رسمی كردن تسخیر از اصل آن مهم‌تر بود در گفت‌وگو با مجید تفرشی

1396/8/14 ۰۸:۵۹

رسمی كردن تسخیر از اصل آن مهم‌تر بود در گفت‌وگو با مجید تفرشی

٣٨ سال از تسخیر سفارت امریكا در تهران گذشته است؛ با این حال ١٣ آبان ماه، همچنان در تاریخ انقلاب اسلامی از مهم‌ترین روزهای تاریخی و سرنوشت‌ساز تلقی می‌شود. در طول این چهار دهه بارها از جوانب مختلف و با نگاه‌های متفاوت به آن پرداخته شده است اما گویی هنوز هم زوایای ناروشنی در آن هست كه هر ساله می‌طلبد طرحی نو درباره آن افكنده و بازخوانی دیگری از آن روایت شود.

تسخیر سفارت امریكا

محسن آزموده:  ٣٨ سال از تسخیر سفارت امریكا در تهران گذشته است؛ با این حال ١٣ آبان ماه، همچنان در تاریخ انقلاب اسلامی از مهم‌ترین روزهای تاریخی و سرنوشت‌ساز تلقی می‌شود. در طول این چهار دهه بارها از جوانب مختلف و با نگاه‌های متفاوت به آن پرداخته شده است اما گویی هنوز هم زوایای ناروشنی در آن هست كه هر ساله می‌طلبد طرحی نو درباره آن افكنده و بازخوانی دیگری از آن روایت شود.
ما نیز در گروه «سیاستنامه» روزنامه اعتماد به سهم خودمان سعی كردیم نگاهی دوباره به آن روز تاریخی و سرنوشت ساز بیندازیم و حتی‌الامكان ماجرا را از دو نگاه كاملا متفاوت دنبال كنیم. ١٣ آبان ماه سال ١٣٥٨ مانند هر روز دیگری كه در تاریخ از اهمیت تعیین‌كننده‌ای برخوردار است محل تامل و اختلاف ناظران و تحلیلگران قرار دارد. برخی تمام‌قد از همه ابعاد و وسعت آن دفاع می‌كنند و معتقدند كه در آن مقطع منافع ملی ما جز از این رهگذر تامین نمی‌شد و در غیر این صورت اساسا حیات انقلاب به خطر می‌افتاد. اما برخی دیگر با نگاهی متفاوت معتقدند كه می‌توانست برخی ابعاد این مساله شكل دیگری پیدا كند و در مواردی از آن طور دیگری رفتار شود.
عباس سلیمی نمین به گروه اول و مجید تفرشی به گروه دوم تعلق دارد. سلیمی نمین و تفرشی هر دو نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر كشورمان هستند كه در این شماره هر كدام از خواستگاه خود به تحلیل واقعه ١٣ آبان ماه سال ١٣٥٨ پرداخته‌اند. طبیعی است كه اظهارات آنها لزوما بیان‌كننده نظر روزنامه نیست و اساسا مسائل تاریخی مهم‌تر و حساس‌تر از آن است كه بتوان با یك یا دو تحلیل، حكمی كلی و نهایی برای آن صادر كرد.
بنابراین واقعه تسخیر سفارت امریكا همچنان می‌تواند محل بحث باشد و «سیاستنامه» این آمادگی را دارد كه ضمن استقبال از نظرات صاحب نظران به انتشار و انعكاس دیدگاه‌های مختلف بپردازد.
 
 
مجید تفرشی مورخ و سندپژوه به درستی معتقد است كه رویداد تسخیر سفارت امریكا در آبان‌ماه سال ١٣٥٨ خورشیدی هنوز به تاریخ به این معنا نپیوسته كه بتوان به سادگی درباره علل و انگیزه‌ها و پیامدهایش صحبت كرد و همچنان هر گونه اظهارنظری درباره آن باعث واكنش‌های مثبت و منفی دیگران می‌شود. با این همه او از منظر مورخی كه مراجعه مستقیم به اسناد می‌كند و مدام با اسنادی از مناسبات ایران با سایر كشورها سر و كار دارد و مسائل بین‌المللی را تحلیل می‌كند، در گفت‌وگوی حاضر خطر كرده و دیدگاه‌هایش را درباره این واقعه بیان می‌كند. از دید او نفس گروگانگیری مساله بدون سابقه‌ای نبود و حتی انتظار آن می‌رفت، اما مساله اصلی تداوم آن است كه موجب شد این واقعه به رویدادی بی‌نظیر با پیامدهای بلندمدت بدل شود.
 
 

در مورد انگیزه‌های رویداد تسخیر سفارت امریكا دیدگاه‌های متفاوتی مطرح شده است، شما در این باره چه نظری دارید؟
من در مورد ماجرای اشغال سفارت امریكا در ١٣ آبان ١٣٥٨ یا ٤ نوامبر ١٩٧٩ بسیار گفته‌ام و نوشته‌ام. متاسفانه مثل خیلی از موضوعات مختلف تاریخ معاصر ایران، مساله گروگانگیری و اشغال سفارت امریكا در تهران هم هنوز یك موضوع كاملا جدا و بری از مسائل سیاسی روز نشده است و به تاریخ نپیوسته كه بدون عصبیت و احساسات و خشم و عشق و نفرت بتوان راجع به آن سخن گفت و مورخ و تحلیل‌گر هر موضعی اتخاذ كند، عده‌ای او را متهم می‌كنند كه نسبت به مسائل روز نگاه خاصی دارد و حتی اتهامات سیاسی و امنیتی به او می‌زنند. بنابراین فراتر از یك بحث علمی بحث راجع به این واقعه همچنان داغ است و ابزار سیاسی برای آبروبری و آبروخری تلقی می‌شود. اما بحث من فراتر از یك بحث ساده تاریخی است، زیرا مجال این را داشتم كه اسناد محرمانه بین‌المللی ماجرای گروگانگیری و ریشه‌ها و تبعات آن را ببینم و به نظرم می‌رسد كه اهمیت این موضوع از حیث تاریخی بسیار زیاد است، زیرا یكی از نقاط عطف و تاثیرگذار در تاریخ روابط سیاسی ایران با غرب است كه پیامدهای ملی و منطقه‌ای و بین‌المللی گسترده‌ای داشته است. اگر سوگیرانه و با اغراض سیاسی به این واقعه بنگریم، به هیچ‌وجه نمی‌توانیم با مسائل جدی و موثر در این واقعه به صورت كاملا منصفانه و بی‌رحمانه برخورد كنیم. باید در نظر داشت كه در دوران انقلاب و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، باور بسیاری در ایران این بود كه امریكا حامی و مقصر اصلی عملكرد شاه بوده است. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دولت‌های غربی به طور كلی و به خصوص امریكا و بریتانیا از رفتن شاه ناراحت بودند، زیرا با وجود اختلافات جدی با شاه، هیچ كدام از آنها علاقه‌مند سرنگونی او نبودند، اما در ابتدا به هیچ‌وجه هم علاقه‌مند به مقابله آشكار با انقلاب اسلامی نبودند، زیرا تصور كشورهای غربی این بود كه حادثه‌ای در ایران رخ داده و باید با جمهوری اسلامی مذاكره كرد، ضمن آنكه یكی از مسائل اصلی آن زمان بحث جنگ سرد است و خطر اتحاد جماهیر شوروی مهم است. بنابراین هم امریكا و هم دولت‌های اروپایی در وهله نخست نظرشان این است كه با تن دادن به واقعیت پیش آمده سرنگونی بزرگ‌ترین متحد منطقه‌ای خود، به نوعی با ایران تعامل كنند و واقعیت را بپذیرند و با ایران رویارویی مستقیم نداشته باشند، ضمن اینكه شرایط ایران را مطلوب نمی‌دانستند و می‌خواستند خیلی جدی جلوی گسترش انقلاب ایران به كشورهای منطقه به خصوص كشورهای حوزه خلیج فارس را بگیرند. از سوی ایران نیز این مساله مطرح است كه شاه حق ندارد به انگیزه یا بهانه درمان به امریكا برود. همچنین نیروهای موثر در انقلاب ایران در یك مسابقه سیاسی می‌پرداختند برای اثبات ضدامریكایی و ضدامپریالیست بودن خودشان، یعنی گروه‌هایی مثل سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، حزب توده، سازمان‌های چریك‌های فدایی خلق و دیگر گروه‌های سیاسی اسلامی و ملی رقابتی داشتند برای اینكه نشان بدهند كه از دیگر گروه‌ها ضد امریكایی‌تر هستند و دولت مهندس بازرگان و حتی حزب جمهوری اسلامی در این میان از سوی این گروه‌ها در مظان اتهام بودند كه با امریكا مماشات می‌كنند یا حتی به تعبیر برخی گروه‌های افراطی امریكایی هستند. بنابراین این گروه‌ها نیز برای اینكه خود را از این اتهام مبرا كنند، مدام شعارهای ضد امریكایی می‌دادند. در این میان باید به مساله مهمی اشاره كنم كه شاید در گروگانگیری نقش داشت و آن مساله انتخاب سفیر جدید امریكا در ایران، والتر كانلو بود. به این فرد رسما و صریحا توسط دولت ایران اجازه ورود به ایران داده نشد. از نظر دولت مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی وزیر خارجه، اتهام كاتلر این بود كه قبلا در زئیر سفیر بوده و سابقه اقدامات استعماری در جهت منافع امریكا داشته است. به هر حال دولت بازرگان با انتخاب این فرد مخالفت جدی كرد.
 

 

این عدم پذیرش چه پیامدهایی داشت؟
برای امریكا كه با وجود حمایت كامل از حكومت قبلی ایران حداقل اعلام می‌كند كه با حكومت جدید قصد مماشات دارد و ادعا می‌كند كه اصل انقلاب را به رسمیت شناخته و واقعیت تغییرات سیاسی ایران را قبول دارد، عدم پذیرش سفیر جدید ضربه بزرگی به این مناسبات است. اما به هر حال ضربه نهایی نبود. اما علت اصلی رد كردن سفیر جدید امریكا در تهران از سوی دولت ایران در واقع این نبود كه دولت مهندس بازرگان و وزارت خارجه به طور جدی این فرد را می‌شناختند و می‌خواستند به امریكا و روابط ایران و امریكا ضربه بزنند.
 

 

پس علت چه بود؟
علت اصلی حضور در مسابقه امریكایی‌ستیز و جو ضدامپریالیسم اول انقلاب بود كه می‌خواستند با حزب توده، مجاهدین خلق و برخی اسلامی بگویند كه ما نیز به اندازه شما با امریكا در ستیز هستیم و فكر نكنید كه ما طرفدار امریكا هستیم. در واقع نوعی ژست امریكایی‌ستیزی بود كه مثل بقیه مناقشات داخلی لطمه منطقه‌ای و بین‌المللی به مناسبات ایران با كشورهای دیگر زد. در واقع مناسبات دیپلماتیك ایران و امریكا در این مرحله، قربانی مسابقه تظاهر به امریكاستیزی در بین دولت موقت و منتقدانش شد. درست است كه اكثر قریب به اتفاق دانشجویانی كه به سفارت امریكا حمله كردند، دانشجویان مسلمان انقلابی منتقد دولت مهندس بازرگان بودند و كسانی بودند كه از موضع اسلامی با دولت امریكا مخالف بودند، اما در واقع می‌خواستند به گروه‌های چپ، مجاهدین خلق و گروه‌های سكولار ضد امریكایی نشان بدهند كه اگر شما در شعارها و اعتراضات خودتان به امریكا حمله می‌كنید، ما هم سفارت امریكا را می‌گیریم و شما در موضوع مبارزه با امپریالیسم جدی‌تر و كوشاتر هستیم.
 

 

آیا این دانشجویان خودجوش چنین تصمیمی گرفتند؟
من واقعا نمی‌توانم بگویم كه این ماجرا خودجوش بوده است یا با همراهی مقامات و جریان‌های دیگر رخ داده است، اما به هر حال نتیجه رقابتی برای سبقت گرفتن از گروه‌های ضد امریكایی دیگر بوده است تا بگویند ما هم به اندازه شما و بلكه بیش از شما ضدامریكایی هستیم. اول انقلاب اگر خاطرتان باشد گروه‌هایی كه خودشان را منتسب به سازمان چریك‌های فدایی خلق می‌دانستند، سفارت امریكا را اشغال كردند، اما اقدام‌شان با مخالفت شدید رهبر انقلاب و دكتر یزدی، معاون نخست‌وزیر مهندس بازرگان مواجه شد و آنها را از سفارت امریكا بیرون كردند و موضوع تمام شد.
البته در مورد حمله چریك‌های فدایی فرخ نگهدار از اعضای این گروه نیز مدعی است كه این اقدام كار این گروه نبود.
بله، كسانی كه حمله كردند خودشان را منتسب به سازمان چریك‌های فدایی می‌دانستند، اما سازمان چریك‌ها به خصوص شخص آقای نگهدار لیدر این گروه معتقد است كه این افراد وابسته به ما نیستند و از آنها اعلام برائت كرد. صحبت من این است كه حداقل این افراد خودشان را منتسب به این سازمان می‌كردند و هوادار آنها بودند. به هر حال در اینكه هوادار چریك‌ها بودند تردیدی نیست. اما اینكه اجازه یا اراده‌ای از سوی سازمان چریك‌های فدایی خلق داشتند را مطمئن نیستم و اصراری نیز در این زمینه ندارم. به هر حال این گروه‌های تندرو معتقد بودند كه باید نشانه حملات را به سمت امریكا گرفت و مبارزه با امپریالیسم را هدف اصلی انقلاب می‌دانستند، نه مبارزه با نیروهای استبدادی و دیكتاتوری.
 

 

تفاوت اشغال سفارت امریكا در ١٣ آبان ١٣٥٨ با اشغال قبلی در چه بود؟
در اشغال و گروگانگیری روزهای نخست انقلاب و همین طور اشغال كمتر شناخته شده سفارت بریتانیا، دولت و حكومت رسما موضع منفی گرفت و با اشغالگران برخورد كرد. در گروگانگیری اصلی در ١٣ آبان ١٣٥٨ چند مساله مهم رخ داد. نخست اینكه در همه دنیا اشغال سفارتخانه‌های خارجی نمادی برای اعتراض به سیاست آن كشور است. سفارت ایران هم در كشورهای مختلف از جمله لندن و امریكا بارها مورد حمله قرار گرفته است و اشغال شده است و این موضوع فی‌نفسه امر عجیب و جدیدی نیست. اما چند موضوع سبب شد كه این ماجرا به یك حادثه تاریخ‌ساز و تاثیرگذار حتی تا به امروز بدل شود.
یعنی حمله به سفارتخانه‌ها امری رایج بوده است. زیرا برخی مثل آقای اصغرزاده مدعی شده‌اند كه اشغال سفارتخانه‌ها به خصوص در آن زمان امری معمول بود.
بله، اشاره كردم كه سفارت خود ایران در لندن از قبل از انقلاب تا به امروز بارها مورد حمله قرار گرفته است. اما این حمله خاص در ١٣ آبان ١٣٥٨ چند ویژگی داشت كه با این حمله‌ها متفاوت است و نشان می‌دهد مطلبی كه از قول آقای اصغرزاده گفتید، مغلطه و كاملا نادرست است. تفاوت تسخیر سفارت امریكا در سال ١٣٥٨ با بقیه موارد مشابه دست كم در سه وجه است: اول اینكه اقدام اشغال امری مقطعی و كوتاه‌مدت است. معمولا یك یا چند ساعت و در نهایت دو، سه روز بیشتر به طول نمی‌انجامد و تمام می‌شود، یعنی چیزی نیست كه یك سال و اندی ادامه پیدا بكند و در هیچ كجای دنیا سابقه ندارد كه این اقدام تا این زمان ادامه پیدا كند.
 

 

این ویژگی چه اهمیتی دارد؟
طول كشیدن ماجرا به این معناست كه دولت با این اقدام غیرقانونی مماشات می‌كند، یعنی یا ناتوان از جلوگیری از آن است یا با اشغال‌كنندگان همدست است. در هر دو صورت این اقدام خطاست زیرا نقض مشخص و آشكار قوانین بین‌المللی است كه دولت یا با آن مماشات كرده یا با آن همكاری كرده است. نكته دوم كه مهم‌تر است این است كه اینكه چند دانشجو از دیوار وارد یك سفارت بشوند، چنان كه اشاره شد، امری جدید نیست، اما حادثه‌ای كه آن را مهلك و خطرناك می‌كند، رسمی شدن آن است. در همه كشورهای دنیا دولت‌ها می‌گویند یك عده دانشجوی خودسر می‌روند به داخل یك سفارت و در را پشت سر بسته‌اند و آن را اشغال كرده‌اند، ما متاسفیم و سعی می‌كنیم مشكل را حل كنیم. اما وقتی مساله به شكلی رسمی جدی می‌شود و با كشوری كه سفارتش اشغال شده رسما مذاكره می‌شود كه اگر این كار را بكنید كه گروگان‌ها آزاد شوند و نه فقط پنجاه و اندی نفر در داخل سفارت بلكه ٦ دیپلمات ارشد در وزارت خارجه حبس شوند، آنگاه این حادثه خسارتبار و خسارت آن ملی می‌شود و دیگر بحث چند دانشجو مطرح نیست، بلكه حكومت و دولت مسوول این اقدام هستند. به عبارت دیگر رسمی شدن گروگانگیری مهم‌تر از اصل آن است. به این دو دلیل گروگانگیری سفارت امریكا در ایران بی‌نظیر در تاریخ معاصر جهان است.
 

 

ویژگی سوم این واقعه كه به نظر شما آن را از موارد مشابه متمایز می‌كند، چیست؟
برای نخستین بار در تاریخ بعد از انقلاب شاهد این هستیم كه بعد از گروگانگیری كشورهای غربی بعد از كنفرانسی بین‌المللی كه در ناپل ایتالیا تشكیل شد و من اسناد آن را كاملا در اختیار دارم، جامعه غرب یعنی اروپا و امریكا و كانادا به طور كامل علیه ایران متحد می‌شوند. یعنی ما با دست خودمان اقدامی انجام می‌دهیم كه كشورهای بزرگ غربی را علیه خودمان متحد می‌كنیم. تا قبل از این هیچ‌وقت كشورهای غربی موضع واحد و یكسانی علیه ایران و منافع ملی و مصالح ایران و جمهوری اسلامی تازه تاسیس نداشتند. اما گروگانگیری باعث متحد شدن غرب علیه ایران شد، هم از جهت استراتژیك، هم از حیث اقتصادی و هم از جنبه منطقه‌ای و مذاكراتی كه برای حل و فصل مسائل منطقه‌ای برای مقابله با ایران رخ داد. می‌دانید كه تا قبل از گروگانگیری با وجود اینكه دولت بختیار و بعد دولت موقت اعلام كرده بودند كه ما می‌خواهیم از پیمان نظامی منطقه‌ای سنتو خارج شویم، اما هم امریكا و هم بریتانیا و هم تركیه و پاكستان كه هم‌پیمانان ایران در سنتو بودند، اصرار داشتند كه با وجود پیروزی انقلاب اسلامی، ایران در این پیمان باقی بماند، اما ماجرای ١٣ آبان و دولتی شدن آن باعث شد كه ایران از مدار و محور هر گونه مذاكره و مماشات جامعه بین‌المللی خارج شود. مساله بعدی گروگانگیری كه بسیار اهمیت دارد این است كه در بعد بین‌المللی، مساله گروگانگیری ایران به نوعی آغاز هجمه بین‌المللی به ایران بود، به عنوان كشوری كه معاهدات و تعهدات بین‌المللی را نمی‌پذیرد و قابل اطمینان و قابل تعامل و مذاكره نیست. به عبارت دیگر این اقدام به نوعی آغاز انزوای سیاسی ایران است. آخرین موضوعی هم كه می‌خواهم به آن اشاره كنم و البته بسیار مهم است این است كه تا قبل از ١٣ آبان می‌بینیم به دلایل مختلفی مثل بهانه جویی یا واقعیت‌هایی كه وجود داشت دولت عراق و حكومت صدام حسین اصرار به حمله به ایران داشت. تا قبل از ١٣ آبان گزارش‌هایی هست كه آقای مارك گازیوروفسكی منتشر كرده در مورد اینكه امریكا به ایران هشدار داده بودند كه نقشه حمله نظامی عراق به ایران در حال وقوع است. یكی از تبعات مستقیم ماجرای گروگانگیری این بود كه دولت امریكا به عراق چراغ سبز نشان داد یا حداقل ممانعتی برای عراق در زمینه حمله به ایران ایجاد نكرد و بعدا نیز در عمل از آن حمایت كرد. به نظر من حادثه گروگانگیری یكی از مقدمات بدیهی و اصلی حمله عراق به ایران شد.
 

 

 

آیا گروه یا گروه‌هایی در آن زمان با تسخیر سفارت امریكا مخالفت نكردند؟
در بدو امر تا جایی كه من مطالعه كرده‌ام، تقریبا هیچ گروه سیاسی غیر از اپوزیسیون خارج از كشور با آن مخالفت نكردند. آن زمان ایران دو اپوزیسیون خارج از كشور داشت، یكی گروه شاپور بختیار و دیگری گروه ارتشبد غلامعلی اویسی كه هر دو به طور موازی ولی گسترده با صدام حسین تعامل داشتند. اما گروه‌هایی كه داخل كشور بودند، تقریبا در بدو امر مخالفت آشكار و جدی با این ماجرا نداشت. حتی ابوالحسن بنی صدر و طیف هوادارانش كه بعدا در انتقاد به گروگانگیری مرتب نوشته و گفته‌اند، در ابتدای كار در روزنامه انقلاب اسلامی كاملا مدافع اشغال سفارت بود. اما در ادامه كه موضوع فرسایشی می‌شود و به درازا می‌انجامد و مساله به تدریج از دست دانشجویان خارج می‌شود و در عمل به ابزاری برای كشمكش سیاسی داخلی جناح‌های مختلف تبدیل شد، مخالفین به تدریج اعتراض می‌كنند كه ماجرا باید حل شود زیرا تبدیل به پاشنه آشیل حكومت شده و به نظام و ایران خسارت وارد می‌كند. در واقع در میان مدت و دراز مدت اشغال سفارت امریكا در تهران از یك فرصت ابراز مخالفت با امریكا به چالش و مانع مهمی علیه منافع ملی ایران مبدل شد.

 

 

منبع: اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: