نظریه‌بینامتنیت در دو منظومه‌ نظامی و خواجو / دکتر سهیلا صلاحی‌مقدم

1396/5/2 ۰۸:۱۰

نظریه‌بینامتنیت در دو منظومه‌ نظامی و خواجو / دکتر سهیلا صلاحی‌مقدم

بیست‌ویکمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ خواجوی کرمانی به بررسی مثنوی ‌«گل ‌و نوروز» خواجو و «خسرو و شیرین» نظامی اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر صلاحی‌مقدم در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این درس‌گفتار با نگاهی به نظریه‌ بینامتنیت، این دو منظومه‌ عاشقانه بررسی شد.

 

 

اشاره: بیست‌ویکمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ خواجوی کرمانی به بررسی مثنوی ‌«گل ‌و نوروز» خواجو و «خسرو و شیرین» نظامی اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر صلاحی‌مقدم در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این درس‌گفتار با نگاهی به نظریه‌ بینامتنیت، این دو منظومه‌ عاشقانه بررسی شد. آناهید خزیر ابوالعطا کمال‌الدین محمود متخلص به خواجو از شاعران قرن هشتم است که حافظ به وی ارادت داشت. خواجو آثار زیادی دارد: یکی خمسه‌ است که به الهام از خمسه‌ نظامی سروده شده است؛ دیوان غزلیات و قصاید و چند کتاب هم به نثر دارد؛ مانند «رساله البادیه» که درباره سفر حج است و رساله ‌مناظره شمشیر و قلم به اسم «سبع المثانی» و رساله مناظره شمس و سحاب.

 

ترامتنیت؛ حرکت متون در همدیگر

باختین در نظریه اولیه خود یعنی «منطق مکالمه» یا منطق گفتگو یا منطق گفتگومندی این نظر را دارد که در رمان چندصدایی وجود دارد و از همین امر یک ایده کلی گرفته شد. گفتند هر اثر ادبی مکالمه‌ای است با آثار دیگر. ژولیا کریستوا در سال ۱۹۶۰ اصطلاح «بینامتنیت» را به ‌طور خاص مطرح می‌کند و می‌گوید هر متنی از متنهای قبلی اثر پذیرفته است و در متنهای بعدی اثر دارد. رولان بارت هم بعد از او در این باره سخن می‌گوید تا می‌رسیم به ژرار ژنت که به صورت خیلی گسترده و ریزبینانه‌ وارد مسأله بینامتنیت می‌شود و اسمش را «ترامتنیت» می‌گذارد. ترامتنیت حرکت متون در همدیگر است که به پنج قسمت تقسیم می‌شود: «بینامتنیت»، «سرمتنیت»، «بیش‌متنیت»، «فرامتنیت» و «پیرامتنیت».

ژنت می‌گوید بینامتنیت به سه شاخه تقسیم می‌شود: «آشکارا ـ تعمدی»، «پنهانی ـ تعمدی» و «ضمنی». آشکارا تعمدی یعنی اینکه یک نفر صادقانه می‌گوید که از فلان متنها برای کارم استفاده کرده‌ام. پنهانی تعمدی، سرقت ادبی است؛ یعنی چیزی نمی‌گوید ولی این اتفاق افتاده و «ضمنی» عبارت است از تلمیح و کنایه‌هایی که برمی‌گردد به متنهای دیگر. خیلی ساده اگر بخواهم درمورد بینامتنیت بگویم، «هم‌حضوری» است؛ یعنی دو متن که کنار هم گذاشتیم، نه یکی فرادست است و نه دیگری فرودست. بینامتنیت با این مفهوم در ادبیات مقایسه‌ای وجود دارد. در ادبیات تطبیقی بیش‌متنیت وجود دارد؛ یعنی تأثیر و تأثر؛ مثلا گوته «دیوان شرقی‌» را می‌نویسد، منتها براساس دیوان حافظ. یا متی آرنولد اثرش را براساس «رستم و سهراب» فردوسی می‌نویسد؛ یعنی تغییر می‌دهد، اما اصل آن به فردوسی می‌رسد.

مواردی مشترک و مواردی اختلاف بین خواجو و نظامی وجود دارد؛ از جمله موارد مشترک، وزن و بحر است. مثنوی گل و نوروز بحر «هزج مسدس» است که این را از نظامی گرفته است. خواجو در شعرهای خود به صراحت خود را از شاگردان نظامی می‌داند: «نبیند نظم در شیرین‌کلامیر چو خواجو هیچ شاگرد نظامی».

خواجو آشکاراـ‌ تعمدی را نشان می‌دهد و ما مطمئن می‌شویم شیوه نظامی را دارد. نکته‌ دیگر اینکه نظامی جزو مؤدب‌ترین شاعرها در ادبیات فارسی است. استادان ما گفته‌اند که سه شاعر خیلی مؤدب داریم که یک عبارت بد و خارج از محدوده ادب نگفته‌اند: فردوسی، نظامی، پروین اعتصامی، دیگرانی هم بعدا اضافه شده‌اند که با آنها کاری نداریم. گفته می‌شود عاشقانه‌نویس باشی و ادب را کاملا رعایت کنی، کار دشواری است و جالب است که خواجو دقیقا در این مسأله از نظامی تبعیت کرده و در شعر عاشقانه‌اش کلمه مستهجن، رکیک، خارج از قاعده و خارج از ادب دیده نمی‌شود.

از نظر وجه اختلاف باید گفت داستان گل و نوروز کاملا با داستان خسرو و شیرین متفاوت است که به این «بینامتنیت» گفته می‌شود؛ یعنی هر کسی جای خودش را دارد. یک چیزهایی را از قبلی گرفته و چیز دیگری آفریده است. نکته‌ دیگر اینکه در خسرو و شیرین بخشی تاریخی است و بخشی هم تخیلی؛ مثلا اصلا «شکر اصفهانی» یا «بزرگ‌امید» در تاریخ نداریم، اما در داستان خسرو و شیرین داریم. هرمز، خسرو پرویز، شیرین، مریم، قیصر روم، بهرام چوبین و همه اینها را در تاریخ داریم، اما وقتی به سراغ کتاب گل و نوروز خواجوی کرمانی می‌رویم، کاملا تخیلی است. در اینجا با خسرو و شیرین متفاوت می‌شود. «گل و نوروز» را با شرایط خود مورد توجه قرار می‌دهیم و «خسرو و شیرین» را هم با شرایط خود. حدود صد شاعر از نظامی تقلید کرده‌اند و تحت تأثیرش بوده‌اند: مهدوی شیرازی، جامی، خواجو، امیرخسرو دهلوی و…

 

نابغۀ داستان‌سرایی

اینکه چرا فخرالدین اسعد گرگانی ـ سراینده ویس و رامین ـ که حدودا صد سال قبل از نظامی بوده، به عنوان پدر داستان‌سرایی ایران مطرح نشده است، دلایلی دارد. نظامی نابغه داستان‌سرایی است و شخصیت بسیار بالای انسانی و اسلامی دارد. او شیرین را به عشق «آفاق» همسر خود می‌سراید؛ یعنی وقتی راجع به شیرین صحبت می‌کند، تمام وجودش برای آفاق می‌لرزد. نظامی عشق را محور عالم می‌داند. یعنی جذبه‌ای در کل عالم وجود دارد که عشق زمینی یک لمعه از لمعات آن است؛ همان چیزی که در عرفان وجود دارد و مولانا آن را مطرح می‌کند.

نکته‌ دیگری که در آثار نظامی وجود دارد و خواجو هم دقیقا آن را اجرا کرده، این است که با نام خدا آغاز می‌شود و با نعت رسول اکرم(ص) ادامه پیدا می‌کند. نکته‌ مشترک دیگر این است که نظامی می‌گوید تعلیم غیر مستقیم بهتر از تعلیم مستقیم است؛ یعنی من یک داستان عاشقانه برایت می‌گویم، ولی عاشقانه‌ای که از آن درس می‌گیری. شیرین در سنگستان قصرشیرین نشست، غصه خورد، با خدا مناجات کرد ولی به‌آیین با خسرو پرویز ازدواج کرد. با اینکه خیلی عاشق خسرو پرویز بود، گفت باید به‌آیین ازدواج کنم و به‌آیین با هم پیمان ببندیم. این آموزه برای همه دوران‌هاست و نه فقط برای آن دوره. این هوشیاری، خلوص، اعتقاد و ایمان دقیقا در خواجو هم هست. وی هم برتری تعلیم غیر مستقیم بر تعلیم مستقیم را پیش می‌کشد.

 

روایتی از اواخر دوره ساسانیان

داستان خسرو و شیرین متعلق به یکی از ادوار تاریخی یعنی اواخر دوره ساسانیان است. در تاریخ از شیرین به عنوان کنیز ارمنی نام برده شده، درحالی‌که در روایت نظامی، وی شاهزاده‌ای در ارمنستان است. تاریخ بلعمی می‌گوید: «کنیزی بود او را شیرین نام که اندر همه ترک و روم او را شیرین از آن صورت نیکوتر نبود» و درباره فرهاد در تاریخ بلعمی این‌طور می‌آید: «فرهاد بر او عاشق شد، پرویز او را عقوبت کرد و به کوه‌کندن فرستاد.» داستان تاریخی، یعنی داستان زندگی خسرو این‌گونه است: خسرو پرویز ـ پسر هرمز چهارم ـ در جنگ از بهرام چوبین شکست می‌خورد و به روم فرار کرده، پیش قیصر می‌رود. قیصر روم با شرایطی به او کمک می‌کند و بهرام چوبین را شکست می‌دهد. نظامی می‌گوید یکی از شرطهای قیصر روم این بود که خسرو با مریم ـ دختر اوـ ازدواج کند. خسرو پرویز یک نقاش به نام شاپور داشت که ندیمش بود و به نظر می‌رسد او شهرت زیبایی شیرین را شنیده بوده و برای خسرو پرویز نقل می‌کند که چنین شاهدختی در ارمنستان است.

پری‌دختی، پری بگذار، ماهی

به زیر مقنعه صاحب کلاهی

شب افروزی چو مهتاب جهانی

سیه چشمی چو آب زندگانی

خسرو پرویز عاشق می‌شود و شاپور را به ارمنستان می‌فرستد تا با او صحبت کند. شاپور هم نقاشی از خسرو پرویز می‌کشد و به شیرین می‌دهد و با شیرین از خوبی کسری می‌گوید و او را متقاعد می‌کند و به این ترتیب راهی ایوان مدائنش می‌کند. خسرو که از بهرام چوبین گریخته بود در راه با شیرین روبرو می‌شود و شیرین او را تشویق می‌کند که برود و به تاج و تخت برسد.

خسرو به دلیل اینکه قیصر روم از او خواسته بود حتما با دخترش ازدواج کند، با مریم ازدواج می‌کند و مریم از آمدن شیرین به دربار به عنوان همسر دیگر خسرو ممانعت می‌کند. به این ترتیب شیرین در قصر شیرین تک و تنها زندگی می‌کند و همان‌طور که نظامی گفته، بدون رسم و آیین حاضر نمی‌شود با خسرو زندگی کند. در اینجا داستان عشق فرهاد به شیرین پیش می‌آید که با نیرنگ و تزویر خسرو پرویز، کشته می‌شود. مریم رومی می‌میرد و خسرو درحالی که آزاد بوده و قاعدتا باید به دنبال شیرین می‌رفت و او را به دربار می‌آورد، توصیف زیبایی دختری به نام شکر اصفهانی را می‌شنود و به سراغ او می‌رود. از اینجا ما با مناجات‌های زیبای شیرین مواجه می‌شویم.

 

شاعران زن‌ستا، شاعران زن‌ستیز

در ادب فارسی خاقانی زن‌ستیز و نظامی زن‌ستا را داریم. واقعا نظامی جزو شاعران زن‌ستاست. شیرین مجسمه‌معرفت، زیبایی، حیا و عفت است و فرستادن شخصیتی تخیلی به نام بزرگ‌امید به سمت خسرو پرویز برای کمک کردن به اینکه در کشورداری درست رفتار کند، نشان‌دهندۀ این نگاه نظامی به معرفت بالای شیرین است. خسروپرویز فرزندی وارونه از مریم به نام شیرویه دارد که نادان، بددهن، بدکار و بی‌تربیت است و هرآنچه بدان دارند، او یکجا دارد. با دشنه پدر را زخمی می‌کند و وقتی خسرو پرویز می‌میرد، به شیرین پیغام می‌دهد که یک هفته بعد از سوگواری، با من ازدواج کن! شیرین در دخمه با دشنه پهلوی خود را می‌شکافد و جان به جان ‌آفرین می‌سپرد.

نکته‌ای که نظامی یاد می‌دهد، این است که از اسرافکاری، میخوارگی، عشرت‌های شبانه و… یک چنین فرزندی پدید می‌آید. نظامی این درس را می‌دهد که اگر می‌خواهی نسلی که از تو باقی می‌ماند، درست باشد، خودت را درست کن، خودت را اداره کن، ابتدا خودت را تربیت کن، بعد به فکر تربیت بچه‌ها یا دیگران باش و شیرویه نتیجه بدکاری است، در عین حال، شیرین را بر ستیغ عفت، پاکدامنی و حکمت می‌نشاند.

 

آغاز اشعار با نام خدا

حال به سراغ داستان گل و نوروز می‌رویم. خواجو همچون نظامی اشعارش را با نام خدا آغاز می‌کند؛ بعد هم به تبعیت از او در نعت حضرت رسول اکرم(ص) می‌گوید. در اینجا بیش‌متنیت را می‌بینیم. بیش‌متنیت دقیقا تأثیر یک متن بر متن دیگر است، یعنی همان ادبیات تطبیقی. خواجو از آیه‌های قرآن برای توصیف حضرت پیامبر(ص) استفاده کرده که این یکی از زیباترین کارهایی است که می‌شده انجام دهد؛ حتی بیشتر از نظامی. اینجا استفاده بهینه از آیات قرآن به صورت بیش‌متنیت جالب است.

نکته جالب در گل نوروز، مدح بایزید بسطامی است که این سؤال را ایجاد می‌کند که وی در کتاب عاشقانه چه می‌کند؟ در پاسخ می‌توان گفت: آن بعد عرفانی‌ـ عاشقانه را از همین زمینه‌ها می‌توان ملاحظه کرد و جالب‌تر اینکه فقط شرح و حال نیست، معراج بایزید بسطامی را به شعر آورده است.

قصه گل و نوروز این است که پادشاهی به نام پیروز بود که صاحب فرزند نمی‌شد، در یک نوروز بعد از راز و نیاز و نذر فراوان، خداوند به او پسری داد که نامش را نوروز گذاشت. او در شش سالگی مثل ماه شب چهارده بود، مدرسه و مکتب رفت و بسیار دانشور شد، در ده سالگی در نجوم، منطق و شطرنج متبحر شد. فنون جنگی و شکار و چوگان و… را به او آموختند و در همه اینها سرآمد شد. روزی به صحرا رفت و در حال گشت و گذار و ناوک انداختن و توسن دواندن بود که خیمه‌های زیبا و متعددی دید. جلو رفت و دید صاحب آنها فردی به نام جهان‌افروز کشمیری است که شروع این عشق و بلا و آتشی که در دلش افتاد، از همین جهان‌افروز است. گفت من پادشاه کشمیر بودم، ولی بخت از من روی گرداند و به سیّاحی و تجارت پرداختم. در سفری که به روم رفتم، دیدم قیصر دختری بسیار زیبا و شایسته به نام «گل» دارد و چون خیلی به او علاقه‌مند است و نمی‌خواهد شوهر کند، شروطی گذاشته که مهمترینش کشتن اژدهای سیاه است. نوروز این را که شنید، صبر و هوش از دست داد و بی‌تاب شد که باید برود و به گل برسد.

خوابی هم می‌بیند و عزمش را جزم می‌کند و به پدرش می‌گوید قصد سفر دارد. پدر مخالفت می‌کند و می‌گوید این سفر خطر دارد و می‌ترسم برایت اتفاق بدی بیفتد و اصرار می‌کند که نرود. پیروز وزیر حکیم خود ـ مهراسب ـ را برای اندرزدادن و منصرف کردن از این سفر خطرناک نزد نوروز می‌فرستد. در اینجا روش حکایت اندر حکایت پیش می‌آید که از نظر روایت با داستان خسرو و شیرین تفاوت دارد. شخصی به نام وزیرمحمد که آدم قدرتمندی‌ بود و عاشق شده بود و به نصیحت‌های فردی به نام زین‌العابدین گوش نمی‌دهد و به هلاکت می‌رسد. نوروز بعد از شنیدن این داستان، حکایت «بهزاد و پریزاد» را می‌آورد که عاشق و معشوق بودند که سختی‌های فراوانی کشیدند و در انتها به هم رسیدند.

سپس مهراسب پسر حکیم خود را نزد نوروز فرستاد تا او را از این سفر منصرف کند، که مهران نوروز را ملامت می‌کند و داستان «مهر و مهربان» را که دو عاشق و معشوق بودند و خیلی سختی‌ها و مشقت کشیدند و در آخر هم به هم نرسیدند، برای نوروز تعریف می‌کند و از او می‌خواهد نرود.

نوروز بلافاصله قصه «جمال و کمال» را تعریف می‌کند که عاشق بودند و ملامتگری پیدا شد که تا جمال را دید خودش عاشق او شد و آنقدر غصه خورد تا مرد. مهران عذرخواهی می‌کند و می‌گوید این به هیچ صراطی مستقیم نیست و باید به این سفر برود.

شاه پیروز برای اینکه به نوروز آرامش بدهد، او را به زیارتگاهی در کوهی می‌فرستد که موبدان در آنجا بودند. نوروز سر موبدان را گرم می‌کند و از آنجا فرار می‌کند و یکراست به سمت روم می‌رود. در مسیر چند جنگ برایش پیش می‌آید که شامل جنگ با شروین ابن شروان، جنگ با گروه دزدان و جنگ با اژدهاست که در همه آنها پیروز می‌شود و قیصر او را می‌پذیرد و در انتها گل و نوروز به هم می‌رسند و ازدواج می‌کنند و برخلاف داستان خسرو و شیرین، سالهای سال به خوبی و خوشی کنار هم زندگی می‌کنند. داستان خسرو و شیرین خیلی غم‌انگیز تمام می‌شود، کلا داستان غم‌انگیز است ولی در این داستان با پیروزی نوروز همراه بوده است و در انتها به عشق خود یعنی گل می‌رسد.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: