1400/6/15 ۰۹:۳۰
از همان زمان که تاریخ علم، در دل فلسفه روشنگری قرن هجدهم، به عنوان یک رشتۀ مستقل علمی پا به جهان نهاد، مورخان و فیلسوفان علم همواره به علم دوران اسلامی، یا دستکم به بخشهایی از آن، توجه کردهاند.
از همان زمان که تاریخ علم، در دل فلسفه روشنگری قرن هجدهم، به عنوان یک رشتۀ مستقل علمی پا به جهان نهاد، مورخان و فیلسوفان علم همواره به علم دوران اسلامی، یا دستکم به بخشهایی از آن، توجه کردهاند. گروهی چون کندرسه۱ علم دوران اسلامی را ضامن استمرار پیشرفت نور عقل در دوران حکومت «تاریکی و خرافه» میدانستند؛ گروهی دیگر، به خصوص مُنتوکلا۲ این علم را تنها از جهت تکمیل پردۀ تصویری که از تاریخ میپرداختند ضروری نمیشمردند، بلکه برای فراهم آوردن واقعیات تاریخ ریاضیات به آن روی میآوردند. با این حال، این فیلسوفان و مورخان علم دوران اسلامی را جز از راه بازتابی چند که از طریق ترجمههای کهن لاتینی به ایشان رسیده بود، نمیشناختند. البته باید در اینجا از افتادن به دام تعمیم نابجا و خطای باصره حذر کرد و نباید فراموش کرد که نسبت علوم مختلف با تاریخشان یکسان نیست.
مثلاً نجوم، دستکم در میان علوم ریاضی، علمی است که پیوند بسیار نیرومندی با تاریخ خود دارد و این شاید به دلیل مقادیری باشد که منجمان در طول زمان از راه رصد به دست آورده و در کتابها ذکر کردهاند و پسینیان به آنها مراجعه کردهاند. به همین سبب، نجوم اسلامی از این امتیاز برخوردار بوده است که از همان آغاز توجه مورخانی چون کوسن دو پرسوال و دولامبر۳ و به ویژه ژ. ژ. سدیو۴ را به خود جلب کرده است. تازه این همه دانشمندان فرانسوی آغاز قرن نوزدهماند.
بعدها، در همین قرن، تصویر علم دوران اسلامی کمکم دگرگون شد و پردهای از نیمرنگها و سایهها گرد آن را گرفت. فلسفۀ رمانتیکی آلمانی و مکتب فقهاللغهای که زاده آن بود، به علومی که با فقهاللغه و تاریخ سروکار داشتند، نیرو و گسترش عظیمی داد و تاریخ علوم دوران اسلامی نیز، پیش از آنکه قربانی این گسترش شود، از آن بهرهمند شد. دیگر امکان نداشت که در بررسی متون علمی یونانی و لاتینی، متونی را که در جهان اسلام و به ویژه به زبان عربی نوشته شده بود، نادیده بگیرند. اما در این میان تاریخ به دام زباندانی گرفتار شد و تاریخ علم دوران اسلامی هم ناچار عقبنشینی کرد. از آن پس، تاریخ علم دوران اسلامی، رسماً دیگر از حق حیات برخوردار نبود هر چند در واقع تاریخدانان خود را ناگزیر از پذیرش وجود آن میدیدند و هر روز بیشتر از روز پیش از آن سخن میگفتند.
این پارادوکس که ویژه آثار درجه دوم نیست، بلکه در سراسر اثر عظیمی چون «نظام جهان» پیردوئم۵ نیز به چشم میآید، در واقع جلوه یک نیاز عمیق است: مورخ تاریخ علم کلاسیک، به هر مشربی که پایبند باشد، وقتی به واقعیات رشتهای میپردازد که تاریخش را مینویسد، نمیتواند تاریخ علم دوران اسلامی را نادیده بگیرد. اگر از پیروان نظریهای باشد که علم را پدیدهای غربی میداند، به علم دوران اسلامی میتواند به چشم موزهای نگاه کند که بخشی از علم یونانی در آن حفظ شده است؛ برای چنین کسی علم دوران اسلامی نوعی علم یونانی متأخر است؛ چنین کسی علم را به لحاظ جنبۀ نظری آن محصول یونان و به اعتبار روش تجربی آن زادۀ قرن هفدهم میلادی میداند. بر اساس این نظریه، علم دوران اسلامی نوعی کاوشگاه است که مورخ، مثل باستانشناسی که در پی کشف بازماندههای علم یونانی است، در آن به کاوش میپردازد. در پیش گرفتن این شیوه در عمل نه تنها به مسخ نتایج علم یونانی بلکه به تحریف دستاوردهای قرن هفدهم انجامیده است، و البته کسی که بخواهد این دو حلقۀ زنجیر را به صورت یک تاریخ پیوسته و به هم بپیوندد، از این تحریف چارهای ندارد. نیز این روش، گذشته از آفت پیشین و در کنار آن، باعث شده است که نه تنها در تعبیر متون بلکه در فهم آنها نیز خطاهای فاحشی بروز کند.
پایبندی به چنین مشربی باعث شده است که نه کارا دو وو، که مترجم متن نجومی خواجه نصیر طوسی است و نه تاریخنویس بزرگی چون پل تانری،۶ که به او استناد کرده است، هیچ یک به تازگی کار خواجه پی نبرند، و باید سالها میگذشت تا اوتو نویگه باوئر متعرض به این معنی شود. با این حال، مورخان علم کلاسیک توانستند به این مشرب پشت کنند: همزمان با مشرب پیشین شیوۀ دیگری که در کار تاریخنویسی با الکساندر فون همبولت پیدا شد و تحت تأثیر او چند دانشمند، از قبیل وپکه و ل.ا. سدیو۷ به تحقیقهای مستقیم و بدیع در تاریخ علم دوران اسلامی پرداختند. راه این گروه را بعدها کسانی چون نلینو۸ و ویدهمان۹ و سوتر۱۰ و روسکا۱۱ و کارپینسکی و هیرشبرگ و کراوس،۱۲ و لوکی و مصطفی نظیف و غلامحسین مصاحب ادامه دادند و این جریان پژوهشی از نیمه قرن بیستم به این سو شتابی بیسابقه یافت.
پژوهشهایی که در چند دهۀ گذشته انجام گرفته راه را بر فهم بهتر علم دوران اسلامی و رابطۀ آن با علم کلاسیک میگشاید و بدین طریق ویژگی بنیادیای که تاکنون ناشناخته مانده بود، آشکار میشود. در علم دوران اسلامی یکی از ویژگیهای بالقوۀ علم یونانی فعلیت مییابد: گرایش به گذر از مرزهای یک منطقه خاص و درهم شکستن قالبهای یک فرهنگ ویژه و سنتهای آن و گرایش و جامۀ جهانی پوشیدن که به صورت جنینی در کار دانشمندان یونانی دیده میشود، در قالب علمی تحقق مییابد «که در اطراف دریای مدیترانه، نه تنها به عنوان دریا بلکه در مقام کانون بدهوبستان همۀ فرهنگهایی که در مرکز و حاشیه دنیای قدیم قرار داشتند، پدید میآید».
امروزه میتوان گفت که علم دوران اسلامی علمی جهانی است و این ویژگی را نه تنها مدیون منابع خود بلکه مدیون تحول و گسترش خود است. هر چند منابع آن بیشتر یونانی است. با این حال در میان این منابع نوشتههایی هم به سانسکریت و سریانی و پهلوی دیده میشود. البته سهم این دستاوردهای گوناگون متفاوت است، با این حال تنوع آنها در پیدایش علم دوران اسلامی نقش بنیادی داشته است و حتی وقتی سخن از رشتهای چون ریاضیات دوران اسلامی در میان باشد، که در واقع نیز آن را میتوان «وارث» ریاضیات یونانی دانست، برای فهم آن از مراجعه به منابع دیگر چارهای نداریم.
ریشههای هندی و ایرانی علم نجوم نه تنها در پیدایش و توسعه نجوم رصدی و محاسباتی، بلکه در پیدایش هیأت جدید نجوم بطلمیوسی مهم بوده است.
اما در این چارچوب جدید، چیزی که بیشتر اهمیت دارد انتقال نتایج علمی نیست، بلکه امکانی است که پدید میآید تا سنتهای علمی متفاوت، که از این پس در پهنۀ تمدن اسلامی گرد هم آمدهاند، به صورت دارایی مشترک همه درآیند. تازگی این پدیده در این است که آن را نمیتوان ثمرۀ برخوردهای تصادفی و گذر منظم یا گاه به گاه کاروانها و دریانوردان دانست. این پدیده دستاورد آگاهانۀ یک جنبش عظیم در ترجمۀ آثار علمی و فلسفی است که به دست اشخاص خبره، و حتی گاهی رقیب، به پشتوانۀ حمایت قدرت سیاسی و به انگیزۀ نیازی که در کار پژوهش احساس میشد، به راه افتاد. از این جنبش مجموعهای از آثار علمی پدید آمد درخور بضاعت علمی دنیای آن زمان. بدین طریق، سنتهایی با ریشه و زبانهای گوناگون، که به صورت عناصر سازندۀ تمدنی درآمده بودند که زبان علمیاش عربی بود، فرصت و امکان آن را یافتند تا بر هم تأثیر بگذارند و از این کنش و واکنش نتایج جدید و حتی گاهی علوم جدیدی که گمانش هم نمیرفته است، پدید آید. بررسی اجتماعی علم دوران اسلامی روزی نقش جامعه و مدینۀ اسلامی را در این جنبش تاریخی معلوم خواهد کرد و شاید در آن روز دریابیم که جریانهای علمیای که تا آن زمان مستقل از هم بودند چگونه توانستند به هم برسند و با هم بیامیزند.
این ویژگی، که از همان اوایل علم دوران اسلامی آشکار بود، در دورههای بعد بارزتر شد. دانشمندان قرنهای پنجم و ششم هجری به بحث درباره نتایجی که پیش از ایشان در جاهای دیگر به دست آمده بود، به تعمیم این نتایج و به سازگارکردن آنها با ساختارهای نظری ادامه دادند که غالباً با حوزههایی که این نتایج اول بار در آنها به دست آمده بود، بیگانه بود. این پدیده که در پزشکی و داروشناسی و کیمیا محسوس است، به علوم ریاضی نیز راه یافته است و نمونۀ آن پژوهشهایی است که ابوریحان بیرونی و مدتی پس از او سموئل درباره روشهای هندی درون یابی درجه دوم کردهاند و یا بیانی است که ابنهیثم از قضیه باقی مانده چینی به عمل آورده است.
با ظهور علم دوران اسلامی همه میتوانستند ترجمۀ آثار علمی قدما و نیز متن همه پژوهشهای پیشرفتۀ جدید را به یک زبان بخوانند. این پژوهشها از سمرقند تا غرناطه، در سرزمینی که بغداد و دمشق و قاهره و پالرمو را در بر میگرفت، به زبان عربی انجام میشد. حتی گاهی پیش میآمد که دانشمندانی چون نسوی یا خواجه نصیر طوسی وقتی اثری را به زبان مادری خود ـ که غالباً فارسی بود ـ تألیف میکردند، خود را موظف میدیدند شخصاً نوشتهشان را به عربی ترجمه کنند.
خلاصه از قرن سوم هجری به این سو، عربی زبان علم شد و این زبان نیز بُعدی جهانی یافت. دیگر زبان یک قوم و ملت نبود، بلکه زبان علمی چندین قوم و ملت محسوب میشد، دیگر زبان یک فرهنگ خاص نبود، بلکه زبان همۀ دانشها به شمار میآمد. به این ترتیب راههایی گشوده شد که پیش از آن وجود نداشت و ارتباط میان مراکز علمیای که از ماوراءالنهر تا اندلس پراکنده بودند، آسان شد. در این زمان دو شیوه کار رواج و رونقی بیسابقه یافت. از این دو یکی سفر علمی به قصد آموختن و شاگردی کردن بود. در این باره کافی است شرح حال دانشمندان را در کتابهای تراجم قدیم بخوانیم: ابنهیثم از بصره به قاهره سفر میکند؛ ابنمیمون از قرطبه به قاهره میرود؛ شرفالدین طوسی از طوس به دمشق میرود و در سر راه خود در همدان و موصل و حلب اقامت میکند.
شیوۀ دوم مکاتبه علمی بود که فن جدیدی بود با کاربرد و رسم و راه خاص خود، و وسیلهای برای همکاری علمی و انتشار پژوهشها به شمار میآمد. این علم، که به مقیاس دوران خود جهانی بود، چنانکه در این کتاب خواهیم دید، مجموعهای از تغییرات را همراه داشت. نسبت میان سنتهای قدیم دگرگون شد، ترکیب مجموعه آثار علمی تغییر کرد، و تحرک اندیشهها و اندیشمندان دیگر به مقیاس روزگار قدیم نبود.
جای شگفتی است که این ویژگی بنیادی و نمایان علم دوران اسلامی از نظرها دور مانده است و مورخان به آن توجه نکردهاند. البته میتوان گناه این امر را به گردن کجبینی نوعی ایدئولوژی تاریخی دانست که علم کلاسیک را تنها دستاورد اروپاییان میداند؛ اما بر این نکته باید دو ملاحظه را نیز افزود که یکی به تاریخ علم مربوط میشود و دیگری به تاریخنگاری علم. ملاحظه اول به پیوندهای نیرومندی مربوط میشود که میان علم دوران اسلامی و ادامۀ آن به زبان لاتینی، و به طور کلی علمی که تا قرن هفدهم میلادی در اروپای غربی رشد کرد، وجود دارد، و در واقع، از قرن ششمر دوازدهم به بعد، بدون ترجمههایی که از عربی به لاتینی شده است، نمیتوان چیزی از علم لاتینی دریافت. همچنین نمیتوان به معنی تحقیقات پیشرفتهتری که مستقیماً به لاتینی انجام گرفته است ـ مثل پژوهشهای فیبوناتچی۱۳ و جوردانوس اهل نموره۱۴ در ریاضیات و پژوهشهای ویتلو۱۵ و تئودوریک فرایبورگی۱۶ در نورشناسی ـ بدون توسل به آثار خوارزمی و ابوکامل و ابن هیثم پی برد. این پیوندهای نیرومند نظر مورخان علم را به سوی خود کشانده و باعث شده است که رشتههایی که علم دوران اسلامی را به نیمه دیگر جهان، بهویژه به چین و هند، میپیوندد، نادیده گرفته شود.
ملاحظه دوم، که به تاریخنگاری علم مربوط است، غلبه علم قرن هفدهم است. این علم که به غلط، یکپارچه و سراپا انقلابی تصور میشود، در نوشتههای مورخان علم منزلتی متعالی و غیر تاریخی یافته است و به مرجع مطلقی تبدیل شده است که باید همه علومی را که پیش از آن وجود داشته نسبت به آن سنجید. این غلبه مطلق، که به صورت یک اصل موضوع درآمده است، وقتی با نبود شناخت واقعی از کار مکتب مراغه و طلایههای آن در نجوم، کار خیام و شرفالدین طوسی در جبر و هندسه جبری، و کار ثابت بن قره و ابن هیثم در زمینه حساب بینهایت کوچکها همراه شود، طبعاً باعث میشود که پیش از کارهایی که در قرن هفدهم انجام گرفته، خلأیی به وجود بیاید و در اثر آن علم دوران اسلامی هم به صورتی درآید که بلندیهای بسیار چشمگیر آن هم پست دیده شود.
شناخت درست علم دوران اسلامی نه تنها از قدر نوآوریهای کپلر در نجوم و گالیله در سینماتیک و فرما در نظریۀ اعداد … نمیکاهد، بلکه به عکس، باعث میشود که این نوآوریها را در جای واقعیشان جستجو کنیم و نه طبق شیوۀ معمول در جایی که در آن یافت نمیشود. پیشرفت این شناخت سبب میشود که درک ما از این قرن بزرگ و قرن پیش از آن عمیقتر و جدیتر شود؛ باعث میشود که در برخی از تصورات و روشهای تاریخنگاری تجدید نظر کنیم، در کاربرد مفاهیمی چون «رنسانس علمی» که در درستی آن شک است، احتیاط کنیم و به مفاهیمی دیگر، مانند «انقلاب علمی» به نظری دیالکتیکی بنگریم. اما در این میان علم دوران اسلامی هم باید ویژگی جهانی خود را بازیابد؛ بنابراین نه تنها باید به جلوههای آن در زبانهای دیگر تمدن اسلامی، به ویژه زبان فارسی، توجه داشت، بلکه باید رد آن را در زبانهای لاتینی و نیز عبری و سانسکریت و چینی هم دنبال کرد. و سرانجام، برای آنکه شناخت ما از علم دوران اسلامی کافی باشد، باید این علم را در جای خود، در جامعهای که این علم در آن زاده شده، با بیمارستانها و رصدخانهها و مسجدها و مدرسههایش نشاند. در واقع، اگر مدینۀ اسلامی و نهادهای آن، کارکرد علم در آن و اهمیت نقشی را که علم در آن ایفا میکند، فراموش کنیم، چگونه میتوانیم برخی از تحولات علم دوران اسلامی را درک کنیم؟ چنین تأملی، که در ضرورت آن تردیدی نیست، باعث خواهد شد که برخی از پندارهای نادرست که زاده جهل است، و بر اساس آن علم در حاشیه جامعه اسلامی قرار داشته است، و یا اینکه پس از قرن ششمر دوزادهم، و در پی یک ضد انقلاب مرهوم کلامی، علم دوران اسلامی به انحطاط دچار شده است، ازمیان برود.
تنها با دست یافتن به این هدفهاست که تاریخ علم دوران اسلامی به وظیفۀ خود جامۀ عمل میپوشد و آن گشودن راه برای شناخت درست علم کلاسیک در میان قرنهای سوم و یازدهم هجریر نهم و هفدهم میلادی و نیز کمک به شناخت فرهنگ اسلامی است از راه بازگرداندن بُعدی از این فرهنگ که هیچگاه از آن بیبهره نبوده است: بعد فرهنگ علمی.
* تاریخ و فلسفه علم (نشر هرمس)
پینوشتها:
۱ـ فیلسوف، ریاضیدان و سیاستمدار فرانسوی(۱۷۴۳ ـ ۱۷۹۴).
۲ـ ریاضیدان فرانسوی و مورخ ریاضیات(۱۷۲۵ ـ ۱۷۹۹). کتاب تاریخ ریاضیات او هنوز نیز اعتبار دارد.
۳ـ منجم فرانسوی و مؤلف اثر مهمی در تاریخ نجوم (۱۷۴۹ ـ ۱۸۲۲).
۴ـ مورخ علم فرانسوی، بخش مربوط به تاریخ نجوم اسلامی کتاب تاریخ نجوم دولامبر را او نوشته است.
۵ـ فیزیکدان و مورخ و فیلسوف علم فرانسوی (۱۸۶۱ ـ ۱۹۱۶).
۶ـ مورخ علم فرانسوی و ویراستار آثار دکارت (۱۸۴۳ ـ ۱۹۰۴)
۷ـ مورخ فرانسوی علم(۱۸۰۸ ـ ۱۸۷۵)، فرزند ژ. ژ. سدیو.
۸ـ مستشرق و مورخ ایتالیایی علم(۱۸۷۲ ـ ۱۹۳۸).
۹ـ فیزیکدان و مورخ آلمانی علم(۱۸۷۲ ـ ۱۹۳۸).
۱۰ـ مورخ سوئیسی علم(۱۸۴۸ ـ۱۹۲۲).
۱۱ـ مورخ آلمانی علم(۱۸۶۷ ـ ۱۹۴۹).
۱۲ـ خاورشناس و مورخ چک علم(۱۹۰۴ ـ ۱۹۴۴).
۱۳ـ ریاضیدان ایتالیایی(حدود ۱۱۷۰ ـ حدود ۱۲۴۰).
۱۴ـ ریاضیدان و مکانیکدان ایتالیایی قرن سیزدهم.
۱۵ـ نورشناس لهستانی قرن سیزدهم. کتاب مناظر او سخت متأثر از المناظر ابن هیثم است.
۱۶- نورشناس آلمانی(حدود ۱۲۵۰ ـ حدود ۱۳۱۰)، نخستین کسی است که در غرب پدیده رنگینکمان را به صورت نسبتاً درستی تبیین کرده است.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید