ستوده به نام و ستوده به کام / مهرداد ملکزاده

1395/1/30 ۰۷:۵۶

ستوده به نام و ستوده به کام / مهرداد ملکزاده

«استاد دکتر منوچهر ستوده درگذشت»، این جمله‌ای به‌ظاهر کوتاه است، اما در بطن خود گزاره‌ای است بس بلند، شاید به بلندای بیش از یک سده عمر پژوهشگری بی‌مانند و بی‌جانشین. ستوده 103 سال بزیست و آنگاه که چشم از جهان فروبست، کماکان امید به ماندنش داشتیم. کیست که بیش از صد سال زیستن جملگی مشتاقان قلمش و تشنگان اندیشه‌اش هنوز امید به دانه دانه خوشه‌چینی از خرمن دانشش داشته باشند

 

«استاد دکتر منوچهر ستوده درگذشت»، این جمله‌ای به‌ظاهر کوتاه است، اما در بطن خود گزاره‌ای است بس بلند، شاید به بلندای بیش از یک سده عمر پژوهشگری بی‌مانند و بی‌جانشین. ستوده 103 سال بزیست و آنگاه که چشم از جهان فروبست، کماکان امید به ماندنش داشتیم. کیست که بیش از صد سال زیستن جملگی مشتاقان قلمش و تشنگان اندیشه‌اش هنوز امید به دانه دانه خوشه‌چینی از خرمن دانشش داشته باشند؟ستوده بزرگ بود، شاید نه فقط برای کارنامه بسیار درخشان و پُربار انتشارات علمی‌اش، شاید نه فقط برای نقش کتمان‌ناپذیرش در احیای دانش از میان‌رفته و مهجور جغرافیای تاریخی در آموزش دانشگاهی ما، شاید نه فقط برای برنوشتن اثر یادمانی و سترگ از آستارا تا استرآبادش، برای خلق‌وخو و منش ستوده‌اش؛ او براستی که ستوده بود، ستوده به نام و ستوده به کام. شاید هیچ‌یک از شیفتگان محضرش، خصوصاً در تمامی این سال‌های پس از بازنشستگی اداری و صوری‌اش، نخستین برخورد او را هرگز از یاد نبرند، ستوده آنچه بسیار نداشت تکبر بود و آنچه بسیار داشت حوصله بود. گذر ایام بسیار، آدمی را در پیرانه‌سری بدخلق و بی‌حوصله می‌کند، ولیک این سازوکار روزگاران، بر ستوده اثر نکرده بود، او هنوز تشنه شنیدن بود، درنگ می‌کرد، گوش فرا می‌داد، نزدش که می‌رفتی هرگز متکلم وحده نبود، بیش از آنکه بگوید، می‌شنید با اینکه برای گفتن و بازگفتن در سینه بسیار و بسیار می‌داشت.

محضرش تجربه‌ای وصف‌ناپذیر بود؛ زبان و بیانش دوست‌داشتنی بود و گهگاه بسیار پرشیطنت و شوخ وآزادوار، و در نگاه اول حتی شاید اندکی پرده‌در! آکنده از لطایف و کنایات تلخ و شیرین و بیشتر شیرین؛ اهل خاطره گفتن و خاطره نوشتن نبود، اهل قصه گفتن نبود، همیشه بیش از آنکه به گذشته بیندیشد به آینده نظر داشت؛ از مقاله‌ای که می‌خواست بنویسد، می‌گفت و از کتابی که می‌خواست بخواند؛ ستوده ادبیات می‌دانست، شعر می‌فهمید، شعر می‌سرود؛ تاریخ می‌شناخت، تاریخ می‌نوشت؛ جغرافیای تاریخی می‌دانست؛ ستوده بی آنکه باستان‌شناس باشد، باستان‌شناس بود، باستان‌شناس تجربی، مجلدات از آستارا تا استرآبادش گواهی است بر این مدعا.

ستوده باستان‌شناسی را بسی خوب می‌فهمید و شگفتا که نه فقط باستان‌شناسی سُنتی را، که باستان‌شناسی نو را هم! هنگامی که 26 سال پیش از این در خرداد ماه سال 1369، یک هفته‌ای در گلور، سی‌سرا، باغ شخصی‌اش، میهمانش بودم، گویا بتازگی به فرهنگ و هنر سکایی علاقه‌مند شده بود و زمانی که بحث به داستان آن آمدن و رفتن بیست‌وهشت ساله سکایان به خاک مادستان رسید و شواهد باستان‌شناختی حضور آنان، آنچه از بر می‌داشتم را برایش بازگفتم، با حوصله فراوان شنید، همه را می‌دانست و بسی بهتر از من، ولی پرسش‌هایی می‌داشت باستان‌شناسانه، پس فرمانم داد تحقیقی و تألیفی را دراین‌باره. پس از آن هرساله دست‌کم او را چند نوبتی می‌دیدم، تقریباً هر نوروز به دیدارش می‌شتافتم، خانواده همسرم در همان گلور، مِلکی داشتند و تعطیلات نوروزی برای من هم فال بود و هم تماشا و هم بوسیدن مجدد دست استادم منوچهر ستوده، و او هر بار می‌پرسید: «مهرداد! پس مقاله سکایان را چه کردی؟»، دریغ و درد که استادم در این بهار از میان ما رخت بربست، پیش از آنکه توانمش بازگفتن این نکته که آن نوشته‌ای را که دیرزمانی قولش را بدو داده بودم، «میان‌پرده سکایی در تاریخ ماد»، یکی از دانشجویانم همچون پایان‌نامه کارشناسی ارشد خویش در دست تألیف دارد...

باستان‌شناس گروه پژوهشی دوران تاریخی پژوهشکده باستان‌شناسی

منبع: روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: