ایران هنوز مساله است

1396/12/13 ۱۱:۵۵

ایران هنوز مساله است

یكی از كاستی‌های قابل‌توجه عرصه روشنفكری امروز ما خلأ گفت‌وگوی رو در رو و مباحثه و مناظره چهره به چهره روشنفكران با یكدیگر است. مساله این است كه روشنفكران ایران حتی آثار یكدیگر را نیز نمی‌خوانند و نقد نمی‌كنند و اگر هم اظهارنظری درباره دیگری می‌كنند، در حلقه همفكران و مریدان شان و عمدتا بر سبیل نفی و رد و طعنه و تحقیر است. گفت‌وگوی دو روشنفكر با دو صبغه و سابقه متفاوت در سال ١٣٥٦ از این حیث اتفاقی قابل توجه به تعبیر دقیق مقصود فراستخواه یكی از اسناد مهم تاریخ اندیشه در دوران معاصر ایران است. در این سال احسان نراقی با اسماعیل خویی با یكدیگر مناظره كردند و از جایگاه‌هایی متفاوت به مهم‌ترین دغدغه‌های فكری ایران آن روزگار پاسخ دادند. در یكی دیگر از جلسات نقد و بررسی آرا و اندیشه‌های احسان نراقی كه به همت انجمن جامعه‌شناسی ایران كه عصر روز یكشنبه ٢٩ بهمن ماه برگزار شد، مقصود فراستخواه به بازخوانی این مناظره كه در كتاب «آزادی، حق و عدالت: مناظره اسماعیل خویی با احسان نراقی» (تهران: جاویدان، ١٣٥٦) منتشر شده است پرداخت و با بیان ویژگی‌های فكری هر یك از این دو روشنفكر، دیدگاه‌های احسان نراقی را همدلانه نقد كرد.

 تامل مقصود فراستخواه در تقابل آرای اسماعیل خویی با احسان نراقی

محسن آزموده: یكی از كاستی‌های قابل‌توجه عرصه روشنفكری امروز ما خلأ گفت‌وگوی رو در رو و مباحثه و مناظره چهره به چهره روشنفكران با یكدیگر است. مساله این است كه روشنفكران ایران حتی آثار یكدیگر را نیز نمی‌خوانند و نقد نمی‌كنند و اگر هم اظهارنظری درباره دیگری می‌كنند، در حلقه همفكران و مریدان شان و عمدتا بر سبیل نفی و رد و طعنه و تحقیر است. گفت‌وگوی دو روشنفكر با دو صبغه و سابقه متفاوت در سال ١٣٥٦ از این حیث اتفاقی قابل توجه به تعبیر دقیق مقصود فراستخواه یكی از اسناد مهم تاریخ اندیشه در دوران معاصر ایران است. در این سال احسان نراقی با اسماعیل خویی با یكدیگر مناظره كردند و از جایگاه‌هایی متفاوت به مهم‌ترین دغدغه‌های فكری ایران آن روزگار پاسخ دادند. در یكی دیگر از جلسات نقد و بررسی آرا و اندیشه‌های احسان نراقی كه به همت انجمن جامعه‌شناسی ایران كه عصر روز یكشنبه ٢٩ بهمن ماه برگزار شد، مقصود فراستخواه به بازخوانی این مناظره كه در كتاب «آزادی، حق و عدالت: مناظره اسماعیل خویی با احسان نراقی» (تهران: جاویدان، ١٣٥٦) منتشر شده است پرداخت و با بیان ویژگی‌های فكری هر یك از این دو روشنفكر، دیدگاه‌های احسان نراقی را همدلانه نقد كرد.

 

 

گفت‌وگوی نراقی و خویی

كتاب «آزادی، حق و عدالت» جزو اسناد مهم تاریخ اندیشه در دوران معاصر ما است، زیرا در هنگامه‌ای حساس از تاریخ معاصر ما یعنی در آستانه انقلاب نشان‌دهنده مناظره‌ای میان دو اندیشمند ایران است. چاپ اول كتاب در زمستان ١٣٥٦ صورت گرفته است. در ابتدا به معرفی این دو اندیشمند خواهم پرداخت. احسان نراقی، پژوهشگر حوزه علوم اجتماعی (١٣٩١-١٣٠٥) و اسماعیل خویی، پژوهشگر حوزه فلسفه، شاعر و منتقد و روشنفكر (متولد ١٣١٧) است. در این كتاب به لحاظ معرفت شناختی در نراقی عنصر پراگماتیسم و در خویی عنصر رئالیسم انتقادی دیده می‌شود. نراقی ناسیونالیست، جهان‌سوم‌گرا و بومی‌گرا و خویی میهن‌دوست و جهان‌گرا و ملل‌گرا است. ویژگی مهم نراقی در این كتاب قول به ذات شرقی در برابر ذات غربی است، یعنی در او به نوعی شرق‌شناسی وارونه می‌بینیم. او در حاشیه نزدیك مناسبات قدرت مسلط زمانه است در حالی كه خویی بیرون از این مناسبات است. نراقی یك هویت‌گرای محافظه‌كار و خویی یك جامعه‌گرای چپ تحول‌خواه است. نراقی مایل به گفت‌وگوی آزادمنشانه است ولی خویی قائل به گفت‌وگوی كثرت‌گرایانه است. نراقی اصرار دارد كه به نفع یك حقیقت عینی استدلال كند ولی خویی به حقایق چندگانه قائل است و این نكته مهم بحث من درباره این كتاب است.

 

 

شرق در برابر غرب

نراقی چنان كه اشاره شد، به نوعی ذات‌گرایی هویتی و تمایز سفت و سخت میان شرق و غرب قائل است و معتقد است در شرق آزادگی (حریت) و رهایی درونی مهم است در حالی كه در غرب آزادی نامحدود برای خود مهم است و به همین دلیل این تفكر غربی در ذات خود آبستن خشونت است. او معتقد است در شرق قناعت و در غرب مصرف وجود دارد، در شرق راه‌های نامشروع و مشروع از هم تفكیك می‌شود در حالی كه در غرب باری به هر جهت آزادی فی‌نفسه اهمیت دارد. به نظر نراقی آزادی در شرق توام با رعایت آداب و رسوم جمعی است در حالی كه در غرب آزادی فردگرایانه است، در شرق انصاف و در غرب آزادی قانونمند اهمیت دارد. به نظر نراقی شرق ذاتی اخلاقی و فرهنگی دارد در حالی كه ذات غرب ستمگر است، در شرق انسان‌دوستی و در غرب فردگرایی سودانگار هست. به طور كلی نراقی در این كتاب روایتی شست‌و‌شوشده و ایده‌آلیزه از سنت‌های فرهنگی ایران و اسلام ارایه می‌دهد. او می‌گوید ما در گذشته مناظرات فكری و عقیدتی توام با احترام متقابل میان مثلا جبریون و اختیاریون یا میان اصولیون و اخباریون داشته‌ایم. خویی در برابر به انتقاد روایت ایده‌آل نراقی می‌پردازد و گزارش‌هایی از تاریخ ایران مبنی بر تفسیق و تكفیر ارایه می‌كند و سرنوشت تلخ و دردناك امثال سهروردی و عین‌القضات را خاطرنشان می‌كند و به ناله حافظ از این زمانه اشاره می‌كند. او می‌گوید در شرق امپراتوری و جهانگیری‌های مصر و چین و ایران را نیز داشته‌ایم. او به خراج‌گیری اعراب كه در شرق بوده‌اند، تاكید می‌كند. نراقی معتقد است هگل و ماركس اشتباه كرده‌اند كه گفته‌اند در شرق استبداد بوده است و اصل در شرق عدالت بوده است. او با تاكید بر حضور شرع و عرف در شرق بر نوعی قانونمندی اجتماعی در آنها اشاره می‌كند در حالی كه خویی به محتسبانی كه خود اهل فسق و فجور بودند، اشاره می‌كند. بنابراین خویی بدون نفی همه سخنان نراقی نوعی مداقه و باریك‌بینی در ادعاهای او دارد و می‌گوید قضاوت‌های نراقی با شواهد تاریخی تماما مطابقت ندارد. او قبول دارد كه اگرچه هگل و ماركس اطلاعات چندان همدلانه‌ای از شرق و ایران ارایه نكرده‌اند، اما شوپنهاور و نیچه و گوته هم در غرب بودند كه شرق را می‌شناختند و روایت‌های همدلانه‌ای از بودا و زرتشت و حافظ داده‌اند، بنابراین چنین نیست كه غربی‌ها شرق را كلا نشناختند.

 

 

یكپارچه یا متكثر

یكی از دعاوی نراقی این است كه غرب یك كلیت یكپارچه است و روشنفكران ما اشتباه می‌كنند كه معتقدند در آن هم خوب است و هم بد. این تفكر در بستر انقلاب ٥٧ بسیار رایج است. اما خویی قائل به جامعه‌های غربی است و معتقد است كه ما به جای یك كلیت غربی، انواع غرب‌ها و روایت‌ها و عملكردها داریم و دوره‌ها و جوامع غربی با هم تفاوت داشتند. او می‌گوید شرق نیز چنین است و نمی‌توان كلیت شرق را یكسان و منسجم دید. خویی ضمن قبول انتقاد به غرب بر حضور نكات مثبت در آن تاكید می‌كند و از درخشش‌های غرب نیز دفاع می‌كند و مثلا از گفت‌وگوهای احترام‌آمیز و سازنده‌ای كه در غرب میان اندیشمندان هست، دفاع می‌كند. بنابراین خویی معتقد است كه در غرب و شرق، باید حسب شرایط متفاوت، داوری‌های متناسب داشت. او می‌گوید اگر در شرق چوانگ تزو داشتیم، اما در غرب نیز دیوژن بوده است و بنابراین یك ذات متمایز و مشخص غرب و شرق نمی‌توان در نظر گرفت.

نراقی حس نوستالژیكی نسبت به برخی ویژگی‌های جامعه ایران دارد و مرتب به نحوی تحسرآلود نسبت به جامعه ایران سخن می‌گوید، جامعه‌ای كه در آن دموكراسی روستا و مهمان‌نوازی و زندگی سرشار از عاطفه و همیاری و مهمان دوستی و... رواج داشته است، اما خویی تحول‌خواه است و می‌گوید آن جامعه هر‌چه بوده، متحول شده است و اقتصاد روستایی كه آن روابط را امكانپذیر می‌كرد، دگرگون شده و در جامعه شهری صنعتی دیگر آن ارزش‌ها قابل بازتولید نیست. خویی در برابر «آنچه خود داشت» نراقی می‌گوید فرض كنیم چنین بوده است، اما اولا آیا الان هم داریم و ثانیا با تغییراتی كه رخ داده آن مناسبات با آن شكل در دنیای امروز هم قابلیت كارایی و تكرار را دارد یا خیر.

 

 

دغدغه بر سر تغییرات ایران

به نظر من مركز مناقشه نراقی و خویی بر سر توضیحی است كه بر سر تغییرات در ایران می‌دهند. تغییر در ایران بحث‌انگیز است و دیدیم كه دو اندیشمند با ویژگی‌هایی كه ذكر شد، از تغییر سخن می‌گویند؛ آن هم در سال‌های میانی دهه ١٣٥٠. هم توضیح این دو از تغییرات جامعه ایران و هم داوری‌شان از این تغییرات متفاوت است. می‌توان بحث نراقی را خویی، با دو گانه مشهور فردیناند تونیس جامعه‌شناس آلمانی صورت‌بندی كرد یعنی گفت كه نراقی از گمانشایفت (اجتماع) دفاع می‌كند در حالی كه خویی ضمن آنكه بر ویژگی‌های مثبت گماینشافت واقف است، معتقد است كه دیگر از اجتماع خبری نیست و بنابراین از گزلشافت (جامعه) سخن می‌گوید، زیرا جامعه تغییر كرده است. نراقی مخالف این دیدگاه است و مشكل جامعه ایران را فراموشی همین اجتماع‌ها یا جماعت‌ها می‌داند. او كه پیشینه چپ و حزب توده دارد، كماكان به چپ قائل است. یكی از پیش‌نگری‌ها این است كه در سال‌های ١٣٥٧-١٣٥٦ متوجه شده در غرب جماعت گرایی در حال رشد است و فرد غریبه به دلیل احساس انزوا دنبال جماعت می‌گردد. او می‌گوید جامعه جدید در آزادی‌های فردی زیاده روی كرده است و الان فكر می‌كند باید به منافع جمعی فكر كند، اما خویی می‌گوید جامعه كنونی از این افراد تشكیل شده و ما دیگر جماعت (community) به معنای قدیمی نداریم بلكه جامعه (society) داریم و دیگر آن جماعت‌های روستایی نه وجود دارند و نه می‌توان آنها را به وجود آورد.

 

 

رابطه اخلاق و حقوق

یك مثال بارز از اختلاف نظر این دو بحث شان درباره اخلاق، دین، عرف و حقوق است. خویی در این مناقشه نكات مهمی را مطرح كرده است. بحث مركزی این مناظره این است كه در گذشته اخلاق و حقوق پیوند و هم آمیزی داشتند اما خویی معتقد است كه الان این هم‌آمیزی از میان رفته است. نراقی همین را نشانه آزادگی شرقی می‌داند و می‌گوید مزیت شرقی این است كه مردم خودتنظیمی درونی و معنوی داشتند در حالی كه امروز آزادی نامحدود غربی فقط به شكل حقوقی بیرونی صورت‌بندی می‌شود. او پناه بردن به حقوق و قوانین بیرونی را مشكل ساز می‌داند. حتی می‌گوید تفكیك اخلاق و حقوق یك فكر غربی است در حالی كه در شرق اخلاق و حقوق با هم پیش می‌روند. خویی اما در برابر به تفكیك قائل است و میان ساحت‌های عرف، دین، اخلاق و حقوق تمایز می‌گذارد و ضمن تاكید بر اهمیت هر كدام معتقد بر اهمیت تمایز میان آنها اصرار دارد. به نظر خویی نمی‌شود امر حقوقی را به امر اخلاقی فروكاست، هر یك از اینها را باید در ساحت خود بررسی كرد. خویی معتقد است كه اخلاق از طریق تعلیم و تربیت منتقل می‌شود و به صورت فردی رواج می‌یابد، اما جامعه به قانون نیاز دارد، قانونی كه حق و حقوق را صورت‌بندی و نظم بیرونی ایجاد كند. اگر نظم بیرونی باشد، نظم درونی و اخلاقی نیز خود را به خوبی نشان می‌دهد. بنابراین به نظر او ما به جامعه دادگر نیاز داریم.

 

 

دو مواجهه با مشروطه

مثال مهم دیگر از مناظره آنها بحث درباره نهضت مشروطه در تاریخ معاصر ایران است. نراقی از عدالت به معنای انصاف در فرهنگ ما می‌گوید و آزادی را به معنای آزادمنشی و مردمی بودن و جوانمردی می‌داند و می‌گوید اینها با آزادی و برابری غربی متفاوت هستند. او می‌گوید عدالت ما سوسیالیسم و آزادی ما دموكراسی نیست. به نظر او مشروطه برای عدالتخانه و جلوگیری از ظلم حكام بود، اما به تعبیر او «روشنفكران فرنگ زده» بر این عدالتخواهی ایرانی قبای آزادیخواهی غربی پوشاندند و این انحراف مشروطه است. خویی در برابر به استناد روزنامه میزان شماره ١٤ دوشنبه شوال ١٣٢٩ قمری می‌گوید ماحصل مشروطه دو حكم است: حریت و مساوات. حریت یعنی آزادی شخص در مطلق حقوق خود و مساوات نیز برابری در همه حقوق است. او می‌گوید اتفاقا خوانش مشروطه خواهان از آزادی و مساوات مشخص بوده است. نراقی اجماع سنتی را بر رای‌گیری ترجیح می‌دهد و آن را بهتر از دموكراسی پارلمانی می‌داند و می‌گوید صنفی بودن و طبقاتی بودن انتخابات مجلس اول خوب بود و اینكه سازوكار را در مجالس بعدی تغییر دادیم، با اقتضائات جامعه ما در آن زمان ناسازگار بود. خویی اما كماكان تغییر را می‌بیند و از ترتیبات پیچیده و سیستم‌های دموكراتیك سخن می‌گوید.

 

 

تاملات جامعه‌شناسانه نراقی

نراقی به عنوان جامعه‌شناسی متعلق به نسل اول معتقد است اگر مبنای توسعه صرفا توسعه كمی و كالایی باشد، دنیا آخر و عاقبت خوبی نخواهد داشت و پیامدهای ناگواری مثل جنگ و قحطی و تخریب محیط زیست خواهد داشت. او در سال ١٣٥٦ مبحث جدی مهاجرت مغزها را مطرح و تاكید می‌كند كه غربی‌ها از این موضوع خوشحال هستند، اما این مهاجرت هم برای جوامع مبدا و هم جوامع مقصد دشواری‌هایی اساسی ایجاد می‌كند. این بحث او در زمانی كه هنوز نه داعشی بود و نه افراط گرایی، جنبه پیشگویانه دارد و بسیار مهم و قابل توجه است. نراقی همچنین الگوهای توسعه وارداتی، بوروكراتیك و تكنوكراتیك را نقد می‌كند و نگرش مهندسی مآب در توسعه با الگوهای ماساچوستی و كالیفرنیایی توسعه برای جامعه سنتی ما را ناكام و مضر می‌خواند و پیامد ناگوارشان بر زیرساخت‌های جامعه ما را بر می‌شمارد.

 

 

تاملات معرفت‌شناسی اجتماعی خویی

خویی برای سنت و تجدد جایگاه مشخص قائل است. از دید او سنت نگاهبان فرهنگ است و نوآوری پیشبرنده آن. خویی با آنكه چپ است، در این مناظره عناصر مثبت آموزه‌های اسلامی و عرفانی را خاطرنشان می‌سازد. او می‌كوشد ارزش‌های كهنسال فرهنگی را با علم و فن‌شناسی مدرن همگرا كند. به نظر خویی میهن‌دوستی با پذیرفت اندیشه غربی می‌تواند همخوانی داشته باشد. او معتقد است شرق و غرب همواره رویاروی یكدیگر نبوده‌اند و گاهی نیز كنار هم نشسته‌اند. او به تاثیر اندیشه‌های ایرانی در سقراط و متقابلا به اخذ مفاهیم سقراطی، افلاطونی و ارسطویی در ایران پس از اسلام اشاره می‌كند. از دید او حقیقت نه محصور به شرق است و نه غرب. می‌توان هم یار بینش بود و هم فرزند قیاس، هم با دیدی شاعرانه به جهان و انسان نگریست و هم با استدلال. او قائل به این است كه مدام باید آزمون كرد و استقرایی تازه كرد. به نظر من در خویی بذرهایی از حقیقت‌های چندگانه وجود دارد، ولو در آن دوره نتوانسته باشد این بحث را به خوبی صورت‌بندی كند. او معتقد است فاعلان شناسایی مختلف واقعیت‌های چندگانه وجود دارد. واقعیت جهان ما به شكل اجتماعی و در نتیجه چندگانه ساخته می‌شود و در نتیجه ذهنیت‌های چندگانه وجود دارد.

 

 

نقد همدلانه

كسانی چون جواد طباطبایی انتقادات تندی از احسان نراقی كرده‌اند. من نقد نراقی را اراده‌گرایانه پیش نمی‌برم و نمی‌گویم او بود كه ما را وارد گفتمان ستیزه‌جویی با دنیا كرد و توهمی هویتی برای ما ایجاد كرد. در برابر معتقدم چنین توضیح اراده‌گرایانه‌ای توجیه منطقی ندارد كه بگوییم فرد یا افرادی اراده‌گرایانه سرنوشت ما را رقم زده‌اند. از منظر جامعه‌شناسی معرفت نراقی بخشی از جهانی بود كه در صدد توضیح آن بود. باید آن جهان را تجزیه و تحلیل كرد. ما بر دوش نراقی و امثال او نشسته‌ایم و از منظر ایشان به تجربه معاصرت خودمان می‌نگریم. چشمان ما لزوما تیزبین‌تر از او نیست، بلكه تنها وجه تمایز ما این است كه افكار او به آزمون رسیده و ما نتایج آن را می‌بینیم. معماهایی كه برای نراقی وجود داشت، چه بسا برای ما حل شده باشد، اما معماهای ایران هنوز حل ناشده به قوت خود باقی است. دشواری‌های توسعه ایران و ابهامات مساله ایران هنوز برقرار است. ایران هنوز مساله است، همان‌طور كه برای نراقی و خویی مساله بود.

كار ما اكنون تجزیه و تحلیل محتوای اندیشه نراقی است تا دریابیم از چه مبادی استفاده كرده و چگونه دلیل‌آوری كرده و چه مراداتی داشته است. مثلا نراقی یكجا پراگماتیست ظاهر می‌شود و همزمان به حقیقت عینی نیز قائل است. اما اصل سخن این است كه یك راه برای فهم او وجود دارد و آن این است كه او را همدلانه و منتقدانه بفهمیم، بدون اینكه او را از تاریخش بزداییم و او را زمینه‌زدایی كنیم. نراقی را باید در بستر و دوران خودش فهمید و نقد كرد. كتاب حاضر از این حیث حائز اهمیت است كه چنین امكانی را فراهم آورده است، یعنی امكان سنجش نراقی با فردی كه هم‌دوران او بوده است، بدون اینكه زمینه‌زدایی صورت بگیرد. نراقی و خویی هر دو در یك دوران و یك افق زمانه با هم بحث می‌كنند و بنابراین اگر به شكل مقایسه‌ای بتوانیم نراقی را با خویی بسنجیم برای فهم تحولات تاریخ ایران ارزشمند است. بحث نراقی و خویی نظری است، اما می‌توان چنین مقایسه‌ای را میان نراقی در مقام یك كنشگر مرزی با مجید تهرانیان به عنوان یك كنشگر مرزی هم‌عصر او صورت داد. همین طور می‌توان نراقی را با مجموعه‌ای بزرگ‌تر از هویت‌گرایان مثل سید‌حسین نصر، داریوش شایگان، جلال آل‌احمد و تهرانیان مقایسه كرد و ببینیم كه هر یك از اینها هویت را چگونه تعریف می‌كردند. همچنین نراقی را باید با روشنفكران دینی زمان او مثل شریعتی و بازرگان سنجید. همین طور نراقی مدعی ناسیونالیسم قابل مقایسه با ملت‌گرایان دیگر مثل سنجابی و فروهر است. در نهایت نراقی با اسلام‌گرایان آن دوره قابل مقایسه است.

خویی ضمن قبول انتقاد به غرب بر حضور نكات مثبت در آن تاكید می‌كند و از درخشش‌های غرب نیز دفاع می‌كند و مثلا از گفت‌وگوهای احترام‌آمیز و سازنده‌ای كه در غرب میان اندیشمندان هست، دفاع می‌كند.

ـراقی به نــوعی ذات‌گرايی هويتی قائل است و معتقد است در شرق آزادگی و رهايي درونی مهم است در حالی كه در غرب آزادی نامحدود برای خود مهم است و به همين دليل اين تفكر غربی در ذات خود آبستن خشونت است.

 

منبع: اعتماد

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: