گفت‌وگو با عبدالحسین آذرنگ به مناسبت تجدید چاپ كتاب «تاریخ ترجمه در ایران»

1400/9/16 ۰۸:۵۸

گفت‌وگو با عبدالحسین آذرنگ به مناسبت تجدید چاپ كتاب «تاریخ ترجمه در ایران»

نقش ترجمه متون دیگر به زبان رسمی كشور، موضوع مهمی است كه گستره وسیعی از علوم انسانی و هنر تا علوم دقیقه و مناسبات میان كشور‌ها و... را در بر می‌گیرد. در این زمینه گرچه در كتاب‌ها و جراید دیده و خوانده‌ایم اما هنوز آن‌طوركه شایسته است به مساله پرداخته نشده.

غنای زبان و فرهنگ در گرو ارج نهادن به «ترجمه» است

زهره حسین‌زادگان: نقش ترجمه متون دیگر به زبان رسمی كشور، موضوع مهمی است كه گستره وسیعی از علوم انسانی و هنر تا علوم دقیقه و مناسبات میان كشور‌ها و... را در بر می‌گیرد. در این زمینه گرچه در كتاب‌ها و جراید دیده و خوانده‌ایم اما هنوز آن‌طوركه شایسته است به مساله پرداخته نشده. یكی از آثاری كه مساله ترجمه و سیر آن در ایران را دستمایه قرار داده، كتاب «تاریخ ترجمه در ایران» اثر عبدالحسین آذرنگ است كه تاكنون چند نوبت منتشر شده و به تازگی چاپ جدیدی از آن به بازار آمده است. با این نویسنده، مترجم، پژوهشگر و ویراستار كه در شورای علمی ایران هم عضویت دارد، درباره كتابش و نیز اهمیت ترجمه در فرهنگ گفت‌وگو كردیم.

*******

برای شروع گفت‌وگو به نظرم می‌رسد بهتر است با خود مفهوم «ترجمه» در نگاهِ شما شروع كنیم. چیزی كه این كتاب بر آن تاكید دارد.

در ابتدا اجازه بدهید بگویم چرا این كتاب را نوشتم. من در حوزه مسائل نظری نشر و ویرایش كار می‌كنم كه قسمتی از آن به تاریخ نشر مربوط می‌شود. وقتی شروع به مطالعه درخصوص تاریخ نشر كردم، به نقطه‌ای رسیدم كه به نظرم نكته خیلی ساده‌ای است؛ ولی ظاهرا كسی به آن توجه نكرده یا من ندیده‎ام. سرچشمه اندیشه‌ها و دانسته‌های‌مان دو چیز بیشتر نیست؛ یا از تحقیق و تالیف است یا از ترجمه. جز اینها سرچشمه دیگری نیست كه‌ دانسته‎ها و اطلاعات‌مان از آنها گرفته شده باشد. مطابق آمار انجمن بین‌المللی ناشران‎، كشورهای در حال توسعه، میانگین انتشارا‌ت‌شان 60 درصد ترجمه است و 40 درصد تالیف. یعنی ترجمه بر تالیف غلبه دارد. از این گذشته، اثر تالیفی كه از منابع خارجی استفاده نكرده باشد، اثر معتبری به شمار نمی‌آید، پس برای تالیف به ترجمه هم نیاز داریم. از این گذشته، در كدام حوزه علمی و معرفتی نظریه‌ها و فرضیه‌هایی هست كه ترجمه نشده باشد؟ خانم حسین‌زادگان، خود شما جامعه‌شناسید. كدام‌یك از نظریه‌ها و فرضیه‌های حوزه شما ترجمه‏ای نیستند؟ شما از طریق ترجمه با این نظریه‌ها آشنا شده‌اید. در سایر علوم هم همین‌طور. در فیزیك، شیمی و سایر رشته‎های علوم محض و عملی. بنابراین، ترجمه بخش عمده تفكرات، اندیشه‌ها، تاملات‌، تالیفات و بسیاری از فعالیت‎های دیگر ما را تشكیل می‌دهد. این بود كه رفتم سراغ تاریخ ترجمه. البته مایلم همین‌جا تاكید كنم كه هیچ ادعایی هم در این زمینه ندارم. اساسا تدوین تاریخ ترجمه كار یك تن و چندین و چند تن نیست. این، پروژه‎ای ملی است و شمار بسیاری باید همكاری و كمك كنند تا به سرانجامی برسد. در مقدمه این كتاب و در مصاحبه‌های مختلف این نكته را یادآور شده‎ام. «تاریخ ترجمه در ایران» تا زمان قاجار است و به دوره بعد از قاجار نپرداخته است. از من بارها پرسیده‎اند چرا ادامه نمی‌دهی؟ ادامه این كار مستلزم این است كه بتوانم همه كتاب‎ها، روزنامه‌ها، مجله‌های عصر پهلوی اول و دوم و مواد منتشرشده دیگر را ببینم. اینها را كجا ببینم؟ اگر بخواهم از مجله‌های كتابخانه‌ها استفاده كنم، مگر روزی چندتا مجله و روزنامه به من می‌دهند كه ببینم؟ حجم مطلب به قدری زیاد است كه بررسی آنها از عهده یك تن خارج است. اگر بخواهم به دیدن چند منبع در روز اكتفا كنم، سال 3500 هم این كار تمام نمی‌شود. برای انجام طرح ملی مشاركت گسترده لازم است. دوره پهلوی اول حتی كتابشناسی مدون هم ندارد. انتشار كتابشناسی ملی از 1333 شمسی آغاز شد و از 1300 تا 1333 منابع منتشرشده به دقت شناسایی نشده‌اند. از 1333 است كه رد كتاب‎های ترجمه و منتشر شده را می‌توان دنبال كرد. فهرست مدون و مطمئن پایه اصلی كار است. اگر جاهایی مثل كتابخانه ملی و كتابخانه‌های بزرگ كمك نكنند، تكمیل تاریخ ترجمه، عملی نیست. مقصودم این نیست كه این كار را من انجام بدهم، مطلقا. حاضرم در این راه همكاری داشته باشم. اگر كتابخانه ملی امكانات دراختیار بگذارد، همكارانی تعیین كند و اسم آنها هم روی اثر بیاید، می‎توان جلدهای تكمیلی را به انجام رساند. درهرحال، مایلم بر این نكته تاكید اكید كنم تا تاریخ ترجمه مدون و نوشته نشود، نمی‌توانیم سیر، مسیر و تاثیرهای بسیاری از اندیشه‌های‌مان را بشناسیم و دنبال كنیم.

آیا ضرورت و اهمیت كتاب در همین جنبه است؟

برای تاریخ تحول فكری در ایران، به‎ویژه در عصر جدید، اول باید رفت سراغ تاریخ ترجمه. بررسی تاریخ ترجمه هم مستلزم این است كه عده‎ای زبان‌دان ترجمه‌ها را با اصل‌شان در زبان‌های مختلف تطبیق بدهند. این هم كار یك نفر و چند نفر نیست. باید صورتی دراختیار داشته باشیم از ترجمه‌ها و بالاخص ترجمه‌های شاخص. عده‌ای زبان‌دان و ویراستار باید ترجمه‎ها را با اصل آنها مطابقت بدهند و وضعیت ترجمه‌های شاخص در دوره‎های زمانی مختلف مشخص شود. بعد از این مرحله است كه در حوزه مطالعات ترجمه، بررسی ترجمه‎ها از جنبه‎های مختلف آغاز می‌شود. به این سبب است كه عرض كردم تدوین تاریخ ترجمه در ایران پروژه‎ای ملی است. نهادهایی كه امكانات دراختیار دارند اگر كمك نكنند، نمی‌توان این تاریخ را به نحو مطلوب تدوین كرد.

فرمودید مشكل در دوره پهلوی اول، نبود منابع كتابشناسی است. مگر این در دوره قاجار هم صدق نمی‌كند؟ چطور پس توانستیم تاریخ ترجمه را تا آن زمان دنبال كنیم؟ آیا حجم آنها كمتر بود؟

هم حجم كتاب‌ها كمتر بود و هم از قضا اطلاعات درباره‌شان بیشتر بود. اطلاعاتی كه درباره كتاب‌های دوره قاجار داریم بیش از كتاب‌های دوره پهلوی اول است.

هنوز به مفهوم خود ترجمه نرسیدیم. شما با شروع تحقیق درباره تاریخ نشر رفتید سراغ تاریخ ترجمه. از خیلی‌ها شنیدم كه تاریخ ترجمه مگر تا قبل از اینكه كتابی منتشر شود، معنا داشته است. تاریخ ترجمه در دوران باستان خودش می‌تواند معنایی دور از ذهن برای مخاطب داشته باشد.

ظاهرا آن دوستان كتاب را نخوانده‎اند و نخوانده اظهارنظر كرده‎اند. در كتاب گفته شده كهن‌ترین آثاری كه ما در ترجمه داریم یكی هم كتیبه بسیار مهم بیستون است كه به سه زبان ترجمه شده است. از این گذشته، زبان رایج در دوره هخامنشی، در واقع زبان اداری و زبان میانجی - یعنی لینگوا فرانكا- زبان آرامی ‌بود. آموختن این زبان كه در منطقه گسترده‎ای رواج داشت، ساده هم بود. اسناد دولتی، فرمان‎های شاهی، دستورهای حكومتی به زبان آرامی ترجمه و به سراسر امپراتوری هخامنشی فرستاده‌ می‌شد. مترجمانی اینها را ترجمه می‌كردند. فرمان‌ها و احكام دولتی حتما باید از دقت لازم برخوردار می‌بود، جز اینكه ترجمه می‌شد و مترجم‌ها امین و دقیق بودند، كسانی هم بر ترجمه‌ها نظارت می‌كردند كه عینا همان دستور و فرمان شاه و حكومت باشد كه برای فلان ساتراپ یا فرماندار فرستاده می‌شود. در آن دوره هم ترجمه وجود داشته و هم كار دیگری كه ما امروز به آن «ویرایش» می‎گوییم. خود كتیبه بیستون جز اینكه سند كهنی است برای ترجمه، سند كهنی برای ویرایش هم هست. اگر روزی تاریخ ویرایش را بنویسیم كه نگارش آن را بنده و همكارانم شروع كرده‎ایم، به این پیشینه باید بیشتر و دقیق‌تر بپردازیم. در دوره اشكانیان نشانه‎هایی از ترجمه هست، اگرچه نه چندان زیاد. در دوره ساسانیان آثار بسیار زیادی به زبان پهلوی ترجمه شده است، از هندی، یونانی، سریانی و زبان‌های دیگر. این عصر از لحاظ ترجمه بسیار غنی، پربار و شایسته بررسی‎های گسترده است.

شما چه عاملی را عامل رونق فرهنگی و رونق ترجمه در عصر ساسانی می‌دانید؟

به‌طور كلی و به عنوان قاعده‎ای شناخته‌شده، تمدن‌ها و فرهنگ‌هایی كه در حال رشد بوده‎اند از ترجمه استقبال می‌كرده‌اند و از ترجمه هراسی نداشته‌اند؛ هنوز هم همین‌طور است. در ترجمه بسیاری از جنبه‌های فكری و فرهنگی از یك محیط به محیط دیگر منتقل می‌شود. اگر فرهنگ و تمدنی در حال رشد و توسعه باشد، قدرت جذب و هضم اندیشه‌های مختلف را دارد و بنابراین، از اندیشه‎های دیگر نمی‌هراسد و به همین سبب ترجمه هم رونق پیدا می‌كند. زمانی كه فرهنگی، تمدنی یا جامعه‌ای در و دروازه‎هایش را می‎بندد و در حالت سكون و ركود قرار می‎گیرد، از ترجمه هم می‌ترسد. ساسانیان در دوره‌ای از حكومت‌شان اطمینان به نفس یافته بودند، موقعی كه قدرتمند و ثروتمند شده بودند. دامنه حكومت‌شان گسترش داشت، از اندیشه‌های مختلف استقبال می‌كردند و از آنها بیمی نداشتند. درنتیجه، منابع بسیاری ترجمه شد، مثلا كلیله‌ودمنه كه ماجرای ساده‌ای ندارد. كسی را از ایران آن روز فرستاده‎اند به هند كه افسانه‌ها و حكایت‌های هندی را جمع‌آوری كند و بیاورد و ترجمه شود. ترجمه كلیله‌ودمنه از هندی به فارسی میانه، در عین حال كوششی سترگ در راه سازگاری فرهنگی هم هست. نمونه‌های دیگری هم هست كه در كتاب «تاریخ ترجمه در ایران» به آنها اشاره شده است. در دوره بعد از فتوحات اسلامی و كشورگشایی عرب‎ها كه تمدن تازه‎ای می‌خواست شكل بگیرد، دوره جدیدی در ترجمه از زبان‎های مختلف به زبان عربی آغاز شد كه از آن با عنوان «نهضت ترجمه» یاد شده است. پس از دوره فتوحات، ثروت‎های هنگفتی به چنگ آمد، داد‌و‌ستد و بازرگانی رونق گرفت، اقتصاد فعال شد و آمد‌ورفت و حمل كالا و مسافر در منطقه جغرافیایی پهناوری امكان‎پذیر شد و اینها به سهم خود از عامل‎های فرهنگ‌آفرین و تمدن‎ساز بود. ساختن تمدن و فرهنگ و پرداختن به مبناهای فكری آنها، علم، فن، تخصص، تجربه و مهارت لازم دارد. بنابراین، شروع كردند به ترجمه منابع سریانی، یونانی، ایرانی، هندی و درنتیجه «نهضت ترجمه» شكل گرفت و پایه‌های تمدن جدیدی گذاشته شد كه در تاریخ تمدن به آن «دوره تمدن اسلامی» می‌گویند؛ تمدنی كه حدود 5 قرن، تا دوره حملات مغول‏ها، عمر كرد.

آیا دوره مغول هم همین‌طور بوده؟ شما در كتاب‌تان از شكوفایی ترجمه در دوره مغول یاد كردهاید.

بله، از دیدگاه ترجمه دوره مهمی بود. یكی، دو تن از خانم‌هایی كه استاد دانشگاه هستند، در این زمینه كتاب نوشته‌اند و دارند كار می‌كنند و به نتایج تازه‎ای هم رسیده‎اند. دوره مغول طبعا با دوره عرب‎ها تفاوت دارد اما اشتراكاتی هم میان آنها هست؛ مانند این اشتراك كه سرزمین‎های فراوان با زبان‎ها و فرهنگ‎های مختلف فتح و تصرف شد و زیر فرمان یك حكومت متمركز قرار گرفت. مغول‌ها باید ناحیه بسیار گسترده‎ای را اداره می‌كردند، با آنها مناسبات دایمی اداری می‏داشتند و با آنها دادوستد می‎كردند. ترجمه، ضروری و اجتناب‌ناپذیر بود. دقت در ترجمه هم وجود داشت، به ضرورت مصالح حكومتی. البته اطلاعات ما درباره وضعیت ترجمه به زبان‎های مختلف در دوره مغول و تیموری حفره‎های زیادی دارد كه تحقیقات باید آنها را پر كند.

خب، بپردازیم به ترجمه در عصر قاجار كه در كتاب بر آن تاكید بیشتری شده است. ضرورت این تاكید برای شما از كجا می‌آید؟

به نظرم این تاكید از چندین جهت لازم است. در دوره قاجار ما با مدرنیته روبه‌رو ‌شدیم و نخست با سویه نظامی آن. علت شكست در نبرد چالدران در دوره صفویه چه بود؟ این بود كه نیروهای عثمانی واحد توپخانه تشكیل داده بودند و قشون ایران را به توپ بستند. نیروی ایران به توپ مجهز نشده بود و بخش زیادی از آن لت‌وپار شد. این‌ ضربه عده‎ای را متوجه فناوری تازه‎ای كرد كه غالب بود و می‌توانست قشون را به راحتی شكست بدهد اما به‌رغم این آگاهی، باز هم تا مدتی دنبال شناختن این پدیده جدید و علت‌ها و ریشه‌هایش نرفتند. دوره قاجار هم با شكست سنگینی روبه‌رو شد و این‌بار در برابر یورش ارتش تزاری روس. عباس‌میرزا قاجار كه شكست را به چشم خود دیده و طعم آن را خوب چشیده بود، مشاورانی داشت كه آنها هم متوجه شده بودند بدون مجهز شدن به فناوری، حریف روس و دشمنان دیگرشان نخواهند شد. رویارو شدن با این جنبه مدرنیته، جنبه مهاجم و یورش‌گر آن، عباس میرزا و همكارانش را به چاره‎اندیشی واداشت. درنتیجه، یكی از اقدامات‌شان در راه مدرن‎شدن، ترجمه و چاپ و انتشار جزوه و كتاب بود. اولین چاپخانه‌ در تبریز تاسیس شد. فناوری چاپ حروفی و سپس چاپ سنگی را آموختند. منابعی را به فارسی ترجمه كردند و روند ترجمه و انتشار تداوم یافت، وسعت گرفت و سپس به «جنبش ترجمه» در دوره قاجار تبدیل شد كه اوج فعالیت آن را در دارالترجمه ناصری، مدرسه دارالفنون و در دوره جنبش مشروطه‌خواهی می‎توان دید.

شما بر نقش میرزا تقی‌خان امیركبیر هم در ترجمه تاكید كرده‌اید. به نظر شما حكومت و دولت قاجار در ترویج ترجمه چه نقشی داشته است؟ آیا اصولا اقتدار سیاسی در ترویج ترجمه و اینكه چه چیزی ترجمه بشود یا نشود، تاثیر دارد؟

خود شما جامعه‌شناس هستید و باید بهتر از من بدانید كه مشرق زمین به‌طور كلی مهد نهادهای اجتماعی نیست. عامل فردی در شرق بسیار تعیین‌كننده است. روابط فردی بر روابط نهادی غالب است. در دنیای غرب با نهادها سروكار دارید. امیركبیر و قائم‌مقام و امثال این شخصیت‎‎ها تاثیرگذارند. اینها را وقتی می‌كشند، فعالیت‎هایی به كلی متوقف می‌شود و جریان‌هایی كاملا از بین می‌رود. امیركبیر متوجه اهمیت ترجمه و نقش آن در توسعه و پیشرفت بود؛ حتی میرزا آغاسی صدراعظم دوره محمدشاه هم از اهمیت ترجمه غافل نبود. او دستور داده بود منابعی را از خارج تهیه كنند و به ایران بفرستند. دایره‌المعارف و تعدادی كتاب مرجع سفارش داده بودند. در دوره ناصری، دوره‎های شبانه‌ای در تهران دایر شده بود و چند زبان‌ خارجی به صورت رایگان به داوطلبان آموزش داده می‌شد؛ ظاهرا چهار، پنج زبان كه نشانه توجه به اهمیت دانستن زبان به قصد ترجمه و تربیت شدن مترجم بود. این‌گونه فعالیت‌ها فقط با تصمیم‌گیری و حمایت دولتی ممكن بود. دولتمردانی متوجه شده بودند كه نیازهایی را از راه ترجمه كردن منابع خارجی تامین كنند. تا اینجای كار مسلم است؛ اما اینكه سیاست‌گذاری آنها در زمینه ترجمه تا چه حد اندیشیده و حساب‌شده بوده است، نكته‎ای است كه به تحقیق نیاز دارد. اطلاع ما در این باره خیلی كم و ناروشن است.

شما درباره ترجمه به عنوان عاملی صحبت كرده‌اید كه می‌تواند عامل انتقال فرهنگ و اندیشه باشد و به كمك تاریخ ترجمه می‌شود تاریخ علمی یك جامعه را شناخت. به نظر شما ترجمه چه ارتباطی با زبان مقصد دارد؟ آیا می‌تواند به آن زبان كمك كند یا آن را تضعیف كند؟

اگر جنبش ترجمه در دوره قاجار شروع نمی‌شد، شاید زبان ما همان زبان «دره نادره» باقی می‌ماند؛ با آن اعوجاج و تصنع و نامفهومی‎اش. میرزا حبیب اصفهانی با ترجمه‌هایش و زبانی كه به كار گرفت، عامل تحول در نثر فارسی معاصر شد، همین‌طور چند مترجم دیگر مانند عبداللطیف طسوجی، محمدطاهر میرزا و عده‎ای دیگر، تا برسد به محمدعلی فروغی و علی‌اكبر دهخدا در اواخر عصر قاجار.

پس تاكید می‌كنید كه ترجمه به بسط زبان و غنا و افزایش واژگان كمك می‌كند.

حتما تاكید می‎كنم. مثال، خود شما دكترای جامعه‌شناسی‌تان را در ایران گرفته‌اید؛ بخشی از منابعی كه برای دوره دكترا خواندید به زبان فارسی بوده است. زمانی كه من دانشجو شدم، اواخر دهه 1340، خیلی به فلسفه علاقه‌مند بودم اما دو یا سه كتاب تاریخ فلسفه بیشتر به زبان فارسی نبود. یادم هست دنبال اطلاعاتی درباره مكتب پدیدارشناسی در فلسفه بودم و هرچه ‌می‌گشتم مطلب مفهومی پیدا نمی‎كردم. رفتم سراغ یكی از استادان و خواستم به من توضیح بدهد تا پدیدارشناسی را بشناسم. ایشان هم یك چیزهایی گفت و البته از حرف‌های او چیزی دستگیرم نشد. بعد كه توانستم به منابع فرنگی مراجعه كنم و تعریف پدیدارشناسی را بخوانم، تازه فهمیدم كه جناب استاد مرا فرستاده بود دنبال نخود سیاه. در حقیقت معلوم شد خودش هم چیزی در این باره نمی‏دانست. اكنون در وضعیتی قرار گرفته‎ایم كه دانشجویان ما در شماری از رشته‎ها می‎توانند از راه متون فارسی دكترا بگیرند. شما حتما می‌دانید كه در سال‎های اخیر چقدر كتاب فلسفی به زبان فارسی ترجمه شده است. برای ترجمه این كتاب‌ها بسیاری از مترجمان فلسفه واژه‌یابی و واژه‌سازی كرده‎اند. این‌ كوشش‌ها به غنای زبان فارسی كمك كرده است. تقریبا در همه حوزه‌ها این كوشش را كم‌وبیش می‎توان دید. بنابراین، ترجمه گذشته از اینكه میان فرهنگ‌ها و تمدن‌ها پیوند برقرار می‎كند، عامل انتقال اندیشه، علم، فناوری، ذوقیات، حسیات، زیبایی‌شناسی و خیلی چیزهای دیگر هم هست. ترجمه عامل تقویت و گسترش واژگان و زبان و نیز تقویت توانایی‌های بیان و مقصود است. هرچه بیشتر ترجمه كنیم، زبان فارسی غنی‌تر می‌شود. كسانی كه از ترجمه هراس دارند، همه ترجمه‌هراسان و بیمناكان از دم، در واقع این ابعاد را نمی‌شناسند.

شاید نظر شما فقط به ترجمه‌های خوب است. ترجمه‌هایی كه به زبان آسیب میرساند چه؟ در ترجمههایی به واژه‌ها و حتی به جملهها و نحوهایی برمیخوریم كه تقلید از زبان مبدا است. آیا اینها نمی‌تواند به زبان آسیب بزند؟

درست است، ترجمه بد كم نداریم. چه باید كرد؟ آیا جلوی اینها را باید گرفت؟ مثلا زور و قوه قهریه به كار برد؟ در همه جای جهان انواع و اقسام تولیدات بُنجل هست كه به بازار سرازیر می‎شود. خیلی از دولت‎ها هم سعی می‎كنند استانداردهای تولید مراعات شود و روی تولیداتی هم مهر استاندارد می‏زنند اما آیا این اقدامات گسترده توانسته است جلوی تولید و پخش بنجل‎ها را بگیرد؟ عاملی كه می‎تواند در روند ترجمه و انتشار آثار ترجمه‌شده نقش موثر داشته باشد، نقد است. نقدها و سنجش‌هاست كه به جامعه می‌شناساند چه ترجمه‌هایی خوب است و چه ترجمه‌هایی بد است و به چه دلیل. می‌خواهم عرض كنم كه ترجمه بد هم به نوبه خود خوب است، البته اگر نقد رواج داشته باشد، زیرا نقد ترجمه‎های بد، یا نقد نقص‏ها و كژی و كاستی ترجمه‎ها تاثیر بسیار آموزنده‎ای در ترجمه و هدایت ترجمه‎ها به پرهیز از خطاها و بی‏دقتی‎ها خواهد داشت. از یاد نبریم كه پیش از انقلاب، انتشار نشریه‌هایی مانند انتقاد كتاب، بررسی كتاب، كتاب امروز و نقدهای چاپ‌شده در راهنمای كتاب، سخن و نشریه‎های مشابه آنها چه تاثیرهای سازنده‎ای در روند ترجمه به زبان فارسی داشت.

ما با پدیده كتاب‌سازی هم روبه‌رو هستیم. ترجمه‌هایی داریم كه معلوم نیست مترجمان آنها چه كسانی هستند.

ماجرای كتابسازی‌ها و كتاب‌های خیابانی جداست و پدیده دیگری است. این پدیده جرم و تخلف از قانون است كه نظام قضایی كشور با كمك مستقیم اتحادیه ناشران و نهادها و انجمن‎های حقوقی، باید برای آن فكری بكند. تاكید ما در اینجا بر ترجمه‎های بد و نیز تعدد ترجمه‎هایی است كه ممكن است بیشتر آنها بد به حساب بیایند. برای مثال، آمار دقیقی ندارم كه پیرمرد و دریا (نوشته همینگوی) و قلعه حیوانات (نوشته اورول) چند ترجمه به فارسی دارند، اما تا جایی كه خبر دارم، چندین و چند ترجمه دارند. خب، ما هنوز به هیچ‎یك از كنوانسیون‎های حق نشر (كپی رایت) نپیوسته‎ایم و فعلا اجازه‎ای هم در كار نیست. هر مترجمی، یا هر مدعی ترجمه‎ای، می‌تواند هر كتابی را كه می‌خواهد بردارد و به اصطلاح ترجمه و بعد هم ناشرانی این نوع ترجمه‎ها را منتشر كنند. عرض من این است: تا زمانی كه جامعه ما حق بین‎المللی نشر را نپذیرفته و مراعات نكرده است، برای مقابله با ترجمه‎های بد به قوه قهریه متوسل نشویم، روند نقد ترجمه‌ها را تقویت كنیم. اگر سطح توقع و انتظارات خوانندگان بالا برود، بهترین سرند برای جداكردن سره‎ها از ناسره‌هاست. در نظر داشته باشیم كه بن‌بست‏ها همان‌قدر ارزش اطلاعاتی دارد كه راه‎ها. گاه ارزش اطلاعاتی بن‌بست حتی از راه هم بیشتر است. ارزش خطاهای شناخته‌شده گاه از ارزش راست‌ها و درست‌ها بیشتر است. كسی كه پرتگاه‌ها را بشناسد، راهش را طوری انتخاب نمی‎كند كه برود لبه پرتگاه. از ترجمه بد نباید ترسید. نباید بترسیم و مانع بگذاریم كه مبادا بد ترجمه كنند، سعی كنیم نقد را و تفكر و داوری انتقادی را گسترش بدهیم.

نقش ویرایش را در این زمینه چقدر مهم می‌دانید؟

تاریخ ترجمه در ایران نشان داده است كه مسیر ترجمه در ایران معاصر از زمانی به معنای حقیقی تغییر كرد كه ویرایش به عنوان عملی لازم وارد چرخه نشر شد. اگر بنگاه ترجمه و نشر كتاب، انتشارات نیل قدیم، موسسه انتشارات فرانكلین، كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، بنیاد فرهنگ ایران و امثال آنها نبودند، شاید هنوز هم كتاب‌ها به همان صورتی منتشر می‌شد كه در دهه 1320. نقش ویرایش، نقشی بسیار تعیین‌كننده در انتشار ترجمه‎های خوب در دوره معاصر ایران است.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: