1393/10/20 ۰۸:۰۸
تا عدالت «سیاسى» و «عدالت قضایى» و «عدالت اجتماعى»… در جامعهاى و در زندگى مردمى تحقق نیابد و دست نفوذداران مالى از تملک اموال تکاثرى و تصرفهاى شادخوارانه اترافى بریده نشود، عدالت معیشتى در زندگى تودهها تحقق نخواهد یافت؛ زیرا که جمع میان دو ضد ممکن نیست. نمىشود هم تکاثر باشد و هم عدالت. در اینجا تعلیمى از امام على بن ابىطالب(ع) رسیده است، قاطع و تندرآسا:
ـ لایحمل الناس على الحق، الا من ورعهم عن الباطل:۶ تنها کسى مىتواند مردمان را به «راه حق» وادارد، که آنان را از «راه باطل» بازداشته باشد.
این تعلیم قاطع، فریاد واقعیت است در ذات لحظهها، و خروش حقیقت است در تبلور فجرها و شفقها… آرى، تا مردمى به راه باطل روند چگونه مىتوان آنان را به راه حق باز آورد؟ نخست ترک باطل، سپس روىآورى به حق. در زندگى و معیشت، تکاثر (افزونخواهى و نازش به افزوندارى) و اتراف (شادخوارى و ریختوپاشهاى بیدردانه اشرافى)، «باطل» است، و عدالت و برخوردارى همگان از مواهب حیات و اجتماع، «حق» است و تا باطل (تکاثر و اتراف) از میان نرود، حق (عدالت و انصاف)، جایگزین آن نمىشود. و این منشور چنان که نقل شد، سخن آموزنده و تعلیم زندگیساز، و آموزه حیاتآفرین، و حکمت عملى تعالىبخش پیشواى مجسم حق و عدل است، و در میزان تربیت اجتماعى و ساختن جامعه قرآنى، و استواردارى مردمان و ساماندهى به حیات انسان و نشر رشد و تربیت در آفاق زندگى زندگان بیمانند است؛ یعنى نمىتوان به راهى دیگر رفت و چیزى دیگر را جایگزین آن ساخت، و به همان هدف (حذف باطل و ظلم، و بسط حق و عدل) دست یافت. و روشن است که ستون فقرات زندگى سالم و قابل رشد در هر اجتماع، اجراى عدالت است.
و این مطلب که گفتیم، دو حدیثیادشده (حدیث صادقى و حدیث کاظمى)، اقسام دیگر عدالت را نیز به گونهاى در بر مىگیرند، با حدیثى دیگر، حدیثى عظیم و باز هم عظیم و با تعلیمى تکاندهنده و بیدارىآفرین، تأیید مىشود؛ حدیثى آموزنده که به طور دقیق ناظر به همین موضوعات است، و از آوردن آن، در این نوشتار پس از مقدمهاى چشم نمىپوشم. این جانب از پارهاى نظریات متفکران شرقى و غربى قدیم و جدید، و صاحبنظران حقوقى و اجتماعى و اقتصادى بىاطلاع نیست و مىتواند آنها را که ملاک همه هم در اختیار است و به مطالعه آنها نیز مىپردازد، در نوشتههاى خویش بیاورد و مورد بررسى قرار دهد، لیکن من مىکوشم تا بر شالوده احساس تکلیف و اداى وظیفه چیزى بنویسم، نه امورى و اهدافى دیگر. از این رو (به جز اصلى مهم که در آغاز در مورد ارزش قطعى تعالیم معصوم(ع)، درباره شناخت و هدایت و نجات و تربیتبدان اشاره کردم)، از سه جهتبه ذکر احادیث در این مباحث و نوشتارها مىپردازم:
۱ـ مغفول بودن این گونه احادیث و تعالیم که بیشتر مغفول و مجهول ماندهاند، و مورد نظر جدى، و تعمقى درخور، قرار نمىگیرند. حتى در نوشتارها و گفتارها و بحثها و پژوهشهاى فاضلان و استادان و فقیهان و عالمان و متفکران و مؤلفان شیعى و ایرانى این روزگار، که نیاز جهان انسانى به جز عرصه انقلاب را به این حقایق حس مىکنند، و باید (به فرموده حضرت صدیقه کبرى، فاطمه زهرا(س)): «بلغاؤه الى الامم» باشند، و این همه را به گوش جهانیان، دست کم حقجویان و حقگویان و عدالتطلبان جهان و متخصصان این مسائل و کارشناسان مشکلات بشرى و انقلابیون ملتها برسانند.
۲ـ تنهایى گروههایى از جوانان و انسانهاى محروم و مستضعف جوامع مسلمین، که از این تعالیم نجاتبخش و از این احادیث رهایىآفرین و از این انسانیتهاى ژرف، و از این هدایتهاى زندگیساز بىاطلاعند. و چه بسا در کشاکش رخدادهایى ارزشمندترین گوهر حیات انسانى و سرمایه ابدى، یعنى استوارى در باور و پایدارى در کردار (ایمان و عمل صالح) را از دستبدهند که خدا نیاورد که تأسفى از این بالاتر نخواهد بود.
۳ـ ضرورت تکلیفى نشر این تعالیم و حقایق، تا مردمان از همه طبقات بدانند که تعالیم معصومین(ع) (که پیروى از آن تعالیم، فصل مقوّم باورهاى شیعى به مبناى قرآنى و آیین محمدى و تداوم فاطمى و تعالیم علوى و جعفرى است)، چه حقایقى مهم و تعالیمى ناشناخته دارد، که بهترین هنگام مطرح ساختن آنها هم اکنون است؛ هم اکنون که جامعه ما خود را به پیروى از معصومین(ع) منتسب مىدارد. و به یقین نشر این تعالیم و احادیث، در میان تودهها به ویژه نسلهاى جوان، و فرهیختگان گوناگون اجتماع دربردارنده فایدههایى بسیار است، از جمله:
۱٫ نگهداشتحیثیت متعالى دین خدا، و صیانت هیمنه ارزشهاى تعالىآفرین «الهىانسانى» آن.
۲٫ پایدارى مسلمانان بر ایمان و عمل صالح، با اطلاع یافتن از ابعاد تعالیم دین و ارزشهاى حیاتى این تعالیم.
۳٫ زنده گشتن ذهنیت عدالتخواهى در جامعه اسلامى و تکلیف شرعى به شمار آمدن آن؛ چنان که قطعاً تکلیف شرعى است تا همه، در هرجا و مقام، در پى تحقق عدالتباشند و با موانع به هرگونه درافتند.
۴٫ روى آوردن غیرمسلمانان منصف به پذیرش این ارزشها و تعالیم، و بهرهمند گشتن از حقایق دین خدا.
۵٫ مأیوس شدن بیگانگان و بیگانهگرایان از سست کردن ایمان مردم، به ویژه جوانان…
۶٫ گرویدن کسانى، براى اجراى عدالت، به طلوع فجر و فوران سپیده و از خواب گران برخاستن، و تشعشع خونین پیکرهاى شهیدان را که هنوز جامعه، گاه و گاه، هزار و بیش از هزار آنان را تشییع مىکند پیامى رعدآسا و لرزهافکن دانستن…
درباره هریک از این شش فایده مهم مىتوان توضیحاتى آورد، لیکن به رعایت اختصار و اقتضا، از آن همه مىگذرم و تنها درباره فایده دوم (پایدارى مسلمانان بر ایمان و عمل صالح)، توضیحى کوتاه مىآورم که چه بسا اشارهاى به آن لازم باشد.
اهتمام به نگاه دارى زمینههاى ایمانى و اصول اعتقادى مردمان، به ویژه نسلهاى جوان، امرى است در مرتبه اهم تکالیف. و چه بسا در زمانهایى این تکلیف از راه نوشته و کتاب انجام پذیرد؛ یعنى کتابهایى و نوشتههایى بتوانند در نگهداشت ایمان مردم و باور نسلها (به ویژه آن دسته از جوانان یا کسانى دیگر، که چیز چندانى از حقایق دین و تعالیم معصومین(ع) و خواستههاى آن بزرگواران در تربیت فرد و ساختن جامعه و اجراى اسلام نمىدانند، و در معرض انواع افکار مسموم و مسمومکننده و عوامل تضعیف اعتقاد قرار دارند)، ۷ اثرى داشته باشند.
استاد بزرگ محدثان شیعه، شیخ ابوجعفر صدوق (م: ۳۸۱ق)، در کتاب «اکمالالدین» با سند حدیثى نقل کرده است از طریق امام جعفر صادق(ع)، از پدران بزرگوار خود، از پیامبر اکرم(ص) که آن حضرت به امام امیرالمؤمنین على بن ابىطالب(ع) چنین فرمود:
ـ یا على، و اعلم انّ اعجب الناس ایماناً و اعظمهم یقیناً، قوم یکونون فی آخرالزمان، لم یلحقوا النبی، و حجب عنهم الحجه، فآمنوا بسواد على بیاض:۸ اى على، بدان که مردمى در آخرالزمان خواهند آمد که داراى شگفتانگیزترین ایمانها و استوارترین یقینها هستند؛ مردمى که پیامبر را ندیدهاند و حجت خدا نیز از نظر آنان پنهان است، با وجود این از راه نوشته و کتاب (خطى سیاه بر کاغذى سپید)، ایمان مىآورند (و بر ایمان خود به دین اسلام ثابت مىمانند).
روشن است که «سواد على بیاض: خطى سیاه بر کاغذى سپید»، همان کتاب و نوشته است، و «باء» در «بسواد»، به احتمال بسیار غالب، براى «سببیت» است؛ یعنى عامل ایمان آوردن و معتقد گشتن و ایمان خویش را محفوظ نگاه داشتن و بر سر اعتقادات دینى خود پایدار ماندن آنان، همان کتابهاى درست دینى است. و این حدیث شریف بیدارگر و همتبخش، در جاى خود از معجزات است؛ زیرا که وصفیت «عصر غیبت»، از ۱۴۰۰ سال پیش گفته شده و ترسیم گشته است. و آیا کتابهایى هست که چنین کارى بکند؟ و به گفته تاگور: «کار خورشید شامگاهى را بر عهده گیرد»۹ و فروغ ایمان را در جانها زنده نگاه بدارد؟ امید است این گونه کتابها بسیار نوشته شود و ارزان در دسترس جوانها قرار گیرد، و داراى شرایطى چند باشد، از جمله:
۱) نویسندگانى معتقد و متعهد، عالم و با صلاحیت، آگاه از کل محتواى دست اول اسلام و سیره عملى پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) و آشنا با مقتضاهاى زمان.
۲) سبکى متناسب با انسان امروز و زندگى امروز (و حیات ملموس).
۳) استنادى قوى به حقایق کتاب و سنت که به نص سخن پیامبر اکرم(ص) در حدیث متواتر «ثقلین» دو عامل اصلى و توأمان رشد و تربیت و هدایت و سعادتمند…
پىنوشتها:
۶٫ «وسائل الشیعه»، ج۱۸، ص۱۵۵٫
۷٫ مطلب۱۴، در صفحههاى بعد ملاحظه شود.
۸٫ «اکمالالدین»، ج۱، ص۴۰۵، نیز «بحارالانوار»، ج۵۲، ص۱۲۵٫
۹٫ «خورشید شامگاهى گفت: کیست که کار مرا بر عهده گیرد؟»، از «تا گور» «کتاب هفته»، شماره۱۰٫
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید