1393/4/25 ۰۸:۴۵
ابوعبدالله شمسالدین محمد بن عزالدین بن عادل یوسف البزازینی تبریزی مشهور به مغربی، ملقب به محمد شیرین یا ملامحمد شیرین كه قدوهالعارفین و زبدهالواصلینش یاد كردهاند.به قول رضاقلیخان هدایت از صوفیة باتمكین و راهرویی پرشور و موحدی مشهور به شمار است، كه مذهبش وحدت وجود و مشربش لذت شهود بود و به علوم ظاهری و باطنی عالِم بود، و صیت فضایلش مغرب و مشرق را فراگرفته بود.
مولد و منشأش انبند یا امند یا اممند از قرای رودقات تبریز است، اَمّنْد (به فتح اول و میم مشدد و سكون نون) نیز در تداول مردم به كار میرود. توجه به زادگاه وی و فهلویاتی كه به زبان آذری سروده و در نسخههای كهن دیوان وی آمده است، تبریزی بودنش را مسلم میسازد.
خانه شمس مغربی، بنا به گفته خواجه عبدالرحیم خلوتی كه مرید شمس بوده، در محله اتكو حوالی مسجد جامع تبریز قرار داشت. چون مرید مذكور از مغربی توبه گرفته و در توبه شوق تا منزل مولانا غلتان آمده... روایت وی نشان میدهد كه مغربی در دوره زیادی از عمرش را در تبریز به سر برده است.
اوایل حیات مغربی مصادف با اواخر حكومت ایلخانان (736ـ 756ق) بود. آذربایجان میدان جنگ و ستیز دو سلسله امرای ایلكانی با آلجلایر و چوپانیان گردیده بود. در سال 797ق تغتمشخان، رئیس ایل آلتون (ذهبی) و پادشاه دشت قبچاق به آذربایجان لشكر كشید و شهرهای آن دیار، خاصه تبریز را غارت كرد. تیمور آذربایجان و ری و ماورای رود ارس و آسیای صغیر را به پسر خود میرانشاه بخشید و تبریز را پایتخت قرار داد. چون میرانشاه دیوانه شد، تیمور به آذربایجان آمد و میرزا عمر پسر او را به جایش نشانید و این به سال 802ق بود. پس از آن آذربایجان به دست پادشاهان تركمانینژاد قراقویونلو (810 ـ872) و آققویونلو (872 ـ 908) افتاد.
مؤلف روضاتالجنان در باب تاریخ وفات مغربی و چگونگی آن حكایتی نقل میكند كه نكاتی از زندگی شاعر را نیز روشن میكند. میگوید: صورت واقعه هائله وفات مولانا بر این منوال بوده است كه چون میرزا ابوبكر ـ ولد میرانشاهبن امیر تیمور گورگان ـ از سپاه قرایوسف منهزم شد، تبریز را گذاشته به قلعه سلطانیه گریخت و تصمیم داشت تبریزیان را كه به همكاری قرایوسف متهم بودند، قتلعام كند؛ مردم تبریز از این واقعه هراسیدند، به خدمت مولانا شتافتند و به اطلاعش رساندند، مرض طاعون در تبریز بود... پس از مراقبه فرمودند: به درگاه الهی باریافته صورت حال معروض شد، قربانی طلب داشتند تا این بلا رفع گردد. ما خود را قربانی ساختیم، فردا ما از این دار فانی رحلت میكنیم، نعش ما را به سرخاب میبرید و در حظیرة بابامزید مدفون میسازید. چون از آنجا باز میگردید، لشكر میرزا ابوبكر به صدهزار پریشانی منهزم میشود. صورت این واقعه در سنه 809 بوده است.
جامی در نفحاتالانس وفات مغربی را در شصتسالگی به سال 809 ذكر كرده است.به نقل دكتر لوئیزان در مقدمه دیوان شمس مغربی از كتاب سلسلهالاولیاء سیدمحمد نوربخش متوفی 869ق و استناد به كتابهای تاریخی دیگر، جنگ سردرود در سال 810 به وقوع پیوسته و ذكر دوبیتی زیر از عبدالرحیم خلوتی، مرید مشهور مغربی، سال 810 را سال وفات مغربی برگزیده است و دوبیتی چنین است:
چون مغربی از مغرب تن رفت به مشرق
در جنت فردوس بدیدم كه به سیر است
پرسیدمش از عاقبت و سال وفاتش
خندان و خرامان شد و فرمود كه: خیر است
و واژه «خیر» به حساب ابجدی 810 میگردد.
سال 809 سال وفات مغربی است و این همان سالی است كه قرایوسف ابوبكر را شكست داد و در ذیقعده 810، میرانشاه را كشته، آذربایجان را صاحب شد. این استناد در لغتنامه دهخدا ذیل قرایوسف به سند معتبر آمده است.در مجله ارمغان (سال 17، ش2) به نقل از سفینه كهنسال كه در باره رحلت شعرای بزرگ است، چنین آمده: وفات مولانا محمد شیرین مشهور به مغربی در سنین شصت سالگی واقع شده در سنه 809 . جامی نیز به شصت سالگی وی اشاره دارد. بنابراین سال تولدش 749 هجری خواهد بود.
تفاوت سال 809 و 810 در سال وفات مغربی از این نكته پدید آمده است كه سال هزیمت میرزا ابوبكر همانطور كه شمس مغربی پس از مراقبه فرمودند: «چون از آنجا (حظیره بابامزید) باز میگردید، لشكر میرزا ابوبكر به صدهزار پریشانی منهزم میشود»، این وصیت سال وفات وی را مشخص میكند.
آرامگاه وی در حظیره بابامزید سرخاب تبریز است و بنا به نوشته مؤلف روضات الجنان، درویش لیفی نیز در سرخاب مدفون است و قرب به این مزار، مقبره دو تن از اولیای مشهور به «پیر مغربی» و «پیر مشرقی» است و اكابر و ابرار و اعزّة روزگار به زیارت این دو بزرگوار آمد و شد میكردهاند. قبر عبدالحی فرزند مولانا شمسالدین مغربی كه در سال 825 ق وفات یافته است، در كنار قبر پدرش میباشد.
قاضی نورالدین محمد، مشهور به قاضیزاده انصاری، سلامی به نظم بر مغربی فرستاده و به كسانی اشاره میكند كه در حرم بابامزید آسودهاند:
... علی مشرقالالهام و الكشف و الیقین
هو المغربی، شمس لاهل الولایه
در «آتشكده آذر» نیز تصریح میگردد كه شمس مغربی در تبریز مدفون است؛ اما رضاقلیخان هدایت در تذكره ریاضالعارفین میگوید: «بعضی گفتهاند مولدش قریه نایین و مرقدش در اصطهبانات فارس است، بعضی گفتهاند در سرخاب تبریز» و به درستی این نكته را توجیه میكند كه: «همانا شیخ مغربی نام متعددی بوده است و مردم به گمان افتادهاند و قول اول در باب مضجع آن جناب مقرون به صواب است.»
ادوارد براون كه در سال 1306 به اصطهبانات رفته، بقعهای به نام مزار شیخ مغربی را دیده است و در مجلد سوم تاریخ ادبیات خویش (از سعدی تا جامی) هم به قول هدایت در این باب استناد میكند. دقت و صراحتی كه در كلام مؤلف روضاتالجنان است، قبر مغربی را در سرخاب تبریز مؤكد میسازد و هدایت را بر آن میدارد كه بگوید: ممكن است آنكس كه در اصطهبانات مدفون است، مغربی دیگر باشد.
تبریز كه به شهر «هفتاد بابا» معروف بود، از نیمه اول قرن پنجم شهرت خاص داشت. قدیمیترین عارف خراسانی كه در نیمه دوم قرن سوم به تبریز رفت و در آنجا مقیم شد، شیخ ابواسحق جوینانی ـ از معاصران بایزید بسطامی ـ بود. نماینده مشایخ برای نظارت در كار بازسازی شهر تبریز به سال 423، پیری بود به نام خلیل صوفیانی. وجود یك آبادی به نام «صوفیان» و رودخانهای به نام «صوفی» نشاندهندة سابقه و قدمت تمركز صوفیان در این نواحی است. در میان اولیایی كه گورشان در تبریز است، با اسامی بسیاری كه مقرون به القاب «پیر» و القابی دیگر مانند «دادا» و «دده» است، مواجه میشویم.
تبریز در قرون ششم تا هشتم مطاف ارواح قدسی و مهبط الهامات غیبی بود؛ شهری كه به قول مولانا «فرّ فردوسی» داشت و «شعشعة عرشی» و بلده الموحدین نامیده میشد. معروف بود كه ارواح اولیای دو محلة سرخاب و چرنداب در تبریز به شكل دو گروه كبوتران سرخرنگ و سبزرنگ شبهای جمعه به طواف كعبه میآیند و در بیتی منسوب به مولانا آمده است: «به تبریز ار شوی ساكن، زهی دولت، زهی رفعت/ به سرخاب ار شوی مدفون، زهی روح و زهی راحت!»
در چنین حال و هوایی مؤلف روضاتالجنان درباره تغییر حال مغربی گوید: ابتدای حال و باعث جذبه آن خیرمآل آن بوده كه در وقت و زمانی و حین و اوانی كه در تبریز به طلب علم مشغول بوده و استفاده علوم دینی میكرده، روزی به طریق سیر بیرون آمده، شخصی این بیت را از مولانا جلالالدین عبدالحمید عتیقی میخواند:
چنین معشوقهای در شهر، وانگه دیدنش ممكن
هر آنك از پای بنشیند، به غایت بیبصر باشد
كمند بیبند «جذبه من جذبات الحق» برگردن جانش افتاده، حال بر او متغیر شده، درد طلب دامنگیرش گشته، سر در عالم نهاده و به خدمت بسیاری از اكابر رسیده و نسبت و رابطهای درست داشته.در دو غزل به مطلعهای زیر اشارههایی به تحول خویش دارد؛ اول غزلی به مطلع:
این كُرد پریچهره ندانم كه چه كُرد است
كز خطه خوبان جهان گوی ببرده است
و دیگری به مطلع:
شاه بتان و ماه رخان عرب رسید
با قامت چو نخل و لب چون رطب رسید
سیر و سیاحت:
جامی در نفحاتالانس گوید: مغربی در بعضی سیاحات به دیار مغرب رسیده است و آنجا از دست یكی از مشایخ كه نسبت وی به شیخ بزرگوار محییالدین عربی میرسیده، خرقه پوشیده است. بنا به گفته یاقوت در معجمالبلدان، «مغرب» به تمام منطقه شمال آفریقا و نیز اندلس گفته میشد. پس باید مغربی به بخشی از دیار مذكور مسافرت كرده باشد؛ ولی از بررسی آثارش آگاهی روشنی درباره سفرهایش به دست نمیآید و ممكن است این سفر را به دلیل تخلص وی كه مغربی بوده، برساخته باشند.
مؤلف فرهنگ آنندراج در باب وی اشارهای دارد كه: مغربی نام رومی معروف كه در شهر سار هم تشریف آورده بودند، چند روزی بر سر حوض منوگهر (مینوگهر) ساكن و متوطن بود و اكثر اوقات بندگی حضرت مخدوم شرفالدین قدسالله سره العزیز برای ملاقات او میآمدند و تذكره علم و توحید میكردند و طرفین فایدهها میگرفتند و یك مكتوب مخدوم كه به حمایت شیخ مغربی نوشتهاند و در مكتوبات یكصد و پنجاهم است و بزرگی شیخ مغربی از آنجا معلوم خواهد شد و رساله جام جهاننما و دیوان اشعار ایشان مشهور است.
اگر تو طالب سر ولایتی بطلب
ز مغربی كه در این روزگار پیدا شد
و باز از ولایت بهار مسافر شد.
مؤلف روضاتالجنان از مولانا محمد نورالدین عبدالرحیم البزازی نقل میكند كه در 27 شوال 795 از شمس مغربی در شهر سلطانیه توبه و در 27 ذیقعده 803 در فومن گیلان تلقین گرفته است.
محمدعلی تربیت در كتاب دانشمندان آذربایجان درباره یكی از آثار شمس مغربی به نام دررالفرید كه نسخه خطی آن را در اختیار داشتهاند، گوید: این كتاب را به زبان فارسی در گیلان نوشته است.
مغربی در تبریز مجلس درس داشت و به ارشاد مریدان میپرداخت. مردم نیز بدو اعتقاد خاصی داشتند؛ چنان كه در واقعه مرض طاعون و حمله میرزا ابوبكربن میرانشاه، از وی استمداد میخواهند، حضور مغربی در مجالس تبریز با صلوات مردم همراه میشود. مؤلف روضاتالجنان گوید: روزی مولانا محمد مغربی (قدّس سرّه) به مجلس تشریف آوردند. اهل مجلس را از وضیع و شریف، سرور حضور دست داد، صلواتگویان استقبال نمودند و اظهار كمال و اخلاص و جانسپاری كردند.هرچند فرستادن صلوات هنگام ورود تازهواردان در مجامع بهانهای بوده است برای تجدید ارادت و اخلاص به پیغمبر(ص) و آل او، ولی نسبت به اشخاص موجه و محترم نیز انجام میشده است.
پیران مغربی
مؤلف روضاتالجنان نسبت سلسله توبه و تلقین و خرقه انابت و ارادت حضرت ایشان را از خط شریف مخدومی بدین نهج آورده است: المرشد الكامل العارف المحقق محمدبن عزالدینبن عادلبن یوسف التبریزی المعروف به شیرین... بهاءالدین همدانی... ضیاءالدین... عزالدین طاووسی... سعدالدین حموی... نجمالدین كبری... نجمالدین احمد كبری ... عمار یاسر بدلیسی... عبدالقاهر سهروردی ... احمد غزالی ... ابیبكر نساج ... ابی عثمان مغربی ... جنید ... سری سقطی ... معروف كرخی و هو من الامام الهمام علیالرضا و هو من ابیه... محمدالباقر... محمدبن عبدالله(ص). و كذلك اخذا لشیخ محمد المعروف به شیرین من الشیخ سعدالدین... محمود زعفرانی... علی سیواسی... صدرالدین قونیوی... محییالدین عربی و ایضاً اوحدالدین كرمانی ... ركنالدین سجاسی ... احمد ابهری ... ابیالنجیب سهروردی. و كذلك اخذ شیخالمذكور من الشیخ اسماعیل سیسی... برهانالدین ایساغوجی و ایضاً من الشیخ علاءالدوله سمنانی... عبدالرحمن الاسفراینی ... احمد جوزقانی... شهابالدین سهروردی.
به طوری كه ملاحظه میگردد، یك طریقه انتساب او از طریق سعدالدین حموی به شیخ نجمالدین كبری میرسد. طریقه دیگر از طریق صدرالدین قونیوی به محییالدین عربی و همچنین از طریق اوحدالدین كرمانی به ابونجیب سهروردی میپیوندد و طریقه دیگری نیز دارد كه از طریق سیسی به شیخ شهابالدین سهروردی میرسد و غالباً دیده شده است بعضی مشایخ غیر از خرقه ارادت كه از یك شیخ یا یك طریقه میگیرند، از مشایخ دیگر هم خرقه تبرك دریافت میدارند.
سلسله مشایخ مغربی در یك روایت به سهروردی میپیوندد و همین پیوند جامی را بر آن داشته كه او را از طریقه سهروردیه بشناسد. در صورتی كه ارتباط او با سعدالدین حموی و علاءالدوله سمنانی، انتساب او را به طریق كُبرویه نیز قابل تأمل میدارد؛ اما با كثرت رواج طریقه سهروردیه در عراق و شام و آذربایجان در این دوره احتمال دارد كه خرقه اصلی وی از طریق سهروردیه بوده باشد و آنچه از كُبرویه و قونیویه داشته، خرقه تبرك است.
سیسی و مغربی
مغربی از مریدان سیسی بود.شیخزینالدین خوافی، سید قاسم انوار، پیر محمد گیلانی، پیر شیخی و حاج محمد عصار و شیخكمال خجندی نیز از ارادتمندان سیسی بودند و با شمس مغربی صحبت داشتند. مؤلف روضاتالجنان از ضیاءالدین نیزاری تبریزی، خواجه خواند، خواجه كیئی، خواجه پیر شیخ عابدی و برادرش خواجه مشایخ و خواجه ابراهیم كجحی، محییالدین، كریمالدین میاوانی، ظهیرالدین، پیر محمود گلهبان، خواجه نصرالله، و پیر تاج تولمی به نام یاران شیخ مغربی یاد میكند.
از اشارات مؤلف روضاتالجنان درباره آشنایی مجدالدین سیسی یا سیزی و مغربی برمیآید كه میان این دو ارادتی سابق بوده و سیسی با پدر مغربی آشنایی داشته است و اینكه مغربی به اشارت سیسی به چلهنشینی میپردازد. وی با ارسال غزلی به مطلع:
ما مهر تو دیدیم و ز ذرات گذشتیم
از جمله صفات از پی آن ذات گذشتیم
سیسی را وقت خوش میشود و استحسان میكند و مغربی را از خدمت چلهنشینی معاف میدارد. چنین تلطفی نشانه تأثیر سیسی در مغربی است. اما این داستان بیشباهت به روایت مشابهی درباره فخرالدین عراقی نیست و ممكن است از روی آن ساخته باشند.
جامی در نفحاتالانس گوید مغربی مرید شیخ اسماعیل سیسی است كه وی از اصحاب نورالدین عبدالرحمن اسفراینی است و در روایتهایی كه مؤلف روضاتالجنان نقل میكند نسبت ارادت او از سیسی به علاءالدوله سمنانی و آنگاه از طریق اسفراینی به شیخ شهاب سهروردی میرسد و ظاهراً به همین سبب انتساب به سهروردی یافته كه جامی او را از پیروان طریقت سهروردیه به شمار آورده است و سهروردیه به معنی اخص پیروان شیخ شهاباند و علاءالدوله سمنانی هم ظاهراً طریقه كُبرویه دارد، نه سهروردیه.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید