تعریف «عدالت‏»از زبان امام صادق(ع) / استاد محمدرضا حکیمى ـ بخش دوم

1393/10/20 ۰۸:۰۸

تعریف «عدالت‏»از زبان امام صادق(ع) / استاد محمدرضا حکیمى ـ بخش دوم

تا عدالت «سیاسى‏» و «عدالت قضایى‏» و «عدالت اجتماعى‏»… در جامعه‏اى و در زندگى مردمى تحقق نیابد و دست نفوذداران مالى از تملک اموال تکاثرى و تصرفهاى شادخوارانه اترافى بریده نشود، عدالت معیشتى در زندگى توده‏ها تحقق نخواهد یافت؛ زیرا که جمع میان دو ضد ممکن نیست. نمى‏شود هم تکاثر باشد و هم عدالت. در اینجا تعلیمى از امام على بن ابى‏طالب(ع) رسیده است، قاطع و تندرآسا:

 

 

 

تا عدالت «سیاسى‏» و «عدالت قضایى‏» و «عدالت اجتماعى‏»… در جامعه‏اى و در زندگى مردمى تحقق نیابد و دست نفوذداران مالى از تملک اموال تکاثرى و تصرفهاى شادخوارانه اترافى بریده نشود، عدالت معیشتى در زندگى توده‏ها تحقق نخواهد یافت؛ زیرا که جمع میان دو ضد ممکن نیست. نمى‏شود هم تکاثر باشد و هم عدالت. در اینجا تعلیمى از امام على بن ابى‏طالب(ع) رسیده است، قاطع و تندرآسا:

ـ لایحمل الناس على الحق، الا من ورعهم عن الباطل:۶ تنها کسى مى‏تواند مردمان را به «راه حق‏» وادارد، که آنان را از «راه باطل‏» بازداشته باشد.

این تعلیم قاطع، فریاد واقعیت است در ذات لحظه‏ها، و خروش حقیقت است در تبلور فجرها و شفقها… آرى، تا مردمى به راه باطل روند چگونه مى‏توان آنان را به راه حق باز آورد؟ نخست ترک باطل، سپس روى‏آورى به حق. در زندگى و معیشت، تکاثر (افزون‌خواهى و نازش به افزون‌دارى) و اتراف (شادخوارى و ریخت‏وپاشهاى بی‌دردانه اشرافى)، «باطل‏» است، و عدالت و برخوردارى همگان از مواهب حیات و اجتماع، «حق‏» است و تا باطل (تکاثر و اتراف) از میان نرود، حق (عدالت و انصاف)، جایگزین آن نمى‏شود. و این منشور چنان که نقل شد، سخن آموزنده و تعلیم زندگی‌ساز، و آموزه حیات‏آفرین، و حکمت عملى تعالى‏بخش پیشواى مجسم حق و عدل است، و در میزان تربیت اجتماعى و ساختن جامعه قرآنى، و استواردارى مردمان و سامان‏دهى به حیات انسان و نشر رشد و تربیت در آفاق زندگى زندگان بی‌مانند است؛ یعنى نمى‏توان به راهى دیگر رفت و چیزى دیگر را جایگزین آن ساخت، و به همان هدف (حذف باطل و ظلم، و بسط حق و عدل) دست ‏یافت. و روشن است که ستون فقرات زندگى سالم و قابل رشد در هر اجتماع، اجراى عدالت است.

و این مطلب که گفتیم، دو حدیث‏یادشده (حدیث صادقى و حدیث کاظمى)، اقسام دیگر عدالت را نیز به گونه‏اى در بر مى‏گیرند، با حدیثى دیگر، حدیثى عظیم و باز هم عظیم و با تعلیمى تکان‏دهنده و بیدارى‏آفرین، تأیید مى‏شود؛ حدیثى آموزنده که به طور دقیق ناظر به همین موضوعات است، و از آوردن آن، در این نوشتار پس از مقدمه‏اى چشم نمى‏پوشم. این جانب از پاره‏اى نظریات متفکران شرقى و غربى قدیم و جدید، و صاحب‌نظران حقوقى و اجتماعى و اقتصادى بى‏اطلاع نیست و مى‏تواند آنها را که ملاک همه هم در اختیار است و به مطالعه آنها نیز مى‏پردازد، در نوشته‏هاى خویش بیاورد و مورد بررسى قرار دهد، لیکن من مى‏کوشم تا بر شالوده احساس تکلیف و اداى وظیفه چیزى بنویسم، نه امورى و اهدافى دیگر. از این رو (به جز اصلى مهم که در آغاز در مورد ارزش قطعى تعالیم معصوم(ع)، درباره شناخت و هدایت و نجات و تربیت‏بدان اشاره کردم)، از سه جهت‏به ذکر احادیث در این مباحث و نوشتارها مى‏پردازم:

۱ـ مغفول بودن این گونه احادیث و تعالیم که بیشتر مغفول و مجهول مانده‏اند، و مورد نظر جدى، و تعمقى درخور، قرار نمى‏گیرند. حتى در نوشتارها و گفتارها و بحثها و پژوهشهاى فاضلان و استادان و فقیهان و عالمان و متفکران و مؤلفان شیعى و ایرانى این روزگار، که نیاز جهان انسانى به جز عرصه انقلاب را به این حقایق حس مى‏کنند، و باید (به فرموده حضرت صدیقه کبرى، فاطمه زهرا(س)): «بلغاؤه الى الامم‏» باشند، و این همه را به گوش جهانیان، دست کم حق‌جویان و حق‌گویان و عدالت‏طلبان جهان و متخصصان این مسائل و کارشناسان مشکلات بشرى و انقلابیون ملتها برسانند.

۲ـ تنهایى گروههایى از جوانان و انسانهاى محروم و مستضعف جوامع مسلمین، که از این تعالیم نجات‌بخش و از این احادیث رهایى‏آفرین و از این انسانیتهاى ژرف، و از این هدایتهاى زندگی‌ساز بى‏اطلاعند. و چه بسا در کشاکش رخدادهایى ارزشمندترین گوهر حیات انسانى و سرمایه ابدى، یعنى استوارى در باور و پایدارى در کردار (ایمان و عمل صالح) را از دست‏بدهند که خدا نیاورد که تأسفى از این بالاتر نخواهد بود.

۳ـ ضرورت تکلیفى نشر این تعالیم و حقایق، تا مردمان از همه طبقات بدانند که تعالیم معصومین(ع) (که پیروى از آن تعالیم، فصل مقوّم باورهاى شیعى به مبناى قرآنى و آیین محمدى و تداوم فاطمى و تعالیم علوى و جعفرى است)، چه حقایقى مهم و تعالیمى ناشناخته دارد، که بهترین هنگام مطرح ساختن آنها هم اکنون است؛ هم اکنون که جامعه ما خود را به پیروى از معصومین(ع) منتسب مى‏دارد. و به یقین نشر این تعالیم و احادیث، در میان توده‏ها به ویژه نسلهاى جوان، و فرهیختگان گوناگون اجتماع دربردارنده فایده‏هایى بسیار است، از جمله:

۱٫ نگهداشت‏حیثیت متعالى دین خدا، و صیانت هیمنه ارزشهاى تعالى‏آفرین «الهى‏انسانى‏» آن.

۲٫ پایدارى مسلمانان بر ایمان و عمل صالح، با اطلاع یافتن از ابعاد تعالیم دین و ارزشهاى حیاتى این تعالیم.

۳٫ زنده گشتن ذهنیت عدالت‌خواهى در جامعه اسلامى و تکلیف شرعى به شمار آمدن آن؛ چنان که قطعاً تکلیف شرعى است تا همه، در هرجا و مقام، در پى تحقق عدالت‏باشند و با موانع به هرگونه درافتند.

۴٫ روى آوردن غیرمسلمانان منصف به پذیرش این ارزشها و تعالیم، و بهره‏مند گشتن از حقایق دین خدا.

۵٫ مأیوس شدن بیگانگان و بیگانه‏گرایان از سست کردن ایمان مردم، به ویژه جوانان…

۶٫ گرویدن کسانى، براى اجراى عدالت، به طلوع فجر و فوران سپیده و از خواب گران برخاستن، و تشعشع خونین پیکرهاى شهیدان را که هنوز جامعه، گاه و گاه، هزار و بیش از هزار آنان را تشییع مى‏کند پیامى رعدآسا و لرزه‏افکن دانستن…

درباره هریک از این شش فایده مهم مى‏توان توضیحاتى آورد، لیکن به رعایت اختصار و اقتضا، از آن همه مى‏گذرم و تنها درباره فایده دوم (پایدارى مسلمانان بر ایمان و عمل صالح)، توضیحى کوتاه مى‏آورم که چه بسا اشاره‏اى به آن لازم باشد.

اهتمام به نگاه دارى زمینه‏هاى ایمانى و اصول اعتقادى مردمان، به ویژه نسلهاى جوان، امرى است در مرتبه اهم تکالیف. و چه بسا در زمانهایى این تکلیف از راه نوشته و کتاب انجام پذیرد؛ یعنى کتابهایى و نوشته‏هایى بتوانند در نگهداشت ایمان مردم و باور نسلها (به ویژه آن دسته از جوانان یا کسانى دیگر، که چیز چندانى از حقایق دین و تعالیم معصومین(ع) و خواسته‏هاى آن بزرگواران در تربیت فرد و ساختن جامعه و اجراى اسلام نمى‏دانند، و در معرض انواع افکار مسموم و مسموم‏کننده و عوامل تضعیف اعتقاد قرار دارند)، ۷ اثرى داشته باشند.

استاد بزرگ محدثان شیعه، شیخ ابوجعفر صدوق (م: ۳۸۱ق)، در کتاب «اکمال‌الدین‏» با سند حدیثى نقل کرده است از طریق امام جعفر صادق(ع)، از پدران بزرگوار خود، از پیامبر اکرم(ص) که آن حضرت به امام امیرالمؤمنین على بن ابى‏طالب(ع) چنین فرمود:

ـ یا على، و اعلم انّ اعجب الناس ایماناً و اعظمهم یقیناً، قوم یکونون فی آخرالزمان، لم یلحقوا النبی، و حجب عنهم الحجه، فآمنوا بسواد على بیاض:۸ اى على، بدان که مردمى در آخرالزمان خواهند آمد که داراى شگفت‏انگیزترین ایمانها و استوارترین یقین‌ها هستند؛ مردمى که پیامبر را ندیده‏اند و حجت ‏خدا نیز از نظر آنان پنهان است، با وجود این از راه نوشته و کتاب (خطى سیاه بر کاغذى سپید)، ایمان مى‏آورند (و بر ایمان خود به دین اسلام ثابت مى‏مانند).

روشن است که «سواد على بیاض: خطى سیاه بر کاغذى سپید»، همان کتاب و نوشته است، و «باء» در «بسواد»، به احتمال بسیار غالب، براى «سببیت‏» است؛ یعنى عامل ایمان آوردن و معتقد گشتن و ایمان خویش را محفوظ نگاه داشتن و بر سر اعتقادات دینى خود پایدار ماندن آنان، همان کتابهاى درست دینى است. و این حدیث ‏شریف بیدارگر و همت‏بخش، در جاى خود از معجزات است؛ زیرا که وصفیت «عصر غیبت‏»، از ۱۴۰۰ سال پیش گفته شده و ترسیم گشته است. و آیا کتابهایى هست که چنین کارى بکند؟ و به گفته تاگور: «کار خورشید شامگاهى را بر عهده گیرد»۹ و فروغ ایمان را در جانها زنده نگاه بدارد؟ امید است این گونه کتابها بسیار نوشته شود و ارزان در دسترس جوانها قرار گیرد، و داراى شرایطى چند باشد، از جمله:

۱) نویسندگانى معتقد و متعهد، عالم و با صلاحیت، آگاه از کل محتواى دست اول اسلام و سیره عملى پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) و آشنا با مقتضاهاى زمان.

۲) سبکى متناسب با انسان امروز و زندگى امروز (و حیات ملموس).

۳) استنادى قوى به حقایق کتاب و سنت که به نص سخن پیامبر اکرم(ص) در حدیث متواتر «ثقلین‏» دو عامل اصلى و توأمان رشد و تربیت و هدایت و سعادتمند…

 

پى‏نوشتها:

۶٫ «وسائل الشیعه‏»، ج‏۱۸، ص‏۱۵۵٫

۷٫ مطلب‏۱۴، در صفحه‏هاى بعد ملاحظه شود.

۸٫ «اکمال‏الدین‏»، ج‏۱، ص‏۴۰۵، نیز «بحارالانوار»، ج‏۵۲، ص‏۱۲۵٫

۹٫ «خورشید شامگاهى گفت: کیست که کار مرا بر عهده گیرد؟»، از «تا گور» «کتاب هفته‏»، شماره‏۱۰٫

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: