1397/8/28 ۰۹:۵۵
حکیم ناصرخسرو قبادیانی (۳۹۴ـ ۴۸۱ق)، به حق یکی از مظاهر شاخص و جلوه های فاخر فرهنگ و ادب سرافراز ایرانزمین است که شخصیت بدیع و جامع الاطرافش، ناشناخته ها و ناگفته های بسیار دارد. وی افزون بر احراز مرتبۀ والای شاعری، نویسندهای مبرز، اندیشمندی سترگ، فیلسوفی متبحر و متکلّمی برجسته به شمار می رود.
درآمد: حکیم ناصرخسرو قبادیانی (۳۹۴ـ ۴۸۱ق)، به حق یکی از مظاهر شاخص و جلوه های فاخر فرهنگ و ادب سرافراز ایرانزمین است که شخصیت بدیع و جامع الاطرافش، ناشناخته ها و ناگفته های بسیار دارد. وی افزون بر احراز مرتبۀ والای شاعری، نویسندهای مبرز، اندیشمندی سترگ، فیلسوفی متبحر و متکلّمی برجسته به شمار می رود. صرفنظر از مراتب مذکور، آنچه از ناصر خسرو سخنوری کاملا ممتاز و استثنایی ساخته، خصایل عالیۀ روحی و سجایای کم نظیر اخلاقی و انسانی اوست که از جملۀ اهم آنها می توان از دانش دوستی و خردگرایی، استقلال فکری و تقلیدگریزی، استدلالگرایی، رواداری و آمادگی و توانایی تحمل اعتقادات و ارزشهای مورد احترام دیگران، دینداری مبتنی بر آگاهی و تعقل و مبارزه جویی با ریاکاری و زهدفروش، استبدادستیزی و تنفر از مدیحه سرایی،آزادگی و مناعت طبع، دوری گزینی از ارباب زر و زور و تزویر، و عدالت جویی و نفی تکاثر ثروت و فاصله های طبقاتی یاد کرد.
بدیهی است که پرداختن مستوفی به جمیع خصیصه های یادشده، نه در حد یک مقاله که درخور تألیف کتابی مفصل و مبسوط است؛ از اینرو در این نوشتار فقط به بررسی مختصر مقولاتی ذیل عنوان «شخصیت شگفت و جامعالاطراف» او آمده است و نیز برخی مفاهیم مرتبط با آنها اکتفا، میشود.
الف) دانشدوستی و نادانیستیزی
در اندیشه ناصرخسرو، دانش و دانشمند از منزلت و احترام بس والایی برخوردارند. شاهد مثالهای زیر که بر سبیل تصادف از میان انبوه ابیات حاوی واژههای مربوط به «دانش»، «نادانی» و مترادفهای آنها برگزیده شده، گویاترین گواه علم باوری، دانش دوستی و جهل ستیزی وی است:
درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را
(دیوان ناصرخسرو مصحح مینوی و محقق، ص۱۴۲، قصیدۀ ۶۴)
ز دانش زنده مانی جاودانی
ز نادانی نیابی زندگانی
(روشنائی نامه، دیوان اشعار مصحح نصرالله تقوی، ص۵۱۱)
جهالت ظلمت جان و جهان است
بر اهل دل این معنی عیان است
(همانجا)
ناصر خسرو دانش را زینت واقعی آدمی و کلید در بهشت تلقی می کند:
تو را پیرایه از دانش پدید است
که باب خلد را دانش کلید است
(همانجا، ص۵۱۳)
تن به جان زندهست و جان زنده به علم
دانش اندر کان جانت، گوهر است…
علم جان جان توست ای هوشیا
گر بجویی جان جان را درخور است
(مینوی و محقق، ص۳۳، قصیدۀ ۱۶)
به اعتقاد ناصر خسرو، دانش بهترین معیار برای ارزیابی سخن است:
سخن را به میزان دانش بسنج
که گفتار بی علم باد است و دم
(همان، ص۶۲، قصیدۀ ۳۰)
و جهل منشأ بزرگترین ننگها و نقصها:
ز بیدانشی صعبتر نیست عاری
تو چون جاهلی سر به سر نیز عاری
(همان، ص۲۹۳، قصیدۀ ۱۳۷)
مرد را سودای دانش در دل و در سر شود
چونش ننگ و عار نادانی به دل صفرا کند
خون رسوایی است نادانی برون بایدش کرد
از رگ دل پیش از آن کو مر تو را رسوا کند
(همان، ص۳۸۷، قصیدۀ ۱۸۴)
از دیدگاه ناصرخسرو، منزلت انسان بیدانش، هرچند که صاحب حسب و نسبی عالی باشد، از کوچکترین حیوانات، هم پستتر و پایینتر است.
بی فضل، کمتری تو ز گنجشکی
گرچه ز پشت جعفر طیاری
(تقوی، ص۴۸۹، قصیدۀ ۲۳۳)
دانشمندان زندۀ جاویدند و نادانان، حتی اگر بر عالیترین اریکه ها هم تکیه زنند، به مثابۀ مردارند.
که مرد علم به گور اندرون نه مرده بود
و مرد جهل ابر تخت بر بود مردار
(تاریخ اجتماعی ایران، ج۸، بخش اول، ص۴۲۹)
مخلص کلام: نادانی ثمرهای جز بدی ندارد؛ از اینرو باید آن را هر چه زودتر، از وجود خویشتن ریشه کن کرد:
جز بدی نارد درخت جهل چیزی برگ و بار
برکنش زود از دلت زان پیش کو بالا کند
(مینوی و محقق، ص۳۸۷، قصیدۀ ۱۸۴)
ب) خردگرایی و عقل باوری
قلم سلاحت و حجت به پیش تو سپر است
خرد تو را سپه است و سخن تو را علم است
(همان، ص۴۰۸، قصیده ۱۹۲ و ۱۹۳)
دیوان ناصر خسرو و دیگر آثارش، سرشار از ستایش خرد و بزرگداشت خردورزی است و از این نظر، تنها با شاهنامه قابل قیاس است. شواهدی که در اینجا به عنوان نمونه نقل میشود، اندکی از بسیار است که گفته اند «اندک بر بسیار دلیل باشد»:
خرد از هر خللی بست۱ و ز هر غم فرج است
خرد از بیم امان است و ز هر درد شفاست
(همان، ص۲۱، قصیده ۱۰)
بیخرد گرچه رها باشد، در بند بود
باخرد گرچه بود بسته،چنان دان که رهاست
(همان، ۳۰)
خرد پر جان است اگر نشکنیش
بدو، جانت از این ژرف چهْ برپرد
(همان، ص۲۷۴، قصیده ۱۲۸)
نهادۀ خدایست در تو خرد
چو در نار نور و چه در مشک شم
(همان، ص۶۲، قصیده ۳۰)
چون با خردای بیخرد نسازی
جز رنج نبینی و سوگواری
(همان، ص۳۰، قصیدۀ ۱۴)
اهمیت و منزلت خرد در نظر ناصر به درجهای است که نبود آن را موجب رفع تکالیف شرعی از فرد میداند:
گویی از امر خدایست ای پسر بر مرد عقل
امر از او برخاستی گر عقل از او برخاستی
(همان، ص۲۲۸، قصیده ۱۰۶)
شایان ذکر است که در دیوان ناصر خسرو، در چندین جا، خرد و دانش یاور و مکمل یکدیگر تلقی شده اند:
مر خرد را به علم یاری ده
که خرد علم را خریدار است
(همان، ص۲۸۵، قصیدۀ ۱۳۴)
مر چشم خرد را ز علم بهتر
ای پور پدر هیچ توتیا نیست
(همان، ص۱۱۶، قصیدۀ ۵)
خردگرایی بالطبع دارای وجوه و جوانب متفاوت و نیز ثمرات و نتایج گوناگونی است که ذیلا به اختصار از اهم آنها یاد میشود:
۱- استدلالگرایی
چون و چرا بجوی که بر جاهل
گیتی چو حلقه تنگ از اینجا شد
(همان، ص۳۴۰، قصیدۀ ۱۶۱)
ناصر خسرو شیفتۀ استدلال و حجت است و صحت و سقم امور و صواب یا ناصواب بودن آنها را با معیار دلایل منطقی و خردپسند میسنجد. ابیات زیر شاهد گویای این مدعاست:
ور تو حکیمی، بیار حجت معقول
زور چه آری به من چو خان لکایی؟۲
حجت معقول اگر به دست نداری
من نه تو را ام چنانکه تو نه مرایی۳
(تقوی، ص۴۲۰)
دارو نخورم هرگز بیحجت و برهان
وز درد نیندیشم و ننیوشم منکر
(مینوی و محقق، ص۵۱۱، قصیدۀ ۲۴۲)
حجت پیش آور و برهان مرا
جنگ چه پیش آری و مستکبری؟
(همان، ص۵۵، قصیدۀ ۲۶)
حجت به عقل گوی و مکن در دل
با خلق خیره جنگ و معادا را۴
در جایی دیگر، آدمی فاقد دلیل را به منزلۀ کوری تلقی میکند که نه راهنمایی دارد و نه عصایی:
تو کور و رهنمای تو دلیل است
چو باشد بیدلیل، اعمی ذلیل است۵
دلیلت حجت چون و چرا کن
نخست از مرتبه رخ سوی ما کن
ندارد هیچ سود از گفتگویت
چو جدّی نیست اندر جستجویت
سخن کم گوی و بس کن زین خرافات
مقامات اصل دارد نه مقالات۶
به بینش کوش هان تا چند گفتن
حجاب از پیش بر باید گرفتن
(روشنائینامه، دیوان مصحح نصرالله تقوی)
در بیتی چون و چرا کردن را وجه امتیاز انسان از حیوانات تلقی میکند:
چون و چرا نتیجۀ عقل است بیگمان
چون و چرا ز جانوران جز تو را که راست؟
(همان، ص۳۹۳، قصیدۀ ۱۸۶)
و در بیتی دیگر از اصرار و ابرام خود در مقام چون و چرا سخن میگوید:
ز بس چون و چرا کاندر دلم خاست
رسید از خیرگی، جانم به غرغر۷
(مینوی و محقق، ص۵۳۶، قصیدۀ ۱ ملحق)
ناصر خسرو بر آن است که در برابر استدلال قوی، سیاهی لشکر منکران و معاندان را کمترین اثر و اعتباری نیست.
چون حجت گویم به ترازوی من اندر
گر پنج هزارید، پشیزی نگرایید۸
(همان، ص۴۴۸، قصیدۀ ۲۱۳)
2- استقلال اندیشه و تقلیدگریزی
مپذیر قول جاهل تقلیدی
گر چه به نام شهرۀ دنیا شد
ناصر خسرو اندیشمندی است آزاده و خردورز که بیشترین منزلت و اعتبار را برای تفکر مستقل قائل است و در مقابل، از پیروی ناآگاهانه از آرای دیگران سخت گریزان و متنفر. وی در ابیات زیر در مذمّت متابعت کورکورانه، عنان اختیار را از کف داده و از کلمات و تعابیر نسبتا تندی استفاده کرده است:
عقل است به سوی صواب رهبر
با راهبرت چون به خار خاری؟
… این بند نبینی که بر تو بستند
در بند همی چون کنی سواری؟
خواهی که تماشا کنی به نزهت بر خیره
در این چاه تنگ و تاری
(همان، ص۲۹-۲۸، قصیدۀ ۱۴)
پینوشتها:
۱- سد، وسیلۀ بستن
۲- خان منطقۀ لکا (= سرزمین، منطقه). در دیوان ناصر خسرو (مصحح مجتبی مینوی و مهدی محقق، ص۹۲) بیت مذکور به شکل متفاوتی ذکر شده است:
ور تو حکیمی بیار حجت معقولر زرد مکن پیش من رخان لکایی
در این صورت، رخان لکایی به معنای صورت سرخ است. (رک: لغتنامۀ دهخدا ذیل لکایی)
۳- نه مرا با تو کاری هست و نه تو را با من.
۴- خیره: بیهوده، بیجهت؛ معادا: دشمنی، ستیزه
۵- دلیل: راهنما؛ اعمی: نابینا
۶- مقامات: اعمال نیک، کارهای ستوده؛ مقالات: گفتهها
۷- خیرگی: سرگشتگی، حیرت؛ غرغر: سر حلقوم. احتمالا مراد این است که از فرط سرگشتگی جانم به لب رسیده است.
۸- نگرایید: نمی ارزید
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید