طریقت صفویه ترکیب‌بند محتشم / دکتر محمدعلی سلطانی - بخش دوازدهم

1395/9/1 ۰۷:۲۹

طریقت صفویه ترکیب‌بند محتشم / دکتر محمدعلی سلطانی - بخش دوازدهم

سالک در اول شروع به سِفْر الی الله و ملکوته الاسنی، منغمر در رؤیت کثرات است. بعد از طی مراتب، ابتدای ولایت انتهای سفر است که بعد از طیّ مراتب سلوک، به سرمنزل وحدت می‌رسد و به‌تدریج محو منغمر در وحدت وجود و احدیت مطلقه شده، به نحوی که از مشاهده کثرت غفلت دارد. حبّ و عشق به ماسوی الله از قلب او زائل شده و از مظاهر مُعرِض و گریزان است و به عالم وحدت تعشق می‌ورزد. از منازل و مقاماتی که بیان کردیم، عبور نموده به سرمنزل توحید الهی رسیده است. از قیود و استار امکانی و حُجُب ظلمانی و نورانی عبور نموده و به واسطه تخلیه نفس از رذایل و تحلیه آن به فضایل، و عبور از منازل تجلیه و طلوع شمس وحدت در قلب صافی، سالک به مقام فنای در توحید رسیده است

 

 

سالک در اول شروع به سِفْر الی الله و ملکوته الاسنی، منغمر در رؤیت کثرات است. بعد از طی مراتب، ابتدای ولایت انتهای سفر است که بعد از طیّ مراتب سلوک، به سرمنزل وحدت می‌رسد و به‌تدریج محو منغمر در وحدت وجود و احدیت مطلقه شده، به نحوی که از مشاهده کثرت غفلت دارد. حبّ و عشق به ماسوی الله از قلب او زائل شده و از مظاهر مُعرِض و گریزان است و به عالم وحدت تعشق می‌ورزد. از منازل و مقاماتی که بیان کردیم، عبور نموده به سرمنزل توحید الهی رسیده است. از قیود و استار امکانی و حُجُب ظلمانی و نورانی عبور نموده و به واسطه تخلیه نفس از رذایل و تحلیه آن به فضایل، و عبور از منازل تجلیه و طلوع شمس وحدت در قلب صافی، سالک به مقام فنای در توحید رسیده است.

کمّل از اولیا، چون عنایت ازلیّه شامل حال آنها می‌شود، از انغمار در وحدت به مقامِ بقای بعد از فنا و صحو بعد از محو می‌رسند. سالک در انتهای سفْرِ اول و مقام فنای در ذات حق، به مقام ولایت می‌رسد و وجودش وجود حقانی می‌گردد و حالت محو به او دست می‌دهد. چه بسا در این مقام اگر تحت تربیت مرشد کاملی قرار نگیرد، شطحیات از او صادر شود. سالک، نظری به غیر از حضرت باری جلّ جلاله ندارد. در این حال و مقام، غیر از حقِ اول موجودی را نمی‌بیند. وحدت وجود او را مستغرق در خود نموده و از انغمار در وحدت و ازاله کثرات و اغیار از قلب او، لسانش که عین لسان حق است گویا به عباراتی می‌شود که چه بسا موجب زحمت او را فراهم می‌آورد. شاید جان خود را از دست بدهد. سالک قبل از نیل به مقام صحو بعد از محو، اگر گویا به کلماتی مثل «انا الحق» و «انا الله» و «سبحانی ما اعظم شأنی» شود، لسان او در این مقام حکم شجره موسی را دارد که ناطق به: «انّی انا الله» گردید. به نظر تحقیق افرادی که عین ثابت آنان استعداد خلاصی از فنا و صحو بعد از محو را ندارند، چون به مقام اعلای از فنا که فنا و بقای بعد از فنا باشد، برای آنان حاصل نمی‌شود، قهراً تبعاتی از تبعات نفس در آنها بیدار و ظاهر می‌شود و انانیت نفس آنان را به غلطات و شطحیات وامی‌دارد.

اگر انسان به حسب سلوک و نیل به مرتبه شهود در تحت مراقبت کامل قرار نگیرد، سرِّ وحدت را فاش و اسرارِ حق را هویدا می‌کند. اهلِ ظاهر از این حال آگاه نیستند. برخی از شدت انغمار در کثرت و استغراق در خودبینی، از تصور این حال هم غافلند؛ ولی برخی به واسطه صفای ذوق و تجرید(رجوع شود به اصطلاحات صوفیه، تألیف ملاعبدالرزاق کاشی، حاشیه شرح منازل السایرین، چاپ ط، ۱۳۱۳ق، ص۱۲۰، ۱۲۱، ۱۲۲) کثرت از وحدت حقیقت این معنی را به علم ذوقی ادراک می‌کنند. اگرچه اهل شهود حالی نیستند «رزقنا الله و جمیع المؤمنین». (استاد جلال‌الدین آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۸۷۱ ـ ۸۶۸)‏

با همین دیدگاه است که مولانا محتشم کاشانی در بیت اول، انبیا و سپس در بیت دوم اولیا را با محوریت علی مرتضی(ع) در عبور از مسیر فلک‌فرسا و سخت و مهموم ولایت انسان کامل شاهد می‌آورد:‏

 

بس آتـشـی ز اخـگر الـمـاس ریـزه‌ها

افروختند و بر حسنِ مجتبی زدند

وی انگه سُرداقی که ملک محرمش نبود

کـندند از مـدینه و بر کربلا زدند

شهادت امام حسن مجتبی(ع) در مسیر رنج انبیاست؛ بدین معنی که ولایت مولا علی(ع) در راستای آرا و اندیشه تمامی پیامبران پیش از خود بود و چون علی(ع) و حسن(ع) و حسین(ع) وارثان از آدم تا خاتم هستند و در راه آنچه آنان به درستی آورده‌اند به شهادت رسیده‌اند، بنابراین ستم دیگری است اگر ولایت فراگیر وارثان انبیا را در دایرة دین اسلام، دین مسیح، دین موسی، دین ابراهیم و… محدود کرد یا مورد بررسی قرار دهیم. حسین(ع) در راستای اجرای تعلیمات پیامبران به‌ویژه پیامبر خاتم(ص) برای آزادی و عدالت و اخلاق و احکام بشریت از مدینه به کربلا آمد و خیمه‌گاهی که فرشتگان اجازه پرواز بر حریم آن را نداشتند، لگدکوب اهریمنان شد.

بیت دوم در معنی اوج و حضیض و نزول پایگاه و جایگاه در زبان فارسی امثال سائره است.(رک. دهخدا، امثال و حکم،‌ج ۲، ص ۱۲۳۸، س ۱۵)

 

وز تیشة ستیزه در آن دشت، کوفیـان

بس نخــلها ز گلشن آل عبــا زدنـد

پس ضربتی کز آن جگر مصطفی درید

بر حلــق تِشنة خلف مــرتضی زدند

آنچه در این دو بیت که اشاره به صحنه عاشورا در کربلا و شهادت حضرت امام حسین(ع) دارد، واژة رازآلود نخل است. شاید اگر کندوکاوی در شعر آیینی فارسی داشته باشیم، درخواهیم یافت که این واژه در دورة صفویه به حوزة مرثیه عاشورایی ورود می‌کند و به احتمال از کاشان که شهر نخلبندی و نخل‌گردانی است. البته قداست نخل و وجه تمایز آن با سایر درختان و وجه اشتراک آن با انسان، از قدیم‌الایام پهنه‌ای گسترده از میانرودان تا بلوچستان و ایران مرکزی و ایران شمالی را در برمی‌گیرد. واژة نخل را مولانا محتشم به پیروی از این ویژگی دربارة سایر از بزرگان علما و زُهاد و مقدسان به کار برده است؛ از جمله در فقدان شیخ عبدالعال محقق کرکی (۹۹۳ ق)، ماده تاریخی سروده‌ که می‌گوید:

 

ناگهان سوزنده برقی جست از صلب جهان

کـــز نفس افتاد آتش در زمیــن و آسمــان

گرچه «نخلِ» او ز جا اهل زمین برداشتند

لیک بر دوش ملائک شد به قبرستان روان

(هفت دیوان محتشم کاشانی، ج ۲، ص ۱۶۲۱ـ۱۶۲۰)

 

در بین پیرغلامان اهل راز معروف است: اولاً جنس چوب تابوت امام حسین(ع) که بنی‌اسد آوردند، از چوب نخل بود؛ دوم اینکه چوب نخل محکم، مقاوم و انعطاف‌پذیر است و در منابع پژوهشی آمده است درخت نخل همچون انسان، نر و ماده دارد و از گرده‌افشانی درختِ مُذَکّر بر درخت مؤنث، بارور می‌شود. نخل همانند انسان، حساس و دارای احساس است. درد، غم، شادی و… را درک می‌کند. برای همین ساحل‌نشینان و پرورندگان نخلستان در غمها و شادی‌های خود برای تزئین از نخل استفاده می‌کنند. برخلاف درختان که از ریشه می‌میرند، نخل مانند انسان با «سر» زنده است و تا سرِ نخل را از تن جدا نکنند، مرگ ندارد و شاید یکی از شباهت‌های نزدیک نخل با شهیدان کربلا، علاوه بر تقدس این درخت شگفت، یکی همین باشد و نخل چون درختان دیگر پاک و بهشتی و بی‌آلایش و قادر به هیچ گناهی نیست. قداست نخل از دیرباز در معابد مهری به ویژه معبد آناهیتا در کنگاور آشکار است. (سیف‌الله کامبخش فرد، ‌معبد آناهیتا کنگاور، سازمان میراث فرهنگی، تهران، ۱۳۷۴، ص ۲۱۳)

و نقش نخل بر مُهر داریوش را نشان‌دهنده توانایی و جاودانگی و سرزندگی بر دشمن می‌دانند. همچنان که منظومة «درخت آسوریک» (به زبان پارتی)‌ که مناظره‌ای میان نخل و بز است، نمایانگر اهمیت دیرینة این درخت است. به هر حال دوام و بقای تنة نخل، به درازای تاریخ سرپناه و دیواربست استحکام قلعه‌های نظامی و اماکن زیستی بوده است و گذشتگان ایرانی ما در مرگ نخل به سوگ می‌نشسته‌اند، به طوری که در نهبندان خراسان قطع نخل مساوی ریختن خون نُه انسان است و در شنوا دانستن و احساس داشتن نخل، می‌توان به این باور عامیانه اشاره کرد که نخل بی‌ثمر با تعهد نخل و صاحبش که سر او را نزند، سالی دگر به بار می‌نشیند؛ یعنی تعهدپذیر است!

ثمرة نخل به روایتی از جمله مهریه فاطمه زهرا(ع) است و خوراک رسول خداست(ص) و از آن سبب سرِ گُل غذای روضه‌داران و هدیه ارواح اموات می‌شود. در بم درخت نخل نَر را در ورود بزرگان و شایستگان قربانی می‌کنند و پنیر خرما را که مایع بسته شده شیرین و مغذی و سودمندی است و در گلوی درخت قرار گرفته، درمی‌آورند و به او هدیه می‌دهند و… (مینو کریم‌نیا، نخل در فرهنگ ایرانی) این همه، جزئی از وجه شبه‌هایی است که مولانا محتشم کاشانی در ترکیب‌بند بی‌بدیل خود و نیز نخلبندان سوگواری حسینی در شهرهای مختلف از اردبیل تا کاشان و…، شاید در رازهای خود این نکات سر به مُهر را می‌دانسته‌اند که شهیدان کربلا را به «نخل» تشبیه کرده‌اند و آن را مقدس داشته‌اند و این امر ساده‌ای نیست و دیگر آنکه به صراحت قرآن کریم؛ عیسی مسیح(ع) در پای (نخله) متولد شد و «اُستن حنانه» نیز که در فراق پیامبر اکرم(ص) نالید، نخل بود و

 

اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو

فـریـــاد بر در حــرم کبریا زدند

روح‌الامین نهاده به زانو سر حجاب

تاریک شد ز دیدن او چشم آفتاب

بیت اوّل درباره احوال پریشان و اضطراب و آشفتگی اهل حرم تصویر ادبی این احادیث است که:

 

حدیث اول: فی ورود أهل البیت بکربلا: و امّا أم کلثوم فقد نَشَرت شَعْرها و لَطَُمت خدیها و نادت برفیع صوتها: ألیوم مات جدی محمد المصطفی صلی الله علیه و آله و سلم، ألیوم مات أبی علی المرتضی علیه‌السلام، ألیوم ماتت أمّی فاطمه الزهرا علیه ‌السلام، ألیوم حل الثکل بالزهرا علیه ‌السلام. و باقی النساء لاطمات نادبات ناعیات

 

ترجمه: (در قضیه ورود اهل بیت به کربلا): حضرت ام کلثوم علیه‌السلام موهای خود را پریشان کرد و بر گونه‌های خود لطمه زد و با بلندترین صدای خود بانگ برآورد: ‌امروز جدم محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت! امروز پدرم علی مرتضی علیه‌ السلام از دنیا رفت! امروز مادرم فاطمه زهرا علیه ‌السلام از دنیا رفت! امروز مصیبت مرگ فرزند بر زهرا علیه ‌السلام وارد شد! [و او به فرزند خود داغدیده گشت]. ‌و بقیه بانوان به خود لطمه می‌زدند و ندبه می‌کردند و از شهادت حسین علیه‌السلام خبر می‌دادند [و مرثیه می‌خواندند].

 

(معالی السبطین، ج ۱، ص ۳۸۵ـ۳۸۷)

 

حدیث دوم (فی الزیاره التی خرجت عن الناحیـة المقدسـة): … و أسرع فرسک شارداً، إلی خیامک قاصداً محمحماً باکیاً، فلما رأین النساء جوادک مخزیاً و نظرن سرجک علیه ملویاً، برزن من الخدور، ناشرات الشعور، علی الخدود لاطمات، الوجوه سافرات، و بالعویل داعیات،‌و بعد العزّ مذللات و إلی مصرعک مبادرات

ترجمه(در زیارت ناحیه مقدسه آمده است): اسب تو به سرعت از میدان جنگ خارج شد، درحالی که به سوی خیمه‌های تو رو آورده بود و ناله و همهمه می‌کرد و گریان بود و آنگاه که بانوان، اسب تو را دیدند که خوار و ذلیل گردیده و نگاه کردند به زین اسبت که کج شده [و درهم پیچیده] است، از حریم و پناهگاه خیمه‌ها خارج شدند. در حالی که موها را پریشان کرده بودند و بر گونه‌های خود سیلی می‌زدند و صورت‌های آنان پوشش نداشت [و از نامحرم در امان نبود] و صداهای خود را با گریه بلند کرده بودند و بعد از عزتی که داشتند، ذلیل گشته بودند و به سوی محل کشته شدنت شتابان می‌رفتند… (بحار الانوار، ج ۹۸، ص ۳۲۲؛ سیدعلیرضا شاهرودی، جلوه‌های عزاداری در تعالیم اهل بیت(ع)، دلیل، قم، ۱۳۹۰، ۱۴۳ـ۱۴۴)

در بیت دوم «روح‌الامین» به سبب عدم تغییر در مشیت الهی همواره نگاهبان و پیام‌رسان مصیبت سالار شهیدان بوده، شرمناک است و در ترکیب‌بند محتشم اغلب در همراهی خورشید (= امام حسین(ع)) می‌آید و در این بیت اگر امام حسین(ع) مترادف آفتاب دانسته نشود، خواننده و شنونده به تعقید معنوی می‌افتد. مولانا محتشم می‌گوید: روح‌الامین از شدت اندوه و انفعال چهره پوشیده و سر بر زانوی غم نهاده و چشم آفتاب از دیدن او تاریک شد. چشم آفتاب کنایه از چشم امام حسین است؛ یعنی امام حسین از جهان چشم پوشید. مرجع ضمیر «او» در مصرع دوم (روح‌الامین) است!؟ ـ یا اینکه چشم آفتاب را مخفف چشمة آفتاب بدانیم؛ ترکیب اضافی و کنایه از خورشید و عین الشمس باشد و بگوییم از دیدن او چشم آفتاب (عین‌الشمس) تاریک شد، که باز مرجع ضمیر او همان روح‌الامین است.

۵

چون خون حلق تشنه او بـر زمین رسید

جـوش زمین به ذروة چـرخ برین رسید

نزدیک شد که خـانة ایمـان شود خراب

از بس شکست‌ها که به ارکانِ دین رسید

در ریختن خون حسین(ع) بر زمین که پس از خون علی‌اصغر، خون خود را به آسمان پاشید و صحیح‌تر اینکه خون خدا را به خدا برگردانید و از خونِ حسین جز قطره‌ای بر زمین نریخت و آنچه بر زمین ریخت ملائک مأمور و مقرب برداشتند و آنچه با خاک کربلا درآمیخت، چون همواره جاری و ساری است و سراسر مکان‌های مقدس آن سرزمین را در بر گرفته، ‌از این روی سجده‌گاه اهل ایمان و مُهر نماز پیروان است. مولانا محتشم از صحنه بازگشت خون حسین به آسمان، زمین را به تودة مذاب آتشفشانی تشبیه کرده است که نقطة جوش آن، در مشتِ خونِ امام حسین(ع) است که به بالاترین مکان ممکن، عرش برین و جایگاه خداوند رسیده است و در گرماگرم ایثار و استقامت پرتاب شده است. در بیت دوم «خانة ایمان» استعاره از آل عباست که ستون آن پیامبر(ص) و سپس علی(ع) و فاطمه(ع) و حسن(ع) و امروز حسین(ع) بود. یگانه نوادة پیامبر که «خانة ایمان» را ستون و سایه بود و شکست‌های دین نه در کربلا بلکه از شام شروع شد و به شهادت سالار شهیدان منجر شد؛ اما «نزدیک شد» یعنی خانه ایمان برپای ماند و خراب نشد! پس مقابله و مبارزه و مسیر کفر و ایمان همچنان ادامه دارد و عاشورا نقطة اوج این درگیری ازلی و ابدی بود.

 

نخل بلند او، چو خسان بر زمین زدند

طوفان بر آسمان ز غبـار زمین رسید

باد آن غبار چون به مـزار نبی رساند

گَرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید

نخل (رک. به شرح واژه نخل در بند چهارم). این دو بیت و ابیات بعدی تا پایان این بند تصویر رسیدن خبر شهادت امام حسین(ع) و ورود اهل بیت به مدینه منوره است که مولانا کاشفی آورده است.

چون اهل مدینه خبرِ آمدنِ اهل بیت شنیدند، فغان از ایشان برآمد و اولاد مهاجر و انصار از صغار و کبار حتی زنان و کودکان ایشان قرین ناله و زاری و رفیق گریه و سوگواری با هزار اضطراب و بی‌قراری به استقبال ایشان بیرون آمدند و چون امام زین‌العابدین علیه‌السلام را با دختر امام حسین و خواهران شاهزاده کونین بدیدند، به درد دل و سوز جگر در خاک درغلتیدند و با دیدة گریان و سینة بریان مضمون این کلام به سمع اهل بیت کرام می‌رسانیدند:

 

عــــالمی را جان درین مـاتم پریشان گشته است

خـــانه دلها از این انـــدوه ویـــران گشته است

آفتـــابی از مـــدینه رفتــــه سوی کربــــلا

با بسی کــرب و بلا در خـاک پنهـان گشته است

چشم ما همچون رُخَش در خون دل گشته‌ست غرق

حـــال ما مـــانند گیسویش پریشان گشته است

در زهره الریاض آورده که پنج نوبت در مدینة حضرتِ رسالت صلی‌الله علیه و آله جزع و فزع افتاد که مردم گمان بردند که قیامت قائم شده: اوّل آن روز که حضرت رسول صلی الله علیه و آله در حرب اُحُد بود و شیطان ندا داد که: «الا أن محمداً قد قُتل!» خروش و فغان از زن و مرد برآمد، چنانچه محرمان حجرات طاهرات و بنات هاشم و بتول عذرا بی‌اختیار به جانب اُحُد روان شدند… و دوم روزی که حضرت رسالت ازین حجرة فانی متوجه ریاض جاودانی شد، هیچ کس نبود از اهل مدینه، الا که در غم و ماتم و غصه و الم بودند.

سوم وقتی که خبر شهادت امیرالمؤمنین علی علیه‌ السلام از کوفه به اسماع اهلِ مدینه رسید، فغان گرفتند و گوئیا که ماتم پیغمبر صلی‌الله علیه و آله تازه شد. چهارم زمانی که امام حسین عزیمت مکه کرده بود و داعیه کوفه داشت و خواهران و دختران را می‌برد و اهل مدینه استقبال نموده، تعزیت درگرفتند؛ اما اهل بیت که به مدینه درآمدند، از گرد راه به روضة مقدس نبوی صلی‌الله علیه و آله رفته به آواز سوزناک و جگر چاک چاک نعره برکشیدند که: وا جّداه، وا محمداه، وا سیداه، وا سنداه، یتیمان خاندان توییم و غریبان دودمان تو سوزان و گریان از غم فرزندان توییم و محنت‌کشیدگان بادیه هجران تو، مظلومان صحرای کربلاییم و مهجوران بیابان رنج و عناییم، لگدکوب جفای کوفیان بی‌وفاییم و آزردة خنجر شامیان بی‌شرم و حیاییم، تشنه‌لبان آب فراتیم، گرمازدگان عقبات عقوباتیم. سلام فرزند دلبند تو آورده‌ایم و از شرارت اشرار پناه به روضة عرش آشیان تو آورده.

 

یا رسول الله، برآر از روضه، سر تا بنگری

اهلِ بیت خویشتن را زار و غمناک و حزین

در بلای دشمنان دیـــن گـــرفتار آمده

کس مبادا در جهان هرگز گـرفتار این‌چنین

اهل بیت گریان و غریوان بودند که ام‌سلمه رضی‌ الله عنها از حجره طاهره خود بیرون آمد، غریوان و نالان شیشة خاک کربلا که خون شده بود، در دست گرفته و دستِ دخترِ امام حسین را که بیمار بود، به دست دیگر گرفته. چون اهل‌بیت مادر مؤمنان را بدیدند و آن خاک خون شده را مشاهده کردند، درد و سوز ایشان متضاعف و متزاید شد. دختران امام حسین علیه‌السلام و خواهرانش ام‌سلمه را در کنار گرفتند و دختر امام را پرسش بسیار کردند.

 

ادامه دارد

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: