سی‌ام تیر 1331، قیام ملی با تبعاتی نافرجام / مجید تفرشی

1397/4/30 ۱۰:۰۰

سی‌ام تیر 1331، قیام ملی با تبعاتی نافرجام / مجید تفرشی

در تاریخ معاصر ایران کمتر خیزش مردمی را سراغ داریم که همانند پنج روز تاریخی 25 تا 30 تیر 1331 با حضور اکثریت مردم، به پیروزی اراده ملی و دستیابی کامل به آنچه مردم به‌دنبال آن بودند، منجر شده باشد.

 

 

در تاریخ معاصر ایران کمتر خیزش مردمی را سراغ داریم که همانند پنج روز تاریخی 25 تا 30 تیر 1331 با حضور اکثریت مردم، به پیروزی اراده ملی و دستیابی کامل به آنچه  مردم به‌دنبال آن بودند، منجر شده باشد.

اگرچه دکتر محمد مصدق در پنج روز قیام تیر ماه از کانون مبارزه و مواجهه با دربار و حامیان آن کنار رفته بود و اگرچه بعدها خود مصدق در خاطرات خود اذعان داشت که استعفایش در روز 25 مرداد اقدامی نسنجیده بود که اگر قیام عمومی مردمی نبود، ممکن بود مبارزات برای ملی شدن صنعت نفت ایران با خطر جدی مواجه شود.درباره رخدادهای پنج روزه منتهی به سی تیر 1331، مقدمات و تبعات آن سخن ها گفته شده، مقالات و کتاب های بسیاری منتشر شده و همه ساله بازخوانی و یادآوری رسانه‌ای بسیاری نیز در سالگرد آن رخداد مهم ملی صورت می‌گیرد. در این نوشته کوتاه بر آن نیستم که با تکرار مکررات، ذکر حوادث تاریخی کنم. هرچند که در همین ذکر تاریخ محض نیز اختلافات جدی در روایت‌های گوناگون چپ، سلطنت گرا، مذهبی و ملی وجود دارد.در این مختصر صرفاً بنا دارم که به اجمال، چند نکته کوتاه درباره تبعات و نتایج قیام ملی سی تیر 1331، در دو مرحله از 30 تیر تا نهم اسفند 1331 و از نهم اسفند 1331 تا 28 مرداد 1332 را مورد توجه قرار دهم. دورانی که با اوج اقتدار و بازگشت پیروزمندانه مصدق و جبهه ملی به قدرت، با حمایت اکثریت مردم آغاز شد و بتدریج طی 13 ماه به جایی رسید که اکثریت خاموش، درمانده و مستأصل مردم، در برابر اقلیت هوادار سرنگونی حکومت مصدق تن به سکوت و شکست دادند و تلاشی برای حفظ دولت مصدق، در دومین دوران صدارت او نکردند. در واقع یکی از مهم‌ترین سؤالات رایج در مقایسه دو رویداد تاریخ ساز سی‌ام تیر 1331 و 28 مرداد 1332 این است که چگونه در قیام مردم در پنج روز 25 تا 30 تیر 1331 مردم این گونه یکپارچه، سامان یافته و هدفمند به خیابان‌ها ریختند و با هدایت رهبرانی چون آیت‌الله ابوالقاسم کاشانی، دکتر محمد مصدق را به قدرت برگرداندند و نهضت ملی شدن صنعت نفت را تداوم بخشیدند، ولی حدود یک سال بعد، در روز ۲۸مرداد ۱۳۳۲ و روزهای پس از آن، نه تنها شماری از آن رهبران راه خود را از مصدق جدا کردند، بلکه اکثریت مردم نیز برای جلوگیری از کودتای نظامی و سرنگونی دولت مصدق اقدام جدی و تأثیرگذاری  انجام ندادند.

پشتیبانی قاطع کاشانی و هوادارانش از پیروزی مخالفان احمد قوام‌السلطنه و دربار در جهت بازگشت مصدق به قدرت در سی‌ام تیر، می‌توانست به یک دوره مهم از وفاق ملی در جهت تثبیت و قطعی ساختن اهداف مردمی و بین‌المللی مبارزات نهضت ملی شدن صنعت نفت تبدیل شود. ولی چرا چنین نشد و در یک بازه زمانی 13 ماهه بر اثر ترکیبی از مشکلات داخلی و مداخلات خارجی، طومار مبارزات مردمی و دولت برخاسته از آن، درهم پیچیده شد. در طول 66 سال اخیر، در تاریخ نگاری‌های مرسوم چپ، سلطنت طلب، مذهبی و ملی، با همه گرایش‌های مختلف آنها تلاش شده تا تقصیر این تحولات و مشکلات به گردن دیگران انداخته شود. حال آنکه هیچ یک از این جناح‌ها بری از خطا، سوء سیاست و سوء محاسبه نبودند و کم وبیش سهمی در این روند 13 ماهه و دگردیسی سیاسی منجر به تغییر ناگهانی قدرت به عهده داشتند. پس از قیام ملی 30 تیر، نیروهای اصلی چپ که عمدتاً حزب توده و بازوهای صنفی، کارگری و مطبوعاتی آن بودند، با یک شیفت تأثیرگذار و با سرعتی بیش از پیش، از عامل امپریالیسم خواندن مصدق و یارانش و ضمناً مشکوک دانستن اصل و فرع ملی شدن صنعت نفت دست کشیده و حملات خود را بیشتر از گذشته متوجه آیت‌الله کاشانی و گروه‌هایی چون حزب زحمتکشان، نیروی سوم و جریانات میانه‌رو و دست راستی کردند. این تغییر موضع و هدف مبارزاتی، در فاصله میان نهم اسفند 1331 تا 28 مرداد 1332، بخصوص در روزهای پایانی عمر دولت ملی، به اتحادی غیرمنتظره میان برخی از رهبران حزب توده با افراد و جریان هایی در اردوگاه مصدق منجر شد. اتحادی که اگرچه در مورد کم و کیف آن توسط نیروهای امنیتی امریکایی و بریتانیایی اغراق شده بود، ولی تأثیر آن در ناامیدی جناح مذهبی و حامیان دربار از مصدق و آشتی با او بسیار مهم و سرنوشت ساز بود.

از سوی دیگر مرگ استالین در اسفند 1331 و بالا گرفتن نبرد قدرت در شوروی، موجب تشتت در سیاست خارجی و منطقهای آن کشور و غفلت از مسائل ایران شد و در نتیجه، حزب توده و اقمار سیاسی و هواداران آن نیز در شرایط بی‌تصمیمی حزب مادر و رهبری کشور شوراها، دچار تشتت و نابسامانی و اختلاف شدید دیدگاه در سطح رهبری خود در تصمیم‌گیری در برابر حوادث شش ماه پایانی دوران مصدق شد. این تشتت در حوادث روزهای پایانی عمر دولت مصدق بیشترین نمود و تأثیرگذاری را داشت.

دربار و شخص محمدرضا شاه، تحت تأثیر شکست حقارت بار در تلاش برای کنار گذاردن دکتر مصدق، اگرچه مصدق خود در 25 تیر استعفا داده بود، کم کم تحت تأثیر مشورت نیروهای امنیتی و دیپلماتیک امریکایی و بریتانیایی، بالا گرفتن تدریجی اختلافات نیروهای مذهبی با مصدق و احساس خطر از رشد روزافزون قدرت حزب توده و دیگر حامیان شوروی، راهی جز مقابله با قدرت روزافزون مصدق و تلاش برای کمک به تسریع سقوط دولت او، به هر قیمتی متصور نمی‌دید. در اردوگاه مذهبی، قدرت‌های سه‌گانه آن زمان، آیت‌الله العظمی بروجردی، آیت‌الله کاشانی و فداییان اسلام، از سی تیر تا نهم اسفند 1331 در یک کشاکش قدرت با مصدق قرار داشتند. کاشانی و حامیانش، خود را تنها عوامل بازگرداندن مصدق به قدرت می‌دانستند و طبعاً سهم خود را از دولت برآمده از قیام سی تیر طلب می‌کردند. در این مرحله، کاشانی، به‌عنوان رهبر سی تیر و رئیس جدید مجلس شورای ملی، خواهان کنار گذاردن نظامیان دخیل در سرکوب مردم در سی تیر و مشارکت در تصمیم‌گیری‌های مهم کشور بود. از سوی دیگر، به باور کاشانی، حامیان او و گروه‌های ائتلافی‌اش، آنان قادر به محدود کردن، تحت فشار قرار دادن و حتی کنار زدن مصدق از قدرت و در دست گرفتن مستقیم قدرت سیاسی بودند.

این سوءمحاسبه و زیاده‌خواهی، عمدتاً ناشی از پیروزی سریع و قاطعانانه در 30 تیر بود. اختلافات نیروهای مذهبی با دولت مصدق تا جایی پیش رفت که در عمل، سرنگونی دولت، بتدریج از یک اقدام و گزینه محتمل و ممکن به هدف اصلی و خواسته سیاسی برخی از نیروهای مذهبی تبدیل شد و در این میان، دربار و نیروهای خارجی و دیگر گروه‌های مخالف نهضت ملی ایران، از وضع موجود به سود خود بهره بردند.

از سوی دیگر، برای مرجعیت جهان تشیع در قم، رشد روزافزون حزب توده و دیگر عوامل شوروی در ایران، نزدیک شدن تدریجی مواضع حزب توده و برخی از جناح‌های جبهه ملی و خطر چنگ زدن آنان به قدرت سیاسی و ترس از تبدیل ایران به یک حکومت کمونیستی، خواه ناخواه آنان را بتدریج از مصدق دور کرد. این دوری تدریجی جناح مذهبی از دولت دکتر مصدق، از حادثه نهم اسفند 1331 و تلاش مصدق و دکتر فاطمی برای خارج کردن شاه از ایران سرعت بیشتری یافت و یک دوره تقریباً شش ماهه، ترس (واقعی یا اغراق شده) از سیطره کمونیسم در ایران، گزینه دیگری جز دوری تدریجی از مصدق ، احزاب و نیروهای نزدیک به وی  پیش روی جریان‌های مذهبی باقی نگذاشت.

در این میان، دکتر مصدق در بازگشت به قدرت نه تنها تلاش کرد تا کابینه و اطرافیان خود را یکدست‌تر و متحد سازد، بلکه سرمست از پیروزی، در عمل و برخلاف دوره اول صدارت خود از پنج جهت مختلف دچار سوءمحاسبه و اشتباه عملیاتی شد. نخست آنکه تصور مصدق این بود که با حمایت مردمی در سی تیر، دیگر نیازی به تقسیم قدرت و حتی مماشات با کاشانی و دیگر جریان‌های مذهبی و غیرمذهبی بانفوذ و منتقد خود نداشت. دوم آنکه، مصدق حتی اعتنای حداقلی همانند دور نخست خود به شاه و دربار را نیز کنار گذاشت و بخصوص با اظهارات و اقدامات برخی از اطرافیان تندروی خود، این تصور را در جناح‌های تند دست راستی ایجاد کرد که مشغول آماده‌سازی برای سرنگونی نظام سلطنتی است. چه خود مصدق در این راه همراه عناصر تندروی جبهه ملی بود یا نه، این گمان در حوادثی چون نهم اسفند 1331 و 25 مرداد 1332 بشدت تقویت شد. گمانی که نیروهای امنیتی خارجی هم در اشاعه و بزرگنمایی آن دخیل بودند. سومین محصول سی تیر برای مصدق که علیه او عمل کرد، پیروزی دولت مصدق در مبارزه حقوقی در دادگاه لاهه بود. پس از سی تیر و توفیق در لاهه، مصدق تیم سیاست خارجی خود را از باقر کاظمی کارکشته و دنیا دیده به حسین فاطمی تندرو و رادیکال تغییر داد؛ تغییری که شاید از جهت انگیزش و هیجان‌های داخلی جذاب و تأثیرگذار بود، ولی در نبرد حقوقی و بین‌المللی در جهت تثبیت ملی شدن صنعت نفت ایران، این تغییر سکان داران سیاست خارجی ایران، کمکی به اهداف تثبیت جهانی ملی شدن نفت ایران نکرد. در همین ارتباط، چهارمین سوءمحاسبه مصدق و دولت او پس از سی تیر این بود که گمان کردند، چرخ انرژی دنیا بدون نفت ایران نخواهد چرخید و جهانیان مجبور خواهند شد تا تحریم جهانی نفت ایران را کنار گذاشته و با دولت مصدق سازش کنند.

پنجمین سوءمحاسبه مصدق در 13 ماه دوم دولت او و بخصوص در شش ماه پایانی حکومتش این بود که متوجه سه تغییر ناگهانی قدرت در امریکا (از ترومن دموکرات به دوایت آیزنهاور جمهوریخواه)، در بریتانیا (از کلمنت اتلی کارگر به وینستون چرچیل محافظه‌کار) و در شوروی (از ژوزف استالین به دوره تشتت و ائتلاف موقت نیکیتا خروشچف) و تأثیرات شگرف این تغییر قدرت در تضعیف شدید و یک باره آرایش قدرت های بین‌المللی به ضرر ایران نشد و همچنان سرمست از پیروزی سی تیر به سوی سرنوشت محتوم و مختوم 28 مرداد 1332 پیش رفت. عملیاتی که اگرچه نتوانست مانند قیام ملی سی تیر 1331، عموم مردم را برای جانبازی و نجات نهضت ملی و دولت دکتر مصدق به خیابان‌ها بکشاند، ولی به مدد دخالت نیروهای جاسوسی خارجی، توانست از دولت محاصره شده، مستأصل و در حال افول مصدق، یک قهرمان ملی و شهید جاودان بسازد.

منبع: روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: