1393/5/21 ۰۸:۲۰
در كلیه جوامع دنیا برای هر لقب و نشانی، زمینهسازی دوستان و دستاندركاران تأثیردارد. تفاوتها در میزان كمكها و زمینهها و روابطانسانهاست. از این روی، این بنـده هیچگاه نكوشیدهام كه تاریخ فـارس را در دوران حافظ یا تاریخ نیشابور را در زمان خیام بشكافم یا آن وزیر محمود را كه به شاهنامه فردوسی بیتوجه بوده، بازشناسی كنم. نردبان مثنوی مولانا و نوشتار عالمان و حكیمان جهان میتواند آدمی را راهبر باشد كه در همه جا و همه چیز هنر و عیب وجود دارد ـ نمونههای والای شعر فارسی را نباید در محدوه كتاب لغت و وقایع تاریخی زمانهای دور به زندان كرد.
وقت خوانندگان ژرفنگر را بیشتر نباید گرفت. اهل نظر خوب میدانند كه در میان اصحاب دین ودانشمندان شركتهای بزرگ جهان هم در كنار انبوه آنها كه «طبلزنان دخل ولایت برند»، پاكان ونیكان فراوانند كه خدمت به خلق را بر سود بازار ترجیح میدهند:
در این چمن گل بیخار كس نچید، آری
چراغ مصطفوی با شرار بولهبی است
غزلوارة زیبای بهبهانی شعری را در ذهنم تداعی میكند كه در حدود سال 1315 در مجله آینده (شادروان دكتر محمود افشار) دیده و به حافظه سپرده بودم: نیمتاج خانم سلماسی ـ دختر جوانی از خطه آذربایجان ـ اوضاع میهن را درخور نام ایران بزرگ نمیبیند. آرزو دارد كه بزرگمردی ایران را راهبر شود و مردان ایران با تكیه به شمشیر و نیروی مردانگی كشور را به دوران عظمت گذشتهاش بازگردانند، شعری میگوید كه مناسب آن زمان و شور میهنی اوست:
ایرانیان كه فرّ كیان آرزو كنند
باید نخست كاوة خود جستجو كنند
مردی بزرگ باید و عزمی بزرگتر
تا حل مشكلات به نیروی او كنند
ایوان پی شكسته مرمّت نمیشود
صد بار اگر به ظاهر آن رنگ و رو كنند
مردانگی به قبضة شمشیر بسته است
مردان همیشه تكیه خود را بدو كنند
شد پاره پردة عجب از غیرت شما
اكنون بیاورید كه زنها رفو كنند
شعر نوجوان آذری با شعر «در كارگاه» نقطههای مشترك دارد؛ هر دو گوینده سعادت و بهروزی ایران را خواهانند. از صورتسازی و رنگ و روغن و مدال میگریزند. هر دو افق روشنی را آرزو دارند، یكی كاوه را جستجو میكند و دیگری صبح راستین را. البته از نظر لفظ و محتوا فرق آشكاری است میان سروده نوجوان هفتاد سال پیش، با سخن سختة شاعری حرفهای در دوران پختگی او.
دیر بماندم
بهبهانی در زمان دیگری نوشتهای همراه كتاب شعر«خطی ز سرعت و آتش»1 ارسال داشته بودند. چند بیت از شعری را كه ناصرخسرو وار سروده در اینجا یاد میكنم.2
بس كه در این دیر كهنه دیر بماندم
سیر بماندم، ز عمر سیر بماندم
گرچه هنوزم به شصت سال بسی هست
باز بر این باورم كه دیر بماندم
كس نشد آگه ز جلوههای نهانم
نقش خیالم كه در ضمیر بماندم
ساقة نیلوفرم كه خسته به یك پای
دیر و شكیبا در آبگیر بماندم
بند دو مردم ببست و در خم هر یك
چند گهی بندگیپذیر بماندم
بند یكی تا گسست، خواجة دیگر
بست و ز نو همچنان اسیر بماندم
وام یكی نام داد و آن دگری عشق
من به گروگان چنین حقیر بماندم
شاعر در بیت دوم به زیبایی و سخن نو میگوید كسی مرا در نیافت و نشناخت، ناگزیر مانند نقش خیال در ضمیرها به زندان ماندم. بیت سوم میرساند كه گویندة شعر، بلندبالاست (گل نیلوفر) كه سالهای دراز به شكیبایی و دشواری، ولی به سربلندی در آبگیر زناشویی بر پای ایستاده است. در یك پایی نیلوفر اشارتی به كمثباتی زندگی مشترك شاعر نهفته است، از نوع مردی كه یك پا ندارد. ناگزیر باید با یك پا صحرا و كوه و صخرة زندگی پرنشیب و فراز را بپیماید.
در شعر فارسی دیده نشده كه كسی به این زیبایی و فصاحت دو زناشویی نامناسب خود را بیان كرده باشد. تركیب تازة «بندگیپذیر»3 در مورد همسر متعهد و فرمانبردار، شیوا و گویاست. مصرع آخر گویای داستان نافرجام همة بانوانی است كه در گرو درهم و دینار و لانه و كاشانه اسیر مردان خودخواه بودهاند. بنده هر چند آشنایی فراگیر با كتابهای شعر این سخنور و گویندگان معاصر او ندارم، این چند شعر را كه از نامه و سرودههای ایشان برگرفتهام، از شعرهای گرانسنگ زمان ما میدانم.
پینوشتها:
1 ـ زوّار، تهران، 1366.
2 ـ دیر بماندم در ایـن سرای كهن من
تـا كهنم كرد صحبت دی و بهمن
دیر بماندم كه شصت سال بماندم
تـا بـه شبان روزها همی بـروم مـن
گویی بهمان ز من مهست و نمردهست
آب همی كوبی ای رفیق بـه هاون
راست نیاید قیاس خلق در این باب
زخم فلك را نه مغفر است و نـه جوشن
گر به قیـاس من وتـو بودی، مطـرب
زنده نمـاندی بـه گیتی از پس مؤذن
شـد گل رویت چو كاه و توبه حریصی
راست همی كن نگارخانه و گلشن
بـررس نیكـو بـه شعـر حكمت حجت
زانكه بلند و قوی است چونكُه قارَن
(ناصرخسرو)
حكیم ابوالحسن جلوه اصفهانی (1314ـ 1238 ق) به اقتفای ناصرخسرو میگوید:
خـویش نه بشناسی ای فرو شده در تن
تن بهل، این غفلت دراز برافكن
چند نمایی كه تـو منی بنه این ریو
ای تن خاكی كه نیستی تو همی من
گـردون چون هاون ست و كوبه حوادث
نرم شدم اندرین مطبق هاون
دامن تو قـدسیان بــه لابه بگیرند
گر تو بر این خاكیان فشانی دامن
3 ـ تركیب «بندگیپذیر» را به گمان من، بهبهانی برای نخستین بار در ادب فارسی بهكار برده است. در سه بیت آخر غزل، جایگاه این تركیب خوب مشخص و مقرر شده است. تعبیههایی را به كار گرفتهاند تا كسی را به بهانه مناسبی بندگیپذیر كنند. البته باید كسی تمایلی و گرایش به بندگیپذیری داشته باشد تا او را بدان بهانه بندگیپذیر كنند.
این تركیب نو، خواه ناخواه به ما از فرد به گروه پروانه پرواز میدهد. فیالمثل نگارنده چنین میاندیشد كه در زمان ما بعضی سادهدلان و گروهی از رندان سیاسی بهانههائی را عرضه داشتهاند كه ملت ایران را در برابر سیاست غربیها بندگیپذیر كنند. سـادهدلان آنـهایی هستند یـا بـودهاند كـه صلاح و فـلاح ایـران را در درازای زمـان پیروی چشمبسته از روشها و مكتبهای غرب بدانند، حتی در حقوق بشر، در مسائل اجتماعی و نظایر آنها. گروه رندان سیاسی مانند آنها كه مزدور پیروی از برنامههای سیاسی و اقتصادی و سوقالجیشی كشورهای دیگرند. بعضی از اهل نظر، دولتهای پیش از انقلاب اسلامی را فرمانبردار تمایلات به امریكا میدانستند كه میخواستند ایرانی را در اقمار امریكا جای بدهند و فرهنگ ایران را هم در فرهنگ غرب مستحیل كنند. دولتی كه در دهه پیش از انقلاب اسلامی بر سر كار بود، علناً تمایلات فرمانبری از غرب را جویا بود. آن دولتها را باید دولتهای بندگیپذیر شمرد.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید