1393/3/5 ۰۹:۰۵
اشاره: آنچه در پی میآید، بخشهایی از كتاب شریف «سننالنبی» است كه مرحوم علامه در نجفاشرف و به هنگام تحصیل اخلاق و عرفان، تهیه كرده و سالها بعد ترجمه شده و در دسترس عموم قرار گرفته است. در زیر با حذف اسناد، بخشهایی از آن را میخوانیم: 1ـ از امیرمؤمنان(ع)، ابن عباس، ابوهریره، جابر بن سمره و هند بن ابى هاله روایت كردهاند كه: رسول خدا(ص) در چشم هر بینندهاى، بزرگ و موقّر مىنمود، در دلها جاگرفته و عزیز بود، صورتش مانند ماه شب چهاردهم مىدرخشید، رنگ چهرهاش سفید مایل به سرخى بود، نه لاغر اندام بود و نه بسیار فربه.
اشاره: آنچه در پی میآید، بخشهایی از كتاب شریف «سننالنبی» است كه مرحوم علامه در نجفاشرف و به هنگام تحصیل اخلاق و عرفان، تهیه كرده و سالها بعد ترجمه شده و در دسترس عموم قرار گرفته است. در زیر با حذف اسناد، بخشهایی از آن را میخوانیم:
1ـ از امیرمؤمنان(ع)، ابن عباس، ابوهریره، جابر بن سمره و هند بن ابى هاله روایت كردهاند كه: رسول خدا(ص) در چشم هر بینندهاى، بزرگ و موقّر مىنمود، در دلها جاگرفته و عزیز بود، صورتش مانند ماه شب چهاردهم مىدرخشید، رنگ چهرهاش سفید مایل به سرخى بود، نه لاغر اندام بود و نه بسیار فربه. صورتش سفید و نورانى، دیدگانش گشاده و سیاه، ابروانش سیاه و باریك و پیوسته بود. سرى بزرگ و متناسب، قامتى متوسط داشت.
پیشانىاش بلند، بینىاش كشیده و باریك، در سفیدى چشمانش كمى سرخى دیده مىشد، ابروانى پیوسته و گونههایى برجسته داشت. بندهاى دستش پهن و دو ذراع دستش بلند، مفصل شانههایش بزرگ و پهن بود، كفهاى دست و پایش ضخیم و محكم بود. مژههایش بلند، محاسنش پرپشت و شاربش كوتاه، ولى پرپشت بود. موهاى سفید معدودى كه در سر و صورتش پیدا شده بود به واسطه خضاب، سبزه به نظر مىرسید. دهانش فراخ ولى متناسب، دندانها از هم جدا و باز و سفید بود. تمام اعضا و جوارحش معتدل بود، شكمش با سینه مساوى بود، سینهاش پهن و گردنش در زیبایى چون نقره خام بود.
دستها و پاهایش صاف و بدونگره و ساق پاهایش معتدل و كم گوشت بود. چانهاى متناسب، پیشانىاش كمى متمایل به جلو بود. اعضا و جوارحش قرص و محكم بود. نه خیلى دراز بود و نه زیاد كوتاه قد (بلكه قامتى معتدل داشت). موى سرش نه خیلى مجعد بود و نه باز و افتاده.
كف دستهایش مانند كف دست عطرفروشان معطر بود. هنگام رضا و خوشحالى چهرهاش چون آینه درخششى جالب داشت و به آرامى و باوقار قدم برمىداشت. در حال راه رفتن، پیش روى خود را نگاه مىكرد و در انجام كارهاى نیك پیشقدم بود. هنگام راه رفتن مانند كسى كه بر زمین سراشیب راه رود، گام برمىداشت. وقتى تبسم مىكرد، دندانهایش چون دانههاى تگرگ نمایان مىشد و به زودى سفیدى دندانها چون برقى، سریع زیر لبها پنهان مىشد. اندامى زیبا و خویى پسندیده داشت؛ خوش مجلس بود و وقتى با مردم روبرو مىشد، پیشانىاش چون چراغى روشن آنان را به خود جلب مىكرد، دانههاى عرق بر چهرهاش چون مروارید غلتان بود و بوى عرقش پاكیزهتر از مشك مىنمود.
2ـ ابوهریره گوید: «آن حضرت وقتى مىخواست به طرف جلو و یا پشت سر خود نگاه كند، با تمام بدن برمىگشت».
3ـ ابن شهرآشوب گوید: «آن حضرت دو گیسو داشت و آن رسمى بود از هاشم، جد اعلاى آن حضرت».
4ـ عبدالله بن عمر گوید: «نشانه پیرى بر آن جناب قریب به بیست تار موى سفید بود.»
5ـ عایشه گوید: «بلندى موى سر آن حضرت از بناگوش تجاوز مىكرد، ولى به دوشها نمىرسید».
6ـ در كتاب قصصالانبیا روایت شده: رسول خدا(ص) از راهى نمىگذشت، مگر اینكه كسانى كه از آنجا مىگذشتند، از عطر آن جناب متوجه مىشدند كه او از آن محل گذشته است.
7ـ از امام باقر(ع) روایت شده:«پیامبر(ص) فرمود: ما گروه پیامبران، دیدههایمان به خواب مىرود، ولى دلمان نمىخوابد و از پشت سر مىبینیم؛ چنانكه از پیش رو مىبینیم.»
8ـ على بن محمد نوفلى مىگوید: خدمت امام رضا(ع) از صدا گفتگو شد، آن جناب فرمود: امام زینالعابدین(ع) وقتى قرآن تلاوت مىكرد، گاهى مردم از شنیدن صداى زیباى او بیهوش مىشدند و اگر امام صداى خوش و زیباى خود را ظاهر مىكرد، مردم طاقت شنیدنش را نداشتند. راوى گوید: از امام پرسیدم: «مگر پیامبر(ص) با مردم نماز نمىخواند و صداى خود را به تلاوت قرآن بلند نمىكرد؟» فرمود: رسول خدا(ص) به اندازه طاقت مردم، حسن صداى خود را ظاهر مىساخت.»
9ـ از امام حسن مجتبى(ع) روایت شده: «از دایى خودم، هند بن ابىهاله [كه از وصّافین پیامبر(ص) بود] خواستم مقدارى از اوصاف آن حضرت را برایم بیان كند؛ گفت:
ـ رسول خدا(ص) مردى بود كه در چشم هر بینندهاى موقر و با عظمت مىنمود. روى نكویش در درخشندگى چون ماه تمام بود. سرى بزرگ و مویى پیچ داشت. اگر چیده نبود، روى سر متفرق مىشد و اگر چیده بود، از نرمة گوش تجاوز نمىكرد. صورتش سفید و نورانى و پیشانىاش پهن و فراخ بود. ابروانى كمانى و كشیده داشت، در عین پیوستگى، جدا از هم به نظر مىرسید. میان ابروانش، رگى بود كه هنگام خشم از خون پر مىشد. بینى كشیده و باریكى داشت و از آن نورى نمایان بود كه به نظر مىرسید بالاى بینىاش برآمدگى دارد.
محاسنش پرپشت، گونههایش برجسته، دهانش متناسب و دندانهایش از هم جدا و چون مروارید سفید بود و ... چشمها افتاده و به سوى زمین بیشتر نگاه مىكرد تا به آسمان. به كسى خیره نمىشد، بلكه نگاه كردنش لحظهاى بیش نبود و هركه را مىدید، ابتدا به او سلام مىكرد.
دائماً متفكر به نظر مىرسید، آنى راحتى نداشت و اكثر اوقات ساكت بود، و جز در مواقع ضرورت حرف نمىزد. هنگام تكلم از اول تا به آخر به آرامى لب به سخن باز مىكرد و كلامش كوتاه و جامع و خالى از تفصیل بىجا، و وافى به تمام مقصود بود. نرمخو بود و به كسى جفا نمىكرد و كسى را حقیر نمىشمرد. نعمت در نظرش بزرگ مىنمود، اگرچه ناچیز باشد و هیچ نعمتى را نكوهش نمىكرد. طعامها را ناپسند نمىشمرد، مدح و تعریف هم نمىنمود.
دنیا و ناملایماتش هرگز او را به خشم نمىآورد و چون حقى پایمال مىشد، از شدت خشم كسى او را نمىشناخت و از هیچچیز پروا نداشت تا آنكه حق را یارى كند. هنگام اشاره به تمام دست اشاره مىفرمود و چون از مطلبى تعجب مىكرد، دستها را پشت و رو مىكرد. زمانى كه صحبت مىكرد، دستها را به هم وصل مىكرد و انگشت ابهام دست چپ را به كف دست راست مىزد. وقتى غضب مىفرمود، از شدت ناراحتى روى مىگردانید. و چون خوشحال مىشد، چشمها را به هم مىنهاد، بیشتر خندههایش لبخند بود، هنگام تبسم دندانهایش چون دانههاى تگرگ نمایان مىشد.»
10ـ امام حسین(ع) گوید: از پدرم از وضع داخلى رسول خدا(ص) پرسیدم، فرمود: چون به منزل تشریف مىبرد، اوقاتش را به سه بخش قسمت مىكرد: قسمتى را براى عبادت خدا و قسمتى براى اهل بیت خود و جزئى را به خود اختصاص مىداد. و آن جزئى را كه مربوط به خودش بود، به صادركردن دستورهاى لازم به خواص اصحاب و تكلیف نمودن آنان براى رسیدگى به كارهاى عمومى مردم صرف مىكرد و از آن قسمت چیزى را به كارهاى شخصى خود اختصاص نمىداد.
از جمله روش آنجناب این بود كه اهل فضل را همیشه مىپذیرفت و هر كس را به مقدار فضیلتى كه در دین داشت، حرمت مىنهاد. به احتیاجات آنان رسیدگى مىكرد و ایشان را سرگرم اصلاح نقایصشان مىكرد و از آنها درباره امت پرسش نموده، مطالب لازم را بیان مىكرد و مىفرمود: «باید حاضران به غایبان برسانند. حاجت كسانى را كه به من دسترس ندارند، به من برسانید و بدانید كه هركس حاجت اشخاص ناتوان را نزد سلطان ببرد، خدا قدمهاى او را در روز قیامت ثابت و استوار میسازد.» در مجلس آن جناب غیر این گونه مطالب ذكر نمىشد و از كسى غیر آن را نمىپذیرفت.
آنان براى درك فیض و طلب علم شرفیاب مىشدند و بى اینكه چیزى بچشند، متفرق نمىشدند و چون برمىگشتند، رهنمایانى بودند.
زبان خود را از سخنان غیر لازم بازمىداشت و با مردم اُنس مىگرفت و آنان را از خود دور نمىكرد. بزرگ هر قومى را گرامى مىداشت و او را بر قومش حاكم مىنمود. همیشه از مردم برحذر بود و خود را مىپایید، بدون آنكه روی از آنان بگرداند و بدخلقى كند. از اصحاب خود تفقد مىنمود و از مردم، حال مردم را مىپرسید. هر كار نیكى را تحسین و تقویت مىكرد و هر كار زشتى را تقبیح كرده، كوچك مىشمرد.
در همه امور میانهرو بود، گاهى تفریط و گاهى افراط نمىكرد. از كار مردم غفلت نمىنمود تا مبادا آنان منحرف شوند. درباره حق كوتاهى نداشت و از آن هم تجاوز نمىكرد. اطرافیان آن حضرت نیكان مردم بودند و برترین آنان نزدش، كسانى بودند كه مردم را بیشتر نصیحت كنند و بزرگترینشان كسانى بودند كه درباره برادران دینى بیشتر مواسات و خیرخواهى داشته باشد.
وضع جلسه پیامبر(ص)
در هیچ مجلسى نمىنشست و برنمىخاست مگر به یاد خدا. در مجالس، جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمىكرد. مخصوصاً از این كار نهى مىفرمود و وقتى به جمعیتى مىپیوست، هرجا كه خالى بود، مىنشست و به اصحاب خود نیز دستور مىداد كه چنان كنند. و حق هر یك از اهل مجلس را ادا مىكرد و كسى از آنان احساس نمىكرد كه دیگرى پیش آن حضرت، محترمتر از خود است. با هر كس كه مىنشست، به قدرى صبر مىكرد تا خود آن شخص برخیزد. هر كس حاجتى از او مىطلبید، یا به حاجت خود مىرسید و یا با بیان شیرینِ آن حضرت قانع مىشد.
خویش به قدرى نرم بود كه مردم او را براى خود چون پدرى مهربان مىدانستند و همه نزدش از حق مساوى برخوردار بودند. مجلسش، مجلس حلم، حیا، صداقت و امانت بود و در آن آوازها بلند نمىشد و حرمت مردم هتك نمىشد. اگر از كسى لغزشى سر مىزد، جاى دیگر گفته نمىشد. اهل مجلس همه با هم عادلانه رفتار مىكردند و رفتارشان با یكدیگر، چون دوستىِ پرهیزگاران بود و به هم تواضع مىنمودند؛ بزرگسالان را احترام مىكردند و به كوچكترها مهربان بودند، محتاجان را بر خود مقدم مىداشتند و غریبان را نگهدارى مىكردند.
امام حسین(ع) گوید: سپس پرسیدم: روش رسول خدا(ص) درباره همنشینان خود چطور بود؟ فرمود:
دائماً خوشرو، خوشخوى و نرم بود. خشن و درشتخو و سبكسر و فحّاش و عیبجو نبود. كسى را زیاد مدح نمىكرد و از چیزى كه به آن رغبت و میل نداشت، غفلت مىورزید. خود را از سه چیز دور مىداشت: جدال، پرحرفى و گفتن مطالب بىفایده. و نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز مىكرد: هرگز كسى را سرزنش نمىكرد و از او عیب نمىگرفت، لغزش و عیبهاى مردم را جستجو نمىكرد و سخن نمىگفت، مگر در جایى كه امید ثواب در آن مىداشت. هنگام تكلم چنان حاضران را به خود جذب مىكرد كه از احدى صداى نفس كشیدن شنیده نمىشد؛ و چون ساكت مىگشت، آنان سخن مىگفتند.
در حضور آن جناب روى مطلبى نزاع نمىكردند، اگر كسى با ایشان صحبت مىكرد، همه ساكت مىشدند تا سخنش پایان یابد و تكلمشان در محضر آن جناب، به نوبت بود. اهل مجلس از چیزى كه به خنده مىافتادند، وى نیز مىخندید و از آنچه تعجب مىكردند، تعجب مىكرد. بر اسائه ادب شخص غریب در پرسش و گفتار صبر مىكرد، تا جایى كه اصحاب در صدد جلب شخص مزاحم برمىآمدند. مىگفت: «وقتى حاجتمندان را دیدید،یاریشان كنید.» هرگز ثناى كسى را نمىپذیرفت، مگر اینكه ثنایش به عنوان تشكر از آن حضرت باشد. و كلام احدى را نمىبرید، مگر آنكه از حد مشروع تجاوز كند كه در آن صورت با نهى و یا برخاستن، كلام او را قطع مىنمود.
سكوت آن جناب بر چهار چیز بود: حلم، حذر، تقدیر و تفكر. سكوتش در تقدیر و اندازهگیرى براى آن بود كه همه مردم را به یك چشم ببیند و به گفتار همه به یك نحو گوش دهد. اما سكوتش در تفكر، آن بود كه در چیزهاى باقى و فناپذیر فكر مىكرد. سكوتش در حلم، صبر و بردبارى بود كه داشت. به طورى كه خشمناك نمىشد و از چیزى متنفر نمىگشت. سكوتش در حذر، در چهار مورد بود: به كارهاى نیك چنگ مىزد، تا دیگران به او اقتدا كنند، از كارهاى زشت دورى مىكرد تا مردم از آن بپرهیزند، در انتخاب رأى صحیح براى اصلاح كارهاى امت، جدیت مىنمود و به آنچه خیر دنیا و آخرت در آن بود، قیام مىكرد.
11ـ از انس بن مالك نقل شده: رسول خدا(ص) سفید به آرامى گام برمىداشت و من هرگز مشك و عنبرى را نبوییدم كه از عطر آن حضرت خوشتر بوده باشد.
12ـ غزالى در احیاءالعلوم مىگوید: پیامبر(ص) گفتارش از همه فصیحتر و شیرینتر بود و سخنانش همه كوتاه و جامع و خالى از اضافه و وافى به تمام مقصود بود و كلمات گفتارش به یكدیگر پیوستگى داشت. كلماتش را به طورى شمرده بیان مىكرد كه شنونده آن را به خوبى به حافظه مىسپرد. جوهرة صدایش بلند و آهنگ صدایش از همه مردم زیباتر بود.
13ـ از امام على(ع) روایت شده: رسول خدا(ص) مىفرمود: «من به اخلاق نیك و پسندیده برانگیخته شدم».
14ـ از امام صادق(ع) روایت شده: «خداوند رسولش را به اخلاق نیكو مخصوص گردانیده. پس شما خود را امتحان كنید، اگر اخلاق نیك آن جناب را در خود یافتید، حمد خدا را به جا آوردید و از خدا بخواهید تا آن را در شما بیفزاید». سپس به این ترتیب ده خُلق را ذكر كرد: یقین، قناعت، بردبارى، شُكر، حلم، حُسنخلق، سخاوت، غیرت، شجاعت و جوانمردى.
15ـ از انس بن مالك نقل شده: پیامبر(ص) شجاعترین مردم و نیكوترین آنان و سخىترین ایشان بود. یك شب صداى هولناكى به گوش مردم (مدینه) رسید و همه به سوى آن صدا شتافتند، در این میان دیدند رسول خدا(ص) از همه جلوتر آمده و بر اسب سوار است و شمشیر بر گردنش انداخته و به مردم مىگوید: «مترسید، بررسى كردیم، جز صدایى هولناك چیز دیگرى نبود.»
16ـ از على(ع) روایت شده: «چون آتش جنگ روشن مىشد و دو لشكر به هم مىرسیدند، ما همه به پیامبر(ص) پناهنده مىشدیم و كسى نبود كه به دشمن نزدیكتر ازآن حضرت بوده باشد.»
17ـ از ابى سعید خدرى نقل شده: «پیامبر(ص) از دختران پس پرده باحیاتر بود و چنان بود كه اگر چیزى را دوست نمىداشت، از قیافه آن حضرت مىفهمیدیم.»
18ـ از امام صادق(ع) روایت شده: «هركه صبر كند، اندكى صبر كرده و هركه بىتابى كند، اندكى بىتابى كرده. در هیچ كارى صبر را از دست مده؛ زیرا خداوند محمد(ص) را مبعوث فرمود و او را امر به صبر و مدارا كرد و فرمود: «برآنچه مىگویند، صبر كن و از آنها به نیكویی دور شو و مرا با تكذیبكنندگان نعمتدار واگذار.» و باز خداوند فرمود: «بدى را به آنچه نیكوتر است، دفع كن تا آنكه كسى كه میان تو و میان او دشمنى است، دوستى مهربان شود. و این خصلت را جز كسانى كه صبر كنند، برنخورند و جز بهرهدارِ بزرگ درنیابد.» پیامبر(ص) هم صبر نمود تا او را به امور بزرگ متهم كردند، او دلتنگ شد. خدا این آیه را نازل فرمود: «ما مىدانیم كه سینة تو از آنچه مىگویند تنگ مىشود، با ستایش پروردگارت تسبیح گوى و از سجدهگزاران باش.»
سپس تكذیبش كردند و متهمش نمودند. از آن رو غمگین شد و خداوند وحى نازل فرمود: «ما مىدانیم كه سخنان آنها تو را غمگین مىكند. آنها تو را تكذیب نمىكنند، بلكه ستمگران، آیات خدا را انكار مىكنند. پیش از تو نیز پیغمبرانى تكذیب شدند و بر تكذیب شدن و اذیت صبر كردند تا نصرت ما به آنها رسید.» پس پیغمبر(ص) خود را به صبر ملزم ساخت تا آنها تجاوز كردند و خدا را تكذیب كردند؛ پیغمبر(ص) فرمود: «درباره خودم و خاندان و آبرویم صبر كردم، ولى نسبت به بد گفتن به معبودم صبر ندارم.» خدا فرمود: «ما آسمانها و زمین و فضا را در شش روز آفریدیم و هیچ خستگى به ما نرسید؛ پس بر آنچه مىگویند، صبر كن.»
پیغمبر(ص) در همه احوال صبر كرد تا به امامان از عترتش به او مژده دادند و آنها به صبر معرفى گردیدند و خدا فرمود: «چون صابر بودند و به آیات ما یقین داشتند، ایشان را پیشوایانى ساختیم كه به امر ما هدایت كنند.» در این هنگام پیغمبر(ص) فرمود: «صبر نسبت به ایمان، مانند سر است نسبت به تن.» خدا هم از صبر او شكرگزارى كرد و فرمود: «كلمه نیكوى پروردگارت درباره بنیاسرائیل به پاداش صبرى كه كرده بودند، انجام یافت و آنچه را كه فرعون و قومش مىساختند و برمىافراشتند، واژگون كردیم.»
پیغمبر(ص) فرمود: «این بشارت است و انتقام.» پس خدا كشتن مشركان را به او اجازه داد و مباح كرد و فرمود: «مشركان را هركجا یافتید، بكشید و بگیرید و محاصره كنید و در هر كمینگاهى سر راهشان بنشینید.» پس خدا آنها را به دست پیغمبر(ص) و دوستانش كشت و آن را پاداش صبرش قرار داد، علاوه برآنچه در آخرت برایش ذخیره كرد. هر كه صبر كند و به حساب خدا گذارد، از دنیا نرود تا آنكه خدا چشمش را درباره دشمنان روشن كند، علاوه بر آنچه در آخرت برایش ذخیره كند.
19. از پیامبر(ص) روایت شده: جبرئیل آمد و گفت: «یا رسولالله، خداوند مرا با هدیهاى به سوى تو فرستاده كه چنین هدیهاى را به هیچ كس پیش از شما عطا نكرده است.» پرسید: «هدیه چیست؟» گفت: «صبر است و نیكوتر از صبر.» پرسید: «نیكوتر از صبر چیست؟» گفت: «رضا و بهتر از آن.» پرسید: «و آن چیست؟» گفت: «زهد و نیكوتر از آن.» پرسید: «و آن چیست؟» گفت: «اخلاص و چیزى كه بهتر از آن است.» پرسید: «و آن چیست؟» گفت: «یقین است و نیكوتر از آن.» پرسید: «آن چیست؟» گفت: «نردبانش توكل به خداست.» پرسید: «توكل به خداى عزوجل چیست؟» گفت: «آن است كه انسان بداند كه مخلوق [بدون خواست خدا] نه مىتواند ضرر برساند و نه مىتواند نفع برساند و نه عطا و منع كند. و از مخلوق مأیوس باشد. چون بنده چنین باشد، براى هیچ كس جز خدا كارى انجام نمىدهد و به كسى جز خدا امیدوار نمیگردد، و از غیر او نمیترسد و به هیچ كس جز خدا طمع نمیكند؛ این است معنى توكل.»
فرمود: «اى جبرئیل، تفسیر صبر چیست؟» گفت: «آن است كه در موقع سختى شكیبایى كند، همانطور كه در موقع شادى شكیبایى مىكند. و در موقع نیازمندى صبر كند، همان طور كه هنگام غنا و بىنیازى صبر مىنماید و نیز در هنگام بلا و گرفتارى، چنانچه در هنگام سلامت صبر مىنماید. از حال خود نزد مخلوق شكایت نكند از آنچه بر او از بلا رسیده است.»
فرمود: «تفسیر قناعت چیست؟» گفت: «آن است كه شخص قانع، به آنچه از دنیا مىرسد، قناعت مىكند و در برابر عطاى كم شكر مىنماید.»
فرمود: «تفسیر رضا چیست؟» گفت: «كسى كه از آقاى خود راضى و خشنود است، بر او خشم و غضب نمىكند، اگر از نعمتهاى دنیا به او برسد یا نرسد، ولى به طاعت اندك خود راضى نمىشود.»
فرمود: «تفسیر زهد چیست؟» گفت: «زاهد اوست كه دوست مىدارد كسى را كه خالقش را دوست بدارد و دشمن مىدارد كسى را كه خالقش را دشمن بدارد و از حلال دنیا احتیاط و دورى مىكند و به حرامش توجه نمىنماید؛ زیرا در حلال دنیا حساب است و در حرامش عِقاب. و بر تمام مسلمانان رحم مىكند، همچنان كه بر خود ترحم مىكند و از سخن بىفایده دورى مىكند، همانطور كه از آتش فرار مىكند كه مبادا شعلهاش او را فراگیرد و آرزوى خود را كوتاه مىگرداند و مرگ خویش را همیشه پیش چشم خود مجسم مىسازد.»
فرمود: «اى جبرئیل، تفسیر اخلاص چیست؟» گفت: «مخلص كسى است كه از مردم چیزى نخواهد تا آنكه بیابد و هرگاه به دست آورد، به آن راضى مىشود. و اگر چیزى در دستش باقى بماند، در راه خدا مىبخشد. و چون كسى از مردم چیزى را درخواست نكند، به عبودیت خود نسبت به ذات مقدس خدا اقرار نموده. و اگر كسى چیزى از دنیا بیابد و به آن راضى شود، از خدا راضى شده و خدا نیز از او خشنود است. و اگر چیزى را در راه خدا ببخشد، در حد اعتماد به خداى خود بوده است.»
فرمود: «تفسیر یقین چیست؟» گفت: «كسى كه داراى یقین است، براى خدا چنان كار مىكند كه گویا او را مىبیند و اگر او خدا را نبیند، همانا خدا او را مىبیند و به طور حتم مىداند كه آنچه به او رسیده، خطاپذیر نیست و آنچه به او نرسیده، بنا نبوده كه به وى برسد. و تمام آنچه گفته شد، شاخههاى توكل و وسیله ارتقا و پیشرفت به مراتب زهد است.»
20ـ از امام باقر(ع) نقل شده: فرشتهاى خدمت پیامبر(ص) آمد و گفت: «اى محمد، خدایت سلام مىرساند و مىفرماید: اگر بخواهى سرزمین مكه را براى تو پر از طلا سازم؟» رسول خدا سر به سوى آسمان بلند كرد و گفت: «اى خداوند، این حال براى من بهتر است كه یك روز از غذا سیر شوم و سپاسگزارى تو را كنم و روز دیگر گرسنه بمانم و از تو درخواست نمایم.»
21ـ در نهجالبلاغه روایت شده كه على(ع) فرمود: به پیامبر پاك و پاكیزه خود تأسى كن ... از دنیا به قدر حاجت اكتفا كرد و چشمان را به آن خیره نساخت و دهان خود را از آن پر نكرد و به آن التفات نفرمود. خزائن دنیا بر وى عرضه شد، ولى قبول نفرمود؛ و چون فهمید كه خدا چیزى را دشمن دارد، او نیز آن را دشمن داشت و چیزى را كه خدا حقیر دانست، او نیز تحقیرش كرد.
بر روى زمین غذا میل مىكرد و چون بندگان مىنشست و كفش خود را به دست خویش پینه مىزد، بر خر بیپالان سوار مىشد و دیگرى را همردیف خود سوار مىكرد و چون دید پردة درِ خانهاش تصویر دارد، به همسرش فرمود: این را از من پنهان كن؛ زیرا هر وقت به آن نگاه مىكنم، به یاد دنیا و زیورش مىافتم. رسول خدا(ص) قلباً از دنیا اعراض كرد و ذكر دنیا را در نفس خود محو كرد، تا جایى كه دوست داشت زینتهاى دنیا از نظرش پنهان باشد؛ لباس فاخر برتن نكند و دنیا را خانه همیشگى براى خود نپندارد و امید اقامت در آن را نداشته باشد. پس به كلى دنیا را از دل خارج كرد و یادش را از قلب بیرون نمود. آرى، چنین است؛ اگر كسى از چیزى بدش بیاید، دوست ندارد به آن نگاه كند، و حتى دوست ندارد كسى از او اسمى به میان بیاورد.
22ـ از امام صادق(ع) روایت شده: «پیامبر(ص) از دنیا چیزى را خوشتر از آن نداشت كه گرسنه و خائف از خدا باشد».
23ـ طبرى در احتجاج روایت كرده: «آن حضرت از ترس خدا آنقدر میگریست كه جاى نمازش تر مىشد؛ با اینكه گناه هم نداشت.»
24ـ روایت شده كه چندان گریه مىكرد كه بیهوش مىشد. عرض شد: «مگر خدا گناهان گذشته و آینده شما را عفو نفرموده؟» فرمود: «آیا بنده شكرگزار خدا نباشم؟»
25. از ابوسعید خدرى روایت شده: چون آیه شریفه «واذكُروا الله كثیرا: خداوند را بسیار یاد كنید.» نازل شد، رسول خدا(ص) [چنان] به ذكر خدا مشغول گردید كه كفار گفتند: او جنزده شده و دیوانه گشته است!
26ـ از امام صادق(ع) نقل شده: «پیامبر(ص) در هر روز هفتاد بار توبه مىكرد؛ مىفرمود:أتوب إلى الله.» راوی گوید: من گفتم: «رسول خدا توبه مىكرد و دوباره برنمىگشت؛ ولى ما توبه مىكنیم و دوباره از توبه به سوى گناه برمىگردیم.» امام فرمود: «از خدا یاری مىخواهیم.»
27ـ باز از آن امام نقل شده: «رسول خدا(ص) از مجلسى برنمىخاست، مگر اینكه 25 بار استغفار مىكرد.»
28ـ در مكارم الاخلاق است كه امیرالمؤمنین(ع) هر وقت پیامبر(ص) را توصیف مىكرد، مىفرمود: «رسول خدا(ص) دست و دلبازتر از همه مردم و باجرأتتر از همه آنان بود. از همه راستگوتر و از همه باوفاتر و اخلاقش از همه نرمتر و معاشرتش از همه گرامىتر بود. كسى كه ابتدا او را مىدید، از او هیبت مىبرد، و چون با آن جناب آمیزش مىنمود، از علاقهمندان و از دوستان حضرتش قرار مىگرفت. در گذشته و آینده نظیر وى سراغ ندارم و مانند او را ندیدهام.»
29ـ از رسول خدا(ص) نقل شده: «به اخلاق نیك آراسته گردیدم؛ زیرا خدا به اخلاق نیك مبعوثم فرموده است. و از مكارم اخلاق این است كه انسان از كسى كه به وى ستم نموده، بگذرد؛ و ببخشد به كسى كه او را محروم ساخته؛ و بپیوندد با كسى كه با وى قطع نموده و عیادت كند از كسى كه به عیادتش نمىآید.»
30ـ از رسول خدا(ص) روایت شده: «آیا به شما خبر ندهم كه كدامتان به من بیشتر شباهت دارید؟ آن كه خلقش نیكتر و برخوردش با مردم ملایمتر و بیش از همه به برادران دینى خویش مهربان و بر حق صبورتر باشد و خشم خود را بیش از دیگران فرو نشاند، و گذشتش بهتر از دیگران باشد و در حال رضا و غضب بیش از دیگران رعایت انصاف و عدالت را نماید.»
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید