آیین مهر ، نمادگرایی رنگ‌ها و نگارگری ایرانی / محسن کرمی

1395/5/5 ۰۸:۴۴

آیین مهر ، نمادگرایی رنگ‌ها  و  نگارگری ایرانی / محسن کرمی

در جهان‌بینی ایرانی فرزان روشنی1 است که بیشتر پدیده‌ها در هنرهای دیداری به آن پایان می‌گیرد. چرا که خداوند، روشنی بی‌پایان است. در آیین مهر و مزدیسنا و در باورهای مانی است که روشنی2 از ارزش و فرخندگی والایی برخوردار می‌شود. پس از آن‌ها در اسلام است که خداوند نور آسمان‌ها و زمین خوانده می‌شود و ارج‌گذاری این پدیده خجسته، دیگر بار آشکار می‌گردد. در روزگار اسلامی، فرزانگان و «عرفا» و «اهل تصوف» که همگی به گونه‌ای وابسته به جهان «شیعی» هستند، نگاهدارنده گنجینه پیشینیان محسوب می‌شوند و نیز این باورها را با اندیشه یکتاپرستانه اسلام در می‌آمیزند.

 

 

در جهان‌بینی ایرانی فرزان روشنی1 است که بیشتر پدیده‌ها در هنرهای دیداری به آن پایان می‌گیرد. چرا که خداوند، روشنی بی‌پایان است. در آیین مهر و مزدیسنا و در باورهای مانی است که روشنی2 از ارزش و فرخندگی والایی برخوردار می‌شود. پس از آن‌ها در اسلام است که خداوند نور آسمان‌ها و زمین خوانده می‌شود و ارج‌گذاری این پدیده خجسته، دیگر بار آشکار می‌گردد. در روزگار اسلامی، فرزانگان و «عرفا» و «اهل تصوف» که همگی به گونه‌ای وابسته به جهان «شیعی» هستند، نگاهدارنده گنجینه پیشینیان محسوب می‌شوند و نیز این باورها را با اندیشه یکتاپرستانه اسلام در می‌آمیزند. آیین مهر یا آیین خسروانیان ایران باستان کهن‌ترین آیین همگانی و گسترده ایرانی است که پدیدار روشنی در آن بنیادین است و بی‌درنگ پس از آن سخن از پدیدارهای رنگی به میان می‌آید و رنگ‌ها هرکدام نشانه‌ای از مهر (میترا) و اینچنین نمادگونه محسوب می‌شوند. در روزگار اسلامی سخن فرزانگان، فرهنگیان و هنرمندان ایرانی مسلمان، پیرامون اندیشه روشنی و رنگ، باورمندی به جهان انگاره‌ها (عالم مُثُل)، رازپردازی و یافتن نشانه‌های پدیداری، که همگی به گونه‌ای به پدیدار روشنی بر می‌گردند، مانند: نقش گردونه مهر- چلیپا3، سیمرغ، سرو، چنار، تاک، انار، درخت خرما(نخل)، کوه کیهانی، جهان هورکارپا4 و پدیدارهای رنگی،سرخ و زرگون(طلایی)وکبود و... گواه این سخنان‌اند.

 

دیباچه

شهاب‌الدین سهروردی5 در نوشتارش از واژه‌ای به نام «خمیره‌ ازلی» نام برده که از آن در پارسی «جاویدان خرد» و در زبان تازی به نام «حكمت خالده» نام برده شده و  پایه، اساس و سویه نگرش این نوشتار به گونه‌ای بنیادین وابسته به همین واژه‌ «خمیر ازلی» است. بر این بنیاد، به گونه‌ای جهان‌نگری گفته می‌شود كه ارته-‌اشه«حقیقت»6 را فراگیر و یگانه می‌بیند و آن را  اکران زمان7 (ازلی ابدی) می‌خواند و یا به گفته ترادادیان (سنت‌گرایان)، اشه یا فرزان (حكمت) بی‌کران و بی‌زمان بوده و جاوید خواهد بود و این «سنت» خداوند است كه دچار دگرگونی نمی‌شود، چرا كه کاستی و نابودی نمی‌پذیرد، چرا كه كهنه نمی‌شود... و یا به گفته فیلسوفان و فرزانگان می‌شود گفت كه: حكمت «قدیم» است. ترادادیان و جاویدان خردان بر این باورند كه «خمیره‌ ازلی» در همه  ادیان كه هنوز روش نخستین‌شان را نگه داشته بودند و از نابی آغازین‌شان كاسته نشده بود یا هنوز «تاریخی» نشده بودند باشندگی داشته و خواهد داشت چرا که هنوز با روش و آیین دیگر مردمان آمیخته نشده بودند. به زبان ساده می‌توان باورشان را بر این نهاده(موضوع) هم داستان دانست كه پیروان همه‌ ادیان مانند كوهنوردانی هستند كه همه به سوی یك كوه «اشه-‌اشویی» روانه هستند و به یك چکاد(قله) می‌اندیشند اگر چه سویه دیدشان ناهمگون است.

بنابراین با اینكه، «ادیان» باشندگی دارند، دیگر «ادیانی» نخواهند بود و یك دین به چم یك آیین «اشه» است كه خودنمایی می‌كند و یك خمیره وجود خواهد داشت. یا کم  اینكه بسیاری ادیان به یگانگی دگرگون خواهد شد. زیرا در جهان یك اشه بیشتر نمی‌تواند باشد! در دنیای راز وارانه‌ خورآیی(شرقی) همواره بسیاری(کثرت) در گیتی به یگانگی دگرگون شده است و همواره بنیاد و روش با این باور بوده است كه از نخستین روزی كه آدمی بر روی زمین فروآمده، فرزانش را نیز با خود آورده است. زیرا اندیشه بر این بوده كه خداوند «حكیم»است و این آدمی است كه تنها می‌تواند به این اشه پی ببرد و این آدمی است كه تنها رویاروی با او گفتگو می‌شود. نیز آدمی است كه در گیتی سزاوار و شایسته مقام اندیشه است.

در این پژوهش آشکار شده است که مهر آیینی و فرزان روشنی(فلسفه اشراق) در جهان اندیشه ایرانی بنیانی‌ترین باور بوده و همه رخدادهای آیینی و مردمی و فرهنگی را سامان می‌بخشد و همگی به گونه‌ای به آن وابسته‌اند. چون خداوند در آیین نامبرده، نور آسمان‌ها و زمین است و در پی آن هرگونه نور گیتیک(فیزیکی) و  تراگیتیک (متافیزیکی) اشویی می‌‍‌‌‌‌شود. در گستره نگارپردازی‌ها و پدیدارها، همه نگاشته‌ها، نگاره‌ها و نشانه‌های دیداری به گونه‌ای به پدیدار نور بر می‌گردند و از آن جایی که خورشید، فروغ زمینی و روشنی‌بخش و هستی‌بخش مردمان است، در پی آن گاهشماری و مهم‌تر از آن گزاره زمان به میان می‌آید که این گزاره شگفت‌انگیز را در نگاره‌ها، به راستی با نشانه‌های ویژه جهان اسطوره‌ای می‌توان دید.

در جهانی که در آن پدیده روشنی بنیادین می‌شود، جایگاه، زمان و همه پیوندها میان مردمان و جهان بازشناختی ویژه پیدا می‌کند و نگرش کارنامه‌ای (تاریخی) و دربند زمان در آن می‌میرد. در پی این جهان‌نگری، رنگ‌ها نیز کاربردی نمادین و رمز وار به خود گرفته و هریک چم ویژه‌ای را در خود  پنهان یا آشکار دارند.

این میان سه رنگ اسطوره‌ای و کهن‌وش خودنمایی می‌کنند که از نشانه‌های روزگار مهرآیینی در سرزمین‌های خورآیی و خوربری (اروپا) هستند که سپید، سرخ و سیاه نام دارند.

 

درباره واژه تراداد‌(سنت) در هنر ایرانی

فرزان خورایی8 همچنان که از نامش پیداست، به گونه‌ای نمادین با رنگ سرخ گلگون همخوانی دارد. واژه (مُشَرَقْ) به َچم (مفهوم) سرخ گلگون نیز هست و این آغازی است برای فروزشی پنهان!

جاویدان خردی که سهروردی از آن نام می‌برد، پیش از آن در هند باستانdhaman (قانون/ دستور) از ریشه (dha) (جنیدی،1385،63) بوده ‌است.9 چنانچه در چین، نام «تائو» بر آن گذارده بودند و نام «سوفیا» و« لوگوس» در تراداد یونانی. در هنر ایران، همچنان که در هنر اسلامی نیز دیده می‌شود، رویدادها همگی بازگویی و یادآوری آن پیام نخستین و آن روش (حرکت) نخستین و هماهنگ شدن با آن روشنی آغازین است. روند «تاریخی» چنانچه در اروپا و پس از نوزایی (رنسانس) دیده می‌شود، در سرزمین‌های خورآیی جایگاهی ندارد و روند خطی به روند گردشی دگرگون می‌شود که همواره می‌آغازد و رستاخیز می‌کند و دوباره این رویداد رخ می‌دهد و رخ می‌دهد.... اینجاست که واژه «سنت» خاستگاهی ارزشمند پیدا می‌کند و پیگیری و واکاوی‌اش در هنر ایران بسیار بایسته است. سنت‌گرایان10 ویژگی‌هایی را برای «سنت» باز گو می‌کنند که می‌توان آن‌ را در واژه «تراداد» ایرانی جستجو کرد11 .درست همان چیزی که با واژه «جاویدان خرد» که  شیخ اشراق در نوشتارش می‌آورد هم‌خوانی دارد.

از آنجایی که تراداد بی‌کرانه است، بنا به گفته پروفسور سید حسین نصر می‌توان گفت"معنای سنت بیش از هر چیز با آن حکمت جاویدان12 مرتبط شده است که در دل هر دین قرار گرفته و چیزی نیست مگر همان «حکمتی» که به دلیل برخورداری از منظر ذوقی غرب و هم چنین شرق عالم، برترین دستاورد بشر محسوب شده است. این حکمت ازلی که مفهوم سنت را از آن تفکیک نمی‌توان کرد و یکی از مولفه‌های اصلی مفهوم سنت را تشکیل می‌دهد چیزی نیست مگر همان Sophia perennis در سنت غربی که هندوان آن را «سَنتانه ذَرمه» و مسلمانان آن را «الحکمه الخالده» و به فارسی جاویدان خرد می‌نامند".(نصر، 1385 ،157)

همو در جایی دیگر می‌گوید"سنت به معنای «tradito» مفهوم انتقال آیین وآدابی دارای ماهیت الهامی و وحیانی را در بر دارد. در واقع سنت13 از لحاظ ریشه لغوی با « انتقال» ارتباط دارد و در گستره معنایش، مفهوم انتقال معرفت، آداب، فنون، قوانین، قوالب و بسیاری عناصر دیگر را که ماهیتی ملفوظ و هم مکتوب دارند جای می‌دهد".(همان 155) بنابراین گمان می‌رود که این واژه به چم «سنت» نزدیک است. چنانچه در فرهنگنامه‌ها نیز چنین ویژگی‌هایی را درباره آن گفته‌اند"سنتی- عرفی- ترادادی - دیرمانی- فرادهشی.(آریان پور، 1388 ،810)

دیرینگی کارنامه (تاریخ) سنت‌گرایی به دیرینگی کارنامه خود آدمی است. چون بر پایه گفتار خود سنت‌گرایان، باورهای بنیادین سنت‌گرایی سراسر آمیغ‌هایی است که گستردگی زمانی و جغرافیایی همه‌گیر دارد. به این چم که همه آدمیان، در همه برش‌های زمانی و همه جایگاه‌های جغرافیایی بدان‌ها باور داشته‌اند، دارند و خواهند داشت. فریتوف شوان درباره‌ «امر قدسی» می‌گوید" امر قدسی مداخلت واقعیت ماورا خلقت است در عالم خلقت و ابدیت در زمان و بی‌نهایت در مکان و معنی در صورت. امرقدسی ورود اسرارآمیز حضوری است در یک مرتبه وجود که در واقع محیط برآن مرتبه و متعالی از آن است و می‌تواند باعث شود که این مرتبه  وجود در یک نوع «انفجار الهی» متلاشی گردد.(شوان ، 1388 ،84)

بینش ترادادی را می‌توان در دانش و یافته‌های سنتی مردمان نخستین نیز در هر جای جهان یافت و گستره و نگارش پرمایه و رساتر آن را می‌توان در هر یک از ادیان بزرگ جهانی جستجو کرد. به همین شیوه که بیش و کم در همه گزینه‌هایی که گزارش سرگذشت آن در دستمان است «سنت» پیش از سازماندهی و روشمندکردن خداشناخت (الاهیات) و خردورزی و فرزانش خود، هنر مینوی و اشویی (قدسی)اش را پدید آورده و نگاشته است.

در نوشتار «معرفت و معنویت» می‌خوانیم"حتی در دین اسلام که مکاتب فلسفی و کلامی‌اش به سرعت شکل گرفت، حتی متکلمین معتزلی اولیه تا چه برسد به متکلمان اشعری یا الکندی و اولین فلاسفه اسلامی، پس از بنای اولین مسجد اسلامی که ماهیت اسلامی مشخصی داشتند ظاهر شدند.(نصر ،1385 ،497 )

هنر ترادادی از شناخت و دانش ترادادی جدایی‌ناپذیر است. زیرا این هنر به دانش و اندریافتی (احساس) پیوسته است که درون مایه‌ای اشویی و رازوار دارد و به نوبه خود کجاوه‌ای است برای جابجایی دانشی با یک سرشت مینویی.

 

تاثیر  جهان‌شناسی آیین مهر بر زیباشناسی هنر ایرانی

پیام ترادادهای هنر ایران نه تنها بر برگه‌های کارنامک‌ها، دفترها و در رویه پدیدارهای شگرف گیتی، که بر چهره آن سازه‌های هنر ترادادی و به ویژه مینوی نوشته است. آیین مهر به نشان نخستین کیش شناخته شده در ایران، دارای ویژگی‌های آشکار و نیز پنهان بسیاری است که برای شناخت چگونگی زیباشناسی هنر ایران باید از خدا شناخت و از فرزانش آن سخن گفت.

«مهر» در زبان پهلویmihr و‌mitr (فَرَوشی، 1388، 498) و در اوستایی mithra است(جنیدی، 1369 ،1122) و به چم نیروی نگه دارنده روشنایی و پیشرو خورشید14و نیز نماد بسیار بارز پیمان، نوید و هماهنگی، داد و ستد و دوستی15 است.(همان،1122) نماد گیتایی آن فروغ سپیده‌دمان است و این جاست که پدیده‌های رنگی و روشنی نمادگونه می‌شوند و درگستره ساخته‌های هنروران، چه در ابزار کاربردی جنگ و پهلوانی و ابزارهای خانگی و در گستره نگارگری و ...نمایان می‌شوند. مهر بر پیمان می‌نگرد و میان توده مردم نیز باشندگی دارد و هم بر پیشه‌وران و دسته‌های کارورزی مردمان. اینجاست که باید نوشتارها و دفترهای آیاران (عیاران) و نامه‌های جوانمردان را دید و شنید. یکی از پربهاترین و باارزش‌ترین راه‌های دریافتن زیباشناسی هنر ایرانی همین نوشته‌های برجای مانده از جوانمردان و آیاران است. کهن‌ترین نشانه‌های فرزان خورایی را در ایرانویچ و هم چنین روزگاری در بخشی از چین تا بخش گسترده‌ای در اروپا می‌توان در آیین مهر(میترا)16 جستجو کرد. چرا که بنیان فرزانشی و معنوی این آیین بر معنویتی بر پایه روشنی و روشن‌گشت(اشراق) و پدیدار روشنی نهاده شده که از شیدان شید17 و از راه خورشید نمودار می‌شود.(نگاره 6)

بنابراین سنجه زیباشناسی، در جهان ایرانی، هستی‌شناسی،  نمادگرایی و معنویت، بر اساس پریستاری فروزش و روشنی است. تا جایی که با چشم شبین و ناشسته از شب نباید به خورشید نگریست! (مزداپور، 1386، 243) همانند همه جهان‌شناسی‌های بنیادین و ترادادی، هنگامی که پدیدار روشنی بنیاد یک باور است- بدون درنگ خورشید، فروغ و پدیدار رنگ‌ها و چگونگی(کیفیت) و نمادینگی شان در گیتی و گاهشماری به میان می‌آید و زمانی که گاهشماری و زمان در میانه است، اینجاست که ایرانیان روز و شب را به شوند جایگاه زمین و خورشید(مهر) به چند بخش کرده بودند که از بامدادگاه که زمان(گاه = نیایش) برآمدن مهر است، آغاز و با نیمروز که مهر اوج آسمان را در می‌نوردد پیوستگی یافته و با ایواره‌گاه (غروب = شامگاه) و شب انجام می‌پذیرفته است.  و از دیگر سو ایرانیان برای انجام فرایض دینی، روز را به پنج بهر کرده بودند که هرکدام از آن‌ها را «اسنیه » به چم هنگام و زمان نیز می‌گفتند و نیز هرکدام از این پنج گاه را نیز ایزدی گماشته و کارگزار بود و در روزهای کوتاه زمستان، این بخش‌پذیری به چهار هنگام کاهش  می‌یافت. مزدیسنان بر این پافشار بودند که این پنج گاه نیایش را به چهار، کاهش دهند و نماز نیمروز و نماز دیگر(رپیتوین گاه- عصر) را پیوسته بخوانند که این خوی را میان شیعیان هم می‌توان دید. این پنج گاه از این قرار بودند: 1- بامدادگاه / هاون‌مینو 2- رپیتوینگاه/ رپیتوین‌مینو( از ظهرتا سه ساعت پس از آن ) 3 - ازیرنگاه/ اوزیرین مینو(از سه بعد از ظهر تا غروب آفتاب = ایوارک‌گاه) 4 – اویسرترین گاه/ اویسروترین‌مینو (از سر شب تا نیمه‌شب) 5- اوشهین گاه/‌اوشهین مینو.18 (جنیدی، 1358 ،150)

سِوی جانسون19 می‌گوید "... چهار نقطه عبارت است از چهار مرحله خورشید یا شفق- خورشید طالع- خورشید در اوج-‌خورشید غروب کننده که آن را swastika (به معنای  نیک بودیست و تندرستی) می‌نامیدند و همان علامت صلیب شکسته بوده است.(نگاره 1 و 2) اما سه نقطه‌ای معرف بی‌نظامی و زمین است. به عبارت دیگر میترا – وارونا نشانگر چهار مرحله خورشیدند که معرف نام کیهانی و زمین است در مقابل سه نقطه‌ای که نشان بی‌نظمی است.(آشتیانی، 1386، 114) و در هر یک از این گاهان که مورد تقدس بوده‌اند می‌توان جایگاهی را انگاشت که سنجه‌ها و نمادهایی را میان جانوران، گیاهان و رنگ‌ها داشته‌اند.(نگاره 3 و 4)

مهرآیینی به گونه‌ای آشکار با پدیدار روشنی پیوسته است و اینگونه است که رنگ‌ها پس از آن دارای نشانه، نماد، راز گونگی و ارزشمندی می‌شوند. یکی از منابع زیباشناختی شفافیت بی‌شک از این واقعیت بر می‌خیزد که در بسیاری از فرهنگ‌ها خداوند را با نور یکسان دانسته‌اند... اهورامزدا در الوهیت ایرانی مظهر خورشید یا تابش سودمند آن به شمار می‌رود. (اکو،1381، 59) بنیاد و پایه زیباشناسی تراداد ایرانی بر یادآوری و بازگویی روش و آن گردونه(نقطه) آغازین استوار است و این بازانجام پی‌در پی  هماهنگ شدن با آن نقطه آغازین است.

هنرمندان در ساختار بناها با بازی‌کردن با نور و پخش‌کردن آن به گونه مقرنس‌ها و یزدی‌بندی‌ها و ارسی‌ها، ما را به آبشاری از نور فرا می خوانند. در موسیقی، زمان‌های  ویژه‌ای را برای نیایش، شادی و سوگ در نظر می‌گیرند که پیوستگی آشکار یا پنهان با جایگاه زمین، خورشید و نور دارد و چکیده اینکه در همه هنرهای رسمی در این سرزمین می‌توان ستایندگی نور و روشنی را دریافت. اما میدان نگارگری نیز  ویژگی‌هایی را برای نگارش  فر و فروزش بر می‌گزیند که به شوند(دلیل) پدیداری بودنش، از نشان ها و نمادهای  ویژه‌ای بهره می‌جوید. از آن جایی که شیدان شید در هر جهان دارای نمایندگانی هست که مانند جهان هورکارپا، مهین فرشتگان، انسان نورانی (نور اسپهبد انسانی) و آتش، همگی از گونه روشنی‌اند و در گستره آن... نگاره ها و پیکره‌ها نیز نشانه‌های آشکار یا پنهانی از دسته روشنی و آتش در خود دارند.

 

رنگ‌هایی اسطوره‌ای و کهن‌وش

در پی ستایندگی روشنی، رنگ‌هایی مانند زرگون (طلایی)20، سرخ و کبود که هر بامداد و شامگاه دیده می‌شوند، اشویی می‌شوند. نور و آتش حتی در گیاهان و جانوران نیز باشندگی دارند و نمادهایی مانند سیمرغ، شیر، گاو، سرو، چنار و ... را می‌سازند و بنابراین نور و روشنی دارای نمایندگانی دیداری در نگارگری می‌شود.(نگاره 5) باوری کهن‌وش درباره مهره‌های رنگین چنین می‌گوید"این مهره‌ها گوهرهای ایزدان هستند که نیروی هفت رنگ دارند. این گوهرها چهره جانداران هستند که بخشی آب و بخشی زمین، بخشی گیاه و بخشی باد است "(میرفخرایی،1390، 361)

این است که در هنر ایرانی، رنگ، تنها یک ویژگی (کیفیت) رنگین ساده نیست و هرکدام از آن‌ها نشانه‌اند! سرخ، دیگر رنگی نیست که تنها با آبی ناهمگونی دارد. سرخ نشانه است، نماد است و به چیزی به جز خودش رهنمون(دلالت) می‌شود و اینجاست که رازگشایی، هرمنوتیک و نشانه‌شناسی در شناخت هنر ایران بایستگی می‌یابد. رنگ‌ها نشانه‌ای از مهر و جایگاه خورشید در آسمان هستند و ایرانیان بر این باور بوده‌اند که رنگ‌ها در گیتی سرچشمه‌ای مینوی داشته و این رنگ‌ها از جهان فروری فرود آمده‌اند21 نشانه‌ای از تابش و درخشش و هم باشندگی‌اش در خوربران(مغرب) خورآیان(مشرق) و شامگاه. زیرا خورشید بامداد کرانه را سرخگون میکند و در نیمروز  زرگون و در شامگاه آسمان رنگ نیلی و کبود به خود می‌گیرد.

بنابراین مهر در همه زمان‌های شب و روز باشندگی دارد. گردونه خورشید در سرخانه بامداد و نیمروز و شامگاه، میترا را آشکار می‌کند که رفتار و نیرویش را می‌توان روزانه دید و آگاه شد.(ورمازرن، 1387 ،89)22 خواهیم دید که سه رنگ سرخ، زرگون و کبود(آبی) پس از این در بیشتر رازآموزی‌ها و آیین‌های پنهانی و رازوار به گونه‌ای دیگر به سرخ، سپید و سیاه دگرگون می‌شوند. آنه ماری شیمل درباره جهان رنگین ایرانی چنین می‌گوید"... به عنوان جانشینی برای سیاه، گاه آبی(آبی– سیاه) ازرق، در واقع «کبود» و یا حتی «بنفش تیره» آمده است. بارها تغییر رنگ «سیاه» را به «آبی– سیاه» یا «کبود» می‌بینیم. رنگی که سوگواری و ریاضت را نشان می‌دهد".(شیمل،1382، 54) این گزاره در آغاز شاید بسیار شگفت و تا اندازه‌ای هم سزاوار پذیرش نباشد اما راهی نداریم جز اینکه برای شناسایی و بررسی این نشانه‌ها و پدیدارها به خود ترادادها و جهان شناخت ایرانی بازگردیم و از همان روزنی جهان را بنگریم که مردمان آن روزگار به آن می‌نگریستند!

گویا ایرانیان باستان بین رنگ‌های دیگر چون زرد و سبز که در طیف رنگی به هم نزدیک‌اند، تمایزی قایل نمی‌شدند و آن‌ها را  با یک صفت اوستایی zairina (زرین- زرد- سبز) نشان می‌داده‌اند. رنگ‌هایی مانند آبی و لاجوردی در اوستا و پهلوی فقط به عنوان مشتق اسم دیده شده است.23 (چوناکوآ،  1376 ،72 )

در مهرابه‌های اروپا که هنوز نام ایرانی‌اش را نگه داشته‌اند24 به نگاره‌هایی بر می‌خوریم که نشانه‌های شگفتی از رازواری رنگ‌ها به دست می‌دهند. اگر در مهرابه‌های مهرپرستی به درستی نگاه افکنیم، خواهیم دید که درهمه مهرابه‌ها سرخ‌پوشی میانه نگاره ایستاده که به روایتی خود  مهر است و او دو همراه یا مهربان دارد که به گونه‌ای خود اویند در پایگاه (موقعیت)های گوناگون شب و روز .(نگاره 7) کوتِس25، مهربان خورایی، شَماله (مشعل)ای به دست گرفته که رو به بالاست و نشانگر نور و برآمدن خورشید است و چهره‌ای شادمان و امیدوار دارد و لباسی سرخ یا زرد و کوتوپاتس26، مهربانی دیگر است که سوی دیگر میترا (مهر) ایستاده و هنگامی که شماله را رو به پایین دارد نمودار خوررفت و شب است و چهره‌ای غمگین نیز به خود گرفته است و رنگی کبود و آبی نیلی بر تن دارد. این سه گوش نمادین رنگی، سپید، سیاه-کبود و سرخ‌اند که سه رنگ بنیادین کیمیاگری نیز هستند. در کتاب آیین میترا می‌خوانیم"... کوتوپاتس اغلب به حالت نشسته ظاهر می‌شود، دست را متکای سر کرده و غم و اندوه از گونه‌اش آشکار است... در اینجا برای ابلاغ معانی از رنگ کمک گرفته‌اند. محراب کوتس و خروس او به رنگ نارنجی روشن و محراب کوتوپاتس آبی رنگ است. کوتس معرف خورشید صبح گاهان است، میترا گویای نیمروز است و کوتوپاتس غروب آفتاب را اعلام می‌کند" (نگاره 8 و9)(ورمازرن، 1387 ،89)

در اسطوره‌های ایرانی بنا به نوشته دینکرد، سه جهان وجود دارد. 1- جهان،«فراز» یا آسمان بلند – آنجا که جایگاه اهورامزدا است و روشنایی سپید است 2- آنجا که «فرود» است و زیرین، جای اهریمن است و سیاه و 3- جهان میانی زرین و یا به گونه‌ای سرخ نام است که از آن مردمان است27.( چوناکوآ،1376،70) و همچنین در دینکرد و نامه تنسر آمده که دیوان یا تورانیان از اباختر (شمال) می‌آیند که نشان‌هایی سیاه دارند. رومیان که از وروران(مغرب) به ایران می‌تازند، دارای پرچم و جامه سرخ بودند. اما دوستان ایرانیان که از خورآیان(مشرق) می‌آیند درفشی سپید در دست دارند.(همان،67)

در نوشتار آواز پر جبرییل سهروردی نیز بدین گونه آمده‌اند که او (سهروردی) دو بال برای فرشته سروش28 می‌انگارد که پرِ سوی راستش (اشاره به مهربان خورایی) نورانی است و پر- بال چپش (اشاره به مهربان خوروری)کلفی از تاریکی و سیاهی دارد و خودش پیری(اشاره به خود مهر) سرخ سیماست" بدان که جبرییل را دو پر است: یکی ور راست است و آن نور محض است، همگی آن پر مجرد اضافت بود اوست به حق و پری است بر چپ او، پاره‌ای نشان تاریکی بر او. همچون کلفی بر روی ماه. همانا به پای طاووس ماند و آن نشانه بود اوست که یک جانب به نابود دارد.... و در کلام مجید می‌گوید (جعل الظلمات و النور). این ظلمتی که او را با جعل نسبت کرده، عالم غرور تواند بود و این نور که از پس ظلمات است شعاع پر راست است. زیرا که هر شعاع که در عالم غرور افتد، پس از نور او باشد."29 (سهروردی، 1375 39 )

این راز‌پردازی رنگی نه تنها میان فرزانگان، کیمیاگران30، هنرمندان ایرانی و سرزمین‌های خورآیی، که در روند روزگاران و در چند هنگام هخامنشی، اشکانی، مانی31 و سده میانه که همان جنگ‌های چلیپایی32 باشد به اروپا راه یافته است. به ویژه این میان آیین جوانمردی خسروانیان ایران باستان بوده که این شیوه در روزگار اسلامی به شیخ اشراق و دیگر اشراقیان رسیده و در اروپا شوالیه‌ها را به میان آورده است.33 گ.اشمیدت34 فتوت را بزرگ‌ترین سهم ایران در تمدن اروپایی معرفی می‌کند و هانری ‌کربن35 نیز بر این باور است که از فرایافت زرتشتی به این ترتیب یک نظام شوالیه‌گری پدید آمد.(شفا، 1385، 533) چنانکه راستوف تسف می‌نویسد" واکنش در برابر هنر یونان از سرزمین پارت شروع شد و در شرق و غرب تاثیر گذاشت. هنر پارت بر هنر سلسله هان در چین تاثیر گذار بود و در اروپا به سبک الوان منجر شد و مدت چند قرن سبک آرایش اروپای مرکزی و غربی (معماری گوتیک ) گردید.(ریاضی،1383، 62)

گیرشمن36 نیز می‌نویسد"بعد از آنکه ایرانی‌ها از زیر نفوذ یونانی‌ها بیرون آمدند مفاهیم هنری خود را بر منطقه وسیعی از جهان آن روز از جهان شرق تا بوسفور تحمیل کردند.(همان،62) این تاثیرپذیری‌های فرهنگی نه تنها در گستره هنرهای دیداری ،که در ادبیات هم بسیار بارز است. داستان پارزیوال و جام گرال که بزرگ‌ترین و ژرف‌ترین ‌گونه نوشتاری در سده‌های میانه است، سخت شبیه شاهزاده قصه «جامه فخر یا نغمه مروارید»37 است که سرگذشتش در کتاب «کارنامه توماس» آمده است و داستان مردی از تبار اشکانیان (پارت‌ها) است که سرگشته و غریب جویای «وصل» است و نیز یادآور آدم قصه «غربت غربیه» سهروردی است که خود، چون برادری به گالادیک ،یک تن از قهرمانان کرتین دوترا خالق داستان «گرال» می‌ماند. کویاجی38 بر این باور است که "حلقه ربط سنت پهلوانی ایرانی و شهسوار جام نه تنها سنت هرمسی، بلکه یک شکل دینی دیگر، یعنی کیش مهر بوده است. بر این اساس می‌توان گفت که دو آیین عرفانی حتی قبل از زمان آنانی که از آن‌ها با عنوام نوافلاطونیان ایران یاد کرده‌اند، با یکدیگر طلاقی داشته‌اند مهری (کربن، 1390، 276)... نشانه‌های فراوانی از نگارگری مهری موجود است: گلدان، بشقاب، جام و پیاله بر پیکره‌های مهر در حال قربانی گاو به چشم می‌آید و بیانگر شعائر راز آیین مهر و جشن‌ها و نیایش‌های مربوط به وحدت عرفانی در این آیین است. (همان،278) همو بر این باور است که "شمار بسیاری از شهسواران زرهی سرخ ،گاگون یا پیراهنی به رنگ سرخ آتشی به تن دارند که این راه ما را سرانجام به ظهور عقل سرخ در ابتدای داستانی به همین نام می برد.39

در جهان‌شناسی مهری، مهر و مهربانان از زادگاه خود به سوی آسمان می‌روند و در هفت اشکوب(طبقه) سپهر جای می‌گیرند و بدین گونه هفت اختران یا هفت روشنان پدید می‌آیند که با هفت رنگ نمادین شناسایی می‌شوند و این در ارزیابی و سنجش جهان پدیدارهای رنگی و زیباشناسی هنر ایران بسیار ارزشمند است. چنانچه ماه در سپهر یکم و به رنگ سبز، تیر (عطارد) در سپهر دویم و به رنگ سرخ، ناهید40  در سپهر سیم به رنگ سبز یا آبی، خورشید(مهر) در سپهر چهارم و به رنگ زرگون (طلایی)، بهرام (مریخ) در سپهر پنجم و به رنگ نارنجی، برجیس (مشتری) در سپهر ششم و به رنگ بنفش یا خاکستری و کیوان در سپهر هفتم و به رنگ نیلگون است.(پرتو،1388 ،34) ابوریحان بیرونی اما هفت روز هفته را بدین رنگ‌ها می‌داند: شنبه – کیوان به رنگ سیاهی، یکشنبه - خورشید به رنگ زرگون، دوشنبه – ماه به رنگ سبز فام (سیمین)، سه شنبه- بهرام به رنگ سرخ، چهارشنبه – تیر به رنگ آبی آسمانی، پنج شنبه- برجیس به رنگ خرمایی و جمعه – ناهید به رنگ سپید.(شیمل،1382، 42)

فرجام

میدان بروز خرد جاویدان، پدیدارهایی مانند هنرهای دیداری است که می‌توان نشانه‌ها و جای پای آن را بر روان هنری، سرشت‌، نهاد و باورهای مردمان سرزمین‌های خورایی دید. روش نگارگری ایرانی در روزگار اسلامی یکی از میدان‌های باشکوه این اندیشه است که یادگار از زمان باستانی ایرانی داشته و با نگهداری و پاسداشت این گنجینه، آن را با ویژگی‌ها و فرزانش یکتاپرستانه‌اش زیور داده است. میان هستی‌شناسی ایرانیان، خردورزی، فرزانگی و در همه رویه‌های زندگی‌شان،‌ فرزان روشن‌گشت(فلسفه نور) خودنمایی می‌کند و در همه جا است که نشانه‌هایی از خود به جا گذاشته است. در روزگار اسلامی، این شیوه نگرش به جهان، با جهان‌نگری ویژه اسلامی آمیختگی و پیوستگی پیدا می‌کند و به وسیله خردورزان و سرایندگان فرزانه، پارسایان و باورمندان به آیین جوانمردی(فتوت)، نشانه‌های ماندگاری را در میدان هنرهای دیداری می‌گذارد. در جهان نگارگری ایرانی، تنها یک فرزان(حکمت)است که فرمان می‌راند و همه بخش‌های نگاره‌ها پیرو اویند و  این فرزان «فلسفه نور»، یا فرزان خورایی است.

باورمندی‌هایی چون: جهان انگاره‌ها(جهان فَرَوَری)، نگاره‌هایی مانند: خورشید(شمسه)، شیر، آتش، کوه کیهانی، سیمرغ، شاهین و.. همه از نشانه‌ها و ترادادهای فرزان خورایی‌اند که روشنی و نور را نماینده هستند. رنگ‌ها در نوشتار باستانی نمادینه می‌شوند و ساختاری پیوسته با کیهان و جهان اسطوره‌ها دارند که نمی‌توان آن‌ها را از هم جدا کرد. بازبینی و جستجوهای اسطورهای آیینی، پدیداری در دین مهری به این شوند که روزگاری دینی فراگیر بوده و در برشی از زمان از بخشی از چین آغاز شده و تا اروپا نیز گسترش داشته است بسیار ارزشمند می‌نماید. چرا که این دین بنیاد هستی شناسانه‌ای را بنا نهاده بود که بر پایه نور و روشنی و اشراق استوار بوده و بیدرنگ‌ پس از نور، تابش و روشنی، رنگ‌ها و نشانه‌هاشان به میان می‌آیند و گستره پژوهش‌های هنری و پدیداری آغاز می‌شود. جهان زرتشتی و مانوی نیز بسیار پیوستگی معنایی با جهان مهری دارند. اگرچه بسیاری از مفاهیم را دگرگون و یا حتی وارونه کرده‌اند.

 

فهرست منابع انگلیسی

A Survey Of Persian Art-american institute for iranian art and archiolagyArchaeology1930.

پی‌نوشت‌ها

1.فلسفه نور- حکمت اشراقی.  //  2.در این نوشتار به جای واژه «نور» از «روشنی» بهره جستیم.

3.swastika.

4. هور= روشنی/ خورشید و کارپا = کالبد/ بدن. هورکارپا به چم بدن نورانی است. (واژه کارپان در زبان تازی به قربان / قربانی دگرگون شده است)نخستین بار شیخ احمد احسایی چنین واژه اشراقی را درباره سرزمین نورانی (جهان انگارهها = عالم خیال) به‌کار برده است. نک: ارض ملکوت، هانری کربن، ترجمه سید ضیاالدین دهشیری، انتشارات طهوری، چاپ سوم، 1383.  //  5.شیخ اشراق.  //  6. واژه اشه به جای «حقیقت» بکار گرفته شده است. «ارته» گونه ودایی واژه «اشه» است. نک به چم (مفهوم)واژه «اشه» و «ارته» و هم ترازی آن با واژه «حق» در نوشتار (ماتیکان فلسفی) رویه 27،  از پرویز  سپیتمان (ا‌ذکایی)، نشر مادستان، همدان،1387.  //  7. زمان بی‌کرانه.  //  8. حکمت اشراق.  //  9. به زبان ایرانی باستان data = قانون، دستور. از ریشه da .به ارمنی دات=  dat و به کردی =dad (همان ،63)

10. traditionalist.

11. از هوشنگ در اوستا با نام «پَرذاتَ» parazata یاد شده.«پَرَ»para همان است که هنوز در ترکیبات پریروز و و پارسال باقی مانده است. ذات هم معنی «داد»، عدل و قانون می‌دهد. ترجمه فارسی پر ذات،پیشداد است که همام معنی اوستایی را دارد و بر روی هم معنی «داد پیشین» یا «قانون پیشین» و «قانون نخست» را دارد. دکتر فریدون جنیدی بر این باورند که واژه «بنیاد» همان سنت است. نک: زندگی و مهاجرت آریاییان، دکتر فریدون جنیدی، انتشارات بلخ، 1391، ص 73.

12. Perennial wisdom.  //  13. tradition.

14. به گفته  استاد جلال الدین آشتیانی "...در ستایش میترا - وارونا نتیجه می‌گیرد که میترا خدای روز و وارونا خدای شب است....در این سرود آمده که خورشید در آسمان به رنگ میترا – وارونا است. رنگ سیاه اسبان کهر خورشید در هم می پیچند. در این سرود آنگاه که خورشید یا سوریه طلوع می‌کند باید که شب پرده سیاه خود را جمع کند." ...(آشتیانی، 1386 ،114)  //  15. واژه میترا اصولا به مفهوم دوست و رفیق است و در زبان های قدیم و جدید هند نیز به همین مفهوم به کاربرده می‌شود و ترکیبات فراوانی چون میترا کامه(mitra – kama)  مهر به دوست (دوست پرستی)، میترا کرنه(mitra – karana) دوستیابی، میترا – نندنه  (nandana (mitra- شادکردن دوستان...( همان ، ،115)

16. Mithra.

17. نور الانوار.  //  18. نماز ایرانی روی به فروغ و روشنایی خوانده می‌شد. سپیده دم و گاه هاون روی به خراسان، گاه نیمروزان رو به نیمروز(جنوب) و گاه پسین روی به خوروران(مغرب) و شبانگاه نیز روی به فروغ ماه یا ستاره یا چراغ.نک به جنیدی،فریدون-شاهنامه- ص 225، 1387،نشر بلخ.

19. w.johnson.

20. در نامه رویت پهلوی آمده است "کسی که مهره  زرد دارد به مینو معتقد باشد. " نک کنید به  کتاب (روایت پهلوی) گزارش مهشید میرفخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ص358 ،1390. //  21. اینجا پیوستگی بینش جهان انگاره‌ها(مثالین) ایرانی و افلاتونی را باید نگریست.  //  22. محمد زاوش بر این باور است که روی هم رفته گذشتگان شش رنگ بنیادین را می‌شناخته‌اند که از سپید آغاز و با زرد - کبود – قرمز- سبز ادامه یافته و با سیاه به فرجام می‌رسید.(زاوش، 1348، 63)  //  23. بسنجید لاژورد/لاجوردی= لاجورد و آبی =آب.  //  24. واژه «آوه«در مهرآوه همان است که در انگلیسی بدان abbey می‌گویند.

25. cautes  //  26. cautopates.

27. احتمالا رنگ جهان میانی سرخ است. زیرا البرز(هره برزییتی) چنانکه در بندهش آمده و تا آسمان برکشیده شده است زرین(گونه‌ای از رنگ سرخ) است.  // 28. «جبرییل» در دین‌های سامی.  //  29. مایه‌های فرزانشی (فلسفی) ایرانی در جهان‌نگری و نوشتار سهروردی، برگزیدن شخصیت‌های حماسی شاهنامه و برگردانشان به حماسه‌ای معنوی، نیایشی خطاب به هورخش(خورشید) و ... سبب شده است تا اندیشمندانی مانند دکتر فریدون جنیدی، سهروردی را مهرپرست بدانند.  //  30. الیفاس لوی (Eliphas levy) در اینباره می‌گوید: زندگانی تابناک و فروزان همواره از رنگ سیاه به سفید و از آن به رنگ قرمز بر می‌گردد و زندگانی فروخورده شده و در محاق رفته همان راه پیموده از قرمز به سیاه تنزل می‌یابد.(بایار،1387، 155)  //  31. از قرن سوم مسیحی، مذهبی در نهان و به‌طور سری از هند تا برتانی نشر و رواج یافت که همه اساطیر روز و شب را که نخست در ایران پدیدار شد و از آن پس فرا چنگ فرقه‌های گنوسی و اورفه‌ای آمده بود هماهنگ و تالیف می‌کرد و آن مانوی‌گری است....حکمت گنوسی در حقیقت عرفان شرقی قبل از عهد عیسی (ع) است که در اوایل  تاریخ میلادی رنگ مسیحی گرفته است.(ستاری، 1379،349)  // 32. طریقه سهروردیه در عراق تاسیس شد ولی بنیانگذار آن از ایران بود. ابونجیب سهروردی(1168/564) در شهر سهرورد در غرب ایران فعلی متولد شدو پرورش یافت ولی برای تحصیل به بغداد آمد. برادر زاده‌اش شهاب‌الدین عمر سهروردی(11234/632) بنیانگذار واقعی این طریقه است. او خلیفه الناصرالدین الله را وارد طریقه «فتوت» کرد که طریقه‌ای است مبتنی بر فعالیت‌های جوانمردانه یا حرفهای همانند طریقه معبد در غرب.(نصر،1388، 375).  //  33. Chevalier (شهسوار).اصولا شوالیه‌گری آمیزه‌ای بود از سنتهای نظامی اقوام ژرمن، آداب و شعائر مسیحی و رسومی که از اسلام و ایران باستان به اروپا راه یافته بود. شوالیه‌گری در اواسط قرون وسطی به تدریج شکل گرفت و در قرن‌های بعد در زندگی اجتماعی، روابط سیاسی و زمینه‌های ذوقی و هنری اروپاییان تاثیر فراوان به جا گذاشت... شوالیه، نیم تنه‌ای سفید، جلبه ای سرخرنگ و ردایی سیاه برتن می‌کرد(هم زمانی این سه را باید درست نگرید- نویسنده). سفید نشانه پاکی اخلاق، سرخ علامت آمادگی خون فشانی در راه خدا یا شرف و سیاه نشانه پذیرفتن مرگ توام با وقار و متانت بود.(نراقی، 1383، 4)

34. G.schmidt //  35. Henry corbin  //  36. Roman Ghirshman.

37. گونه‌های این واژه در فارسی: نیلپر، نیلوپر، نیلوپرگ، نیلوپل، نیلوفل و همچنین با« لام» آغازیین به جای «نون»، نیل (نهر) به معنای آب است. در اصل رنگ آبی و نیلی و کبود به همین معنا«نیله» در سنسکریت و نام رودخانه نیل نیز همین واژه است. پر یا فر و فل به معنای گل، هم ریشه لاتین fol (flor-flos-folium) انگلیسی flower. نیلوفر درسنسکریت نیلو تپله و به فرانسه به گونه nenufar رفته و در عربی به عرائیس النیل برگردانده شده است.... زایش مهر سوشیانس از دوشیزه که در آب بارور شده، در نظر روشنیان دین مهر یکی از برجسته‌ترین رویدادها بوده است. از این رو در نمادهای مهری همبستگی ویژه‌ای با آب و آنچه در آب بارور می‌شود و می‌روید دیده می‌شود که برجسته‌ترین آن‌ها مروارید، دلفین و نیلوفر است. مروارید از آغاز یک نشان ایرانی بوده برای سوشیانس رهایی بخش مردمان.(مقدم،1388، 40)

38. coyajee.

39. داستان اشراقی«عقل سرخ» از سهروردی شهید است.  //  40. ناهید همان ستاره پگاهان است که در زبان مازندرانی به «روجا» نامبردار است. روجا از ریشه اوستایی «رئوچنگه است که پسان، به (روچ/روج/ روز) و «روشن» دگرگون شده است.

منبع: اطلاعات حکمت و معرفت ، سال یازدهم ، شماره 4

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: