1393/7/6 ۰۹:۱۰
[این نوشتار] از ریشهدارترین مدرك آیین مقدس اسلام گفتگو مىكند: قرآن چیست و چه ارزشى در میان مسلمانان دارد؟ قرآن كتابى است جهانى و همیشگى، قرآن وحیى است آسمانى نه مولود فكر بشرى، و در حقیقت ما از موقعیت كتابى بحث مىكنیم كه دین بزرگ اسلام با اینكه مانند سایر ادیان بزرگ جهان گرفتار اختلافات داخلى و انشعابات بسیار مذهبى مىباشد، هرگز مسلمانى در اعتبار و احترام و تقدیس آن تردید ندارد و براى اثبات هر مدعائى در اسلام مىتوان بدان چنگ زد. قرآن مجید چه ارزشی در میان مسلمانان دارد؟
الف) قرآن متضمن كلیات برنامه زندگى
قرآن مجید متضمن كلیات برنامه زندگى بشر است؛ زیرا آیین اسلام كه بهتر از هر آیین دیگرى سعادت زندگى بشر را تأمین و تضمین مىكند، از راه قرآن به دست مسلمانان رسیده است و مواد دینى اسلام كه یك سلسله معارف اعتقادى و قوانین اخلاقى و عملى است، ریشه اصلى آنها در قرآن مجید مىباشد، خداى متعال میفرماید: «انّ هذا القرآن یهدى للتى هى اقوَم: بهدرستى این قرآن به سوى آیینى كه بهتر از هر آیین دیگر [جهانى بشریت را اداره مینماید] راهنمایى مىكند.» (اسرى، 9) و باز میفرماید: «و نزّلنا علیك الكتاب تبیاناً لكل شىء: این كتاب را بر تو فرو فرستادیم كه همه چیز را بیان مینماید و روشن میسازد.» (نحل، 89) و روشن است كه در قرآن مجید اصول عقاید دینى و فضائل اخلاقى و كلیات قوانین عملى در آیات بسیارى كه نیازى بنقل آنها نیست ذكر شده است.
بیان دیگر تفصیلى: با تأمل در چند مقدمه زیرین میتوان معنى واقعى اشتمال قرآن مجید به برنامه زندگى بشر را دریافت:
1 ـ انسان در زندگى خود هرگز هدفى جز سعادت و خوشبختى و كامروایى خود ندارد (خوشبختى و سعادت شكلى است از زندگى كه انسان آرزوى آن را داشته شیفته آن است مانند آزادى و رفاهیت و وسعت و جز آنها)و چنانچه گاهى افرادى را مىبینیم كه از خوشبختى و سعادت خود روگردان میباشند، مانند كسی كه با انتحار به زندگى خود خاتمه میدهد یا از مزایاى زندگى اعراض مىكند اگر در حال روحىشان دقیق شویم، خواهیم دید كه به واسطه عوامل ویژهاى سعادت زندگى را در آنچه تعقیب میكنند، میدانند؛ مثلا كسی كه خودكشى مىكند، بر اثر حمله و هجوم ناملایمات، راحتى خود را در مرگ مىبیند و مثلا كسی كه به زهد و ریاضت پرداخته، لذائذ مادى را بر خود تحریم مىكند، سعادت را در شیوهاى كه درپیش گرفته، میداند.
پس فعالیت زندگى انسان پیوسته براى دست یافتن به سعادت و پیروزى در آن راه مىباشد، خواه در تشخیص سعادت واقعى خود مصیب باشد یا مخطى.
2 ـ فعالیت زندگى انسان هرگز بدون برنامه صورت نمیگیرد. مسئلهای است بدیهى و اگر احیاناً خفا پیدا مىكند، از كثرت وضوح است؛ زیرا در یك طرف انسان با خواست و اراده خود كار مىكند و در نتیجه تا كارى را به سبب شرایط موجود «كردنى» تشخیص ندهد، به انجام آن اقدام نمیكند؛ یعنى كار را به دنبال دستور عملى درونى انجام میدهد و از طرف دیگر كارهایى را كه انجام میدهد، براى «خود» یعنى براى رفع حوائجى كه درك مىكند به وجود میآورد و در نتیجه میان اعمال و افعالش ارتباطى است مستقیم.
خوردن و نوشیدن و خواب و بیدارى و نشستن و برخاستن و رفتن و آمدن و غیر آنها هر كدام جایى و اندازهاى دارد، در حالى لازم و در حالى غیر لازم در شرایطى مضر مىباشد و در نتیجه انجام دادن هر كارى طبق دستورى است درونى كه در درك انسان كلیات آن ذخیره شده و به حسب انطباق به مورد جزئیات آنها تحقق میپذیرد.
هر كس در كارهاى فردى خود به منزله كشورى است كه فعالیتهاى اهالى آن تحت قوانین و سنن و آداب معینى كنترل میشود و قواى فعال كشور نامبرده موظفند كه اعمال خود را اول به دستورات لازمالرعایه آن تطبیق نموده، پس از آن انجام دهند.
فعالیتهاى اجتماعى یك جامعه نیز حال فعالیتهاى فردى را دارد و پیوسته یك نوع مقررات و آداب و رسومى كه مورد تسلیم اكثریت افراد مىباشد، باید در آنها حكومت كند، وگرنه اجزای جامعه به واسطه هرج و مرج در كمترین وقت و كوتاهترین فرصتى در هم و متلاشى خواهد شد.
نهایت اگر جامعه جامعه مذهبى باشد، حكومت از آن احكام مذهب خواهد بود و اگر جامعه غیر مذهبى متمدن باشد، فعالیتها از قانون پیروى خواهد كرد و اگر جامعه غیر مذهبى و متوحش باشد، آداب و رسومى را كه حكومت فردى و مستبد وضع و تحمیل نموده، یا مراسمى را كه بر اثر برخورد و كسر و انكسار عقاید گوناگون در جامعه پیدا شده، اجرا خواهد كرد.
پس در هر حال انسان در فعالیتهاى فردى و اجتماعى خود از داشتن هدفى گزیر ندارد و از تعقیب هدف خود از راهى كه مناسب آن است و به كار بستن مقرراتى كه برنامه كار است هرگز مستغنى نیست. قرآن مجید نیز نظر نامبرده را تأیید نموده، میفرماید: «و لكل وجهه هو مولّیها فاستبقوا الخیرات: براى هر كدامتان هدفى است كه آن را پیش میگیرد پس در كارهاى نیك به همدیگر پیشى و سبقت بگیرید [تا به هدفى عالى برسید].» (بقره، 148)
اساساً در عرف قرآن «دین» به راه و رسم زندگى اطلاق میشود و مؤمن و كافر حتى كسانی كه اصلا صانع را منكرند، بدون دین نیستند؛ زیرا زندگى انسان بدون داشتن راه و رسمى ـ خواه از ناحیه نبوت و وحى باشد یا از راه وضع و قرارداد بشرى ـ اصلا صورت نمیگیرد. خدای متعال در وصف ستمگران كه با دین خدایى دشمنى دارند، از هر طبقه و صنف بوده باشند، میفرماید: «الذین یصدّون عن سبیل الله و یبغونها عوجا: كسانی كه مردم را از راه خدا برمیگردانند و راه خدا را (راه و رسم زندگى فطرى) را در حالی كه كج كردهاند قصد میكنند و پیش میگیرند.» (اعراف، 45)1
3 ـ بهترین و پابرجاترین راه و رسم زندگى آن است كه آفرینش انسان به سوى آن هدایت كند، نه آنچه از عواطف و احساسات فرد یا جامعه سرچشمه گیرد. هر یك از اجزای آفرینش را مورد دقت و كنجكاوى قرار دهیم، خواهیم دید كه در هستى خود هدف و غایتى دارد كه از نخستین روز آفرینش خود به سوى آن متوجه است و از مناسبترین و نزدیكترین راهى كه به آن هدف منتهى میشود، به سوى هدف خود سیر مىكند و در اندرون و بیرون ساختمان خود با تجهیزاتى مجهز مىباشد كه مناسب با هدف خودش و منشأ فعالیتهاى گوناگونش مىباشد.
رویه آفرینش در هر آفریده جاندار و غیر جاندار همین گونه است؛ مثلا بوته گندم از همان روز نخستین پیدایش خود كه در بستر خاك با نوك سرسبز خود از شكم دانه سر میآورد، متوجه پیدایش یك بوته گندم داراى سنبل هاى متعدد مىباشد و با قوائى كه مجهز است، اجزای عنصرى را از زمین و هوا با نسبت ویژهاى گرفته، ضمیمه وجود خود ساخته، روزبهروز بزرگتر و برومندتر میشود و از حالى به حالى و از شكلى به شكلى منتقل میشود تا به شكل بوته كامل داراى سنبلهاى متعدد میافتد و در همانجا به سیر خود خاتمه میدهد.
یك درخت گردو را نیز اگر مورد بررسى قرار دهیم، خواهیم دید كه آن نیز از نخستین روز پیدایش متوجه هدفى مخصوص به خود مىباشد كه یك درخت گردوى برومند و نیرومند مىباشد و براى رسیدن به آن راه مناسبى را با موجودى تجهیزات خود مىپیماید و ملازم روش زندگى خودش بوده، هرگز روزى در تعقیب هدف خود مثلا راه بوته گندم را نمىرود؛ چنان كه بوته گندم نیز در تعقیب هدف خود روزى روش درخت گردو را اختیار نمىكند.
همه انواع آفریدهها كه جهان مشهود را تشكیل میدهند، محكوم همین قاعده كلی میباشند و هیچ دلیلى نیست كه نوع انسان از این قاعده (هر نوعى هدفى دارد كه سعادتش در رسیدن به آن است و راهى مناسب تجهیزات وجودى خود به هدف خود دارد) مستثنى باشد، بلكه تجهیزات وجودى انسان بهترین دلیل است بر اینكه انسان نیز مانند سایر انواع آفرینش هدفى دارد كه متضمن سعادت اوست و مناسب تجهیزات وجودى خود راهى به هدف و سعادت خود دارد.
بنابر آنچه گذشت، آفرینش ویژه انسان و همچنین آفرینش جهان كه انسان جزء غیر قابل تفكیك آن مىباشد، انسان را به سوى سعادت واقعیاش هدایت مىكند و مهمترین و ریشهدارترین و پابرجاترین مقررات را كه به كار بستن آنها سعادت را براى انسان تضمین مىكند، به انسان گوشزد مینماید.
خدای متعال در تأیید بحث گذشته میفرماید: «ربنا الذى اعطى كل شىء خلقه ثم هدى: خداى ما كسى است كه به هر چیز (به هر آفریدهاى) آفرینش ویژه آن چیز را عطا فرموده آنگاه [به سوى سعادت و هدف ویژه اش] هدایت و راهنمایى كرد.» سوره (طه، 50 ) و باز میفرماید: «الذى خلق فسوّى. و الذى قدّر فهدى: خدایی كه اجزای آفریده را گردآورده درست كرد، خدایی كه اندازه گرفت و هدایت نمود.» (اعلى،2ـ 3 ) و باز میفرماید: «و نفس و ما سوّاها. فالهمها فجورها و تقواها. قد افلح من زكّاها. و قد خاب من دسّاها: سوگند به نفس و آن كه او را درست نمود، سپس بدكارى و پرهیزگارى را به او الهام فرمود، رستگار شد كسى كه نفس خود را رشد و نمو خوب داد، و نومید شد كسى كه نفس خود را آلوده و تباه كرد.»(شمس، 10)
و باز میفرماید: «فاقم وجهك للدین حنیفا فطره الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلك الدین القیم: روى خود را براى دین استوار كن (با تمام توجه دین را بپذیر) در حالی كه اعتدال را در پیش گیرى و از افراط و تفریط بپرهیزى، دینى كه همان آفرینش خدائى است، آفرینش خدا تغییر ندارد، آن است دینى كه به اداره زندگى انسان توانایى دارد.» (روم،30 ) و باز میفرماید: «انّ الدین عند الله الاسلام: دین و روش زندگى پیش خدا تسلیم شدن است» در برابر اراده وى، یعنى در برابر آفرینش وى كه انسان را به مقررات خاص دعوت مىكند.(آلعمران، 19) و میفرماید: «و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه: هر كه جز اسلام (تسلیم اراده خدا) دینى را طلب كند و پیش گیرد، از وى پذیرفته نخواهد شد.» (آل عمران، 85 )
محصل آیات فوق و آیات دیگرى كه در همین مضمون است، این است كه خدای متعال هر یك از آفریدههاى خود و از آن جمله انسان را به سوى سعادت و هدف آفرینش ویژه خودش از راه آفرینش خودش راهنمایى میفرماید و راه واقعى براى انسان در مسیر زندگى همان است كه آفرینش ویژه به سوى آن دعوت مىكند و مقرراتى در زندگى فردى و اجتماعى خود باید به كار بندد كه طبیعت یك انسان فطرى (طبیعى) به سوى آنها هدایت مىكند، نه انسانهایى كه به هوا و هوس آلوده و در برابر عواطف و احساسات اسیر دست بسته مىباشد.
مقتضاى دین فطرى (طبیعى ) این است كه تجهیزات وجودى انسان الغا نشود و حق هر یك از آنها ادا شود و جهازات مختلف و متضاد مانند قواى گوناگون عاطفى و احساسى كه در هیكل وى به ودیعه گذارده شده، تعدیل شده، به هر كدام از آنها تا اندازهاى كه مزاحم حال دیگران نشود، رخصت عمل داده شود. و بالاخره در فرد انسان عقل حكومت كند نه خواست نفس و نه غلبه عاطفه و احساس، اگر چه مخالف عقل سلیم باشد و در جامعه نیز حق و صلاح واقعى جماعت حكومت نماید، نه هوا و هوس یك فرد تواناى مستبد و نه خواسته اكثریت افراد اگرچه مغایر حق و خلاف مصلحت واقعى جماعت باشد.
از بحث بالا نتیجه دیگرى نیز گرفته میشود و آن اینكه زمام حكم در تشریع تنها به دست خداست و جز او را نشاید كه تشریع قانون و وضع مقررات و تعیین وظیفه نماید؛ زیرا تنها مقررات و قوانینى در صراط زندگى به درد انسان میخورد كه از راه آفرینش براى او تعیین شده باشد؛ یعنى علل و عوامل بیرونى و درونى انسان را به انجام دادن آن دعوت نمایند و آن را اقتضا كنند؛ یعنى خدا آن را خواسته باشد؛ زیرا مراد از اینكه خدا چیزى را میخواهد، این است كه علل و شرایط طورى است كه پیدایش جبرى چیزى را ایجاب مىكند؛ مانند حوادث طبیعى روزانه و در این صورت اراده را اراده تشریعى میگویند. خدای متعال در چندین جا میفرماید: «ان الحكم الا لله: نیست حكم مگر از آن خدا.»(یوسف،40 و 67)
پس از روشن شدن این مقدمات باید دانست كه قرآن مجید با رعایت این مقدمات سه گانه یعنى با عطف نظر به اینكه انسان در زندگى خود هدفى دارد (سعادت زندگى) كه باید در راه به دست آوردن آن در طول زندگى تلاش و كوشش نماید و این فعالیت بدون برنامه نتیجهبخش نخواهد بود و این برنامه را نیز باید از كتاب فطرت و آفرینش خواند و به عبارت دیگر از تعلیم الهى فراگرفت.قرآن مجید با عطف نظر به این مقدمات، شالوده برنامه زندگى انسان را به این نحو ریخت:
شالوده برنامه زندگى انسان
اساس برنامه خود را خداشناسى قرار داد و اعتقاد به یگانگى خدا را اولین اساس دین شناخت و پس از شناسانیدن خدا، معادشناسى (اعتقاد به روز رستاخیز كه در آن پاداش و كیفر كردار نیك و بد انسان داده خواهد شد) را از آن نتیجه گرفت و اصل دیگر قرار داد و پس از آن پیغامبرشناسى را از معادشناسى نتیجه گرفت؛ زیرا پاداش اعمال نیك و بد بدون ابلاغ قبلى طاعت و معصیت و نیك و بد از راه وحى و نبوت، صورت نمىبندد. و آن را نیز اصل دیگر قرار داده، سه اصل نامبرده: اعتقاد به یگانگى خدا و اعتقاد به نبوت و اعتقاد به معاد را اصول دین اسلام شمرد.
پس از آن در مرتبه اصول اخلاق پسندیده و صفات حسنه مناسب اصول سهگانه را كه یك انسان واقعبین باایمان باید واجد آنها و متصف به آنها باشد، بیان نمود. و پس از آن قوانین عملى كه در حقیقت حافظ سعادت حقیقى و زاینده و پرورشدهندة اخلاق پسندیده و بالاتر از آن، عامل رشد و ترقى اعتقادات حقه و اصول اولیه میباشند، تاسیس و بیان داشت؛ زیرا هرگز قابل قبول نیست كسی كه در مسائل جنسى یا در دزدى و خیانت و اختلاس مال و برداشتن كلاه مردم هیچ گونه بند و بارى ندارد، صفت عفت نفس داشته باشد یا كسی كه شیفته جمعآورى مال است و مطالبات مردم و حقوق واجبه مالى را نمیدهد، با صفت سخاوت متصف شود، یا كسی كه به عبادت نمیپردازد و هفته و ماهى به یاد خدا نمىافتد، واجد ایمان به خدا و روز رستاخیز و داراى سمت بندگى باشد.
پس اخلاق پسندیده همیشه با یك رشته اعمال و افعال مناسب زنده میماند؛ چنان كه اخلاق پسندیده نسبت به اعتقادات اصلی همین حال را دارند؛ مثلا كسی كه جز كبر و غرور و خودبینى و خودپسندى سرش نمیشود، اعتقاد به خدا و خضوع در برابر مقام ربوبى را نباید از وى توقع داشت، و كسی كه یك عمر معنى انصاف و مروت و رحم و عطوفت را نفهمیده است، نمیشود ایمانى به روز رستاخیز و بازخواست داشته باشد.
خدای متعال در خصوص ارتباط اعتقادات حقه و اخلاق پسندیده ـ كه خود نوعى از اعتقاد هستندـ با عمل میفرماید: «الیه یصعد الكلم الطّیب و العمل الصالح یرفعه: سخن (اعتقاد) پاك به سوى خدا صعود مىكند و عمل صالح بلندش مىكند [یعنى در صعود اعتقاد كمك مىكند.]»(فاطر، 10) و در خصوص ارتباط اعتقاد به عمل میفرماید: «ثم كان عاقبه الذین اءساوا السواى ان كذبوا به آیات الله و كانوا بها یستهزئون: سرانجام كسانی كه كار بد مىكردند، به اینجا كشید كه آیات خداوند را تكذیب كردند و به آنها استهزاء مینمودند.»(روم،10)
خلاصه قرآن مجید به ریشههاى اصلى اسلام كه سه بخش كلى را تشكیل میدهد، مشتمل است بدین ترتیب:
1ـ اصول عقائد اسلامى كه نوعى از آن اصول سه گانه دین است: توحید و نبوت و معاد، و نوعى عقائد متفرع بر آنها مانند لوح و قلم و قضا و قدر و ملائكه و عرش و كرسى و خلقت آسمان و زمین و نظائر آنها.
2 ـ اخلاق پسندیده.
3ـ احكام شرعی و قوانین عملى كه در قرآن كریم كلیات آنها را بیان فرموده و تفاصیل و جزئیات آنها را به بیان پیغمبر(ص) واگذار نموده است و پیغمبر اكرم(ص) نیز به موجب «حدیث ثقلین» كه همه فرق اسلامى به نحو تواتر نقل نمودهاند، بیان اهل بیت خود را قائم مقام و جایگزین بیان خود قرار داده است.2
قرآن مجید سند نبوت است
قرآن مجید در چندین جا تصریح مىكند كه كلام خداست؛ یعنى با همین الفاظ خود از مقام ربوبى صادر شده و پیغمبر اكرم(ص) نیز آن را با همان الفاظ تلقى نموده است. و در راه اثبات همین معنى كه كلام خداست و كلام بشرى نیست، مكرراً در لابلاى آیات كریمه به مقام تحدى برآمده و قرآن مجید را از هر جهت معجزه شمرده و ماوراء قدرت و توانایى بشر دانسته است؛ چنان كه مىفرماید: «ام یقولون تقوله بل یؤمنون فلیاتوا بحدیث مثله ان كانوا صادقین: یا مىگویند [پیغمبر] خودش قرآن را ساخته و به خدا نسبت داده است، بلكه اینان ایمان نمیآورند. اگر راست میگویند، سخنى همانند آن بیاورند.» (طور، 34 ) و میفرماید: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان یأتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهیرا: بگو اگر جن و انس گرد هم آیند كه مانند این قرآن بیاورند، همانندش را نخواهند آورد اگر چه برخى از ایشان پشت و پناه برخى دیگر شوند.»(اسرى ، 88 ) و میفرماید: «ام یقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات: یا میگویند قرآن را به خدا بسته، بگو: ده سوره افترائى مانند آن بیاورند.»(هود، 13) و میفرماید: «ام یقولون افتراه قل فأتوا بسوره مثله: یا مىگویند قرآن را به خدا بسته است، بگو پس یك سوره همانند آن بیاورید.»(یونس، 38 )
و باز در تحدى با پیغمبر اكرم(ص) میفرماید: «و ان كنتم فى ریب ممّا نزّلنا على عبدنا فأتوا بسوره من مثله: اگر از آنچه بر بنده خود فروفرستادیم در شك باشید از مردى مانند وى [كه درس نخوانده و نوشتن یاد نگرفته و در محیط جاهلیت نشو و نما یافته باشد،] یك سوره قرآنى بیاورید.» (بقره،23) و باز از راه نداشتن اختلاف و تضاد تحدى نموده میفرماید: «افلا یتدبّرون القرآن؟ و لو كان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً كثیرا:: آیا در قرآن تدبر نمىكنند؟ اگر از پیش غیر خدا بود، در آن اختلافات بسیارى پیدا میكردند» (نساء،82 )؛ زیرا همه چیز در این جهان مشمول قانون تحول و تكامل است و از تضاد اجزا و احوال خالى نمىباشد و اگر قرآن كار بشر بود و در ظرف بیست وسه سال قطعه قطعه ساخته میشد، از اختلاف اوصاف و احوال سالم نمىماند و این طور یكنواخت نبود.
قرآن مجید كه بدین تحدّیات سخن خدا بودن خود را اعلام و تثبیت مىكند، در سرتاسر خود به صراحت حضرت محمد(ص) را پیغمبر و فرستاده خدا معرفى مینماید و بدین وسیله سند نبوت آن حضرت قرار میگیرد و روى همین اصل بارها در كلام خدا پیغمبر اكرم(ص) امر میشود كه در اثبات نبوت خود به شهادت خدا یعنى به تصریح قرآن مجید به نبوتش، استناد جوید: «قل كفى بالله شهیدا بینى و بینكم: بگو شهادت خدا به نبوت من، میان من و شما كافى است.»(رعد،43) و در جاى دیگر علاوه به شهادت خداى متعال، شهادت ملائكه را نیز نقل مىكند: «لكن الله یشهد بما اُنزل الیك انزله بعمله و الملائكه یشهدون و كفى بالله شهیدا: خداوند به آنچه به سوى تو نازل كرده، گواهی میدهد و ملائكه نیز شهادت میدهند و خدا در شهادت كافى و بس است.»(نساء، 166)
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید