مشروطه و نحوه ظهور مدرنیته در شهر اصفهان / زهره روحی – بخش اول

1397/4/19 ۱۱:۱۷

مشروطه و نحوه ظهور مدرنیته در شهر اصفهان / زهره روحی – بخش اول

در بحث حاضر، در وهله اول میخواهیم از رابطه شهر و مردم اصفهان با نهضت مشروطه بدانیم و همچنین مسیر و شرایطی را بیابیم که در روابط و مناسبات اجتماعیِ ساکنان این شهر تجربیات جدیدی رقم زد . به هر حال اینکه چگونه اصفهانی ها مشروطه را درک کردند و یا در ایام مبارزات ، چه قبل از پیروزی نهضت و اعلام مشروطیت و چه پس از آن (در زمان استبداد محمد علی شاه )، موقعیت این شهر از حیث فرهنگی و اجتماعی چه بوده و رهبری مبارزات را چه گروههایی به عهده داشتند و یا آیا بین گروه های در حال مبارزه با حکومت قاجار، تنش و نزاعی با یکدیگر وجود داشته

 

در بحث حاضر، در وهله اول میخواهیم از رابطه شهر و مردم اصفهان با نهضت مشروطه بدانیم و همچنین مسیر و شرایطی را بیابیم که در روابط و مناسبات اجتماعیِ ساکنان این شهر تجربیات جدیدی رقم زد . به هر حال اینکه چگونه اصفهانی ها مشروطه را درک کردند و یا در ایام مبارزات ، چه قبل از پیروزی نهضت و اعلام مشروطیت و چه پس از آن (در زمان استبداد محمد علی شاه )، موقعیت این شهر از حیث فرهنگی و اجتماعی چه بوده و رهبری مبارزات را چه گروههایی به عهده داشتند و یا آیا بین گروه های در حال مبارزه با حکومت قاجار، تنش و نزاعی با یکدیگر وجود داشته !؟ و در صورت چنین تجربه ای ، ماهیت اختلاف و تنش شان چه بوده و مردم شهر چه واکنشی نسبت به آن نشان داده اند . به واقع آنچه در جستجویش هستیم ، درکی هستی شناسانه از موقعیت تاریخی و اجتماعیِ شهر اصفهان در «مقطعی خاص» است. همان مقطعی که معمولا از آن به عنوان «نو» و یا « تجدد خواهی » در ایران نام برده می شود . و بارزترین نشانه هایش را می توان در نهضت مشروطه ، در شهری چون تهران دید ؛ نه صرفاً به دلیل جنبش مشروطه خواهیِ ساکنان این شهر که به خودی خود ، پدیده ای اجتماعی و سیاسیِ نوین به شمار می آید ، بلکه همچنین به دلیل تنش و نزاعی که در بستر مشروطه خواهیِ این شهر ، بین تجدد طلبان و سنت گرایان جریان داشت و در صددِ محدود کردن قدرت و اختیار طبقه روحانیت بود و در نهایت هم به پیروزیِ نسبیِ تجددگرایان ختم گردید. در این خصوص مارلینگ ، کارگزار وزارت امور خارجه انگلستان (که ناظر تمامی جریانات بوده )، به ادوارد گری اینگونه گفته بود : «اصل هفتاد و یکم و اصول بعدی آن گرچه از حیث عبارت ابهام داشته و متعمداً اینطور اشاره شده است ، اگر به مورد اجرا درآید ، ضربه مهلکی به اختیارات قضایی ملاها (آخوندها) وارد می سازد» (1).

بنابراین چنانچه ملاحظه می شود ، سخن از تلاش جمعیت تحول خواه و تجدد گرایی است که قصدش نه فقط رفرم و اصلاحاتی بنیادی در ساختار سیاسی و اجتماعی حکومت قاجاریه ، بلکه خواهان برهم زدن قدرت نهفته در ساختارهای طبقاتیِ فرهنگی و اجتماعیِ مبتنی بر «سنت» نیز است. به بیانی آنها به طور مشخص تحول خواهانی بودند که با این آگاهی و دانش عمل می کردند که برای تغییر بنیادین در ساختار حکومتی ، سلب قدرت از پادشاهان قاجار کافی نیست ، بلکه می بایست تحولی بنیادی در ساختار فرهنگی و اجتماعی به وجود آورد . و از قضا بر اساس همین رویه بود که «لغو امتیازات» پیشینِ «گروه های بانفوذ» که علما هم جزو آنها بودند را در نظر داشتند و آنرا جزو برنامه اصلاحی خود قرار داده بودند . چنانچه لمبون نیز به امتیازِ رهبری طبقه روحانی در مذهب شیعه و احترام و اعتقادی که به لحاظ اجتماعی و فرهنگی طبقه عامه برای آنها قائل بودند اشاره کرده است (2 ) . و باعث نابرابری حقوق اجتماعی می شد. و سئوال اینجاست که آیا چنین تنش و کشمکشی بین اهالی شهر اصفهان در آن مقطع زمانی وجود داشته ؟ در حول و حوش پرسشهایی از این دست است که به چیستیِ فرهنگی و اجتماعیِ اهالی شهر اصفهان پی می بریم . بنابراین اگر شهر تهران در این بحث به عنوان ملاک سنجش مقایسه تطبیقی قرار می گیرد ، نه فقط به دلیل خاستگاه حوادث نهضت مشروطه ، بلکه چنانچه دیدیم به این دلیل است که در این شهر جمعیتی متمرکز شده بود که این باور سیاسی را داشت (و بر اساسش عمل می کرد ) که ضرورتِ حکومت مشروطه حکم می کند تا قوانینی را در مجلس شورای ملی به تصویب رساند که به انحلال « قدرت دین در قلمرو عمومی» ، و سلطه اش بر عرصه های حقوقی و اجتماعیِ نهادینه شده ی در فرهنگ عمل کند. لب کلام اینکه آنها برای پایه گذاری حکومت مشروطه ، در صدد آزاد سازیِ قلمرو عمومی از هر قدرتی بودند که به لحاظ حقوقی می توانست مغایر و یا مانعی بر قوای سه گانه ی حکومت مشروطه و مجلس شورای ملی باشد .

و اما در خصوص انتخاب شهر اصفهان که مورد مقایسه با تهران قرار گرفته ، دلیلش این است که در حال حاضر قریب به سی سال است در این شهر زندگی می کنم . باری ، بحث را از اینجا آغاز می کنیم که صِرفِ تمرکز قدرت در شهر تهران (به عنوان پایتخت و مقّرِ حکومت قاجار) ، کافی است تا بنیان تمایزات سیاسی و فرهنگیِ این شهر نسبت به دیگر شهرها شکل گیرد ؛ و زمانی که این «تمایز» ، حول و حوش مطالعات «تاریخ فرهنگ مدرن ایران» قرار گیرد، پدیدار کننده نشانه ها یی می شود که هم در بردارنده ی تمایلات «نوگرایی» در عرصه قدرتِ حاکمیت (بخوانیم ناصرالدین شاه ) بوده و هم در عرصه پتانسیل های جریان ساز مخالف با آن . به بیانی ، از آن لحظه ای که ناصرالدین شاه ، نخستین حرکت «نوگرایی» را انجام داد ـ که احتمالا همانا موافقت وی با تأسیس «دارالفنون» ، به همت امیر کبیر بوده ـ ، خود این موافقت نیز نقشی مؤثر در ایجاد جریان مخالف با قدرت و حاکمیت قاجاریه داشته است . زیرا دارالفنون ، به منزله ی نهادی جدید ، که بستر ساز تفکر و نگاهی جدید به جهان است ، به صِرفِ همین نگرش ، فارغ التحصیلانش بعدها در آزادسازی فضای اجتماعی و سیاسی نقشی مؤثر داشته اند. چرا که حتی قبل از نهضت مشروطه ، ناصرالدین شاهِ «نوجو» ، پس از مدتی ناگزیر گشت تا جهت «نو» ساختن نهادهای کشور، فارغ التحصیلان همین مرکز را چه پس از فارغ التحصیلی از دارالفنون و یا ادامه تحصیلی در اروپا و هنگام بازگشت به ایران، به کار گیرد و به یاری آنها روح مدرن در تشکیلات دولتی خود بدمد. غافل از اینکه همین آموزش و آشنایی با دنیای جدید ، خواهی نخواهی تلنگر فکری و انتقادی را در ذهن آنان به وجود می آورد . چیزی که به مقایسه ای تطبیقی می انجامید که آنها بین مملکت خودشان (ایران) با مملکت پیشرفته دیگری انجام می دادند . کشوری که به دلیل مدرن بودنش در حال کاشت تولیدات فکری و ایدئولوژی خود در ذهن آنان بود . بنابراین ، همین تجربه ی از راه آموزش و فضای فرهنگیِ برخاسته از آن آموزش بود که از فارغ التحصیلانِ آشنا به ساختارهای دموکراتیک ، و پیشرفته اجتماعیِ اروپایی ، مخالفانی با حکومتِ استبدادی قاجار می ساخت.

رابطه شهرها و شهرستانها با تهران ، ـ صرف نظر از ظلم و ستمی که حاکمان شهرها با توسل به قدرتشان نسبت به مردم شهرهای تحت حکومت خود روا می داشتند ، ـ حکم حاشیه را داشتند . چرا که تهران به عنوان «پایتخت » ، مرکز انباشت قدرت سلطنتی و حکومتی بود . تا جایی که اگر شاه از فردی از نزدیکانش دچار خشم یا حتی واهمه می شد ، اگر قرار نبود که او را بکشد ، وی را به یکی از شهرستانها تبعید می کرد. به هر حال شهر تهران ، به عنوان شهری که شاه در آن زندگی می کرد ، محل انباشت قدرت بود و همین مسئله باعث می شد که توجه شاهان قاجار به شهر تهران ، از نظر نو نوار کردنش بیشتر از شهرهای دیگر باشد. وانگهی صِرف انباشت قدرت ، در شهر تهران برای طبقه تحصیل کرده ، به معنی جذب بیشتر آنان در این شهر بود . زیرا از امکاناتی برخوردار بود که می توانست پاسخ گوی نحوه زندگی آنها باشد. به عنوان مثال در زمان ناصرالدین شاه ، بین سالهای 1886 و 1892 م. (1304 تا 1310 ق.) ، برخی از مقامات دربار ، تماشاگر نمایش هایی شدند که به سبک غربی بود ( فی المثل کارهای مولیر ، که ناگفته نماند نمایش نامه های میرزا فتحعلی آخوند زاده و همچنین میرزا آقا تبریزی ، متأثر از آن بود ) و نمایش هم در تالار کوچکی در دارالفنون برگزار می شد که خود این مکان هم به سبک تأترهای ایتالیا ساخته و در نظر گرفته شده بود . به این ترتیب می شود گفت : « پس از سال 1912 (1331 ق. ) بود که مردم [تهران] هر چند به تعداد اندک به دیدن نمایش ها آمدند » (3 ).

 

منابع :

1. تاریخ استقرار مشروطیت در ایران. ، اسناد محرمانه وزارت انگلستان، اظهارات مارلینگ کارگزار وزارت امور خارجه انگلستان به ادوارد گری به کوشش حسن معاصر ، تهران ، انتشارات ابن سینا ، 1347 ، ص 472 ؛ نقل از آجودانی ، لطف الله ؛ روشنفکران ایران در عصر مشروطیت ، نشر اختران ، 1387 ، ص 154

2. لمبتن ا. ک. اس . «مسائل خاورمیانه» ، انجمن های سری در انقلاب مشروطیت ایران ؛ قسمتی از کتاب ترجمه اسماعیل رائین ؛ سازمان چاپ و انتشارات جاویدان ، چاپ دوم ، 2535 ، 174

3. ایران و مدرنیته : گفتگوهای رامین جهانبگلو با پژوهشگران ایرانی و خارجی در زمینه رویارویی ایران با دستاوردهای جهان مدرن ، گفتگو با فرخ غفاری ؛ تهران : نشر گفتار ، 1379، صص، 161،162

منبع: انسان شناسی و فرهنگ

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: