صورت و سیرت پیامبر(ص) / علامه سید محمدحسین طباطبایی - ترجمه محمدهادى فقهى‏

1393/3/5 ۰۹:۰۵

صورت و سیرت پیامبر(ص) / علامه سید محمدحسین طباطبایی - ترجمه محمدهادى فقهى‏

اشاره: آنچه در پی می‌آید، بخشهایی از كتاب شریف «سنن‌النبی» است كه مرحوم علامه در نجف‌اشرف و به هنگام تحصیل اخلاق و عرفان، تهیه كرده و سالها بعد ترجمه شده و در دسترس عموم قرار گرفته است. در زیر با حذف اسناد، بخشهایی از آن را می‌خوانیم: 1ـ از امیرمؤمنان(ع)، ابن عباس، ابوهریره، جابر بن سمره و هند بن ابى هاله روایت كرده‏اند كه: رسول خدا(ص) در چشم هر بیننده‏اى، بزرگ و موقّر مى‏نمود، در دلها جاگرفته و عزیز بود، صورتش مانند ماه شب چهاردهم مى‏درخشید، رنگ چهره‏اش سفید مایل به سرخى بود، نه لاغر اندام بود و نه بسیار فربه.

 

 

اشاره: آنچه در پی می‌آید، بخشهایی از كتاب شریف «سنن‌النبی» است كه مرحوم علامه در نجف‌اشرف و به هنگام تحصیل اخلاق و عرفان، تهیه كرده و سالها بعد ترجمه شده و در دسترس عموم قرار گرفته است. در زیر با حذف اسناد، بخشهایی از آن را می‌خوانیم:

1ـ از امیرمؤمنان(ع)، ابن عباس، ابوهریره، جابر بن سمره و هند بن ابى هاله روایت كرده‏اند كه: رسول خدا(ص) در چشم هر بیننده‏اى، بزرگ و موقّر مى‏نمود، در دلها جاگرفته و عزیز بود، صورتش مانند ماه شب چهاردهم مى‏درخشید، رنگ چهره‏اش سفید مایل به سرخى بود، نه لاغر اندام بود و نه بسیار فربه. صورتش سفید و نورانى، دیدگانش گشاده و سیاه، ابروانش سیاه و باریك و پیوسته بود. سرى بزرگ و متناسب، قامتى متوسط داشت.

پیشانى‏اش بلند، بینى‏اش كشیده و باریك، در سفیدى چشمانش كمى سرخى دیده مى‏شد، ابروانى پیوسته و گونه‏هایى برجسته داشت. بندهاى دستش پهن و دو ذراع دستش بلند، مفصل شانه‏هایش بزرگ و پهن بود، كفهاى دست و پایش ضخیم و محكم بود. مژه‏هایش بلند، محاسنش پرپشت و شاربش كوتاه، ولى پرپشت بود. موهاى سفید معدودى كه در سر و صورتش پیدا شده بود به واسطه خضاب، سبزه به نظر مى‏رسید. دهانش فراخ ولى متناسب، دندانها از هم جدا و باز و سفید بود. تمام اعضا و جوارحش معتدل بود، شكمش با سینه مساوى بود، سینه‏اش پهن و گردنش در زیبایى چون نقره خام بود.

دستها و پاهایش صاف و بدون‏گره و ساق پاهایش معتدل و كم گوشت بود. چانه‏اى متناسب، پیشانى‏اش كمى متمایل به جلو بود. اعضا و جوارحش قرص و محكم بود. نه خیلى دراز بود و نه زیاد كوتاه قد (بلكه قامتى معتدل داشت). موى سرش نه خیلى مجعد بود و نه باز و افتاده.

كف دستهایش مانند كف دست عطرفروشان معطر بود. هنگام رضا و خوشحالى چهره‏اش چون آینه درخششى جالب داشت و به آرامى و باوقار قدم برمى‏داشت. در حال راه رفتن، پیش ‏روى خود را نگاه مى‏كرد و در انجام كارهاى نیك پیشقدم بود. هنگام راه رفتن‏ مانند كسى كه بر زمین سراشیب راه رود، گام برمى‏داشت. وقتى تبسم مى‏كرد، دندانهایش چون دانه‏هاى تگرگ نمایان مى‏شد و به زودى سفیدى دندانها چون برقى، سریع زیر لبها پنهان مى‏شد. اندامى زیبا و خویى پسندیده داشت؛ خوش مجلس بود و وقتى با مردم روبرو مى‏شد، پیشانى‏اش چون چراغى روشن آنان را به خود جلب مى‏كرد، دانه‏هاى عرق بر چهره‏اش چون مروارید غلتان بود و بوى عرقش پاكیزه‏تر از مشك مى‏نمود.

2ـ ابوهریره گوید: «آن حضرت وقتى مى‏خواست به طرف جلو و یا پشت سر خود نگاه كند، با تمام بدن برمى‏گشت».

3ـ ابن شهرآشوب گوید: «آن حضرت دو گیسو داشت و آن رسمى بود از هاشم، جد اعلاى آن حضرت».

4ـ عبدالله بن عمر گوید: «نشانه پیرى بر آن جناب قریب به بیست تار موى سفید بود.»

5ـ عایشه گوید: «بلندى موى سر آن حضرت از بناگوش تجاوز مى‏كرد، ولى به دوشها نمى‏رسید».

6ـ در كتاب‏ قصص‌الانبیا روایت شده: رسول خدا(ص) از راهى نمى‏گذشت، مگر اینكه كسانى كه از آنجا مى‏گذشتند، از عطر آن جناب متوجه مى‏شدند كه او از آن محل گذشته است.

7ـ ‏ از امام باقر(ع) روایت شده:«پیامبر(ص) فرمود: ما گروه پیامبران، دیده‏هایمان به خواب مى‏رود، ولى دلمان نمى‏خوابد و از پشت سر مى‏بینیم؛ چنان‏كه از پیش رو مى‏بینیم.»

8ـ على بن محمد نوفلى مى‏گوید: خدمت امام رضا(ع) از صدا گفتگو شد، آن جناب فرمود: امام زین‌العابدین(ع) وقتى قرآن تلاوت مى‏كرد، گاهى مردم از شنیدن صداى زیباى او بیهوش مى‏شدند و اگر امام صداى خوش و زیباى خود را ظاهر مى‏كرد، مردم طاقت شنیدنش را نداشتند. راوى گوید: از امام پرسیدم: «مگر پیامبر(ص) با مردم نماز نمى‏خواند و صداى خود را به تلاوت قرآن بلند نمى‏كرد؟» فرمود: رسول خدا(ص) به اندازه طاقت مردم، حسن صداى خود را ظاهر مى‏ساخت.»

9ـ از امام حسن مجتبى(ع) روایت شده‏: «از دایى خودم، هند بن ابى‏هاله [كه از وصّافین پیامبر(ص) بود] خواستم مقدارى از اوصاف آن حضرت را برایم بیان كند؛ گفت:

ـ رسول خدا(ص) مردى بود كه در چشم هر بیننده‏اى موقر و با عظمت مى‏نمود. روى نكویش در درخشندگى چون ماه تمام بود. سرى بزرگ و مویى پیچ داشت. اگر چیده نبود، روى سر متفرق مى‏شد و اگر چیده بود، از نرمة گوش تجاوز نمى‏كرد. صورتش سفید و نورانى و پیشانى‏اش پهن و فراخ بود. ابروانى كمانى و كشیده داشت، در عین پیوستگى، جدا از هم به نظر مى‏رسید. میان ابروانش، رگى بود كه هنگام خشم از خون پر مى‏شد. بینى كشیده و باریكى داشت و از آن نورى نمایان بود كه به نظر مى‏رسید بالاى بینى‏اش برآمدگى دارد.

محاسنش پرپشت، گونه‏هایش برجسته، دهانش متناسب و دندانهایش از هم جدا و چون مروارید سفید بود و ... چشمها افتاده و به سوى زمین بیشتر نگاه مى‏كرد تا به آسمان. به كسى خیره نمى‏شد، بلكه نگاه كردنش لحظه‏اى بیش نبود و هركه را مى‏دید، ابتدا به او سلام مى‏كرد.

دائماً متفكر به نظر مى‏رسید، آنى راحتى نداشت و اكثر اوقات ساكت بود، و جز در مواقع ضرورت حرف نمى‏زد. هنگام تكلم از اول تا به آخر به آرامى لب به سخن باز مى‏كرد و كلامش كوتاه و جامع و خالى از تفصیل بى‏جا، و وافى به تمام مقصود بود. نرمخو بود و به كسى جفا نمى‏كرد و كسى را حقیر نمى‏شمرد. نعمت در نظرش بزرگ مى‏نمود، اگرچه ناچیز باشد و هیچ نعمتى را نكوهش نمى‏كرد. طعامها را ناپسند نمى‏شمرد، مدح و تعریف هم نمى‏نمود.

دنیا و ناملایماتش هرگز او را به خشم نمى‏آورد و چون حقى پایمال مى‏شد، از شدت خشم كسى او را نمى‏شناخت و از هیچ‏چیز پروا نداشت تا آنكه حق را یارى كند. هنگام اشاره به تمام دست اشاره مى‏فرمود و چون از مطلبى تعجب مى‏كرد، دستها را پشت و رو مى‏كرد. زمانى كه صحبت مى‏كرد، دستها را به هم وصل مى‏كرد و انگشت ابهام دست چپ را به كف دست راست مى‏زد. وقتى غضب مى‏فرمود، از شدت ناراحتى روى مى‏گردانید. و چون خوشحال مى‏شد، چشمها را به‏ هم مى‏نهاد، بیشتر خنده‏هایش لبخند بود، هنگام تبسم دندانهایش چون دانه‏هاى تگرگ نمایان مى‏شد.»

10ـ امام حسین(ع) گوید: از پدرم از وضع داخلى رسول خدا(ص) پرسیدم، فرمود: چون به منزل تشریف مى‏برد، اوقاتش را به سه بخش قسمت مى‏كرد: قسمتى را براى عبادت خدا و قسمتى براى اهل بیت خود و جزئى را به خود اختصاص مى‏داد. و آن جزئى را كه مربوط به خودش بود، به صادركردن دستورهاى لازم به خواص اصحاب و تكلیف نمودن آنان براى رسیدگى به كارهاى عمومى مردم صرف مى‏كرد و از آن قسمت چیزى را به كارهاى شخصى خود اختصاص نمى‏داد.

از جمله روش آن‏جناب این بود كه اهل فضل را همیشه مى‏پذیرفت و هر كس را به مقدار فضیلتى كه در دین داشت، حرمت مى‏نهاد. به احتیاجات آنان رسیدگى مى‏كرد و ایشان را سرگرم اصلاح نقایصشان مى‏كرد و از آنها درباره امت پرسش نموده، مطالب لازم را بیان مى‏كرد و مى‏فرمود: «باید حاضران به غایبان برسانند. حاجت كسانى را كه به من دسترس ندارند، به من برسانید و بدانید كه هركس حاجت اشخاص ناتوان‏ را نزد سلطان ببرد، خدا قدمهاى او را در روز قیامت ثابت و استوار می‌سازد.» در مجلس آن جناب غیر این گونه مطالب ذكر نمى‏شد و از كسى غیر آن را نمى‏پذیرفت.

آنان براى درك فیض و طلب علم شرفیاب مى‏شدند و بى اینكه چیزى بچشند، متفرق نمى‏شدند و چون برمى‏گشتند، رهنمایانى بودند.

زبان خود را از سخنان غیر لازم بازمى‏داشت و با مردم اُنس مى‏گرفت و آنان را از خود دور نمى‏كرد. بزرگ هر قومى را گرامى مى‏داشت و او را بر قومش حاكم مى‏نمود. همیشه از مردم برحذر بود و خود را مى‏پایید، بدون آنكه روی از آنان بگرداند و بدخلقى كند. از اصحاب خود تفقد مى‏نمود و از مردم، حال مردم را مى‏پرسید. هر كار نیكى را تحسین و تقویت مى‏كرد و هر كار زشتى را تقبیح كرده، كوچك مى‏شمرد.

در همه امور میانه‏رو بود، گاهى تفریط و گاهى افراط نمى‏كرد. از كار مردم غفلت نمى‏نمود تا مبادا آنان منحرف شوند. درباره حق كوتاهى نداشت و از آن هم تجاوز نمى‏كرد. اطرافیان آن حضرت نیكان مردم بودند و برترین آنان نزدش، كسانى بودند كه مردم را بیشتر نصیحت كنند و بزرگترینشان كسانى بودند كه درباره برادران دینى بیشتر مواسات و خیرخواهى داشته باشد.

 

وضع جلسه پیامبر(ص)

در هیچ مجلسى نمى‏نشست و برنمى‏خاست مگر به یاد خدا. در مجالس، جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمى‏كرد. مخصوصاً از این كار نهى مى‏فرمود و وقتى به جمعیتى مى‏پیوست، هرجا كه خالى بود، مى‏نشست و به اصحاب خود نیز دستور مى‏داد كه چنان كنند. و حق هر یك از اهل مجلس را ادا مى‏كرد و كسى از آنان احساس نمى‏كرد كه دیگرى پیش آن حضرت، محترم‏تر از خود است. با هر كس كه مى‏نشست، به قدرى صبر مى‏كرد تا خود آن شخص برخیزد. هر كس حاجتى از او مى‏طلبید، یا به حاجت خود مى‏رسید و یا با بیان شیرینِ آن حضرت قانع مى‏شد.

خویش به قدرى نرم بود كه مردم او را براى خود چون پدرى مهربان مى‏دانستند و همه نزدش از حق مساوى برخوردار بودند. مجلسش، مجلس حلم، حیا، صداقت و امانت بود و در آن آوازها بلند نمى‏شد و حرمت مردم هتك نمى‏شد. اگر از كسى لغزشى سر مى‏زد، جاى دیگر گفته نمى‏شد. اهل مجلس همه با هم عادلانه رفتار مى‏كردند و رفتارشان با یكدیگر، چون دوستىِ پرهیزگاران بود و به هم تواضع مى‏نمودند؛ بزرگسالان را احترام مى‏كردند و به كوچكترها مهربان بودند، محتاجان را بر خود مقدم مى‏داشتند و غریبان را نگه‏دارى مى‏كردند.

امام حسین(ع) گوید: سپس پرسیدم: روش رسول خدا(ص) درباره همنشینان خود چطور بود؟ فرمود:

دائماً خوشرو، خوشخوى و نرم بود. خشن و درشت‏خو و سبكسر و فحّاش و عیبجو نبود. كسى را زیاد مدح نمى‏كرد و از چیزى كه به آن رغبت و میل نداشت، غفلت مى‏ورزید. خود را از سه چیز دور مى‏داشت: جدال، پرحرفى و گفتن مطالب بى‏فایده. و نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز مى‏كرد: هرگز كسى را سرزنش نمى‏كرد و از او عیب نمى‏گرفت، لغزش و عیبهاى مردم را جستجو نمى‏كرد و سخن نمى‏گفت، مگر در جایى كه امید ثواب در آن مى‏داشت. هنگام تكلم چنان حاضران را به خود جذب مى‏كرد كه از احدى صداى نفس كشیدن شنیده نمى‏شد؛ و چون ساكت مى‏گشت، آنان سخن مى‏گفتند.

در حضور آن جناب روى مطلبى نزاع نمى‏كردند، اگر كسى با ایشان صحبت مى‏كرد، همه ساكت مى‏شدند تا سخنش پایان یابد و تكلمشان در محضر آن جناب، به نوبت بود. اهل مجلس از چیزى كه به خنده مى‏افتادند، وى نیز مى‏خندید و از آنچه تعجب مى‏كردند، تعجب مى‏كرد. بر اسائه ادب شخص غریب در پرسش و گفتار صبر مى‏كرد، تا جایى كه اصحاب در صدد جلب شخص مزاحم برمى‏آمدند. مى‏گفت: «وقتى حاجتمندان را دیدید،یاریشان كنید.» هرگز ثناى كسى را نمى‏پذیرفت، مگر اینكه ثنایش به عنوان تشكر از آن حضرت باشد. و كلام احدى را نمى‏برید، مگر آنكه از حد مشروع تجاوز كند كه در آن صورت با نهى و یا برخاستن، كلام او را قطع مى‏نمود.

سكوت آن جناب بر چهار چیز بود: حلم، حذر، تقدیر و تفكر. سكوتش در تقدیر و اندازه‏گیرى براى آن بود كه همه مردم را به یك چشم ببیند و به گفتار همه به یك نحو گوش دهد. اما سكوتش در تفكر، آن بود كه در چیزهاى باقى و فناپذیر فكر مى‏كرد. سكوتش در حلم، صبر و بردبارى بود كه داشت. به‏ طورى كه خشمناك نمى‏شد و از چیزى متنفر نمى‏گشت. سكوتش در حذر، در چهار مورد بود: به كارهاى نیك چنگ مى‏زد، تا دیگران به او اقتدا كنند، از كارهاى زشت دورى مى‏كرد تا مردم از آن بپرهیزند، در انتخاب رأى صحیح براى اصلاح كارهاى امت، جدیت مى‏نمود و به آنچه خیر دنیا و آخرت در آن بود، قیام مى‏كرد.

11ـ ‏ از انس بن مالك نقل شده: رسول خدا(ص) سفید به آرامى گام برمى‏داشت و من هرگز مشك و عنبرى را نبوییدم كه از عطر آن حضرت خوشتر بوده باشد.

12ـ غزالى در احیاءالعلوم‏ مى‏گوید: پیامبر(ص) گفتارش از همه فصیح‏تر و شیرین‏تر بود و سخنانش همه كوتاه و جامع و خالى از اضافه و وافى به تمام مقصود بود و كلمات گفتارش به یكدیگر پیوستگى داشت. كلماتش را به طورى شمرده بیان مى‏كرد كه شنونده آن را به خوبى به حافظه مى‏سپرد. جوهرة صدایش بلند و آهنگ صدایش از همه مردم زیباتر بود.

13ـ ‏ از امام على(ع) روایت شده: رسول خدا(ص) مى‏فرمود: «من به اخلاق نیك و پسندیده برانگیخته شدم».

14ـ ‏ از امام صادق(ع) روایت شده: «خداوند رسولش را به اخلاق نیكو مخصوص گردانیده. پس شما خود را امتحان كنید، اگر اخلاق نیك آن جناب را در خود یافتید، حمد خدا را به جا آوردید و از خدا بخواهید تا آن را در شما بیفزاید». سپس به این ترتیب ده خُلق را ذكر كرد: یقین، قناعت، بردبارى، شُكر، حلم، حُسن‏خلق، سخاوت، غیرت، شجاعت و جوانمردى.

15ـ از انس بن مالك نقل شده: پیامبر(ص) شجاع‏ترین مردم و نیكوترین آنان و سخى‏ترین ایشان بود. یك شب صداى هولناكى به گوش مردم (مدینه) رسید و همه به سوى آن صدا شتافتند، در این میان دیدند رسول خدا(ص) از همه جلوتر آمده و بر اسب سوار است و شمشیر بر گردنش انداخته و به مردم مى‏گوید: «مترسید، بررسى كردیم، جز صدایى هولناك چیز دیگرى نبود.»

16ـ از على(ع) روایت شده: «چون آتش جنگ روشن مى‏شد و دو لشكر به هم مى‏رسیدند، ما همه به پیامبر(ص) پناهنده مى‏شدیم و كسى نبود كه به دشمن نزدیكتر ازآن حضرت بوده باشد.»

17ـ از ابى سعید خدرى نقل شده: «پیامبر(ص) از دختران پس پرده باحیاتر بود و چنان بود كه اگر چیزى را دوست نمى‏داشت، از قیافه آن حضرت مى‏فهمیدیم.»

18ـ از امام صادق(ع) روایت شده: «هركه صبر كند، اندكى صبر كرده و هركه بى‏تابى كند، اندكى بى‏تابى كرده. در هیچ كارى صبر را از دست مده؛ زیرا خداوند محمد(ص) را مبعوث فرمود و او را امر به صبر و مدارا كرد و فرمود: «برآنچه مى‏گویند، صبر كن و از آنها به نیكویی دور شو و مرا با تكذیب‌كنندگان نعمت‏دار واگذار.» و باز خداوند فرمود: «بدى را به آنچه نیكوتر است، دفع كن تا آنكه كسى كه میان تو و میان او دشمنى است، دوستى مهربان شود. و این خصلت را جز كسانى كه صبر كنند، برنخورند و جز بهره‏دارِ بزرگ درنیابد.» پیامبر(ص) هم صبر نمود تا او را به امور بزرگ متهم كردند، او دلتنگ شد. خدا این آیه را نازل فرمود: «ما مى‏دانیم كه سینة تو از آنچه مى‏گویند تنگ مى‏شود، با ستایش پروردگارت تسبیح گوى و از سجده‏گزاران باش.»

سپس تكذیبش كردند و متهمش نمودند. از آن رو غمگین شد و خداوند وحى نازل فرمود: «ما مى‏دانیم كه سخنان آنها تو را غمگین مى‏كند. آنها تو را تكذیب نمى‏كنند، بلكه ستمگران، آیات خدا را انكار مى‏كنند. پیش از تو نیز پیغمبرانى تكذیب شدند و بر تكذیب شدن و اذیت صبر كردند تا نصرت ما به آنها رسید.» پس پیغمبر(ص) خود را به صبر ملزم ساخت تا آنها تجاوز كردند و خدا را تكذیب كردند؛ پیغمبر(ص) فرمود: «درباره خودم و خاندان و آبرویم صبر كردم، ولى نسبت به بد گفتن به معبودم صبر ندارم.» خدا فرمود: «ما آسمانها و زمین و فضا را در شش روز آفریدیم و هیچ خستگى به ما نرسید؛ پس بر آنچه مى‏گویند، صبر كن.»

پیغمبر(ص) در همه احوال صبر كرد تا به امامان از عترتش به او مژده دادند و آنها به صبر معرفى گردیدند و خدا فرمود: «چون صابر بودند و به آیات ما یقین داشتند، ایشان را پیشوایانى ساختیم كه به امر ما هدایت كنند.» در این هنگام پیغمبر(ص) فرمود: «صبر نسبت به ایمان، مانند سر است نسبت به تن.» خدا هم از صبر او شكرگزارى كرد و فرمود: «كلمه نیكوى پروردگارت درباره بنی‌اسرائیل به پاداش صبرى كه كرده بودند، انجام یافت و آنچه را كه فرعون و قومش مى‏ساختند و برمى‏افراشتند، واژگون كردیم.»

پیغمبر(ص) فرمود: «این بشارت است و انتقام.» پس خدا كشتن مشركان را به او اجازه داد و مباح كرد و فرمود: «مشركان را هركجا یافتید، بكشید و بگیرید و محاصره كنید و در هر كمینگاهى سر راهشان بنشینید.» پس خدا آنها را به دست پیغمبر(ص) و دوستانش كشت و آن را پاداش صبرش قرار داد، علاوه برآنچه در آخرت برایش ذخیره كرد. هر كه صبر كند و به حساب خدا گذارد، از دنیا نرود تا آنكه خدا چشمش را درباره دشمنان روشن كند، علاوه بر آنچه در آخرت برایش ذخیره كند.

19. از پیامبر(ص) روایت شده: جبرئیل آمد و گفت: «یا رسول‌الله، خداوند مرا با هدیه‏اى به سوى تو فرستاده كه چنین هدیه‏اى را به هیچ كس پیش از شما عطا نكرده است.» پرسید: «هدیه چیست؟» گفت: «صبر است و نیكوتر از صبر.» پرسید: «نیكوتر از صبر چیست؟» گفت: «رضا و بهتر از آن.» پرسید: «و آن چیست؟» گفت: «زهد و نیكوتر از آن.» پرسید: «و آن چیست؟» گفت: «اخلاص و چیزى كه بهتر از آن است.» پرسید: «و آن چیست؟» گفت: «یقین است و نیكوتر از آن.» پرسید: «آن چیست؟» گفت: «نردبانش توكل به خداست.» پرسید: «توكل به خداى عزوجل چیست؟» گفت: «آن است كه انسان بداند كه مخلوق [بدون خواست خدا] نه مى‏تواند ضرر برساند و نه مى‏تواند نفع برساند و نه عطا و منع كند. و از مخلوق مأیوس باشد. چون بنده چنین باشد، براى هیچ كس جز خدا كارى انجام نمى‏دهد و به كسى جز خدا امیدوار نمی‌گردد، و از غیر او نمی‌ترسد و به هیچ كس جز خدا طمع نمی‌كند؛ این است معنى توكل.»

فرمود: «اى جبرئیل، تفسیر صبر چیست؟» گفت: «آن است كه در موقع سختى شكیبایى كند، همان‏طور كه در موقع شادى شكیبایى مى‏كند. و در موقع نیازمندى صبر كند، همان طور كه هنگام غنا و بى‏نیازى صبر مى‏نماید و نیز در هنگام بلا و گرفتارى، چنانچه در هنگام سلامت صبر مى‏نماید. از حال خود نزد مخلوق شكایت نكند از آنچه بر او از بلا رسیده است.»

فرمود: «تفسیر قناعت چیست؟» گفت: «آن است كه شخص قانع، به آنچه از دنیا مى‏رسد، قناعت مى‏كند و در برابر عطاى كم شكر مى‏نماید.»

فرمود: «تفسیر رضا چیست؟» گفت: «كسى كه از آقاى خود راضى و خشنود است، بر او خشم و غضب نمى‏كند، اگر از نعمت‏هاى دنیا به او برسد یا نرسد، ولى به طاعت اندك خود راضى نمى‏شود.»

فرمود: «تفسیر زهد چیست؟» گفت: «زاهد اوست كه دوست مى‏دارد كسى را كه خالقش را دوست بدارد و دشمن مى‏دارد كسى را كه خالقش را دشمن بدارد و از حلال دنیا احتیاط و دورى مى‏كند و به حرامش توجه نمى‏نماید؛ زیرا در حلال دنیا حساب است و در حرامش عِقاب. و بر تمام مسلمانان رحم مى‏كند، همچنان كه بر خود ترحم مى‏كند و از سخن بى‏فایده دورى مى‏كند، همان‏طور كه از آتش فرار مى‏كند كه مبادا شعله‏اش او را فراگیرد و آرزوى خود را كوتاه مى‏گرداند و مرگ خویش را همیشه پیش چشم خود مجسم مى‏سازد.»

فرمود: «اى جبرئیل، تفسیر اخلاص چیست؟» گفت: «مخلص كسى است كه از مردم چیزى نخواهد تا آنكه بیابد و هرگاه به دست آورد، به آن راضى مى‏شود. و اگر چیزى در دستش باقى بماند، در راه خدا مى‏بخشد. و چون كسى از مردم چیزى را درخواست نكند، به عبودیت خود نسبت به ذات مقدس خدا اقرار نموده. و اگر كسى چیزى از دنیا بیابد و به آن راضى شود، از خدا راضى شده و خدا نیز از او خشنود است. و اگر چیزى را در راه خدا ببخشد، در حد اعتماد به خداى خود بوده است.»

فرمود: «تفسیر یقین چیست؟» گفت: «كسى كه داراى یقین است، براى خدا چنان كار مى‏كند كه گویا او را مى‏بیند و اگر او خدا را نبیند، همانا خدا او را مى‏بیند و به طور حتم مى‏داند كه آنچه به او رسیده، خطاپذیر نیست و آنچه به او نرسیده، بنا نبوده كه به وى برسد. و تمام آنچه گفته شد، شاخه‏هاى توكل و وسیله ارتقا و پیشرفت به مراتب زهد است.»

20ـ از امام باقر(ع) نقل شده: فرشته‏اى خدمت پیامبر(ص) آمد و گفت: «اى محمد، خدایت سلام مى‏رساند و مى‏فرماید: اگر بخواهى سرزمین مكه را براى تو پر از طلا سازم؟» رسول خدا سر به سوى آسمان بلند كرد و گفت: «اى خداوند، این حال براى من بهتر است كه یك روز از غذا سیر شوم و سپاسگزارى تو را كنم و روز دیگر گرسنه بمانم و از تو درخواست نمایم.»

21ـ در نهج‌البلاغه‏ روایت شده كه على‌(ع) فرمود: به پیامبر پاك و پاكیزه خود تأسى كن ... از دنیا به قدر حاجت اكتفا كرد و چشمان را به آن خیره نساخت و دهان خود را از آن پر نكرد و به آن التفات نفرمود. خزائن دنیا بر وى عرضه شد، ولى قبول نفرمود؛ و چون فهمید كه خدا چیزى را دشمن دارد، او نیز آن را دشمن داشت و چیزى را كه خدا حقیر دانست، او نیز تحقیرش كرد.

بر روى زمین غذا میل مى‏كرد و چون بندگان مى‏نشست و كفش خود را به دست خویش پینه مى‏زد، بر خر بی‌پالان سوار مى‏شد و دیگرى را هم‏ردیف خود سوار مى‏كرد و چون دید پردة درِ خانه‏اش تصویر دارد، به همسرش فرمود: این را از من پنهان كن؛ زیرا هر وقت به آن نگاه مى‏كنم، به یاد دنیا و زیورش مى‏افتم. رسول خدا(ص) قلباً از دنیا اعراض كرد و ذكر دنیا را در نفس خود محو كرد، تا جایى كه دوست داشت زینتهاى دنیا از نظرش پنهان باشد؛ لباس فاخر برتن نكند و دنیا را خانه همیشگى براى خود نپندارد و امید اقامت در آن را نداشته باشد. پس به كلى دنیا را از دل خارج كرد و یادش را از قلب بیرون نمود. آرى، چنین است؛ اگر كسى از چیزى بدش بیاید، دوست ندارد به آن نگاه كند، و حتى دوست ندارد كسى از او اسمى به میان بیاورد.

22ـ ‏ از امام صادق(ع) روایت شده: «پیامبر(ص) از دنیا چیزى را خوشتر از آن نداشت كه گرسنه و خائف از خدا باشد».

23ـ طبرى در احتجاج‏ روایت كرده: «آن حضرت از ترس خدا آنقدر می‌گریست كه جاى نمازش تر مى‏شد؛ با اینكه گناه هم نداشت.»

24ـ روایت شده كه چندان گریه مى‏كرد كه بیهوش مى‏شد. عرض شد: «مگر خدا گناهان گذشته و آینده شما را عفو نفرموده؟» فرمود: «آیا بنده شكرگزار خدا نباشم؟»

25. از ابوسعید خدرى روایت شده: چون آیه شریفه‏ «واذكُروا الله كثیرا: خداوند را بسیار یاد كنید.» نازل شد، رسول خدا(ص) [چنان] به ذكر خدا مشغول گردید كه كفار گفتند: او جن‌زده شده و دیوانه گشته است!

26ـ از امام صادق(ع) نقل شده: «پیامبر(ص) در هر روز هفتاد بار توبه مى‏كرد؛ مى‏فرمود:أتوب إلى الله.» راوی گوید: من گفتم: «رسول خدا توبه مى‏كرد و دوباره برنمى‏گشت؛ ولى ما توبه مى‏كنیم و دوباره از توبه به سوى گناه برمى‏گردیم.» امام فرمود: «از خدا یاری مى‏خواهیم.»

27ـ باز ‏ از آن امام نقل شده: «رسول خدا(ص) از مجلسى برنمى‏خاست، مگر اینكه 25 بار استغفار مى‏كرد.»

28ـ در مكارم الاخلاق‏ است كه امیرالمؤمنین(ع) هر وقت پیامبر(ص) را توصیف مى‏كرد، مى‏فرمود: «رسول خدا(ص) دست و دلبازتر از همه مردم و باجرأت‏تر از همه‏ آنان بود. از همه راستگوتر و از همه باوفاتر و اخلاقش از همه نرمتر و معاشرتش از همه گرامى‏تر بود. كسى كه ابتدا او را مى‏دید، از او هیبت مى‏برد، و چون با آن جناب آمیزش مى‏نمود، از علاقه‏مندان و از دوستان حضرتش قرار مى‏گرفت. در گذشته و آینده نظیر وى سراغ ندارم و مانند او را ندیده‏ام.»

29ـ از رسول خدا(ص) نقل شده: «به اخلاق نیك آراسته گردیدم؛ زیرا خدا به اخلاق نیك مبعوثم فرموده است. و از مكارم اخلاق این است كه انسان از كسى كه به وى ستم نموده، بگذرد؛ و ببخشد به كسى كه او را محروم ساخته؛ و بپیوندد با كسى كه با وى قطع نموده و عیادت كند از كسى كه به عیادتش نمى‏آید.»

30ـ از رسول خدا(ص) روایت شده: «آیا به شما خبر ندهم كه كدامتان به من بیشتر شباهت دارید؟ آن كه خلقش نیك‌تر و برخوردش با مردم ملایمتر و بیش از همه به برادران دینى خویش مهربان و بر حق صبورتر باشد و خشم خود را بیش از دیگران فرو نشاند، و گذشتش بهتر از دیگران باشد و در حال رضا و غضب بیش از دیگران رعایت انصاف و عدالت را نماید.»

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: