1393/10/21 ۰۸:۲۷
در چنین کتابهایى باید به شناساندن درست و جامع و خالص ارزشهاى متعالى اسلام به صورتى مستند و در ابعادى گوناگون (چنانکه اشاره شد) پرداخته شود، و خود اسلام و حقایق تعالیم آن، چه قرآنى و چه حدیثى، که از هم جدایى ندارند بر شالوده فهمى تعقلى و ادراکى تفقهى شناسانده گردد، و حسابها از هم متمایز باشد، تا دستاویزى به زیان اسلام به دست دشمنان دانا و همچنین دوستان نادان داده نشود.
و اما آن حدیث، آن حدیث باز هم مهم، و باز هم عظیم، که گفتم آن را پس از مقدمهاى خواهم آورد، به عنوان تأییدکنندة ارتباط عدالتهاى گوناگون با یکدیگر، و نشاندهندة اینکه براى تحقق «عدالت معیشتى»، حضور اقسام دیگر عدالت نیز ضرورى است، این حدیث است از حضرت امام موسى کاظم(ع):
ـ لایعدل الا من یحسن العدل:۱۰عدالت را اجرا نتواند کرد، مگر کسى که آن را به بهترین وجه اجرا کند. (یا: عدالت را اجرا نتواند کرد، مگر کسى که آن را به بهترین وجه بشناسد.)
این حدیثشریف را به هر دو گونه بالا مىتوان ترجمه کرد. و روشن است و بسیار روشن که مفهوم تعلیمى و تربیتى و سازنده آن تا چه اندازه مهم و بنیادین است:
کسى که عدالت را به بهترین وجه اجرا نکند (و از آن ضعف نشان دهد، یا تبعیض قائل شود، یا از مخالفان عدالتبه هراس افتد…)، نمىتواند «مجرى عدالت» باشد.
کسى که عدالت را به بهترین وجه درک نکند و ابعاد آن را نشناسد و از عدالت تصور کامل و درستى نداشته باشد، و انسان را که هدف اجراى عدالت است درست درک نکرده باشد (و از «حیات ملموس» بیخبر باشد، و بر آثار سقوطآفرین استضعاف و فقر اشراف نداشته باشد)، نمىتواند «مجرى عدالت» باشد، و خلاصه یعنى، مجرى عدالتبودن مشکل است، و «ساخته شدن» مىخواهد…۱۱ و اکنون و در اینجا به عنوان تیمّن و تبرک در شرح این چند حدیثبه مطالبى اشاره مىکنم:
مطلب۱ـ جامعه دینى جامعهاى است که در آن، مقتضیات رشد موجود باشد و موانع رشد مفقود. این سادهترین تعریفى است که براى یک جامعه دینى و قرآنى مىتوان گفت. و پیداست که بنیاد بدلناپذیر ایجاد مقتضیات رشد در جامعه، اجراى عدالت است. جامعهاى که در آن سلامت روانى وجود نداشته باشد، به رشد نمىرسد. و سلامت روانى هنگامى تأمین مىشود که افراد یک جامعه و خانوادهها از «اضطراب» و «ناکامى» و «تعارض» مصون باشند. و رفع اضطراب روانى (که مادر بیماریهاست، و عوامل آن، وجود تنشهایى است که آرامش روحى انسانها را برهم مىزند) و ناکامى (نرسیدن به خواستهها محرومیت)، و تعارض (و انتخابهاى اجبارى)، همه در گرو اجراى عدالت است.
مطلب۲ـ اهمیت عملى هر مکتب به اندازه امکاناتى است که بتواند براى رشد انسانها فراهم سازد. در جهان معاصر با همه دور شدن از آفاق راستین تربیت، به اهمیت تربیت توجه بیشترى شده است. اسلام از آغاز به این حقیقتبسیار مهم توجه داده است، و موانع رشد را محکوم کرده و ناجایز شمرده است، تا بتواند تربیت صحیح را در جامعهها پى افکند.
مطلب۳ـ نخستین مانع رشد روحانى انسان که خاستگاه اصلى رشد کامل انسانى انسان نیز هست، بىاعتقادى است، و سپس بیدادگرى. از این رو در تعالیم دینى، این هر دو امر به عنوان دو رکن شعارهاى هدایت مطرح گشته است:
۱) «اعبدوا الله، مالکم من اله غیره:۱۲ خداى را باور دارید و بپرستید، که جز او هیچ معبودى (که شایسته پرستش باشد) ندارید…
۲) «فاوفوا الکیل والمیزان…:۱۳ در دادوستد، حق هرکس را به طور کامل بدهید (و به عدالت رفتار کنید)…
مطلب۴ـ مشکل مکتبها پس از کسب قدرت، فهم درست مکتب و اجراى درست آن است. از این رو بر درست فهمیدن دین و «تفقه در این» تأکید بسیار شده است، تا مقدمه اجراى درست آن باشد. «تفقه»، به معناى علم فقه اصطلاحى و تحصیل آن نیست، بلکه به معناى فهمیدن درست و جامع و خالص و مرتبط دین و ابعاد آن است. امام على بن ابیطالب(ع) مىفرماید: «ایها الناس، لا خیر فی دین لا تفقّه فیه:۱۴اى مردم، دینى که درست فهمیده نشود (و دینداریى که از روى فهم درست دین نباشد)، هیچ خوبى در آن نیست (و منشأ هیچ خیرى نتواند بود).»
آرى، دینى که درست فهمیده نشود، و دینداریى که از روى بصیرت نباشد، به هیچ خیر و برکت و هدایت و سعادتى منتهى نمىگردد، نه براى فرد و نه براى اجتماع٫ و از شکلهاى درست نفهمیدن دین اینهاست:
۱٫ فهم ارتجاعى دین. ۲٫ فهم التقاطى دین. ۳٫ فهم انحرافى دین.
۴٫ فهم اجزائى دین (فهم احکام دین، بدون فهم اهداف دین؛ مثلا: احکام مالکیت، با چشمپوشى یا بیخبرى از اصل بنیادین عدالت).
۵٫ فهم اشرافى دین (فهم دین از دیدگاه سرمایهدارى و تکاثرگرایى و اترافزدگى، که بر باددهندة همه زمینههاى عدالت و در نتیجه، زمینههاى رشد افراد و در نتیجه، زمینههاى دیندارى و تدین بنیادین مردم و جوانان است).
مطلب۵٫ در راه ایجاد مقتضیات رشد انسانى انسان و رسیدن به تربیت انسانها، فهم زمان نیز اهمیتى بسزا دارد؛ زیرا عالمان و مربیانى که زمان را بشناسند، از تهاجمهاى گوناگون مصون مىمانند و جامعه را مصون مىدارند.۱۵ و چنین عالمان و مربیانى زیر تأثیر جریانهاى ضد عدالت قرار نمىگیرند، و ارزشهاى قرآنى را پاس مىدارند.
مطلب۶٫ شناخت درست انسان و مقام و ارزش و کرامت انسانى نیز در راه تحقق بخشى به تربیت و عدالت نقشى بس مهم دارد. شناخت دینى انسان همان است که در «عهدنامه اشترى» آمده است: «انسانها دو گونهاند: برادران دینى (همکیشان) و برابران نوعى (همنوعان).» و هیچ یک نباید تحقیر گردند یا ستم ببینند. امام على(ع) در جایى دیگر درباره حکومت اسلامى مىفرماید: «حکومتى است که به هیچ کس در آن ستم نرود، نه مسلمان و نه غیر مسلمان».۱۶
مطلب۷٫ اغلب در محیطهاى دینى، اهل دین و اهل دنیا هر دو دم از دین مىزنند و به دنبال کار دینى مىروند. یکى از بزرگترین زیانهایى که به دین مىرسد و فاجعههایى که به بار مىآید، از همین پیشامد است؛ زیرا اهل دنیا مانع اجراى عدالتند. و چون با اهل دین رفیق شوند، آنان را نیز از اجراى عدالتیا اجراى درست و دقیق آن منحرف مىسازند، و از آنجا که این شگرد را در پوششهاى دینى و به نام دین به کار مىبرند و هزینهگذاریهایى را متقبل مىشوند و در پى فرصتیابیهایى برمىآیند و در مشاغلى نفوذ مىیابند، جهت دین را تغییر مىدهند و جهتگیریهاى قرآنى را باطل مىکنند، و مایه اسلام را مىسوزانند و در نتیجه، از جمله نسلهاى آگاه را به بریدگى و ناامیدى مىکشانند. و اگر در این میان کسانى اگرچه از روى ایمان و تعهد و دلسوزى علتها را فراموش کنند، یا به دست فراموشى بسپارند، و براى چاره معلولها بکوشند، معلولها را تثبیت کردهاند….
مطلب۸٫ هرکس خدا را از زندگى انسان بردارد، انسان را نمىشناسد؛ و هرکس عدالت را مهم نشمارد، زندگى را نمىشناسد. و هرکس زندگى را نشناسد، مقصد انسان را در زندگى نمىشناسد. شناخت جامع و کامل از انسان و زندگى و مقصد زندگى، همان شناخت پیامبران است که کاملترین آن در تعالیم قرآن و سنت آمده است. و تا این شناخت نباشد، نمىشود براى انسان کارى کرد، و او را به مسیر «رشد متعالى» راه برد؛ زیرا روشن است که بدون شناخت انسان، راهى را که باید برود و مقصدى را که باید به آن برسد نیز نمىتوان شناخت. پس بدون شناخت انسان، زندگى نیز ناشناخته مىماند، و نیازهاى گوناگون انسانى به درستى معلوم نمىگردد، و نیازهاى کاذب به جاى نیازهاى اصلى مىنشیند، و تفاوت و تبعیض که ضد شناخت انسان و مسائل انسان است (و در تعالیم اسلامى همواره نکوهیده شده است)، رواج مىیابد و فضاى زندگى را تیره و تار مىسازد. بنابراین چنان که در مطلب۶ گفته شد، نخست باید انسان به درستى شناخته شود (یعنى: با انسانشناسى قرآنى شناخته شود)، و معلوم گردد که:
۱٫ در اینجا براى چه آمده است؟ و
۲٫ این زندگى، کدامین مرحله از مراحل هستى اوست؟ و
۳٫ مقصود از گذر، از این گذرگاه و منزل و مرحله چیست؟ و
۴٫ نیازهاى گوناگون او در این زندگى براى رسیدن به مقصد اصلى کدام است؟و
۵٫ مقصد اصلى کجاست؟ و
۶٫ هدف نهایى چیست؟ و
۷٫ آیا بدون رفع نیازهاى او در این زندگى، به مقصد اصلى و هدف نهایى خواهد و مىتواند رسید یا نه؟
پىنوشتها:
۱۱٫ مطلب۱۰، در صفحههاى بعد، نیز ملاحظه شود. رر ۱۲٫ «سوره اعراف»(۷)، آیه۸۵٫ رر ۱۳٫ همان. رر ۱۴٫ «بحار»، ج۷۰ (و از چاپ بیروت، ۶۷)، ص۳۰۷، به نقل از کتاب «المحاسن». رر ۱۵٫ اقتباس از سخن امام صادق(ع) «تحفالعقول». رر ۱۶٫ «کافى»، ج۸، ص۳۲٫
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید