1395/2/29 ۰۸:۰۳
اردیبهشت ماه سالروز تولد محمدمصدق است؛ یکی از مهمترین رجال سیاسی ایران که نامش با نهضت ملی شدن نفت و مبارزه در این راه گره خورده است. درخصوص نقش مصدق در نهضت ملی نفت بسیار سخن گفته شده و به همین دلیل کارنامه سیاسی پیش از دهه ۲۰و تبار او مغفول مانده است. برای واکاوی این کارنامه و تبار به سراغ فریدون مجلسی رفتیم و از او خواستیم تا برایمان از کارنامه دوران جوانی و میانسالی مصدق و تبار این رجل سیاسی بگوید.
علي مليحي : ۲۹ اردیبهشت ماه سالروز تولد محمدمصدق است؛ یکی از مهمترین رجال سیاسی ایران که نامش با نهضت ملی شدن نفت و مبارزه در این راه گره خورده است. درخصوص نقش مصدق در نهضت ملی نفت بسیار سخن گفته شده و به همین دلیل کارنامه سیاسی پیش از دهه ۲۰و تبار او مغفول مانده است. برای واکاوی این کارنامه و تبار به سراغ فریدون مجلسی رفتیم و از او خواستیم تا برایمان از کارنامه دوران جوانی و میانسالی مصدق و تبار این رجل سیاسی بگوید.
گروهی دکتر مصدق را از قاجاریان میدانند و گروهی دیگر او را از طبقه دیوانسالاران برآمده از سالهای پایانی قاجار مصادف باانقلاب مشروطه. در این میان واقعیت چیست؟ پرسش این است که دکتر مصدق از قاجاریان است یا از دیوانسالاران برآمده از جنبش مشروطه؟پاسخ قدری پیچیده است یعنی به نظر من، هم هیچکدام هم هردو! در واقع دکتر مصدق در انطباق دادن خود با شرایط سیاسی پیرامونی چنان تغییراتی کرده که گویی با چند شخصیت متفاوت مواجهیم. مصدق پیش از آنکه برآمده از مشروطه باشد برآمده از خاندان مستوفیان آشتیانی است که ریشه اقتدار و نفوذ سیاسی آنان به دوران زندیه بازمیگردد. تکنوکراتهایی که طی نسلها برای خودشان نوعی حق سرقفلی حاکمیتی قائل بودند. پدرانشان هم وزیر دفتر و مستوفی بودند، و بسیاری از آنها با وصلتهای قاجاری گویی میخواستند عنوان میرزا را از کنار نام خود جابهجا کنند. اگر محمد میرزا بود باید شاهزاده میبود، و اگر میرزا محمد بود لابد از طایفه میرزایان بود. گاهی میرزا محمد خان بود که نشان از جهشی در تبار داشت. دکتر مصدق نه فقط از چند پشت از طایفه میرزایان همیشه حاکم آشتیانی بود بلكه مادرش شاهزاده خانم ملک تاج فیروز نجم السلطنه، نوه عباس میرزا، خواهر عبدالحسین میرزا فرمانفرما، از بانفوذترین قاجاریان بود. مصدق پدر را خیلی زود از دست داد و به دلیل ازدواج مادرش با وکیلالملک دیبا، رئیس دفتر مظفرالدین میرزا ولیعهد مقیم دربار تبریز شد. برازندگی و سلوکش موجب نزدیکی بیشتر و محبوبیت او در میان قاجاریان بود و به همین دلیل شغل موروثی پدری را به او تفویض کردند و با دادن عنوان مصدقالسلطنه در 13 سالگی به مدت 12سال مستوفی بزرگترین ایالت ایران يعني خراسان شد. ازدواجهای قاجاری در خاندان مصدق رنگ موروثی داشت. مصدق، پس از پیروزی جنبش مشروطه که به اینگونه خاصهخرجیها و گشادهدستیهای قاجاری پایان داد به تهران بازگشت. به گفته مصدق مستوفیگری نزد مردم خوشنام نبود. دوکارنامه مصدق از ورود به دستگاه دولت در جوانی تا رسیدن به نخستوزیری را چگونه باید ارزیابی کرد که در دام ارزیابیهای یکطرفه(ستایشآمیزیا خصومتآمیز) گرفتار نشویم؟ به طوری که ملاحظه میشود مصدق به دلايل خانوادگی و شغلی عملا در جنبش مشروطه که جوانان فرهیخته ایرانی آن روزگار را به خود مشغول داشته بود نقشی نداشت اما برای شرایط جدید اعتبار قائل شد و درصدد نمایندگی در مجلس شواری ملی برآمد. یکی از شرایط 30 سال سن بود. به همین دلیل اعتبار نامه او تصویب نشد. در این زمان مصدق که دارای تحصیلاتی قاجاری و اشرافی نزد معلمان و استادان خانگی بود دریافت که برای آنکه خود را به پای جوانان درگیر جنبش مشروطه برساند نیاز به بالابردن سطح فرهنگی و دانش و ادامه تحصیل کلاسیک دارد. تحصیل در مدارس عالی ایران به دلایل سنی مقدور نبود. به اروپا رفت تا با شخصیتی تازه و فرهیختهتر به کشور بازگردد و همتراز همگنان صاحب ادعا شود. گویی این مرحله در زندگی او دورهای تازه و آغازگر مصدق دومی باشد. در سال 1298 یعنی 13 سال پس از مشروطه و ماجراهای استبداد صغیر و چند دیدار و حضور کوتاه در کشور، در 37 سالگی به کشور بازگشت و والی فارس شد که در آن سال هنوز در سلطه نیروهای انگلیسی پلیس جنوب بود. کودتای سوم اسفند 1299 را از سرگذراند و در خرداد 1300 در کابینه خویشاوندش قوام السلطنه وزیر مالیه و در کابینه بعدی مشیرالدوله وزیر امور خارجه شد و سپس با وعده رضاخان پهلوی درباره تبعیت قشون آذربایجان، والی آذربایجان شد. در واقع این چند سال رامیتوان تجربهای از دیوانسالاری او پس از جنبش مشروطه دانست. رضاخان سردار سپه به وعده خود عمل نکرد و مصدق که دستش مانند اغلب خویشاوندان آشتیانی از قدرت اجرایی کوتاه شده بود به تهران بازگشت و نقش سیاسی خود را در مجالس چهارم، پنجم و ششم عهدهدار شد. اکنون که رضاخان پهلوی با وجود مخالفتهای مصدق و شماری از دوستانش از خیر جمهوری گذشته و قاجاریه را از صحنه حذف کرده و به سلطنت رسیده بود، جایی برای مستوفیان پیشین باقی نمانده بود، عملا نوعی تصفیه یا پاکسازی اداری رخ داد و مصدق نیز مانند قوام به فعالیتهای خصوصی و زراعت و کسبوکار پرداخت. آيا ميتوان مصدق را به نوعي بهدنبال تسويهحساب خانوادگي دانست؟ مصدق سوم و تا حدی کینخواه زمانی پدیدارمیشود که رضاشاه از ایران تبعید شده و قوام و مصدق و بسیاری دیگر از راندهشدگان پیشین به صحنه سیاسی ایران بازمیگردند. این مصدق سوم است که افتخار ملی کردن صنعت نفت و بیرون راندن انگلیسیهای زیادهطلب را به نام خود ثبت تاریخ کرده است که اهمیت روانی و سیاسی آن بسیار بیشتر از منافع اقتصادی ملی کردن یک شرکت مهم و تحمل خسارات و غرامات آن است. در ملی کردن نفت از حمایت تقریبا کامل مردمی برخوردار بود اما با نگرانی از اینکه مبادا انعقاد قراردادی تازه حقوق کامل ایران را ملحوظ ندارد نتوانست از چند فرصتی که پدید آمد استفاده کند تا کشور بتواند زودتر و در شرایط آرام به توسعه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بپردازد. به نظر من مصدق تا حدی قربانی دیدگاه حقوقی خود شد و در مبارزه برای نیل به حقوق کامل ملی، منافع ملی را که شاید مستلزم تحمل و تعامل بیشتر و پرداخت بهای متعارف آن بود قربانی کرد. نقشهای اول و دوم مصدق در پیش و پس از مشروطه که شیفتگانش میکوشند به آن بخشها نیز رنگی اسطورهای و افتخارآمیز بدهند، در حد رجال متعارف آن دوران است و نکته برجستهای ندارد. آنچه مورد بحث قرارمیگیرد نقش سیاسی دوران سوم مصدق است که با یک پیروزی بزرگ آغاز شد و با یک شکست بزرگ پایان یافت.
منبع: قانون
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید