در جستجوی عدالت / استاد محمدرضا حکیمى - بخش سوم

1393/10/21 ۰۸:۲۷

در جستجوی عدالت / استاد محمدرضا حکیمى - بخش سوم

در چنین کتابهایى باید به شناساندن درست و جامع و خالص ارزشهاى متعالى اسلام به صورتى مستند و در ابعادى گوناگون (چنان‌که اشاره شد) پرداخته شود، و خود اسلام و حقایق تعالیم آن، چه قرآنى و چه حدیثى، که از هم جدایى ندارند بر شالوده فهمى تعقلى و ادراکى تفقهى شناسانده گردد، و حسابها از هم متمایز باشد، تا دستاویزى به زیان اسلام به دست دشمنان دانا و همچنین دوستان نادان داده نشود.

 

 

در چنین کتابهایى باید به شناساندن درست و جامع و خالص ارزشهاى متعالى اسلام به صورتى مستند و در ابعادى گوناگون (چنان‌که اشاره شد) پرداخته شود، و خود اسلام و حقایق تعالیم آن، چه قرآنى و چه حدیثى، که از هم جدایى ندارند بر شالوده فهمى تعقلى و ادراکى تفقهى شناسانده گردد، و حسابها از هم متمایز باشد، تا دستاویزى به زیان اسلام به دست دشمنان دانا و همچنین دوستان نادان داده نشود.

و اما آن حدیث، آن حدیث‏ باز هم مهم، و باز هم عظیم، که گفتم آن را پس از مقدمه‏اى خواهم آورد، به عنوان تأییدکنندة ارتباط عدالتهاى گوناگون با یکدیگر، و نشان‌دهندة اینکه براى تحقق «عدالت معیشتى‏»، حضور اقسام دیگر عدالت نیز ضرورى است، این حدیث است از حضرت امام موسى کاظم(ع):

ـ لایعدل الا من یحسن العدل:۱۰عدالت را اجرا نتواند کرد، مگر کسى که آن را به بهترین وجه اجرا کند. (یا: عدالت را اجرا نتواند کرد، مگر کسى که آن را به بهترین وجه بشناسد.)

این حدیث‏شریف را به هر دو گونه بالا مى‏توان ترجمه کرد. و روشن است و بسیار روشن که مفهوم تعلیمى و تربیتى و سازنده آن تا چه اندازه مهم و بنیادین است:

کسى که عدالت را به بهترین وجه اجرا نکند (و از آن ضعف نشان دهد، یا تبعیض قائل شود، یا از مخالفان عدالت‏به هراس افتد…)، نمى‏تواند «مجرى عدالت‏» باشد.

کسى که عدالت را به بهترین وجه درک نکند و ابعاد آن را نشناسد و از عدالت تصور کامل و درستى نداشته باشد، و انسان را که هدف اجراى عدالت است درست درک نکرده باشد (و از «حیات ملموس‏» بی‌خبر باشد، و بر آثار سقوط‏آفرین استضعاف و فقر اشراف نداشته باشد)، نمى‏تواند «مجرى عدالت‏» باشد، و خلاصه یعنى، مجرى عدالت‏بودن مشکل است، و «ساخته شدن‏» مى‏خواهد…۱۱ و اکنون و در اینجا به عنوان تیمّن و تبرک در شرح این چند حدیث‏به مطالبى اشاره مى‏کنم:

مطلب‏۱ـ جامعه دینى جامعه‏اى است که در آن، مقتضیات رشد موجود باشد و موانع رشد مفقود. این ساده‏ترین تعریفى است که براى یک جامعه دینى و قرآنى مى‏توان گفت. و پیداست که بنیاد بدل‏ناپذیر ایجاد مقتضیات رشد در جامعه، اجراى عدالت است. جامعه‏اى که در آن سلامت روانى وجود نداشته باشد، به رشد نمى‏رسد. و سلامت روانى هنگامى تأمین مى‏شود که افراد یک جامعه و خانواده‏ها از «اضطراب‏» و «ناکامى‏» و «تعارض‏» مصون باشند. و رفع اضطراب روانى (که مادر بیماریهاست، و عوامل آن، وجود تنشهایى است که آرامش روحى انسانها را برهم مى‏زند) و ناکامى (نرسیدن به خواسته‏ها محرومیت)، و تعارض (و انتخابهاى اجبارى)، همه در گرو اجراى عدالت است.

مطلب‏۲ـ اهمیت عملى هر مکتب به اندازه امکاناتى است که بتواند براى رشد انسانها فراهم سازد. در جهان معاصر با همه دور شدن از آفاق راستین تربیت، ‏به اهمیت تربیت توجه بیشترى شده است. اسلام از آغاز به این حقیقت‏بسیار مهم توجه داده است، و موانع رشد را محکوم کرده و ناجایز شمرده است، تا بتواند تربیت صحیح را در جامعه‏ها پى افکند.

مطلب‏۳ـ نخستین مانع رشد روحانى انسان که خاستگاه اصلى رشد کامل انسانى انسان نیز هست، ‏بى‏اعتقادى است، و سپس بیدادگرى. از این رو در تعالیم دینى، این هر دو امر به عنوان دو رکن شعارهاى هدایت مطرح گشته است:

۱) «اعبدوا الله، مالکم من اله غیره:۱۲ خداى را باور دارید و بپرستید، که جز او هیچ معبودى (که شایسته پرستش باشد) ندارید…

۲) «فاوفوا الکیل والمیزان…:۱۳ در دادوستد، حق هرکس را به طور کامل بدهید (و به عدالت رفتار کنید)…

مطلب‏۴ـ مشکل مکتب‌ها پس از کسب قدرت، فهم درست مکتب و اجراى درست آن است. از این رو بر درست فهمیدن دین و «تفقه در این‏» تأکید بسیار شده است، تا مقدمه اجراى درست آن باشد. «تفقه‏»، به معناى علم فقه اصطلاحى و تحصیل آن نیست، بلکه به معناى فهمیدن درست و جامع و خالص و مرتبط دین و ابعاد آن است. امام على بن ابیطالب(ع) مى‏فرماید: «ایها الناس، لا خیر فی دین لا تفقّه فیه:۱۴اى مردم، دینى که درست فهمیده نشود (و دینداریى که از روى فهم درست دین نباشد)، هیچ خوبى در آن نیست (و منشأ هیچ خیرى نتواند بود).»

آرى، دینى که درست فهمیده نشود، و دینداریى که از روى بصیرت نباشد، به هیچ خیر و برکت و هدایت و سعادتى منتهى نمى‏گردد، نه براى فرد و نه براى اجتماع٫ و از شکل‌هاى درست نفهمیدن دین اینهاست:

۱٫ فهم ارتجاعى دین. ۲٫ فهم التقاطى دین. ۳٫ فهم انحرافى دین.

۴٫ فهم اجزائى دین (فهم احکام دین، بدون فهم اهداف دین؛ مثلا: احکام مالکیت، با چشمپوشى یا بی‌خبرى از اصل بنیادین عدالت).

۵٫ فهم اشرافى دین (فهم دین از دیدگاه سرمایه‏دارى و تکاثرگرایى و اتراف‌زدگى، که بر باددهندة همه زمینه‏هاى عدالت و در نتیجه، زمینه‏هاى رشد افراد و در نتیجه، زمینه‏هاى دیندارى و تدین بنیادین مردم و جوانان است).

مطلب‏۵٫ در راه ایجاد مقتضیات رشد انسانى انسان و رسیدن به تربیت انسانها، فهم زمان نیز اهمیتى بسزا دارد؛ زیرا عالمان و مربیانى که زمان را بشناسند، از تهاجمهاى گوناگون مصون مى‏مانند و جامعه را مصون مى‏دارند.۱۵ و چنین عالمان و مربیانى زیر تأثیر جریانهاى ضد عدالت قرار نمى‏گیرند، و ارزشهاى قرآنى را پاس مى‏دارند.

مطلب‏۶٫ شناخت درست انسان و مقام و ارزش و کرامت انسانى نیز در راه تحقق بخشى به تربیت و عدالت نقشى بس مهم دارد. شناخت دینى انسان همان است که در «عهدنامه اشترى‏» آمده است: «انسانها دو گونه‏اند: برادران دینى (همکیشان) و برابران نوعى (همنوعان).» و هیچ یک نباید تحقیر گردند یا ستم ببینند. امام على(ع) در جایى دیگر درباره حکومت اسلامى مى‏فرماید: «حکومتى است که به هیچ کس در آن ستم نرود، نه مسلمان و نه غیر مسلمان‏».۱۶

مطلب‏۷٫ اغلب در محیط‌هاى دینى، اهل دین و اهل دنیا هر دو دم از دین مى‏زنند و به دنبال کار دینى مى‏روند. یکى از بزرگترین زیانهایى که به دین مى‏رسد و فاجعه‏هایى که به بار مى‏آید، از همین پیشامد است؛ زیرا اهل دنیا مانع اجراى عدالتند. و چون با اهل دین رفیق شوند، آنان را نیز از اجراى عدالت‏یا اجراى درست و دقیق آن منحرف مى‏سازند، و از آنجا که این شگرد را در پوششهاى دینى و به نام دین به کار مى‏برند و هزینه‏گذاریهایى را متقبل مى‏شوند و در پى فرصت‏یابی‌هایى برمى‏آیند و در مشاغلى نفوذ مى‏یابند، جهت دین را تغییر مى‏دهند و جهت‌گیریهاى قرآنى را باطل مى‏کنند، و مایه اسلام را مى‏سوزانند و در نتیجه، از جمله نسلهاى آگاه را به بریدگى و ناامیدى مى‏کشانند. و اگر در این میان کسانى اگرچه از روى ایمان و تعهد و دلسوزى علتها را فراموش کنند، یا به دست فراموشى بسپارند، و براى چاره معلولها بکوشند، معلولها را تثبیت کرده‏اند….

مطلب‏۸٫ هرکس خدا را از زندگى انسان بردارد، انسان را نمى‏شناسد؛ و هرکس عدالت را مهم نشمارد، زندگى را نمى‏شناسد. و هرکس زندگى را نشناسد، مقصد انسان را در زندگى نمى‏شناسد. شناخت جامع و کامل از انسان و زندگى و مقصد زندگى، همان شناخت پیامبران است که کاملترین آن در تعالیم قرآن و سنت آمده است. و تا این شناخت نباشد، نمى‏شود براى انسان کارى کرد، و او را به مسیر «رشد متعالى‏» راه برد؛ زیرا روشن است که بدون شناخت انسان، راهى را که باید برود و مقصدى را که باید به آن برسد نیز نمى‏توان شناخت. پس بدون شناخت انسان، زندگى نیز ناشناخته مى‏ماند، و نیازهاى گوناگون انسانى به درستى معلوم نمى‏گردد، و نیازهاى کاذب به جاى نیازهاى اصلى مى‏نشیند، و تفاوت و تبعیض که ضد شناخت انسان و مسائل انسان است (و در تعالیم اسلامى همواره نکوهیده شده است)، رواج مى‏یابد و فضاى زندگى را تیره و تار مى‏سازد. بنابراین چنان که در مطلب‏۶ گفته شد، نخست ‏باید انسان به درستى شناخته شود (یعنى: با انسان‏شناسى قرآنى شناخته شود)، و معلوم گردد که:

۱٫ در اینجا براى چه آمده است؟ و

۲٫ این زندگى، کدامین مرحله از مراحل هستى اوست؟ و

۳٫ مقصود از گذر، از این گذرگاه و منزل و مرحله چیست؟ و

۴٫ نیازهاى گوناگون او در این زندگى براى رسیدن به مقصد اصلى کدام است؟و

۵٫ مقصد اصلى کجاست؟ و

۶٫ هدف نهایى چیست؟ و

۷٫ آیا بدون رفع نیازهاى او در این زندگى، به مقصد اصلى و هدف نهایى خواهد و مى‏تواند رسید یا نه؟

 

پى‏نوشتها:

۱۱٫ مطلب‏۱۰، در صفحه‏هاى بعد، نیز ملاحظه شود. رر ۱۲٫ «سوره اعراف‏»(۷)، آیه‏۸۵٫ رر ۱۳٫ همان. رر ۱۴٫ «بحار»، ج‏۷۰ (و از چاپ بیروت، ۶۷)، ص‏۳۰۷، به نقل از کتاب «المحاسن‏». رر ۱۵٫ اقتباس از سخن امام صادق(ع) «تحف‌العقول‏». رر ۱۶٫ «کافى‏»، ج‏۸، ص‏۳۲٫

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: