نمی‌خواست لوتر ایران باشد

1395/4/12 ۱۱:۱۹

نمی‌خواست لوتر ایران باشد

عبدالرسول خلیلی: در سی و نهمین سالگرد شهادت دكتر شریعتی، روزنامه وزین «اعتماد» در تاریخ ٢٩ خرداد ٩٥ گفت‌وگویی را با احمد نقیب‌زاده ترتیب داده بود. این استاد دانشكده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران كه گمان می‌رفت صحبت‌هایش دریچه‌ای را به سوی واقعیت بگشاید، ما را در فضای مبهم، حب و بغض و حسد نگه داشت.


عصبیت و تنگ نظری میراث خواران شریعتی
عبدالرسول خلیلی: در سی و نهمین سالگرد شهادت دكتر شریعتی، روزنامه وزین «اعتماد» در تاریخ ٢٩ خرداد ٩٥ گفت‌وگویی را با احمد نقیب‌زاده ترتیب داده بود. این استاد دانشكده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران كه گمان می‌رفت صحبت‌هایش دریچه‌ای را به سوی واقعیت بگشاید، ما را در فضای مبهم، حب و بغض و حسد نگه داشت. گفت‌وگویی كه برای استفاده درك زمانه و كمك به نسل جوان برای بهره‌برداری از ظرفیت‌های موجود فكری جامعه می‌باید موثر واقع می‌شد، به نظر می‌رسد نتیجه‌اش هیچ از برای هیچ بود. یك‌بعدی‌نگری و عدم شناخت درست و مستمر تاثیرگذاری‌شان از موضوع نگاهی ناامید و مایوس را از سرنوشت تفكر در ایران نشان می‌دهد، كه بیش از پیش خودمحوری روشنفكران كاغذی و كاریكاتورمآب را به رخ می‌كشاند. واقعیت آن است كه اندیشه‌های دكتر شریعتی مانند هر متفكر دیگری محصور در زمان بوده تا جایی كه می‌تواند اشتباهات بزرگ را به همراه داشته باشد. آن چنان كه كارل پوپر بر آن است كه آدم‌های بزرگ اشتباهات بزرگ دارند، ولی این نباید به آن معنا باشد كه توانایی‌های اندیشمندان بزرگ كه می‌توانند باعث رشد افكار و جذب جوانان به اندیشیدن شوند را به هر دلیلی نادیده بگیریم. واقعیت آن است كه شریعتی و اندیشه او در مرحله پختگی‌اش به خصوص در حسینیه ارشاد روز به روز باعث تحرك، خلاقیت، زایندگی و رشدیابندگی جوانان و علاقه‌مندان به تفكر دینی شده است؛ به طوری كه این اندیشه مورد تایید بزرگان جامعه ایرانی و غیرایرانی نیز قرار گرفته شده است. اندیشه‌ای كه تیراژ چاپ كتاب‌های او را در شروع انقلاب به میلیون‌ها رساند.
شریعتی در كلام دیگران
 استاد محمدتقی جعفری، دكتر را از نوادر این عصر دانسته كه مطالب ایشان بسیار عمیق است. امام موسی صدر، بر آن است كه شریعتی، اسلام را به بزرگ‌ترین سلاح فكری معرفی كرده است. تلاش فلسفی و فكری او در این بود كه توانایی و سازوكار فكری را برجسته كند كه امت اسلام در تاریخ با عظمتش با قدرت و دوراندیشی و با مرارت تمام به دست آورده است. برخی، شریعتی را منادی بازگشت به قرآن و سنت و عزت در میان جوانان و روشنفكران دانسته كه در اواخر دهه چهل و اوایل پنجاه فعالیت او در حسینیه ارشاد نقش اساسی برای بازگشت جوانان به اسلام داشت. مهندس بازرگان، نقش دكتر شریعتی را كه با ظهور انفجاری، دو بذر اصلی انقلاب یعنی شهادت و امامت را همراه با نفرت از زر، زور و تزویر به میزان وسیع و عمیق در دل‌ها و دیده‌ها كاشته بود، تلقی می‌كند.
 بعضی دیگر، شریعتی را در میان این شخصیت‌ها (روشنفكران) پیشگام‌تر از همه و پرشور‌تر از همه می‌دانند كه نقش ارزنده‌ای در آگاه كردن و جهت دادن نسل جوان داشت. برخی بر آنند كه، تفكرات مرحوم دكتر توانست در خط انقلاب اسلامی، در خط مردم به پا خاسته مسلمان ما كمك بسیار موثر و روشنگری مفید بود. آیت‌الله مشكینی گفته بود، كتاب فاطمه فاطمه است را تمام كردم.‌ای وای بر ما، وای بر حوزه علمیه كه نتوانست از این مرد بزرگ تقدیر كند. بعضی دیگر بر این اعتقادند كه خدمات ایشان چیزی نبود كه حالا بخواهیم راجع به آن صحبت كنیم. برای دكتر شریعتی كه واقعا معلم انقلاب بود، ایشان بزرگ‌ترین فردی است كه رابط بین دانشگاه و حوزه شدند. بزرگ‌ترین فردی بودند كه با كتاب‌های خودشان، اسلام را، همان اسلام واقعی را به ما و جامعه عرضه كردند.
 شریعتی دین خود را به انقلاب ادا كرد
 پروفسور رژه گارودی، دكتر علی شریعتی را از شخصیت‌های موثری می‌داند كه در برانگیختن مردم ایران بر استقامت علیه ظلم، بیدادگری و مبارزه با آن از طریق شهادت نقش حیاتی دارد. چنانچه یكی از بزرگان گفته است، شریعتی خود یكی از فرزندان ارزشمند انقلاب است و تا آنجا كه قدرت داشت، دین خود را به انقلاب ادا كرد و در زمینه تحكیم و گسترش پایه‌ها و مایه‌های فكری و ارزشی انقلاب تلاش كرد و به نوبه خود در باروری و شكوفایی این انقلاب موثر بود. برخی دیگر، شریعتی را فردی خوشفكر، خوش‌بیان، خوش‌قلم و دارای مطالعات وسیع می‌دانستند.
 شریعتی اندیشه‌های چپ را با مذهب شیعه تلفیق نكرد
این گزیده‌ها نشان از آن دارد كه با وجود نظر عده‌ای، اطلاعات شریعتی نسبت به اسلام سطحی نبوده و باید پذیرفت كه برخلاف نظر نقیب‌زاده، او مقداری اندیشه‌های چپ را با مذهب شیعه تلفیق نكرده كه یك چیزی دربیاورد كه بیشتر جنبه خطابه داشته باشد. از این رو، این گفته مصاحبه‌شونده مبنی بر اینكه شریعتی نه اطلاعات درستی داشت و نه درك دینی او عمیق بود، در نتیجه نمی‌توانست آن چه را در ذهن داشت عملی كند، جمله‌ای بسیار مغرضانه و راست‌كیشانه زمانه‌جو و فرصت‌طلبانه است! واقعیت آن است كه شریعتی با طرح فرهنگ و تاریخ اسلام با بیان جدید و طرح مسائل اجتماعی از دیدگاه‌های جدید، مستند به داده‌های متقن تاریخی بوده است. آنچنان كه كتاب فاطمه فاطمه است دكتر، صرفا شرحی از زندگی یك شخص وكارهایی كه ایشان انجام داده با جملات زیبا درباره حضرت فاطمه (س) نبوده است یا آنچه درباره ابوذر و سلمان گفته است. تبیین ویژگی‌های قرون جدید، تاریخ تمدن و نگاه‌هایی كه درمجموعه آثار بازگشت به خویشتن به مقایسه تاریخ ایران و غرب به طور مقایسه‌ای و ریشه‌های اقتصادی- طبقاتی رنسانس، متدولوژی علم، علم یا اسكولاستیك جدید، اگزیستانسیالیسم، ایمان در علم، روح جدید علم، تاریخ قرون جدید، سیانتیسم و پیدایش طبقه روشنفكر از رنسانس تا ١٩٦٤، رنسانس و تاریخ اروپا از پایان قرون وسطی تا ١٦٦٠، جامعه‌شناسی مكتب و آثار آلبر كامو به عنوان شاگرد لوكرس، انسان در تمدن جدید، تاریخ علم، تاریخچه تكامل فلسفه و بسیاری دیگر از آثارانجام داده شده كاملا حاكی از نقض این جمله است كه شریعتی تاریخ اروپا را نمی‌دانست!
 كارنامه شریعتی
از مجموعه آثار شریعتی، ٣٦ مجموعه آثار تاكنون تدوین شده است. از كتاب‌های شریعتی ٣٥ جلد از سوی موسسه انتشاراتی حسینیه ارشاد به چاپ رسیده است. ٦٧ سخنرانی در محل سخنرانی و درس در تالار حسینیه ارشاد انجام شده است. سخنرانی‌های شریعتی در دانشگاه‌های دیگر كه به صورت نوار، كتاب یا پلی كپی منتشر شده است نیز بالغ بر٣٣ مورد است. سخنرانی‌های دكتر شریعتی در سفر مكه به همراه كاروان حسینیه ارشاد و سایر موسسات ٧ مورد بوده است. درس‌های شریعتی در دانشگاه مشهد از سال‌های ١٣٤٥ تا ١٣٥٠بالغ بر ٢٠ مورد است كه به صورت درس گفتار ارایه شده است. ٨ مورد كتاب كه خود اونوشته، چاپ و منتشر كرده است.
تعداد ١٠ جلد ترجمه‌های خطی و چاپ شده كه از سوی او ترجمه شده است. او همچنین دارای ١١ مورد نوشته خطی، ٨ مورد نوشته‌ها و ترجمه‌های پراكنده، ٤ مقدمه بر كتب و مقاله‌ها، ٧ مقاله در روزنامه‌ها و جراید داخل كشور، ٧ مورد كتاب‌های غیرفارسی، ٨ مورد مقاله در نشریات خارجی به زبان فارسی و خارجی و ٦ نامه دارد كه مجموعه آنها در ٣٦ مجموعه آثار دكتر شریعتی آمده است.
برخلاف اظهارنظر منفعت‌جویانه مصاحبه‌شونده، نوشتن كتاب‌ها، مقالات و سخنرانی‌های متعدد، دقیقا حاكی از داشتن درد دین بود كه شریعتی بارها از جمله در سخنرانی چه نیازی به علی (ع) و نیایش‌های خود بر آن اذعان داشته است و در بیش از ١٨ مجلد ازمجموعه آثارها در مقالات متعدد بر آن تاكید كرده است. از مجموعه سخنرانی‌ها و نوارهای منتشره شریعتی، تعداد بیش از ٤٠ مورد آن به مسائل دینی و مذهبی پرداخته شده است. نگاه دكتر شریعتی به عنوان یك اسلام شناس از طرح چنین موضوعاتی، بیان احیاء فكر دینی و بدون كمترین سازشی، پیگیری‌های بی‌نظیر رفع پوسیدگی ارزش‌های حاكم بر اندیشه مذهب رایج سنتی به نام تشیع بود تا مذهب از آسمان به زمین آمده و در جامعه یك جایگاه عینی پیدا كند و این مغایر با آن است كه گفته شود آنهایی كه پای منبر مطهری می‌رفتند واقعی و كسانی كه پای منبر شریعتی می‌رفتند صورت بودند. بر این اساس ذكر این جمله سخیف كه شریعتی نسبت به دین دچار توهم بوده زیرا دین را خوب نمی‌شناخت از اساس دارای بن مایه حقارت شخصی شكل گرفته در ناخودآگاهی است كه از منظر روانشناختی قابل موشكافی است كه بی‌طرفی را نه‌تنها نشان نداده بلكه حاكی از قایم شدن در پشت سر شخصیت‌های عالم و وارسته‌ای مانند علامه مطهری است.
 نظر شهید مطهری در مورد شریعتی
شهید مطهری در یكی از گفته‌هایش، شریعتی را دارای ویژگی جذب جوانان و ایجاد شور دینی دانسته است. او از قلم شیرین و شیوای دكتر در نوشتن كتاب از هجرت تا وفات پیامبر و بخشی ازسیمای محمد (ص) خیلی خوشش آمد و حتی گفته بود كه این مقاله‌ها را سه بار خوانده است. هرچند نسبت به آرا و افكار شریعتی نقد‌هایی را هم داشتند كه در برخی نامه‌ها و بیانیه‌های او آمده است. اختلاف به مثابه چیزی است كه ذات هر كار علمی را نشان می‌دهد، ولی مرحوم شریعتی مرید آقای مطهری بود. یعنی مرید علمی و فكری آقای مطهری بود. این را مقام معظم رهبری می‌گوید كه ایشان شاید بارها از مرحوم شریعتی شنیده بودند. شریعتی در پی اختلاف با آقای مطهری نبود. كما اینكه آقای مطهری هم در پی اختلاف شخصی با مرحوم شریعتی نبود. البته اختلافات فكری داشتند و مرحوم مطهری اعتراض‌هایی به شریعتی داشت كه اواخر برملا شده بود. موضوع بعد ایدئولوژیك كردن دین است كه به شریعتی نسبت داده می‌شود تا دین از بین برود و این گفته نشان از بی‌توجهی مصاحبه‌شونده به ظرف زمان مكانی سال‌های دهه شصت و هفتاد میلادی است كه برخلاف امروز كه كسی جرات نمی‌كند از ایدئولوژی و سوسیالیسم دفاع كند، با وجود غول فكری مانند ژان پل سارتر، آن روزها برای جا انداختن یك ایده یا تفكری، اندیشه باید لباس زمانه به خود می‌پوشید. لباس آن زمان ایدئولوژی و نگرش سوسیالیستی بود و چیزی كه همه منتقدان میراث خوار شریعتی در حال حاضر باید به آن توجه كافی داشته باشند.
 اشتباه نقیب‌زاده
 آنچنان كه امروز در حوزه بررسی و مقایسه ادیان به ویژه اسلام با مكاتب پست مدرن، پسا ساختارگرا، پساماركسیسم و حتی برخی شخصیت‌های اسلامی با غربی مانند ملاصدرا و اینشتین ملاحظه می‌كنیم. در پایان چند نكته قابل توجه است:
١- شریعتی به هیچ‌وجه نمی‌خواست كه لوتر ایران باشد، آنچنان كه به اشتباه، نقیب‌زاده به دنبال اظهار القای آن است یعنی او می‌خواست نوعی مذهب پروتستانتیسم ایجاد كند و مرتب می‌گفت كه مذهب شیعه، مذهب اعتراض است. به واقع باید گفت كه مذهب اعتراض بودن هیچ ربطی به پروتست غربی ندارد. در تكوین پروتستانتیسم غربی به نظر شریعتی، اگر ارزش كار مصلحانی چون لوتر و كالون را در غرب بشناسیم و نهضت اصلاح مذهبی پروتستانتیسم را كه مذهب مسیح را از چارچوب‌های متحجر و حالت رخوت و ركود و انحطاط كاتولیكی آن نجات داده، بررسی كنیم و بدانیم كه این نهضت تا كجا در بیداری و حركت و پیشرفت بنیاد تمدن و قدرت اروپای امروز سهیم بوده است، به این نتیجه می‌رسیم كه جامعه ما اكنون بیش از هر چیز به چنین مصلحان معترض اسلامی نیازمند است؛ مصلحان معترضی كه خود با اسلام دقیقا آشنا باشند و نیز با اجتماع و با دردها و نیازهای زمان و بدانند كه بر چه اصولی باید تكیه كنند و علیه چه انحراف‌هایی باید به اعتراض بپردازند. از این رو، شریعتی به دنبال بسترسازی برای پروتستانتیسم اسلامی بود. از نظر او، روشنفكر باید به ایجاد پروتستانتیسم اسلامی بپردازد تا همچنان كه پروتستانتیسم مسیحی اروپای قرون وسطی را منفجر كرد و همه عوامل انحطاطی را كه به نام مذهب، اندیشه و سرنوشت جامعه را متوقف و منجمد كرده بود سركوب كرده، بتواند فورانی از اندیشه تازه و حركت تازه به جامعه ببخشد. پروتستانتیسم شریعتی در واقع بر بنیان حقیقت اسلام استوار بود، چنانچه آیت‌الله طالقانی آن را بازگشت به سرچشمه تعبیر می‌كرد. برای نسل سرگشته و فرهنگ‌زده ما، برای توده عوام تخدیرشده ما و برای دانشمندان جدید و قدیم ما ضروری است.
٢- بازگشت به خویشتن، نسخه بدیل روشنگری در كشورهای اسلامی است كه می‌خواستند از زیر یوغ استعمار خارج شوند. تزوتان تودورف بر آن است كه روشنگری در همه كشور‌ها وجود داشته با این تفاوت كه آنچه این برنامه را در كشورهای غربی به نتیجه رسانده، مساله تفاوت بوده است یا آنچنان كه لشك كولاكوفسكی می‌گوید تضاد بین مسیحیت و مدرنیته، روشنگری را قوام بخشیده است. این برنامه در جامعه ایران از طریق برنامه بازگشت به خویشتن عملیاتی شده است. سابقه آن هم البته به فردید و آل‌احمد مربوط نمی‌شود بلكه به میرزا یوسف خان مستشارالدوله كه منادی اخذ تمدن غربی بود، برمی‌گردد. او از برقراری قانون سازگار با دیانت، معرفی سلطنت مقیده، حفظ آزادی‌های فردی و آزادی نشر و حدود آن سخن گفت. مستشارالدوله را می‌توان اصلاح‌طلبی مدرن اما با مشی آشتی‌جویانه و با دیانت معرفی كرد. از این رو، او را می‌توان پدر نحله‌ فكری دموكراسی دینی ‌خواند. البته از میان پیشگامان اندیشه تجدد می‌توان به سیدجمال‌الدین اسدآبادی اشاره كرد كه ایده‌ اتحاد اسلام و نظریه‌ بازگشت به اسلام اصیل را مطرح كرد. او بر نقش استعمار در عقب‌ماندگی مسلمانان تاكید ورزید و راه‌های پیشرفت و شیوه‌های اخذ علوم را نشان داد؛ میرزا آقاخان كرمانی كه متاثر از اندیشه‌های متفكران عصر روشنگری، همچون ژان ژاك روسو بود، به دلیل آشنایی‌اش با دانش و فلسفه‌ جدید، دستگاه نظری خاصی را پایه‌ریزی كرد. كرمانی بر پیروی از قوانین و اصول طبیعی تكیه داشت و وجود حكومت دیسپوتیستی، عقاید متصوفه، خرافه‌پرستی، آداب اجتماعی متاثر از عقاید مذهبی فناتیكی را عوامل عقب‌ماندگی می‌دانست و راه‌حل را دراخذ علوم و فنون، هنر و تمدن فرنگ به صورت اقتباس آگاهانه، اخذ بنیان سیاسی جدید فرنگ، تاسیس دولت مشروطه و ناسیونالیسم می‌دانست. به این ترتیب، جریان بازگشت به خویشتن نه از احمد فردید و جلال آل‌احمد آغاز شد و نه شریعتی میراث‌دار آن بود. فردید مبدع غربزدگی بود و همواره اشاره می‌كرد كه این اصطلاح ابتكار او بوده و آل‌احمد آن را از او اخذ كرده است، آنچنان كه آل‌احمد نیز به این مساله در اوایل كتاب غرب زدگی اشاره كرده است.
٣- مساله بعد، اهمیت نقد است كه رسالت روشنفكر را تعیین می‌كند و این نقد حتما نباید به ارایه راه‌حل بینجامد. البته اگر به ارایه راه‌حل بینجامد بسیار خوب است. نقد با نفی همراه است كه باید جنبه سازنده داشته و از تخریب بپرهیزد. چیزی كه مصاحبه‌شونده از آغاز جنبه منفی نقد یعنی نفی را دنبال می‌كند. او می‌گوید كتاب‌های آل‌احمد را كه می‌خوانیم دچار نوعی انسداد فكری- روحی می‌شویم.
در سنگی بر گوری، غربزدگی و همه اینها یك نوع نفی وجود دارد و آن قسمت اثباتی كه باید از خویش گرفته شود، نوعی لنگی وجود دارد. او این جریان را در نهایت به شریعتی منجر می‌داند كه حسینیه ارشاد را به راه انداخت و مورد حمایت كسانی مانند بازرگان و مرحوم دكتر عنایت قرار گرفت و ما را برای شركت در جلسات دكتر شریعتی و پیوستن به این جریان تشویق می‌كرد. این در حالی است كه آنها اندك سهمی در حسینیه ارشاد نداشتند و از جمله مهم‌ترین این اقدامات می‌توان كمك به تاسیس حسینیه ارشاد در سال ۱۳۴۶از سوی مطهری اشاره كرد. هر چند پس از مدتی به علت اختلاف نظر با برخی اعضای هیات‌مدیره، در سال ۱۳۴۹ ایشان از عضویت هیات‌مدیره آن موسسه استعفا داد و آن را ترك گفت.
٤- آنجا كه مصاحبه‌كننده سروش را بسیار با سواد‌تر از شریعتی فرض كرده و حرف‌های او را منطقی‌تر از شریعتی می‌داند، باز با نوعی عناد و غرض ورزی توام است؛ به طوری كه ذكر می‌كند سروش نمی‌خواهد جریان جدیدی را ایجاد كند، بلكه نسبت به برخی مسائل آگاهی می‌دهد. او سروش را دارای بیانات شیوایی می‌داند كه تا حدی نیز روشن است و چون ادعایی ندارد و قصد ندارد انقلاب دیگری ایجاد كند یا قصد تشكیل یك حزب را ندارد. نقیب‌زاده ازكتاب كویر دكتر شریعتی اگر به نیكی یاد می‌كند به دلیل آن است كه او این كتاب را ادبی دانسته و ادعایی در آن وجود ندارد! این در حالی است كه باید گفته شود انقلاب را شریعتی ایجاد نكرد، و امام خمینی بود كه آن را با اراده خدایی و كاریزمای خود با همت مردم توانست انقلاب اسلامی را شكل دهد و نظام كهن سال شاهنشاهی را براندازد. در مورد سطح سواد هم باید گفت این مساله به زمان و بازه زمانی آن و میزان تاثیر‌گذاری آن مربوط است و اصلا ملاك درستی، بدون رعایت وضعیت زمانی مكانی افراد ندارد و شرایط كاری هر دو آنها كاملا متفاوت است. سروش درباره شریعتی گفته بود كه از مستمعان سخنرانی‌های ایشان بوده و از خوانندگان آثارش بوده است. البته حقیقت آن است كه وی با وجود اقبال زیادی كه نسبت به آرای شریعتی وجود داشت و نكات مثبت فراوانی هم كه در آثار و آرای او موجود بود، چیزی را هم در آثار مرحوم شریعتی نمی‌دید كه بتواند مورد نقد واقع شود؛ یا دست‌كم او چنان نقدی نداشت. البته سروش بعد از انقلاب نگاه‌های انتقادی هم نسبت به آنها پیدا كرد. او تحت تاثیر فلسفه تحلیلی معتقد بودكه شریعتی در داوری‌های‌شان گاهی تعمیم‌هایی می‌دهند كه این تعمیم‌ها، استوار نیست و قابلیت دفاع فلسفی ندارد. انتقادات سروش نسبت به دكتر شریعتی دو شاخه داشت؛ یكی از دیدگاه فلسفی و دیگر از نظر تفسیری. او در آثار شریعتی می‌دید كه استناد به قرآن و نهج‌البلاغه و در كل استناد به اندیشه‌های متفكران اسلامی بسیار اندك است و این را جدا نقطه ضعف و نقصانی بزرگ در كار ایشان می‌دید و این را درست دو نقطه مقابل راه و روش مرحوم مهندس بازرگان می‌دانست كه پر از استنادات وافر قرآنی و آیات الهی بود. به نظر سروش امروز می‌توان گفت كه كار شریعتی تولید یك اسلام انقلابی بود، یعنی آن چیزی كه نقیب‌زاده بر خلاف آن از اندیشه شریعتی یك موجود خنثی می‌خواهد و ریشه انتقاد او از شریعتی عمدتا همین است و سوم هم اینكه سروش در آن زمان نیز عنصر گزینش را در آثار شریعتی بسیار نیرومند می‌دید؛ یك گزینش ویرانگر. دكتر سروش اذعان دارد كه شریعتی آن عناصری را از تاریخ اسلام و اندیشه اسلامی انتخاب و اختیار می‌كرد كه با هدف او كه انقلابی كردن اسلام بود، موافقت داشته باشد. وی بر آن است كه شریعتی خدمات خود را انجام داد و از دنیا رفت و نقد شخصیت او، نشان عظمت شخصیت اوست. از این رو، همیشه و همین اكنون نیز نسبت به شریعتی، احساس احترام عمیقی دارد، هرچند به نظر می‌آید اكنون نظرات او دچار تغییر شده باشد. در آن اوایل در دانشگاه مشهد سروش گفته بود كه آن بزرگوار واجد سه عنصر دلیری و دردمندی و هنرمندی بود و همین صفات، سرّ توفیق شریعتی بود. دكتر سروش در سیر تفكرات خود به اینجا رسیده كه آنچه دكترشریعتی اشاره و تصریح می‌كند، ایدئولوژیك كردن دین است و به اعتقاد او نكته عمده در ایدئولوژیك كردن دین، نه جست‌وجوی حقیقت بلكه ایجاد حركت است و اگر شریعتی از ابوعلی می‌گذرد و به او پشت می‌كند و به ابوذر روی می‌كند، دقیقا همان پشت كردن به حقیقت و روی آوردن به حركت است. گفتنی است كه از نظر وی، شریعتی كمتر به تبیین بنیان‌های نظری می‌پرداخت و بیشتر به دنبال حركت‌آفرینی بود. البته وقتی او برخی اندیشه‌های شریعتی را نقد می‌كند، منظورش تضعیف یا تخفیف او نیست. شریعتی به هر حال وقتی از دنیا رفت، ٤٤ سال بیشتر نداشت و عموم این فعالیت‌‌هایش را در سنین زیر ٤٠ سالگی انجام داد و دور از انصاف است كه بخواهیم زحمات او را خدای نكرده تخفیف دهیم. این بیانات دكتر سروش دقیقا موید مترقی بودن آرای شریعتی است، چیزی كه نقیب‌زاده ناآگاهانه بر نفی آن لجاجت می‌كند و حرف‌هایی كه باید به دیگران بزند مانند خیلی از منتقدین میراث خوار شریعتی، غیرمنصفانه به شریعتی حواله می‌دهد و درجا زدن جامعه را ناشی از اندیشه‌ها و افكار او می‌دانند، یعنی تاثیر او را در جامعه منتفی می‌پندارند. این سیاه‌نمایی رخ داده درصدد آن است كه شریعتی به تاریخ پیوسته و هیچ جریانی را هدایت نمی‌كند، در حالی كه هنوز افراد زیادی هستند كه به اندیشه‌های شریعتی رجوع كرده و شناخت اندیشه‌های اورا برای دانشمندان جدید و قدیم لازم می‌دانند، مشروط به آنكه نیاز زمانه را در خلل و فرج آن جاری و ساری كنیم. آن طوری كه مساله جامعه مطرح است و رسالت و مسوولیت. بنابراین شریعتی برای جوانان این سرزمین همواره زنده است. باشد كه به قول شفیعی كدكنی، در كوچه باغ‌های نیشابور، از قبال آن مرغ فریاد و آتش، هنوز خاكستری سرد برجاست. باشد كه این میراث حیات‌بخش، جلوه رهایی‌بخش اندیشه‌های دكتر شریعتی برای نسل جوان، به دور از گزند حسودان بی‌خرد و متحجران زمانه محفوظ شود.
٥- واقعیت آن است كه اندیشه‌های دكتر شریعتی را باید از منظر فرهنگی نگریست نه سیاسی، آنچنان‌كه كتاب‌های او موید این مطلب است. دغدغه او به مانند بسیاری از شخصیت‌های دینی كشورهای اسلامی بعد از ورود استعمار به این كشورها، در حوزه احیای فكر دینی و شناخت حقیقت دین و رهایی مردم از دست خرافات بود. از این شخصیت‌ها در كشورهای اسلامی می‌توان به سید جمال، شیخ محمد عبده، عبدالرحمان كواكبی، رشید رضا، محمد اقبال لاهوری وغیره اشاره كرد.
٦- به لحاظ واقعیت تاریخی، بعد از دوره رنسانس در جامعه اروپایی، عصر اصلاح دین واسط دوره نوزایی به روشنگری بود وروشنگری هم زمینه ساز مدرنیته و پسامدرنیته شد. این روند در كشورهای اسلامی پس از دوره رنسانس اسلامی در قرون چهارم و پنجم هجری كه عصر شكوفایی تمدن اسلامی و از طلایی‌ترین دوران‌های بعد از پیامبر(ص) برای مسلمانان بوده است و مهم‌ترین زمینه‌های پیشرفت و تمدن‌ اسلامی در آن دوره شكل گرفت كه علما به رسمیت شناخته شدند و از جایگاه ویژه‌ای برخوردار شدند كه در پیشرفت علوم و پرورش استعدادها برای همه افراد جامعه بسیار موثر واقع شد. دولت آل بویه زمینه‌ساز پیشرفت برای تمدن اسلامی در این دو قرن بود كه در قلمرو حكومت‍‌شان این پیشرفت‌ها بسیار دیده می‌شود. بعد از آن عملا با ركود حاصل از انحطاط كشورهای اسلامی و عامل دست قرار گرفتن نگاه دینی در خدمت به حكومت‌ها و عدم انجام عصر اصلاح دینی، روشنگری كه در كشورهای مختلف زمینه تحقق داشت، صورت نگرفت. از این رو، جریان مذهب علیه مذهب در تاریخ اسلام همواره تكرار شد و شناخت حق از باطل در پرد‌ه‌ای از ابهام قرار گرفت. این مساله به ویژه باید در منظرهای انتقادی اندیشه‌های شریعتی مورد نظر قرار گیرد.
امید است حال كه جامعه ما بیش از پیش به اندیشیدن و كندوكاو در نگاهی منصفانه در نقد آرا و عقاید اندیشمندان نیاز دارد، حرف‌های ناگفته خود را با شهامت‌تر گفته و بی‌جهت از خدمتگذاران به تفكر ایرانی اسلامی انتقام نكشیم.


منبع: اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: