عرفان اسلامی نظر و عمل / آیت‌الله‌العظمی جوادی آملی

1393/6/8 ۰۸:۴۸

عرفان اسلامی نظر و عمل / آیت‌الله‌العظمی جوادی آملی

محور بحث، تمایز اصلی اخلاق و عرفان و ارزیابی نسبت عرفان با زندگی، با محیط زیست، با اخلاق، با پویایی جامعه، با بهداشت روان و مانند آن است. بحث از تمایز یك تعریف رسمی است و نه تعریف حدی، ما اگر خواستیم امتیاز «الف» را از «باء» به دست بیاوریم، لازم نیست به گوهر ذات «الف» بار یابیم، همین كه از عوارض ذاتی آن باخبر شدیم، عوارض ذاتی این قدرت را دارد كه معروض خود را از چیزهای دیگر امتیاز ببخشد. در تمایز عرفان و اخلاق اگر خواستیم محققانه بحث كنیم، باید از گوهر ذات عرفان و اخلاق سخن به میان بیاید، این مطلب اول.

محور بحث، تمایز اصلی اخلاق و عرفان و ارزیابی نسبت عرفان با زندگی، با محیط زیست، با اخلاق، با پویایی جامعه، با بهداشت روان و مانند آن است. بحث از تمایز یك تعریف رسمی است و نه تعریف حدی، ما اگر خواستیم امتیاز «الف» را از «باء» به دست بیاوریم، لازم نیست به گوهر ذات «الف» بار یابیم، همین كه از عوارض ذاتی آن باخبر شدیم، عوارض ذاتی این قدرت را دارد كه معروض خود را از چیزهای دیگر امتیاز ببخشد. در تمایز عرفان و اخلاق اگر خواستیم محققانه بحث كنیم، باید از گوهر ذات عرفان و اخلاق سخن به میان بیاید، این مطلب اول.

مطلب دوم آن است كه گوهر ذات اخلاق به منزله مقدمه گوهر ذات عرفان است. اینها در عرض هم و همسان و همتای هم نیستند تا بگوییم تفاوتشان چیست؛ یكی در جهاد اوسط است و دیگری در جهاد اكبر. اخلاق اصلاً در مرز عرفان راه ندارد، چه اینكه عرفان اصلاً در محدوده و قلمرو اخلاق نیست؛ یكی عهده‌دار جهاد اكبر است و یكی عهده‌دار جهاد اوسط. مستحضرید كه جهاد با دشمن بیرون «جهاد اصغر» نام دارد و جهاد با نفس كه بین عقل و نفس مبارزه نفس‌گیری است، «جهاد اوسط» نام دارد و اگر در آن حدیث نبوی معروف از مبارزات اخلاقی و فضیلت تقوا و مانند آن به جهاد اكبر یاد شده است، این اكبر نسبی است نه اكبر نفسی. در درون جان انسان بین نفسی كه «امّار بالسوء» است و عقلی كه «امّار بالحسن» است، درگیری است که این جهاد، جهاد اوسط است.

وقتی از جهاد اوسط فراغت یافتیم، یعنی ره‌توشه تقوا فراهم شد، انسان به عدل و عقل رسیده است، از تباهی نجات پیدا كرد و به پرهیزگاری بار یافت؛ از جهل به علم آمد، از جهالت به عقل آمد، از سفاهت به عقل آمد، از گناه به ثواب و اطاعت آمد، انسان عاقل و عادل شد از آن به بعد مرز «جهاد اكبر» شروع می‌شود كه بین عقل و قلب است. منظور از قلب در عرفان، همان عقل عملی است كه در فلسفه از آن به عنوان مبدأ تجلیه و تخلیه و تحلیه و فنا یاد می‌كنند. عقل عملی در انسان كارهای عملی دارد، منتها چون مجرد است و كار او مجرد است، بدون ادراك نخواهد بود اولاً و ادراك او هم شهودی است نه حصولی ثانیاً. اصولاً محدوده عقل عملی كه «ما عُبد به الرحمنُ و اكتُسب به الجنان»1 جز علم شهودی چیز دیگر نیست.

به هر تقدیر اگر اخلاق كاملاً بار یافت و حاصل شد؛ یعنی شخص متخلق شد به اخلاق الهی و منزه شد و عادل شد و از عیب و نقص اخلاقی رهایی یافت، باید از سكوی اخلاق پرواز كند تا به قلمرو عرفان برسد و در این جهاد اكبر كه بین عقل و قلب است، عقل می‌گوید من می‌خواهم برهان اقامه كند و بفهمم، قلب می‌گوید با مفهوم مشكل حل نمی‌شود و من می‌خواهم ببینم. دیدن، كار قلب یعنی عقل عملی است و فهمیدن كار عقل نظری است؛ اندیشه را عقل نظر متولی است و انگیزه را عقل عمل، بنابراین مرز اخلاق كاملاً از مرز عرفان جداست. گاهی ممكن است یك كار اخلاقی را هم عارف انجام دهد و هم متخلّق، اساس كار در این است كه متخلق كار را انجام می‌دهد یا برای رهایی از دوزخ یا برای رسیدن به بهشت، اما عارف از دوزخ و بهشت رهایی یافته است؛ دوزخ به حرم امن عرفان راه ندارد و بهشت هم مشتاق عارف است، كار عارف آن است كه می‌گوید من می‌خواهم بهشت‌آفرین را ببینم آن‌كه می‌گوید:

ای دوست شکر بهتر یا آنک شکر سازد؟

خوبی قمر بهتر یا آنک قمر سازد؟2

از همین قبیل است. در عرفان تلاش و كوشش عارف آن است كه ببیند و بشود؛ یعنی علم نظری و مفهوم و حصول را به علم شهودی تبدیل كند و فاصله را كم كند و به قرب «دنا فتدلّی»3 بار یابد، بنابراین مرز عرفان كه حوزه سوم و جنگ سوم و جهاد اكبر است، بین مفهوم و مشهود است، بین حكمت و عرفان است، بین فهمیدن و دیدن است. فهمیدن ناب، متفرع بر طهارت اخلاقی است؛ چه اینكه دیدن خالص هم متفرع بر طهارت اخلاقی است، پس اخلاق در جهاد اوسط است و تمام كارهای خیر متخلقان برای رهایی از دوزخ یا شوق به بهشت است و تمام كارهای عارف برای آن است كه بهشت‌آفرین را ببیند و به او نزدیك شود. عنصر محوری عرفان، معرفت ناب و محبت خالص است، معرفت شهودی و محبت هم كه امر وجودی خاص خواهد بود.

اگر مسئله عرفان با این وضع روشن شد، دیگر مسئله عرفان با پویایی اجتماعی، با بهداشت روان و مانند آن كاملاً تفاوتشان روشن است. این قیم و سرپرست همه این امور یادشده است و این بیان امیر عارفان(ع) كه فرمود برخی خدا را «خوفاً» عبادت می‌كنند، برخی «شوقاً» عبادت می‌كنند، برخی «حباً» و «شكراً» و من خدا را حباً و شكراً عبادت می‌كنم،4 برای آن است كه می‌گوید: «ما كُنتُ أعبُدُ رباً لم أره».5

 

فرق عرفان با علوم دیگر

بخش دیگر بحث آن است كه عرفان با همه علوم فرق می‌كند؛ فضا و جو عرفان با همه علوم اسلامی فرق می‌كند. در حوزه‌ها علم فقه هست، علم اصول هست، علم فلسفه هست، علم حدیث هست و در دانشگاه‌ها هم از این علوم خبری هست؛ ولی قسمت مهم علوم تجربی است. فضای همه این علوم را اجمالاً مهندسی كنید بعد می‌رسید به فضای هندسه شدن عرفان كه فرق اساسی دارد. در حوزه‌ها فقها و اصولییون در فضای باز «كل شیء لك حلال حتی تعرف أنه حرام»، «كُلُ شی‏ء نظیف حتى تعلم‏ أنهُ‏ قذر»،6 «كلُ شی‏ء هُو لك حلال حتى تعلم أنهُ حرامٌ‏ بعینه‏».7 با این كلیات، با این فضای باز مأنوسند و زندگی می‌كنند. در فضای فلسفه بر اساس «الله خالقُ كل شی‏ء»8 كه از این آیه چنین برمی‌آید كه هر چیزی كه هستی او عین ذات او نیست، مخلوق خداست: «كل ممكن مخلوق لله، كل حادث مخلوق للقدیم، كل محتاج مخلوق للغنی» در این فضا فلسفه سخن می‌گوید و بحث می‌كند. هنرهای معقولی كه هنرمندان عقل‌مدار و عقل‌محور كار می‌كنند، نه خیالپردازان و مختالان و متخیلان، آن در مدار آیه «أحسن كل شی‏ء خلقه»9 بحث می‌كند؛ فضای آنها، قلمرو آنها، برد هنری آنها این است كه هر چه را خدا آفرید، زیبا آفرید این زیبایی معقول را آنها كشف می‌كنند، برابر آنچه در ساختار خلقت است می‌سازند كه هنر معقولی است كه متخذ از آن مصنوع الهی است، پس این قضیه موجبه كلیه در محور فلسفه است كه «كل شیء مخلوق لله تعالی» آن هنر كه «كل حُسن مخلوق لله تعالی» یكی در فضای هنر معقول، یكی درباره فلسفه.

درباره علوم تجربی «من الماء كُل شی‏ء حی»10 هر چیزی كه زنده است، از آب برخوردار است، البته اگر آب ملكی و ملكوتی باشد؛ منظور حیات ملكی و ملكوتی است و اگر آب ظاهری باشد، حیاتی است كه در علم حسی و تجربه حسی از آن سخن به میان می‌آید. آنچه در فضای حوزه و دانشگاه مطرح است، این سلسله اصول كلیه است یا «كل شیء طاهر» است یا «كل شیء حلال» است یا «كل شیء مخلوق» است یا «كل حسن و حُسن مخلوق» است یا «كل شیء خلق من الماء» است و مانند آن.

اما فضای عرفان از این قبیل نیست، از این قبیل است كه «فأینما تُولّوا فثمّ وجهُ الله»11 به هر چه بنگری چهره نادیدنی خدای سبحان است. این «فأینما تُولُوا فثم وجهُ الله» معلوم را، علم را، عالم را، تولیت را، تولی را، وجه را، همه را در هم گرفته و زیرمجموعه خود قرار داده و در رفته، همه را فرو برده و فراتر از همه است؛ عارف در چنین فضایی زندگی می‌كند «فأینما تُولوا فثم وجهُ الله» این «أین»، «تولیه»، «وجه»، زمان و زمین همه زیر پوشش «فأینما تُولوا فثم وجهُ الله» است. این فن كجا فنون دیگر كجا! به هر چه می‌نگرد، چهره نامرئی حق را می‌بیند و در فن عرفان كه دو منطقه، منطقه ممنوعه است؛ یعنی مقام ذات، هویت محض، احدی به آن دسترسی ندارد، سیدناالاستاد امام(ره) در آن كتاب شریف مصباح فرمودند ذات اقدس الهی آن هویت بسیطه نه معبود هیچ پیغمبر و ولی و امام است نه مشهود هیچ پیغمبر و ولی و امام است، نه مقصود هیچ پیغمبر و ولی و امام است؛12زیرا او حقیقت عینی است نه مفهوم ذهنی، بسیط محض است تجزیه‌ناپذیر، غیرمتناهی صرف است اكتناه‌پذیر نیست، اگر چیزی عین خارج بود با برهان ولو برهان صدیقین قابل درك نیست.

اگر بسیط محض بود، نمی‌توان گفت هر كسی مثل آب دریاست كه بعد از تشنگی می‌شود دید. تغییرپذیر نیست، تجزیه‌پذیر نیست، تفكیك‌پذیر نیست، تقسیم‌پذیر نیست و چون نامتناهی است، اكتناه‌پذیر نیست؛ لذا بالضروره‌العقلیه ادراك ذات اقدس الهی محال است. ما نه مكلفیم نه مقدور ماست فقط در حد برهان، برهان خیلی قوی و غنی همه این معارف را ثابت می‌كند كه خدایی هست، بسیط محض است، نامتناهی است و به ذهن نمی‌آید، حقیقت او عین خارج است و مانند آن.

اكتناه صفات ذات هم این‌چنین است، آن هم مقدور احدی نیست. این دو منطقه را بزرگان فن عرفان منطقه ممنوعه اعلام كردند آنچه در فضای عرفان مطرح است، «وجه‌الله» است، «فیض‌الله» است، ظهور الله است، «نُورُ السماوات و الأرض».13 است مثل اینكه اگر كسی خواست تشبیه معقول به محسوس و تشبیه واجب به ممكن داشته باشد، مثل آفتاب است. گرچه ما می‌گوییم «آفتاب آمد دلیل آفتاب»، اما آنچه ما می‌بینیم، نور اوست نه خود او، جرم آفتاب قابل دیدن نیست حتی در زمان كسوف، اگر كسی با چشم غیر مسلح بخواهد آن را ببیند چشمش نابینا خواهد شد آن جرم قابل دیدن نیست، آن گوهر دیدنی نیست. ما نور آفتاب را می‌بینیم می‌گوییم «آفتاب آمد دلیل آفتاب».

به هر تقدیر خیلی فرق است فضا و هندسه عرفان كه صدر و ساقه‌اش، یمین و شمالش، اَمام و خلفش، فوق و تحتش با «فأینما تُولُوا فثم وجهُ الله» دور می‌زند و عارفی كه وارد این فضا شده است، با دو عنصر محوری شهود و حُبّ، علمش شهودی و قلبش هم محبت محبوب و معلوم را به همراه دارد. بین این با سایر علوم خیلی فرق است، بین عین و ذهن فرق است، بین خارج و داخل فرق است و مانند آن و آن كل فضا را عوض می‌كند، محیط زیست را عوض می‌كند، جامعه را پویا می‌كند و مانند آ‌ن.

 

حضرت مسیح(ع)

مطلب دیگر جریان وجود مبارك حضرت مسیح(ع) است. وجود مبارك مسیح همانند سایر انبیای الهی علمشان علم شهودی است، علاقه‌شان هم به معبودشان است با محبت دارد زندگی می‌كند نه با ترس نه با امید، نه ترس از دوزخ نه امید به بهشت. صدرالدین قونوی در فكوك، در فك عیسوی می‌گوید ذات اقدس الهی كه بر اساس «فأینما تُولُوا فثم وجهُ الله» است، از دو منظر با بندگان در ارتباط است، منتها بندگان از یك منظر خدا را می‌بینند و خدا هم بدون واسطه با بندگان در ارتباط است، هم مع‌الواسطه. بسیاری از بندگان خدا را با واسطه می‌بینند، از راه علل و اسباب می‌بینند، از راه لوازم می‌بینند كمتر كسی بتواند خدا را بی‌واسطه مشاهده كند. انبیا و اولیا هم معارف را گاهی بدون واسطه از ذات اقدس الهی استفاده می‌كنند.

حرف جناب صدرالدین قونوی در كتاب فكوك در فك عیسوی این است كه وجود مبارك جبرئیل(س) كه گاهی بی‌واسطه، گاهی باواسطه فیض ممتاز را از خدای سبحان دریافت می‌كند، این بار بدون واسطه فیضی را از خدای سبحان دریافت كرد به نام «الكلمه الالهیه العیسویه». این كلمه الهیه عیسویه متنزل شد، متمثل شد برای مریم(س) گفت: من مأمورم «لأهب لك غلاماً زكیا».14 آن وقت این كلمه‌الله را به وجود مبارك مریم(س) افاضه كرده است، پس عیسی كلمه‌الله است یك، جبرئیل بدون واسطه این كلمه‌الله را تلقی كرده است دو، وقتی با مریم(س) تماس گرفت، «فتمثّل لها بشراً سویا»15 سه، مریم هم موجودی است كه در اوایل میلادش «و كفلّها زكریا»،16یعنی خدای سبحان زكریا را كفیل و مربی و سرپرست مریم قرار داد چهار، مریم هم وقتی به بارگاه قدس و تقوا بار یافت «إن الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك علی‏ نساء العالمین»17نصیب او شده است: «كُلما دخل علیها زكریا المحراب وجد عندها رزقا»18هم بهره او شده است.

این مریم كه در تحت تدبیر آن نبی وارسته قرار گرفت، به جایی رسید كه كسی در دامن او به بار آمد كه در دوران خردسالگی سخن گفت، «إنّی عبدالله آتانی الكتاب و جعلنی‏ نبیا»19 را بر زبان جاری كرد و تطهیر مادر را به عهده گرفت، تنزیه مریم(س) را اعلام داشت و مانند آن. وقتی هم كه به بلوغ نبوی بار یافت، ذات اقدس الهی او را كاملاً در محضر خود داشت یك، به مظهریت خود رساند دو، این حضور عیسوی كه دائم‌الحضور بود و در مشهد و محضر خدا بود سبب شد كه او را به مظهریت برساند به او بفرماید: عیسی! من اگر «نفخ» می‌كنم در بدن انسان، روح انسان به او افاضه می‌شود «و نفختُ فیه من روحی‏ فقعوا لهُ ساجدین»20 درباره انسانهای عادی هم فرمود وقتی من بدن او را مسوا كردم «و نفختُ فیه من رُوحی» و مانند آن، به وجود مبارك عیسای مسیح فرمود: تو از این گل پرنده‌ای بساز، وقتی پرنده سامان پذیرفت «فتنفُخُ فیها فتكونُ طیراً بإذنی»21 پرنده می‌شود، حقیقتاً پرنده می‌شود نه اینكه به صورت، پرنده باشد، به سیرت هم پرنده است؛ تو به او حیات می‌دهی. گذشته از اینكه به او حیات می‌دهی، حیات بدوی اعطا می‌كنی، سایر افراد را هم زنده می‌كنی «تُحی الموتی»22 هم «بإذنی» مرده‌ها را زنده می‌كنی. هم مظهر «هو المحیی» هستی، هم مظهر «هو المعید» هستی. آغاز و انجام را تو می‌توانی مظهریت كنی، نظیر ابراهیم خلیل(س) كه عرض كرد: «رب أرنی‏ كیف تُحی الموتی».

سخنان بلند جناب صدرالدین قونوی در فك عیسوی كتاب فكوك آن است كه: وجود مبارك جبرئیل این كلمه الهیه عیسوی را بدون واسطه تلقی كرد، آن وقت عیسای مسیح كلمه‌الله شد و جزء جوامع‌الكلم شد و توانست در محضر پروردگار به مظهریت كامل او بار یابد، مظهر هو المحیی بشود، مظهر هو الخالق می‌شود، مظهر هو المعید می‌شود. «فتنفُخُ فیها فتكونُ طیراً باذنی» نشان می‌دهد كه در سایه اذن پروردگار یك انسان كامل می‌تواند مظهر خالق بشود، مظهر محیی بشود و مظهر مُعید.

بنابراین عرفان مرزش مرز شهود است و برای عارف شدن تلاش و كوشش فراوان لازم است. همان‌طوری كه فقه مقلد دارد، مجتهد متجزی دارد و مجتهد مطلق معاملات دارد، مجتهد مطلق عبادات دارد، مجتهد كامل جامع بین الفنین دارد، عرفان هم این‌چنین است. برخی‌ها مقلدانه در سلوك عرفان تلاش می‌كنند، برخی‌ها مجتهد متجزی‌اند، برخی‌ها مجتهدند در بخشی از امور، برخی‌ها مجتهد جامع‌الأطرافند. این مجتهد جامع‌الأطراف جامع بین معقول و منقول و مشهود است، به جمع سالم نه به جمع مكسر. امام راحل، علامه طباطبایی، آقا سید علی قاضی را در بین متأخران می‌شود جزء سالكان این كوی نام برد كه هر كدام به نوبه خود در فن شریف عرفان بار یافتند و راه یافتند، از مفهوم رهیدند به مشهود رسیدند.

آن مقام والای احسان كه وجود مبارك پیغمبر(ص) فرمود: شما باید وقتی به مقام احسان رسیدید، طرزی عبادت كنید كه معبود را ببینید و اگر معبود را ندیدید، این مقدار برای شما مشهود بشود كه معبود شما را می‌بیند، حد اول مشاهده است، حد دوم مراقبه، اما مراقبت عارف غیر از مراقبت متخلق است. متخلق دارای مراقبت است كه گناه نكند، عارف دارای مراقبت است كه یعنی خدا مراقب اوست: «ألم یعلم بأن الله یری».23 مراقبت الله را او دارد رصد می‌كند، نه مراقبت خود را كه گناه نكند.

بنابراین اگر خواستیم فرق بین عرفان با این پنج، شش وجهی كه گفته شد روشن شود، بهترین راه تعریف حدی است گرچه این گونه از امور تعریف حدی ندارند. بسنده كردن به تعریف رسمی، تعریف تام نیست معرفت كامل نیست، عرفان در فضایی ظهور می‌كند كه كل آن فضا را این جمله عطرآگین «فأینما تُولُوا فثم وجهُ الله» معطر كرده است. امیدواریم خدای سبحان آن توفیق معرفت و محبت را عطا كند، چه اینكه در برخی از دعاهای ماه مبارك رمضان آمده است: «بمحبتك یا أمل المشتاقین: به دوستی تو سوگند ای كسی كه مورد آرزوی مشتاقانی!» امیدواریم این اشتیاق برای همگان روزی از علم به عین آید و از گوش به آغوش.

 

پی‌نوشتها:

1. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص11.

2. دیوان شمس، غزل628.

3. سوره بقره، آیه275.

4. بحارالانوار، ج67، ص186؛ «ما عبدتُك خوفاً من نارك و لا طمعاً فی جنتك لكن وجدتُك أهلًا للعباده فعبدتُك».

5. الکافی، ج1، ص98.

6. تهذیب الاحکام، ج1، ص285.

7. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج5، ص313.

8. سوره زمر، آیه62.

9. سجده، 7.

10. أنبیا، 30.

11. بقره، 115.

12. نور، 35.

13. مریم،19.

14. مریم، 17.

15. آل عمران،37.

16. آل عمران،42.

17. آل عمران، 37.

18. مریم، 30.

19. حجر،29؛ ص، 72.

20. مائده، 110.

21. بقره، 260.

22. علق، 14.


روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: