نباید سخن گفت ناساخته‌ / احمد راسخی لنگرودی

1393/5/12 ۰۸:۰۷

نباید سخن گفت ناساخته‌ / احمد راسخی لنگرودی

هر یك از ما به طور روزمره در گفت و شنود با اطرافیان، كمابیش شاهد انواع تكیه كلامهای رایج گفتاری می‌باشیم. برخی از این تكیه كلامها، چندان توجهمان را به خود جلب نمی‌كند و به راحتی از كنارشان می‌گذریم. اما پاره‌ای از آنها، سخت كانون توجهمان می‌شود و درنگ و تأملمان را برمی‌انگیزاند؛ با شنیدن آن به ما احساس خوشایند یا ناخوشایندی دست می‌دهد. درصورت خوشایندی، بی‌اختیار از آن تقلید كرده و بر زبان جاری می‌سازیم. پاره‌ای از آنها نیز برعكس، پسندمان نمی‌افتد، حتی موجب دوری و نفرتمان می‌شود. گاه به واسطه آن تكیه كلام ناپسند، درست یا نادرست به ارزیابی اشخاص می‌پردازیم و شخصیت فرد را از رهگذر آن می‌شناسیم. حتی گاه به واسطه آن تكیه كلام، اشخاص را به ریشخند می‌گیریم؛ و یا آن شخص را با آن تكیه كلام می‌خوانیم!

 

 

هر یك از ما به طور روزمره در گفت و شنود با اطرافیان، كمابیش شاهد انواع تكیه كلامهای رایج گفتاری می‌باشیم. برخی از این تكیه كلامها، چندان توجهمان را به خود جلب نمی‌كند و به راحتی از كنارشان می‌گذریم. اما پاره‌ای از آنها، سخت كانون توجهمان می‌شود و درنگ و تأملمان را برمی‌انگیزاند؛ با شنیدن آن به ما احساس خوشایند یا ناخوشایندی دست می‌دهد. درصورت خوشایندی، بی‌اختیار از آن تقلید كرده و بر زبان جاری می‌سازیم. پاره‌ای از آنها نیز برعكس، پسندمان نمی‌افتد، حتی موجب دوری و نفرتمان می‌شود. گاه به واسطه آن تكیه كلام ناپسند، درست یا نادرست به ارزیابی اشخاص می‌پردازیم و شخصیت فرد را از رهگذر آن می‌شناسیم. حتی گاه به واسطه آن تكیه كلام، اشخاص را به ریشخند می‌گیریم؛ و یا آن شخص را با آن تكیه كلام می‌خوانیم!

رایج‌ترین تكیه كلامهایی كه از گذشته نیز بر سر زبانها بوده و كمابیش امروزه نیز عده‌ای در محاورات روزمره خود به كار می‌برند، عبارتند از: «خدمتتان عارضم كه»، «عرضم به حضورتان كه»، «حضورتان عارضم»، «خدمت شریفتان عرض كنم كه»، «آقایی كه شما باشی» و...

این نوع تكیه كلامها در گذشته بیشتر رایج بود؛ اما امروزه در نسل جدید كمتر به كار گرفته می‌شود. به كارگیری این عبارات از آنجا كه نسبتاً احترام‌آمیز و صمیمانه می‌باشد، اندك شائبه‌ای را در ذهن مخاطب ایجاد نمی‌كند؛ اما تكیه كلامهایی را فراوان در لابلای سخنان نسل جدید می‌توان شاهد بود كه قالب پرسشی به خود گرفته و در ذهن مخاطب شائبه‌برانگیز است؛ از قبیل: «خب؟»، «می‌دونی؟»، «می‌دونی چی می‌گم؟» یا «می‌دونی چی می‌خوام بگم؟» و یا «می‌فهمی چی می‌گم؟»، «توجه كردی؟!»، «گوشت با منه؟!»، «گرفتی چی شد؟»، «حواست هست؟»، «حواست با منه!؟» و...

استفاده از این نوع تكیه كلامها در میان نسل جدید چنان رواج یافته كه دیگر كمتر كسی است كه بدان توجهی نكرده و یا اساساً تأملی را برنینگیخته باشد. تكیه كلامی كه گاه در پس هر چند عبارتی، اعم از كوتاه و بلند، به صورت ناچسب خودنمایی می‌كند و بیش از هر چیز، گفتار شفاهی را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد. مخاطب با شنیدن آن نمی‌داند چه واكنشی بروز دهد، و اصلا نمی‌داند گوینده ‌انتظار گرفتن پاسخ «بلی» را دارد یا از سر عادت این واژه یا عبارات پرسش‌نما را بر زبان جاری می‌سازد. اساساً گوینده از بیان آن به دنبال چه هدفی است؟

معلوم نیست خاستگاه این نوع تكیه كلامها چیست و در كجاست؟ علت یا مجموعه عللی كه این تكیه كلامهای پرسشی را وارد ادبیات كلامی نسل جدید كرده، كدام است؟ به نظر می‌رسد گرته‌برداری ناروایی است از عبارات انگلیسی: «do you understand» و «do you know» و... كه مهاجران ایرانی و كتابهای ترجمه وارد زبان محاوره‌ای نسل جدید كرده است.

این نوع تكیه كلام در ادبیات كلامی ما كم‌سابقه و شاید بی‌سابقه باشد. حال سؤال این است: مگر در میان نسل جدید اتفاقی افتاده كه ضرورت به كارگیری این نوع ادبیات دیده شده و عده‌ای را رفته رفته به تكیه كلام تبدیل شده است؟ آیا این روزها مخاطبان گوش به سخنان طرفهای گفتگوی خود نمی‌دهند كه گویندگان در پی هر چند عبارتی این‌چنین، زینهار به مخاطبان می‌دهند و در قالب عبارات پرسش‌نما قصد توجه دادن به آنها را دارند؟ آیا گوینده‌ای كه این واژه یا عبارت پرسش‌نما را بر زبان خود جاری می‌سازد هیچ اعتمادی به قوه مدركه و نیروی فاهمه مخاطب ندارد كه در جای جای سخنان خود به دنبال آگاهانیدن شنونده است؟

به راستی آیا نسل جدید خدای ناكرده قدرت شنیدن و درك یك مطلب ساده شفاهی را هم ندارد و به همین خاطر گوینده را نیاز می‌افتد كه پیوسته از فهم او اطمینان حاصل كند؟! پنداری گوینده با ادای این عبارات پرسشی می‌خواهد به شنونده القا كند كه به موضوع بس مهم و پیچیده‌ای می‌پردازد؛ به لحاظ مفهومی ‌چنان عنیف و درشت كه از درك اشخاص عادی خارج است! در حالی كه چنین نیست؛ متاسفانه معمولی‌ترین گفته‌ها و رایجترین مفاهیم نیز با همین واژگان و عبارات پرسش‌نما همراه می‌شود. هیچ پیچیدگی و غموضی در سخنان گوینده دیده نمی‌شود! به راستی در محاورات روزمره به چه موضوعی جز موضوعات معمولی پرداخته می‌شود كه نیاز به چنین التفاتی در آن دیده شود!؟ مگر موضوع گفتگوهای روزمره ما همچون موضوع فیزیك كوانتوم، جدول پیچیده مندلیف و یا فلسفه دیرفهم هگل است كه فهم ویژه‌ای را توسط شنونده نیاز داشته باشد؟ حتی در كلاسهای آموزشی نیز كه نوعاً با موضوعات سنگین و دیرفهم علمی همراه است، چنین تضمینی از سوی استاد پیوسته گرفته نمی‌شود.

اگرچه این قبیل واژگان و عبارات به منزله تكیه كلام وارد ادبیات شفاهی اشخاص می‌شود، اما آن‌چنان نیست كه در ذهن مخاطب بی‌تأثیر باشد و خنثی تلقی گردد. شاید وجود چنین تكیه كلامهایی در میان افراد كم‌سن و سال و اشخاص معمولی چندان پرسش‌برانگیز و یا توهین‌آمیز نباشد؛ اما بسا تكیه كلام‌هایی را در محاورات روزمره برخی از اشخاص اسم و رسم‌دار می‌توان شاهد بود كه از هر نظر درخور مقام و زیبنده شخصیت‌شان نیست، بلكه وصله‌ها‌یی است ناچسب كه سخنشان را ناموزون و كلامشان را نزد مخاطبان ناساز جلوه می‌دهد. اینان بی‌توجه به نقش كلام در معرفی شخصیت، و بی‌اعتنا به ارزیابی افكار عمومی مخاطبان، ناتراشیده و غربال نكرده سخن بر زبان جاری می‌سازند و ارتباط گفتاری با زیر مجموعه خود برقرار می‌دارند. شاید واژه «ارتباط گفتاری» چندان درخور این نوع گفتار نباشد؛ بهتر است گفته شود «رمیدگی گفتاری»!

مدیر یكی از سازمانها در پرگویی و تندگویی زبانزد بود. در جمع كاركنان كه قرار می‌گرفت، بدون در نظر گرفتن حال و هوای مخاطب یا مخاطبان، متكلم وحده می‌شد و گوی سبقت را از همگان می‌ربود. در گفتار تكیه كلامی هم داشت. در پس هرچند عبارتی، تكرار می‌كرد: «توجه كردی؟!» حتی در كلام كوتاه نیز بی‌اختیار این تكیه كلام را به كار می‌برد؛ تا جایی كه شنونده را شنیدن چنین عبارتی سنگین و آزاردهنده می‌آمد.

شنونده ناآشنا در برخورد نخست نمی‌دانست در برابر پرسش تكراری او تكلیفش چیست، در پاسخ به آن پرسش تكراری «آری» بگوید، یا با یك سر تكان دادن تكلیف خود را ادا كند! بیشتر، این حركات سر مخاطب یا مخاطبان بود كه چون یویوی كودكان در پس هر تكیه كلام او بالا و پایین می‌رفت. مصیبت وقتی بود كه مخاطب از سر كنجكاوی و یا از سر مزاح پاسخ «نه» بر زبان خود می‌نشاند؛ آنجا بود كه او روی ترش می‌كرد و خشمگین می‌شد! طرفه اینكه در جمع همكاران، او به آقای «توجه كردی» معروف شده بود و دیگر كسی غیاباً نام اصلی او را به كار نمی‌برد.

در فرصتی چنین تكیه كلامی را به او یادآور شدم و گفتم كه به كارگیری این عبارت در گفتگو با دیگران پسندیده نیست و شنونده خوش ندارد خود را پیوسته در برابر چنین پرسشی ببیند. او انتظار شنیدن سخنی خوش و احترام‌آمیز را از گوینده دارد و درصورتی دل در گرو سخنان گوینده می‌بندد كه ردیفی از كلمات زیبا و خوش آهنگ را شاهد باشد. مگر قرار است مخاطب توجهی به سخنان شما نكند كه مكرر از او تضمین می‌گیرید؟ و اصلا مگر موضوع بسیار پیچیده‌ای را مطرح می‌كنید كه مدام نگران فهم مخاطب می‌باشید؟ این عبارت پرسشی ممكن است به منزله نوعی توهین به شنونده تلقی گردد؛ درنتیجه مانعی برای برقراری ارتباط خواهد شد.

وی ابتدا به این دلیل كه تاكنون كسی در این خصوص به من چیزی یادآور نشده است، زیر بار این خرده نمی‌رفت و از اساس منكر ‌شد؛ اما سرانجام پذیرفت و به پیامد زیانبار تكیه كلامش پی برد.

داشتن تكیه كلام در عالم محاوره چنان كه گفته شد، شاید برای مردم عادی، زیاده ناپسند جلوه نكند و افكار عمومی را برنینگیزاند، اما برای مسئولان رده بالای سازمانها پذیرفته نیست. به‌علاوه ممكن است پیامدهای زیانباری را در ذهن شنونده به همراه داشته باشد؛ چراكه اینان به اقتضای مسئولیتی كه دارند، روزمره با افراد زیادی ارتباط دارند و در مجامع عمومی در پیرامون حوزه كاری و تحت مسئولیت خود زبان به سخن می‌گشایند. شایسته نیست نیاراسته سخن بگویند و ناخواسته گفتار را با تكیه كلامی ناپسند بیارایند. همین‌طور است اشخاص تحصیل‌كرده كه درجاتی از دانش را كسب نموده‌اند. بر آنان است كه پیوسته كلام خود را بیارایند و واژگان خوش تركیب به كار ببرند. به گفته شاعر:

 

نباید سخن گفت ناساخته نشاید بریدن، نینداخته

سخن فقط یك وسیله ارتباطی و انتقال‌دهنده صرف نیست؛ معرّف شخصیت و هویت آدمی است. نشان از توانایی بهره‌جویی از اطلاعات و آگاهیها دارد. میزان تسلط و آگاهی گوینده را به موضوع می‌نمایاند. به‌ علاوه، میزان توانایی گوینده را در ایجاد پیوستگی اطلاعات و هماهنگی مضامین می‌رساند. سخن، دارایی در دسترسی است كه می‌توان آن را هر جا كه باشیم به منزله شخصیت، بینش و منش خود به كار گیریم. این حقیقتی است كه:

 

تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد

از طریق سخن می‌توان به نوعی به شخصیت سخنگو پی برد و عیار فكری او را سنجید. به گفته احمد بهمنیار «انسان حیوانی است متفكر... و سخن نماینده فكر است و فكر (همان) انسان است. پس اگر بگوییم: انسان جز سخن نیست، سخنی مطابق با واقع و حقیقت گفته‌ایم»؛ لذا باید این نماینده فكر را به درستی نمایندگی كرد و تا حد توان آن را از شوائب و آلودگیها پیراست. مخاطب را سخنی تراشیده و خراشیده عرضه داشت تا در نهایت، ارتباطی خوب، مؤثر و احترام‌آمیز را شاهد بود.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: