشتم باید بگویم او تنها کس  در میان آن «بسیاری» بود، که  نه به مرگ می اندیشید و نه ازانتظارآمدن آن مطلقا سخن می گفت  استاد از صد سالگی  گذشته بود  اما بندرت به گذشته واین راه صدساله  می نگریست. همیشه از فرداها وطرح های  آینده گروه ادبیات معاصرسخن می راند ، به کمک عینک و ذره بین، هرچند با کندی ودشواری، همواره می نوشت و می خواند و تصحیح وویرایش می کرد، به جد  وسختگیرانه پیگیر تدوین و ویرایش دفترهای دوم وسوم سیرتحول ادبیات ژورنالیستی در زبان فارسی بود، گاه از هوای پاک دماوند می گفت که چه خوب است  دوران بازنشستگی را در آنجا بگذراند یا هوس اقامت در قزوین می کرد که شهری است در میانه رشت و تهران واستاد  به هر دو نزدیک است. باری هم  درست یادم هست از پله های فرهنگستان به شتاب آمده بود وبا تعجب می گفت نمی دانم  چرا زانویم کمی درد می کند، یا در این روزگار پرمشغله وسراسر رنج، دست به قلم می برد و از خطاهای مربی تیم فوتبال  استقلال  می نوشت و اصرار هم  می کرد که این نوشته  حتما منتشرشود وبه اطلاع اعضای تیم استقلال برسد و... اینها و ده ها خاطره از این دست ، گویای تمام عیار تعلق خاطر مردی در صد سالگی و بیشترک، به زندگی وبه ذوق زیستن بود. البته این بخت نیک را او  یافته بود تا بسیار برخوردار از زندگی شود  وفرصت های بسیار به دست آورد و  بخوبی مغتنم بشمارد و  روزگار  را  به قول ابوالفضل بیهقی، که سخت دلبسته اش بود، این گونه بگذراند :« جهان خوردم و کارها راندم وعاقبت کارآدمی مرگ است .اگر امروز اجل رسیده است کس باز نتواند داشت ...» (۲).

حیات کرانه مند استاد سمیعی گیلانی ، هم سعادتی بس کم نظیر  برای او وهم بختی بلند وفرصتی کم تکرار  برای فرهنگ ایران معاصر فراهم آورد. او از موهبت چنان عمری پرثمر، نهایت بهره را برد و در عرصه های دلخواه فرهنگی و اجتماعی و سیاسی قلم و قدم   زد و تجربه ها اندوخت  وآثاری گرانقدر از خود برجای گذاشت. بسیار بعید می دانم  که استاد سمیعی گیلانی  حسرت به دل یا آرزومند تحقق خواسته هایی در زندگی خصوصی اش ماند  که مجال رسیدن بدان را نیافت. اگرهم  همیشه  دغدغه مندِ «خواندن و نوشتن و آفریدن»  بود، ولحظه ای  نیز بی حاصل نمی نشست یا نمی توانست  بنشیند، این ویژگی ذاتِ شخصیت او بود . فرهنگ ایران معاصر هم از عمر بلند او بسیار بهره مند وغنی شد. چه در عرصه ترجمه و ویرایش ؛ وچه  به لحاظ تأثیر آراء و دیدگاه ها ومواضع انتقادی و مصلحانه او در جایگاه عضویت در مجامع فرهنگی  وعلمی پرشأنِ صاحبِ رأی و اراده  (مانند عضویت در شوراهای عالی  کتاب وویرایش و واژه گزینی و فرهنگستان زبان وادب فارسی  و ...)  یا مدیریت گروه های علمی  وسردبیری وسرویراستاری مجلات و آثار مرجع (  مجموعه سخن پارسی، نامه فرهنگستان، گروه  ادبیات معاصر ، نشر دانش  ، فرهنگ آثار ایرانی و اسلامی ، و...). علاوه براین ، باید به پرباری ودستاورد ارزشمند این حیاتِ پربهره  او   برای آینده تاریخ فرهنگ معاصر ایران نیز اشاره کرد ؛ وآن توجهی است که استاد سمیعی گیلانی به شرح زندگانی و ثبت خاطرات خود داشت . دراین موضوع بسیار مهم ، با روی گشاده و درنهایت حوصله به مصاحبه ها وپاسخ پرسش ها تن واجازه داد تا  بخش اعظم سوانح زندگانیش در چندین جا ( اعم از مقاله و کتاب و فیلم و...) ثبت ومنتشرشود (  البته جز فصلی که تمایلی به شرح بیشتر و جزئی تر آن نداشت وبدان خواهم پرداخت).  از میان فرهیختگان و دانشمندان هم روزگار استاد سمیعی گیلانی ، ( ونیز نسل بعد وبعدتر از او )  شاید  استاد  بیشترین  فرصت را در اختیار پژوهشگران گذاشت تا  از جزئیات زندگانی او هرچه بیشتر مطلع شوند . این خاطرات و مصاحبه ها   علاوه برآنکه برای آیندگان  روشنگر بخش هایی از تاریخ فرهنگ معاصر ایران  در دوران زندگانی استاد سمیعی است ، در تدوین وتألیف مقالات دانشنامه ها یا مدخل های کتاب های مرجع  که درباره استاد سمیعی گیلانی  بعدها  به قلم خواهد آمد بسیار گره گشا ودستگیر خواهد بود. همچنین  آن مصاحبه ها ونیز یادنامه هایی که در ادای احترام به استاد منتشر شد،  در کنار برگزاری چندین مراسم بزرگداشت و آئین فرخندگی زاد روز، فرصتی هم به استادان صاحب نام  و نیزبه  مشتاقان و ارادتمندان استاد سمیعی گیلانی داد تا در زمان حیات او ، درباره شخصیت استاد بنویسند و سخن بگویند. از این نظر هم استاد سمیعی گیلانی این مجال مغتنم  را یافت تا ازآراء و داوری دیگران درباره خود بی واسطه مطلع شود. بخش بسیار  یا بیشتر آن سخنان ومقالات  هم  در موضوع عرصه های مطلوب وپسند خاطر استاد بوده است. بنابراین گمان  نمی کنم در مقوله  « ترجمه و ویرایش » یا تبحر استاد سمیعی گیلانی در ادب کهن فارسی یا ادب معاصر  و نیز تسلط او به ادبیات فرانسه و ادبیات تطبیقی و نثرمعیار فارسی و هم چنین بعضی جنبه های  شخصیت او، چون نوگرایی  و نوجویی و همواره پویایی، دیگر  سخنی برزمین مانده باشد. اگر هم برزمین مانده است      به ذهن من نکته ای نرسید که بنویسم. به نظرم درباره استاد سمیعی گیلانی باید  جنبه ها ونکته هایی دیگر را کاوید و در آنها تأمل کرد.

یکی از این نکته ها، به نظرم تأمل در «سنجه ارزیابی وجوهر تلقی و معیارِپسند خاطر» استاد در فهم مضامین و مفاهیم ادبی است . استاد سمیعی  گیلانی  به هنگام  سخن وداوری درباب  شاهکارهای آثار ادبی ایران و جهان  و نیز درباره هنرشاعری و نویسندگی مشاهیربزرگ ادب  کهن فارسی یا نویسندگان وشاعران  معاصر،  بسیار بندرت پیش می آمد از دو تعبیر « جریان» و« تجربه»  غفلت ورزد. همواره این دو تعبیر ، زبانزد او بود. از « جریان » یا « جریان فکری » ، منظورش عمدتا « اندیشه بدیع و مبدع ،   نامقلدانه ، متحول ، و همواره پویا » بود  و از « تجربه » هم معمولا « حاصل قوه درک فردی و استنباط های خلاقانه » را مدنظر داشت. خود او همیشه اذعان می کرد که در مطالعه هر اثری که به دست می گیرد در پی یافتن و تشخیص « جریان و تجربه » است . براین اساس می توان معتقد بود که استاد سمیعی گیلانی در حیات فکری وادبی وفرهنگی خود بیشترین  تعلق خاطر را به « اندیشه غیر تقلیدی » و « استنباط  خلاقانه » داشت . او در  «ترجمه و ویرایش »  هم به نظر می کوشید تا از این  دو جنبه ،  هم خود را توانمند تر و آگاه تر کند وهم  موجب غنای بستر ایجاد آن در فرهنگ ایرانی  وتمهید بهتر آن   درزبان فارسی  شود . در ترجمه ،  می کوشید تا به نظرخود  انتقال دهنده  معنا ومحتوای گزیده ترین آثاری شود که حا‌ئز برخورداری از آن دو جنبه بوده اند و ذهن خود را نیز از گذر آن هرچه بیشتر بارور کند. در ویرایش هم ، خود را در بیشتر مواقع  برجای نویسنده می نشاند و اگر احساس می کرد می توان  جملات را به گونه ای تغییر داد  که بیشترین بهره ها را خواهند برد   ازآنچه او  در ذهن خود دارد ( با لحاظ کردن همان دو جنبه « جریان و تجربه»)، بی کمترین ملاحظه ای، قرارداد میان« لفظ ومعنا» را  در ذهن نویسنده صاحب اثر، محو و ملغا می کرد و جمله وکلمه مطلوب  خود را به جای آن  می نوشت و ردپایی عمیق وآشکار از خود برجای می گذاشت. ویرایش های استاد سمیعی گیلانی در مواقعی بسیار به بازنویسی تمام یا بیشتر جملات و عبارات می انجامید. اینکه ویرایش او را شاید بعضی از ارباب قلم ونوبسندگان، نمی پسندیدند و استاد هم شهره « ویرایش سلیقه ای » شده بود دقیقا ناظر به نکته ای بود که نوشتم .

  اظهار نظر او درباره  مشاهیر ادب معاصر واستادان نامبردار زبان وادبیات فارسی ونیز داوری اش  درباب مطبوعات ومجلات معاصر نیز  عمدتا برهمین  معیار و جوهر «جریان و تجربه » مبتنی بود. بارها پیش می آمد که  درباره « خلاقیت و جوهرهنر» شاعران  ونویسندگان بزرگ معاصر ایران چون هدایت ، بزرگ علوی ، نیما، شاملو، اخوان، فریدون مشیری ، سیمین بهبهانی ، هوشنگ ابتهاج و...یا درباب « اصالت تحقیق » استادان پرآوازه زبان وادبیات فارسی مانند  استاد فروزانفر، دکتر زرین کوب ، دکتر غلامحسین یوسفی ، دکتر پرویز ناتل خانلری و... یا در خصوص پرباری یا بی محتوایی مجلات و نشریات فرهنگی وادبی معاصر نظر استاد را  جویا می شدم . نکاتی  که می گفت بسیار شایسته تأمل بود. مثلا فلان استاد بسیار نام آور زبان و ادبیات فارسی را که صاحب چندین دفتر شعر است و بعضی اشعارش هم محفوظ در حافظه های بسیار، او اصلا شاعر نمی دانست و چنین استدلال می کرد که   منشأ و انگیزه «سروده های» این استاد ( که آن را «شعر» هم   تلقی نمی کرد ) « دانش  ادبی » اوست ونه « تجربه هنری وقریحه شاعری ». از میان  مجلات هم، مجله های مترجم،  جهان کتاب، ایرانشهر امروز ( که فقط هشت شماره  از آن  منتشرشد)  و نگاه نو(و شاید یکی دو مجله دیگر) را حائز  شایستگی لازم برای ورق زدن و مطالعه می دانست  . همچنین اعتقاد داشت که روزگار ما خالی از حضور یک مجله وزین ادبی به معنی واقعی آن  است  وبرآن شده بود تا با  یاری  بعضی همکاران گروه ادبیات معاصر به انتشار چنین مجله ای  همت گمارد. قدم هایی هم برداشت که این آرزو با رفتنش در خاک شد .  شاید احساس چنین خلائی در عالم مطبوعات بود که استاد سمیعی گیلانی  را برآن داشت تا با انتشار نشریه بازخوان  در گروه ادبیات معاصر فرهنگستان زبان وادب فارسی به فکر دست چین کردن  وباز نشر مقالاتی  «اصیل و جذابِ ناپیدا» از دل مجلات زمانه  بیفتد و در پویایی هرچه بیشتر بازخوان هم، سردبیری وتصدی آن را  به یکی از مترجمان بسیار خوش قلم و نواندیش وخبره و کم نظیر دوران معاصر ( خانم مژده دقیقی ) بسپارد . استاد سمیعی گیلانی در همه حال ، جایگاهی بسیار رفیع برای « جریان های اندیشه » در مشی  وتفکر فرهنگی خود قائل بود. در هرنوشته  وسخنی، سراغ اندیشه های «نامقلد و متحول» را می گرفت  و درآن باب می اندیشید تا برآن وقوف یابد. او همیشه، زائر داننده اندیشه ها بود .

  همچنین «تجربه»  ( یا تجربه فردی یا  حاصل قوه درک فردی)  که استاد سمیعی گیلانی بدان  توجهی بسیار نشان می داد، به نظر مهمترین انگیزه ای بود که او را به ثبت و محفوظ داشتن  خاطرات خود  وشرح سوانح زندگانی اش ترغیب می کرد. اوکه سخت  شیفته داستان و رمان بود و مطالعه آن را از لذت بخش ترین لحظات عمر خود می دانست و معتقد بود  با مطالعه رمان ، فرصت زیستن دوباره وسهیم شدن در « تجربه های » نویسندگان آن آثاررا به دست خواهد آورد، هرچند خود « تجربه های » خویشتن را در نوع ادبی رمان  یا  داستان به قلم نیاورد ( یانمی توانست به قلم بیاورد و دراین ذوق نوشتن بهره ای نداشت )  ، ازاین مهم هم  غفلت نورزید و مجال  روایت تجربه هایش را در گفت وگوها و خاطره گویی هایش فراهم آورد . البته نه روایت همه تجربه های زندگانیش را ! در جایی از نوشته ام گفتم که استاد سمیعی گیلانی چندان تمایل نداشت که  فصلی اززندگانیش، بیشتر یا جزئی تر باز گو شود. این فصل ازآنِ دورانی است که او دراوایل دهه سی هجری شمسی، چهره به چهره وسینه به سینه با « سیاست » شد واز نزدیک نیز چندسالی از عمر خود را در وادی « سیاست » وفعالیت های سیاسی گذراند و دردسر ها و گرفتاری هایی هم ( زندان و شکنجه و تبعید )  کشید .بعد از رهایی، به ظاهر ودر عمل هرگز گرد سیاست نچرخید و تماما سرگرم فرهنگ و کتاب ونشر وترجمه و ویرایش شد. اما به نظر من، دغدغه «سیاست و جامعه» وسیاسی اندیشی تا آخرین روزهای حیات با او بود. استاد سمیعی گیلانی ،همیشه باسیاست ، مأنوس ودمخور بود  ودر مواقعی هم  « سیاستمدارانه به  فرهنگ» می نگریست و عمل  می کرد. این سخن به نظرم محتاج کمی توضیح بیشتر است. 

در بهمن  ۱۳۹۷در سازمان اسناد وکتابخانه ملی  بزرگداشتی برای چهار استاد  نامور تاریخ و ادبیات و هنر برگزار شد. یکی از این استادان، استاد احمد سمیعی گیلانی بود وخود استاد هم از من خواست  که درباره اش سخنرانی کنم .  عنوان سخنرانی من « استاد سمیعی گیلانی ، کنشگراجتماعی در عرصه فرهنگ» وموضوع اصلی صحبت هایم هم موضع گیرهای اجتماعی وسیاسی استاد در مواجهه با مسائل فرهنگی و نظام آموزش دانشگاهی بود. بعد از مراسم ، استاد بانهایت رضایتمندی   به من  فرمودند « به نکته ها و جنبه های پسند خاطرم  خوب اشاره کردید. من همیشه دوست داشته ام   از این منظر هم به آثار وتلاش هایم نگاه شود». این اظهارنظر استاد، شاید گویای بخشی از مکنونات ذهنی و قلبی او بود. اما کسانی که سعادت همکاری نزدیک با استاد را در طی سالهای مدید داشته بی تردید جلوه هایی  بسیار از تعلق خاطر استاد را به « سیاست وکنشگری های سیاسی » در عرصه های گوناگون فرهنگی و اجتماعی دیده اند. یکی از این جلوه ها، رفتارهای «سیاست مآبانه » او دربعضی اظهار نظرها وقضاوت ها  وتصمیم ها بود. باب تجدید نظر در اظهارها نظرها وتصمیم گیری های   استاد سمیعی گیلانی ( حتی در آراء او درباره رسم الخط وسرهم نویسی وجدا نویسی کلمات )  همیشه گشوده بود. بارها پیش می آمد که در خصوص مسئله ای موافقت یا مخالفت می کرد  اما این نظر اوبنا به ملاحظه ای ( که فقط استاد از آن مطلع بود و هرگز هم به زبان نمی آورد) کلا از این رو بدان رو می شد   . او همیشه ، فرصت بازبینی تصمیم های خود را از دست نمی داد. همواره هم اگرپی می برد در مسئله ای به خطا رفته است  بی آنکه صراحتا اذعان کند می کوشید تا به جبران آن برخیزد و قول ناصحان معتمد خود را نیز می شنید. درهمه این حالات هم البته ، کمترین  تغییری درچهره یا لحن صدای او  احساس نمی شد! جلوه دیگرِ «سیاست دوستی» استاد سمیعی گیلانی،  پیگیری دائم اخبار ووقایع سیاسی و اظهار نظر  شیفته وار او درباره آن مسائل و موضع گیری سیاسی اش بود. وقتی باب سخن را درموضوع   سیاسی می گشود یا سخنی درباره وقایع سیاسی می شنید  اصلا متوجه  گذشت زمان نمی شد. برق شعف وشیفتگی در چشمان او عجیب می درخشید. در مقام خبره ترین تحلیل گران وآگاهان صاحب نظر سیاسی ، نظر وتحلیل خود را بیان می کرد.  در مواقع بسیار، آراء سیاسی اوبسیار نظر گیر وبدیع وهوشمندانه بود. جالب تر اینکه گاه برای برون شد از معضلات سیاسی، راهکارهم پیشنهاد می کرد  . مثلا می گفت باید درفلان ماجرا « سندیکا» و« حزب » تشکیل شود و مثلا این گونه هم عمل کنند ! به گذشته سیاسی خودهم کاملا معلوم بود تعلق خاطر دارد هرچند به زبان نمی آورد. همین دوسال پیش بود که مجدانه اصرار می کرد همکاران گروه ادبیات معاصر به سازمان دادرسی ارتش یا رکن دو ارتش مراجعه کنند تا بلکه بتواننددوره کامل مجله مخفی وزیر زمینی رزم را که استاد  به روزگارسیاسی کاری  در آن قلم می زده است  به دست بیاورند. یا همین چند  سال پیش بود که به اتفاق بعضی از دوستان و همکاران به دیدار انوار خامه ای در کرج رفت وبا او مفصل به گفت و گو نشست واز روزگاران گذشته گفتند. همچنین به نظر   «سیاست وشم سیاسی» در میزان علائق و شیفتگی استاد به آثار وشخصیت های  مشهور ادبی ایران جهان  نیزبسیار مؤثر بوده است . در اسباب ارادت و تعلق خاطر بسیار بی کران  استاد به سعدی وملک الشعرای بهار و ابوالفضل بیهقی، جنبه پُر رنگ  سیاسی واجتماعی  شخصیت و آثار این بزرگان را از نگاه  او بخوبی می شد دید. اما چرا  در زمان حیات استاد، این بخش  از زندگی او  دقیق و پروضوح وباجزئیات روایت نشد؟ چند باری که استاد در معرض پاسخ ِ این پرسش بسیار مهم قرار گرفت اظهار کرد که در این زمینه  باید مصاحبه کننده و مخاطبی اهل و باتجربه و مطلع از احوال سیاسی آن روزگار بامن گفت وگو کند کسی در حد و قواره انور خامه ای ! آیا واقعا چون استاد کسی  را در حد وقامت سیاسی انوار خامه ای نیافت درباره این بخش اززندگی  خود  سکوت اختیار کرد ؟ نویسنده وصاحب قلمی چون او بی نیاز از انتظارهر مصاحبه گری بود. براحتی وبخوبی می توانست درکتابی باموضوع خاطرات سیاسی، حق مطلب را  بانثری بسیار فخیم و گوارا  ادا کند؛ کما اینکه بسیاری از فعالان سیاسی ، از جمله انور خامه ای  و چندین  تن ازسران و فعالان حزب توده، که از ذوق نوشتن بهره ای داشتند  دست به قلم بردند و خاطرات خود را منتشر کردند. در خصوص این سکوت استاد سمیعی گیلانی شاید بتوان با  بیان حدس  وپرسش هایی، تأملی بیشتر کرد. نخستین  حدس وپرسش  را  می توان براساس شخصیت او مطرح کرد. چند سطر پیش نوشتم که « اگرپی می برد در مسئله ای به خطا رفته است  بی آنکه صراحتا اذعان کند می کوشید تا به جبران آن برخیزد». براین اساس، آیا می توان چنین گمان کرد که استاد ، دوران فعالیت های سیاسی  را از خطاهای زندگی  خود می دانسته وبعدها هم بدان وقوف یافته اما چون فرصتی در جبران آن نیافته دوست نداشته است مجال دوباره« زیستن و تجربه دوباره » آن خطاها را در گفت و گوها و نوشتن فراهم آورد ؟ حدس وپرسش دوم را می توان بر مبنای   تعلق خاطر و شیفتگی او به «سیاست وکنش های سیاسی» پیش کشید. آن دوران  چنان در ذهن او تأثیر گذار وچنان  شیفته    احوال آن روزگار بوده  که  نمی خواسته است  زمینه نقد وانتقاد واحیانا خرده گیری ها را از« گذشته خود » با روایت  دوباره آن دوران، موجب شود. اگر در آینده ، اثری روشنگر در زمینه خاطرات سیاسی استاد  سمیعی گیلانی منتشر نشود این پرسش ها و حدس ها را استاد تا ابد بی پاسخ گذاشته است !

شم سیاسی بسیار پرُرنگ و بو ، با درآمیختگی  ذوق ادبی و نبوغ نکته بینی هایی ظریف، به خلق طنزی به غایت دلپسند در بعضی گفتارها و اظهار نظرهای استاد نیز انجامیده بود. جلوه هایی از  این طنز را علاوه بر جملات کوتاه و تأکیدهای تک جمله ای و کاربرد بعضی  کلمات فرانسوی، که در بافتی مزاح گونه برزبان می آورد، می شد در بعضی القاب وتعابیری نیز ملاحظه کرد که او درباره دیگران معمولا با نیم لبخند برزبان می آورد مانند: مبل فرهنگی ( درباره بعضی پژوهشگران وعلاقه مندانی که در هر محفل ومجلس فرهنگی حضور داشتند )؛ طاقچه وازکن ( درباره بعضی هیاهوکنندگان وهوچی گرانِ خود شیفته و مشتاق به چشم دیگران آمدن)؛ شترخو ( درباره بعضی  کهنسالان اهل فضل  کینه دار ) ...

درپایان این نوشته بسیار مشتاقم  چند کلمه ای هم از معمای شخصیت بعضی از بزرگان بسیار تأثیر گذار وصاحب اندیشه وآثار این دیار سخن بگویم . معمایی که استاد سمیعی گیلانی هم تماما برکنار ازآن نبود. برای  من همیشه  این معما ناگشوده و پررمزبوده  است  که بسیاری از دانشمندان بزرگ و باتجربه  را دیده ام  که  از پس فهم و تحلیل و شرح وترجمه دشوارترین متن ها برآمده ، دردانش های  زمینه مطالعاتی خود به بلندترین مرتبه ها دست یافته وآثاری بسیار گرانقدر به قلم آورده ، در مواجهه با معضلات کلان فرهنگی واجتماعی  درست ترین مواضع را اتخاذ کرده  ودر  شناخت مشاهیر و بزرگان نامبردار روزگار خود سنجیده ترین اظهارنظرها را برزبان رانده اند  اما وقتی انسان های عادی یا حتی فروتر از عادی، (و حتی  گاه متأسفانه  انسان های برخوردار از  خوی زشت فرصت طلبی و  صفات نکوهیده دیگر ) در مسیر زندگی   این بزرگان قرار گرفته ، از شناخت واقعی آنان  ناتوان بوده ودرقضاوت ها و جانب داری ها و انتقادهای  خود  عجیب دچار لغزش شده اند! به نظرم تأمل در پاسخ این پرسش، برای آینده تاریخ فرهنگ معاصر ایران بسیار ثمربخش خواهد بود .....

روزهای حضور من در گروه ادبیات معاصر فرهنگستان، هم روز حضور استاد سمیعی گیلانی بود . حوالی ساعت های ۹ تا ۱۰ صبح ، ابتدا صدایی خیلی خفیف از قدم هایی چابک  در راهرو به گوش می رسید. پشت سرآن هم صدای بلند قدم هایی با شتاب می آمد   .استاد سمیعی گیلانی بود و باچند دقیقه تأخیر آقای بختیاری ، همکار فرهنگستان و همراه  ویار باوفای استاد،   یا یکی دیگر از همکاران بخش اداری  کیف استاد در دست  خود را می رساند . پیش از آمدن استاد ، گروه خلوت بود و در کمال آرامش . با آمدن استاد ، غوغایی برانگیخته می شد و صداها بود که طنین انداز اتاق ها و راهروی گروه می شد. در لحظات حضور استاد،  همه به جنب و جوش در می آمدند . معاون خردمند و پرکار ومردمدار و پُرشور وحال وهمیشه مبتهجِ گروه ( جناب کیهانی )، در هم سخنی با استاد و اجرای خواسته های او، گویی  پُر شور و پُرحال تر می شد. او  شتابنده ولبخند برلب ، کارها را پیگیری می کرد؛  گاه حتی مجال نوشیدن چای یا یک لیوان آب را هم نمی یافت. حوالی ساعت  ۱:۳۰تا ۲ ظهر استاد عزم رفتن می کرد  ومی رفت. بعد از رفتنش دوباره سکوت و آرامش  بود. درست مانند حال و هوای  این روزگار فرهنگ ایران بعد از سفر بی بازگشت او ....

                  

۱. «ای درخت معرفت» ، شعری است از زنده یاد مهدی اخوان ثالث  که به  استاد دکترعبدالحسین زرین کوب تقدیم شده است  نک : ترا ای کهن بوم وبردوست دارم ، انتشارات مروارید ، تهران ، ۱۳۶۹، ص ۳۲۱

۲. تاریخ بیهقی، تصنیف خواجه ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی دبیر، تصحیح دکتر علی اکبرفیاض، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد ، ۱۳۵۶، ص٢٣٠                

منبع: مجله مترجم، شماره ٨٠

                                                                                

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: