سرشت عقل و سرنوشت تعبد / آیت‌الله عبدالله جوادی آملی

1393/9/1 ۱۰:۰۲

سرشت عقل و سرنوشت تعبد / آیت‌الله عبدالله جوادی آملی

بازشناسی و تبیین ذخایر علمی و معنوی شیعه یکی از مهم‌ترین مسئولیت‌های نهادها و مراکز علمی و پژوهشی به شمار می‌آید. یکی از ذخایر ارزنده جهان اسلام بویژه جهان تشیع، «تفسیر المیزان» است که هنوز بسیاری از ابعاد و زوایای علمی آن ناشناخته مانده است. بی‌تردید تبیین دقیق اندیشه‌های علامه طباطبایی در این تفسیر ارزشمند می‌تواند چراغی نورانی فرا راه عالمان و اندیشوران مسلمان برای استفاده بیشتر از حقایق و معارف قرآن باشد. تحقق این مهم، همت و همفکری تمام قرآن‌پژوهان را می‌طلبد.

 

 

اندیشه‌های علامه طباطبایی در تفسیر المیزان

بازشناسی و تبیین ذخایر علمی و معنوی شیعه یکی از مهم‌ترین مسئولیت‌های نهادها و مراکز علمی و پژوهشی به شمار می‌آید. یکی از ذخایر ارزنده جهان اسلام بویژه جهان تشیع، «تفسیر المیزان» است که هنوز بسیاری از ابعاد و زوایای علمی آن ناشناخته مانده است. بی‌تردید تبیین دقیق اندیشه‌های علامه طباطبایی در این تفسیر ارزشمند می‌تواند چراغی نورانی فرا راه عالمان و اندیشوران مسلمان برای استفاده بیشتر از حقایق و معارف قرآن باشد. تحقق این مهم، همت و همفکری تمام قرآن‌پژوهان را می‌طلبد. در این راستا گروه تفسیر و علوم قرآن مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) با همکاری دیگر مراکز علمی و پژوهشی داخل و خارج از کشور، همایش بین‌المللی «اندیشه‌های علامه طباطبایی در تفسیر المیزان» را طی دو روز 22 و 23 آبان در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) افتتاحیه و در محل «دارالقرآن، علامه طباطبایی» اختتامیه آن را برگزار کرد.

حضرت آیت‌الله جعفر سبحانی،  از مراجع تقلید و اساتید حوزه علمیه قم، در این همایش ضمن اشاره به اینکه علامه طباطبایی روایات را از تفسیر جدا نکرده، گفت: «برخی تفسیر قرآن به قرآن را نوعی اشکال و بی‌توجهی به روایات می‌دانند ولی این امر اشتباه است زیرا علامه معتقد بود در مجملات قرآن نمی‌توان از جانب خود سخن گفت و باید حتماً به روایات مراجعه کرد و در آیات متشابه هم راه کشف، در خود قرآن است. بنابراین روایات را از قرآن جدا نکرده بلکه آنها را به نحوی از تفسیر جدا کرده تا بتواند درباره این روایات به‌طور مستقل سخن بگوید.»

آیت‌الله مصباح یزدی، رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، نیز با اشاره به انگیزه علامه طباطبایی از نوشتن تفسیر المیزان گفت: «مروری بر مقدمه تفسیر المیزان، کمابیش انگیزه ایشان از نوشتن این تفسیر را مشخص می‌کند. علامه در مقدمه، به سیر تاریخی تفسیر از آغاز تا زمان معاصر اشاره کرده و نقاط ضعف و‌قوت آنها را یادآوری می‌کند؛ اما نقطه ضعف مشترک تفاسیر از نظر ایشان شخص محور بودن تفاسیر است و معتقد است که در واقع نوعی تفسیر به رأی در تفاسیر گذشته وجود داشته است و آنچه نوشته شده، نه تفسیر بلکه تطبیق آیات قرآن بر نظر خود اشخاص است. از این رو برآن شد تا به نوشتن چنین تفسیری همت نهد.»

حجت‌الاسلام دکتر احمد واعظی، رئیس دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، به ارائه مقاله خود پیرامون «عدالت از منظر علامه طباطبایی» پرداخت و مناقشات در مورد نظریه عدالت علامه طباطبایی را ناصحیح دانست و گفت: «در تفسیر موسع از نظریه‌پردازی عدالت، هر متفکری که به بخش‌هایی از حوزه عدالت پژوهی اشاره کرد‌ه باشد، نظریه پرداز عدالت شمرده می‌شود ولو به صورت جامع و گسترده در حوزه عدالت سخن نگفته باشد. علامه طباطبایی نظریه پرداز عدالت در تفسیر موسع است چون در چهار محور از قبیل مفهوم عدالت، تعریف عدالت اجتماعی، ضرورت عدالت و منشأ ارزشمندی عدالت هم در المیزان و هم در اصول فلسفه و روش رئالیسم بحث کرده است.»

آیت‌الله رضا استادی، عضو شورای عالی حوزه‌های علمیه، با اشاره به مفهوم آیات متشابه در مورد ویژگی تفسیر قرآن به قرآن علامه خاطرنشان کرد: «برخی براین باورند که اگر احتمالات متعددی در مورد معنی و تفسیر یک آیه وجود داشته باشد آن بخش از قرآن آیه متشابه است ولی علامه این رسم را به هم زد. نه اقوال را کنار گذاشت و نه همه آنها را به طور کامل پذیرفت؛ بلکه ضمن بیان اقوال، درست یا نادرست بودن آنها را برای مخاطب شرح می‌داد.»

استادی این امر را جزو امتیازات برجسته «المیزان» دانست و افزود: «برخی تفاسیری که پس از المیزان به رشته تحریر درآمده‌اند گرفتار این مشکل هستند که ابتدا اقوال مختلف را بیان و سپس موضوع را رها می‌کنند.» در این همایش که با حضور گسترده اندیشمندان داخلی و خارجی برگزار شد 52 مقاله ارائه شد. آنچه در پی‌ می‌آید گزیده‌ای از مقاله جامع و مفصل آیت‌الله عبدالله جوادی آملی است که با موضوع «جامعیت علمی علامه طباطبایی» در این همایش ایراد شد.

 

درباره جامعیّت علامه طباطبایی (رضوان‌الله علیه) نکاتی مطرح است؛ یک «علم‌الوراثه» است که بالاتر از «علم‌الدراسه» است که آن هم مسبوق به وجود است ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ و هم ملحوق به بقاست که می‌ماند. این عالمان دین که در اثر وراثت و پیوند با خاندان عصمت و طهارت(علیهم الصلاه و علیهم السلام) عالِم شدند این علم می‌ماند که علامه طباطبایی(رضوان‌الله تعالی علیه) یکی از نمونه‌های بارز این جامعیّت است. مرحوم علامه طباطبایی(رضوان‌الله تعالی علیه) جزو احیاگران علوم الهی بود، علم را با برهان می‌شود احیا کرد، علم را با استدلال می‌شود احیا کرد، علم را با عمل صالح می‌شود احیا کرد.

جامعیّت مرحوم علامه طباطبایی از نوشته‌های ایشان مشخص است؛ این بزرگوار در بخش‌های گوناگون روش‌های معرفتی جامع بودند، هم روش تجربی را برای آنجا که لازم بود و نیمه‌تجربی را که ریاضی است در بحث ریاضیات بسیار غنی و قوی بودند و تحریر اقلیدس را کاملاً خوانده بود، ثاوذوسوس را که من نسخه خطّی را از او گرفته بودم کاملاً خوانده بود، مالاناوس را خوانده بود و اینها را نزد استادان ریاضیدان نجف خوانده بود. این جامعیّت علامه در روش‌های معرفتی بود، به دلیل اینکه در منطق خیلی قوی بود و اصراری داشت که برهان منطق خواندنی است، هم مرحوم شیخ; یعنی ابن‌سینا نظرش این است، هم مرحوم شیخ اشراق نظرش این است؛ فتوای این دو حکیم مشّا و اشراق «بالصراحه» این است، هم مرحوم بوعلی فتوا داد و هم جناب شیخ اشراق فتوا داد که در منطق، قسمت برهان فریضه و بخش‌های دیگر منطق نافله است. برهانی را که جناب بوعلی تبیین کرد از کتاب‌های غنی و قوی و استدلالی و متقن است که علامه تدریس کرد و در محضرش ما تلمذ کردیم، این تفکر عقلانی و منطقی ایشان بود. پس از این رشته‌های تجربی و نیمه تجربی و تجریدی کلامی و تجریدی فلسفی و تجریدی عرفان نظری که در تمهیدالقواعد و مانند آن بود، ایشان کارآمد بود؛ این هم یکی از نمونه‌های جامعیّت علمی ایشان در بخش‌های علم حصولی.

در بخش‌های علم شهودی هم که به لطف الهی اسراری را که ذات اقدس الهی با ایشان در میان گذاشت که کسی نمی‌دانست؛ ولی روابط خاصّی که داشتند چه با قرآن و چه با عترت(علیهم الصلاه و علیهم السلام) در مکتوبات ایشان کاملاً مشخص بود. مستحضرید که بالأخره کسی که استاد نداشته باشد و حرف‌ها را خودش طرح، طرّاحی و مهندسی کند مخصوصاً حرف‌هایی که فاصله‌اش با حرف‌های قبلی خیلی باشد، معلوم می‌شود از جای دیگر جوشیده است. بعضی از مراجع نجف(رضوان‌الله علیهم) که به ایران آمده بودند و همدوره و همسن مرحوم علامه طباطبایی بودند چندین بار به من گفتند که این حرف‌های آقای طباطبایی برای خودش است، از استادانش نیست، زیرا من استادان ایشان را در نجف می‌شناسم هرگز آنها به این عمق و ژرفا فکر نمی‌کردند و تعبیر انسان کامل را ما از آن مرجع درباره علامه طباطبایی مکرّر شنیدیم، فرمود ایشان انسان کامل است. و کمال انسانیّت ایشان هم که مشهود همه ما بود.

اما راز و رمز اینکه چگونه انسان به اینجا می‌رسد، البته رخدادهای خارج بی‌اثر نبود. جنگ جهانی اول تا حدودی، جنگ جهانی دوم خیلی سریع و سهیم و قوی‌تر و جریان مرحوم آقا شیخ فضل‌الله نوری در مشروطیّت جهت سوم، اینها سهم تعیین‌کننده‌ای داشت که در مصر المنار نوشته شود، در ایران المیزان نوشته شود و در شرق و غرب یک رجلِ نامی به نام امام پیدا شود و حکومت اسلامی تشکیل دهد. این جنگ جهانی اول «شرّ بالعرض» بود، جنگ جهانی دوم «شرّ بالعرض» بود، کودتای ننگین 28 مرداد «شرّ بالعرض» بود تا امام راحل آن خیر اصیل و «بالاصاله» را سامان ببخشد و مهندسی کند و نظام اسلامی تشکیل دهد؛ این جنگ‌ها بی‌اثر نبود، خطرها و کشتن‌ها و ستم‌ها، عدّه‌ای را بیدار می‌کند. غرض آن است که این تفکر مصری در المنار کاملاً مشهود است که نوشته‌های قبل از جنگ جهانی و بعد از جنگ جهانی در مصر کاملاً مشخص بود، تفسیرهای ما هم مشخص بود، حکومت‌های ما هم مشخص بود، تفکرهایی که دین عین سیاست است و از سیاست جدا نیست هم مشخص شد که اینها در اثر آن «شرّ بالعرض» بود. وقتی آثار این جنگ جهانی کار خودش را کرده، مرحوم علامه در اثر همین جنگ جهانی آن جریان اصول فلسفه را نوشت؛ این حرف‌ها که رابطه بین باید و بود و نباید و نبود، این حرف‌ها در حوزه قم و امثال قم بی‌سابقه بود. رابطه بین ایدئولوژی و جهان‌بینی این حرف‌ها مطرح نبود، رابطه بین ادراکات اعتباری مطرح نبود، بخش ضعیفی را مرحوم آقا شیخ محمدحسین در مورد ادراکات اعتباری ذکر کردند، آنچه را شهید مطهری(رضوان‌الله علیه) مرقوم فرمودند تقریباً تقریرات درس ایشان است. مرحوم علامه فرمودند ما دویست کتاب از این کتاب‌های عصر جدید تهیه کردیم و این آثار را متنی مرقوم فرمودند، تدریس کردند و عصاره تدریس و تقریرات درسشان با قلم شیوای مرحوم شهید مطهری که حشر او با انبیا و اولیا و شهدای صدر اسلام باشد هست.

مرحوم شهید مطهری شارح نبود، مرحوم شهید مطهری محرّر بود. جواهر را می‌گویند شرح شرایع، تحریر آن است که دست و بال مطرح را باز کند، نه مطلب را توضیح بدهد،  تحریر یعنی دست و بال مطلب را باز کردن، مبادی را ذکر کردن، ورود و خروج را مشخص کردن، نتایج را دسته‌بندی کردن و ارجاع نتایج به مبادی دادن که این کار تحریر است، این کار در جواهر نیست، جواهر را می‌گویند شرح، تحریر اقلیدس را می‌گویند تحریر. مرحوم علامه(رضوان‌الله علیه) اینها را تدریس کرد و این بزرگوار تحریر کرد؛ لذا این کتاب الآن تقریباً 60 سال است که بر وزن علمی‌ آن همچنان مانده است و همیشه هم متن و هم شرح آن قابل استفاده است. مرحوم علامه برای پیوند باید و بود، نباید و نبود، هم آن مقاله اعتبارات را نوشت، هم کثرت اعتبارات اصول فلسفه را نوشت، هم در رساله‌الولایه فصلی را اختصاص داد که ما با باید و نباید زندگی می‌کنیم یک؛ کمال ما در باید و نباید نیست؛ کمال ما در بود و نبود است دو؛ ما تا بین باید و نباید و بود و نبود پیوند عالمانه برقرار نکنیم هرگز راه کمال را عالمانه طی نمی‌کنیم این سه.

جامعیّت مرحوم علامه این بود که بین سرشت عقلی و سرنوشت تعبّد، جمع کردن بسیار سخت است؛ کسی که سرشت او عقلانی است با برهان زندگی می‌کند، این شخص متعبّد باشد خیلی سخت است. کمتر کسی است که سرشت او عقلانی باشد و اما عبد محض باشد. سرّش آن است که تعقّل او کامل بود و در مقام تعقّل فهمید هیچ راهی نیست جز اهل بیت، این را عقلِ محض ثابت کرد؛ عصمت آن راه است و فهمید که عقل در جهان هیچ کاره است، عقل چراغ و سراج است. به نحو سالبه کلیه باید گفت از چراغ هیچ کاری ساخته نیست چراغ، چراغ است و صراط، سراج است؛ شما چراغ دستتان است وقتی راه نباشد کجا می‌خواهید بروید؟! تنها مشکل را آن صراط حل می‌کند سراج برای تشخیص صراط است، عقل برای این است که بفهمیم دین چه می‌گوید، عقل برای این نیست که راه درست کند، عقل برای آن است که راه را کشف کند، نقل و عقل هم اینچنین هستند مهندسی برای خدای سبحان است و دیگر هیچ ﴿وَ أَنَّ هذا صِراطی‏ مُسْتَقیماً﴾.

 راه را راه‌آفرین و جهان‌آفرین تنظیم می‌کند، صراط تنها در اختیار مهندس است ﴿وَ أَنَّ هذا صِراطی‏ مُسْتَقیماً﴾ و ذات اقدس الهی از راه وحی، صراط را به انبیا و اهل بیت نشان داد، ما به وسیله عقل و نقل که عقل و نقل در قبال هم هستند و عقل در مقابل نقل است نه در قبال وحی، حکیم در مقابل فقیه است نه ـ معاذ‌الله ـ در مقابل نبیّ و ولیّ، عقل کارش تشخیص صراط است نه تأسیس صراط. اگر کسی سِرشت او عقلانی کامل بود این متعبّد محض است. اینکه می‌بینید وقتی وارد حرم مطهر فاطمه معصومه(سلام‌الله علیها) می‌شد در و دیوار را می‌بوسید سرّش همین است، چون عقل می‌گوید تنها راه، راه عصمت است.

خدا مرحوم بوعلی را غریق رحمت کند! او از اولیای خاصّ اهل بیت بود، وقتی که امیرالمؤمنین را معرفی می‌کند می‌گوید علی در بین همه اصحاب پیغمبر مثل عقل بود در بین حِس، علی عقل جامعه بود، علی عقل کشور بود دیگران دست و پا بودند و چشم و گوش «هو بین أصحابه کالمعقول بین المحسوس». این بزرگوار در همان فصل اول مقاله دهم شفا می‌فرماید مبادا حرف روشنفکران فیلسوف‌نماها را نگاه کنید «انما یدفعه هؤلاء متشبّهه بالفلاسفه»؛ آنکه می‌گوید چه رابطه بین نماز استسقا و آمدن باران است او فیلسوف نیست، این متشبّه به فلسفه است. من کتابی نوشتم ـ این سخن مرحوم بوعلی است ـ در اعمال برّ و مانند برّ که عمل خیر چه تأثیری دارد در نزول باران و چه تأثیری در ریزش برکات دارد، این بیان نورانی ذات اقدس الهی است: ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَه لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾ مردم اگر به‌راه باشند، اقتصاد مقاومتی در ایمان آنهاست؛ با فرهنگ ربوی که ﴿یَمْحَقُ‌الله الرِّبا﴾ تازیانه الهی است و کمرشکن است.

ملتی که با فرهنگ ﴿یَمْحَقُ‌الله الرِّبا﴾ آشنا نیست اقتصاد مقاومتی نخواهد داشت؛ اقتصاد مقاومتی در کسب حلال، کار، تولید، تلاش و کوشش است که این سفارش رهبری است، این سفارش قرآن و عترت است، این سفارش همه مراجع است، این سفارش همه علاقه‌مندان به این نظام است. حرف مرحوم بوعلی این است که خدای سبحان فرمود: ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَه لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾؛ مردم اگر نه بیراهه بروند و نه راه کسی را ببندند ما اقتصاد آنها را تأمین می‌کنیم. این سخن بوعلی است، کسی که در عقلانیّت صددرصد کامل باشد ـ در بین آحاد امّت نه نسبت به اولیای الهی ـ در تعبّد هم کامل است. این حرف بوعلی است، خودش می‌گوید هر وقت من مشکلی داشتم و مطلبی برای من حل نمی‌شد وضو می‌گرفتم به مسجد جامع شهر می‌رفتم دو رکعت نماز در مسجد جامع می‌خواندم آن مشکل برای من حل می‌شد.

علامه طباطبایی جمع کرد بین سرشت عقل و سرنوشت تعبّد؛ عقل او در بین جوامع بشری و عادی یک عقل کامل، تعبّدش صد درصد و محض بود. عاقل می‌فهمد که عقل صراط نیست، فیلسوف می‌فهمد که عقل چراغ است و با چراغ باید راه را تشخیص داد، این هم نمونه‌ای از جامعیّت مرحوم علامه طباطبایی که عقلانیّت سرشت عقلانی را با سرنوشت تعبّد کاملاً گِره می‌زد.

مطلب دیگر اینکه ایشان فقه را تدریس کردند، اصول را مرقوم فرمودند و رساله‌الولایه نوشتند چند رساله عمیق و قوی و غنی نوشتند آن ده رساله‌ای که در شادآباد اطراف تبریز نوشتند، در شرح حال خودشان مرقوم فرمودند که این ده سالی که من آنجا بودم دوران خسارت عمر من بود، با اینکه همه آنها رساله‌های غنی و قوی بودند؛ رساله‌الولایه و سایر رسایل ده‌گانه‌اش بسیار قوی و غنی است اما وقتی «نهنگ آن بِه که در دریا ستیزد ٭٭٭ کز آب خُرد ماهی خُرد خیزد»، ایشان دو جلد تفیسر نوشتند که با این دو جلد وارد قم شدند، وقتی وارد حوزه علمیه قم شدند با اشکالات روبه‌رو شدند، با سؤالات روبه‌رو شدند، با نقدها روبه‌رو شدند آن دو جلد شده 20 جلد، نهنگ باید در اقیانوس باشد. ایشان هم فهمید که آذربایجان با اینکه جای بزرگی است، جای ایشان نیست؛ اصرار داشت که خود را به قم و به حرم اهل بیت برساند، آن دو جلدش را به 20 جلد تبدیل کرد. اینکه می‌بینید بعضی‌ها گفتند بعد از صد سال یا دویست سال باید سخنان ایشان فهمیده شود سخن گزافی نگفتند، این هم یکی از کارهای بزرگ و بزرگوارانه این جامع بین معقول و مشهود بود. نمونه دیگر از جامعیّت مرحوم علامه طباطبایی این است که برخی‌ها کوشیدند بین عقل و نقل جمع کنند و جامع معقول و منقول شوند، برخی‌ها کوشیدند بین معقول و منقول و مشهود جمع کنند، یعنی هم حکیم باشند، هم فقیه و اصولی باشند، هم عارف باشند و برخی‌ها کوشیدند گذشته از جمع بین معقول و منقول و مشهود، بین تنزیل و تأویل جمع کنند که باز علامه در آنجا حضور دارد، برخی‌ها کوشیدند بین تشبیه و تنزیه جمع کنند که جزو اوحدی از عرفا هستند و علامه در آن‌جا حضور دارد، جامع معقول و منقول بودن کم نیست، جامع معقول و منقول و مشهود بودن کمتر است، جامع تنزیل و تأویل بودن اندک است، اما جامع بین تنزیه و تشبیه بودن این نوبر است. آن کسی که جامع بین تشبیه و تنزیه است جای خود را در جایگاه تفسیر می‌داند که کجاست، این سه فصل را کاملاً از هم جدا می‌کند؛ فصل اول که مربوط به هویّت ذات اقدس الهی است، آنجا را که محال است و محال می‌داند؛ احدی به آنجا دسترسی ندارد. اگر سخنان نورانی امام(رضوان‌الله علیه) هست، «بالصراحه» تصریح کرد که مقام ذات واجب نه معبود و نه معقول هیچ پیغمبری است، نه مقصود و نه مشهود هیچ پیغمبری است، زیرا بسیط جزء ندارد اولاً و نامتناهی است ثانیاً؛ اینکه گفته می‌شود: «آب دریا را اگر نتوان کشید *** هم به قدر تشنگی باید چشید» آن برای دریاست که مرکب از اجزاست و سطحی دارد، عمقی دارد، ساحلی دارد، میانه‌ای دارد؛ ولی اگر حقیقتی مثل ذات اقدس الهی بسیط محض بود جزء ندارد، صدر و ذیل ندارد، طبق بیان نورانی حضرت امیر ظاهرش عین باطن است و نامتناهی است. بسیط را اگر محدود باشد می‌شود درک کرد، اگر نامتناهی باشد ادراکش محال است و محال. اگر سخن قیّم امام(رضوان‌الله علیه) در بحث‌های عرفانی‌شان این است که ذات ابدی خدا معبود، معقول و مقصود هیچ پیغمبری نیست به همین جهت است، چون محال را که نمی‌شود درک کرد.

روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: