1395/1/24 ۰۷:۴۶
کتاب حاضر هدفی دوگانه دارد. اولاً امیدوارم بتوانم موضوع «فلسفه تاریخ» را به آن دانشجویان، دانشگاهیان و مدرسانی معرفی کنم که به درجات متفاوت با شاخه گسترده رشته تاریخ ناآشنایند. این روزها این ناآشنایی نسبی میان تاریخنویسان مرسوم است. دستکم دو دلیل برای این وضعیت وجود دارد: اول، حوزه حوزهسازی خفقانآور رشتهها در دنیای انگلیسی ـ آمریکایی که در آن فشارهای حرفهای به تضییق قاعده رشتهها تمایل دارد؛ و دوم، وجود فضای بیاعتنایی به «فلسفه تاریخ» مشخصاً میان تاریخنویسان، به عنوان نمونهای از اینگونه حوزه حوزهسازی یا به مثابه موضعی عمدیتر ناشی از برخوردی ناشایست با فلسفه که در بهترین حالت، به فراموشی سپرده شده است. ممکن است این فقد اعتماد موجه باشد، اما تنها بر مبنای حدودی از آشنایی با «فلسفه تاریخ» که تأمین آن، دقیقاً هدف اصلی «راهنمای» حاضر است.
اشاره: یکی از جدیدترین کتابهای انتشارات اطلاعات، «فلسفه تاریخ» است که به عنوان راهنمای دانشجویان تاریخ و فلسفه و بلکه رشتههای دیگر به قلم مایکل لمون ـ استاد اندیشه سیاسی و نظریه سیاسی در دانشگاه آلستر ـ تدوین شده است. ترجمه استادانه و نثر روان مترجم دقیق و پرکار، آقای سید محمدحسین وقار، کتاب را خواندنیتر کرده است. در پیشگفتار میخوانیم:
پس کتاب حاضر به عنوان راهنمای تاریخنویسان عرضه میگردد، اما نه بدان دلیل که بخواهیم فیلسوفان تاریخ را دستکم گرفته، افکارشان را به دلیل «ترس» از فلسفه، ساده سازیم، بلکه بدان دلیل که در حوزه ادبیات موسع فلسفه تاریخ، بیشتر بر آن چیزی متمرکز میگردد که مورد علاقه تاریخنویسان است تا فیلسوفان. و از این نظر که «راهنما»ست، بار دیگر قصد آن را نداریم که کسی را دستکم بگیریم، بلکه هدف، ساماندهی چیزی است که حتی در ارتباط با یکی از این دو شاخه، بهحق «سرزمینی بیکران» با ابعادی «تقریباً هولناک» نامیده شده است.
هدف دوم راهنمای حاضر بیدرنگ به ماهیت معاصر مطالعات تاریخی مربوط میگردد؛ زیرا دقیقاً از سوی هر دو شاخه نظری و تحلیلی فلسفه تاریخ، مورد تهاجم قرار دارد. اول، طرح شکایت از نشانههای اخیر احیای فلسفه نظری تاریخ که میکوشد نوعی «تاریخ فراگیر» جهان را بسازد (پیدایش و افول امپراتوریها، فرهنگها و دولتهای بزرگ) مبنی بر آنکه تاریخنویسان امروز حس حرکت سریع زمان را از دست دادهاند و نوشتارهایشان مطالعات تخصصی متمرکز مضیقی است که بیشتر به ذهنیت «عتیقهپژوهان» یا «کارکنان آزمایشگاه» نزدیک است تا به تلاش برای درک معنی تاریخ انسان که بهتدریج منفتح و منتشر میگردد. برخی حتی تا آنجا پیش میروند که بگویند «تاریخ» به معنی واقعی کلمه، دارد از مدارس و دانشگاهها رخت برمیبندد و جای خود را به مطالعات اجتماعی جنجالیِ درهمی میدهد که اخلاق، گونه و دیگر دغدغههای باورشناختی را مورد شمول داشته و دانشجویان را محروم از هر معنایی از گذشته، به حال خود رها میسازد: معنایی پذیرفتنی از گذشتهای که بتوانند بر مبنای آن، حالِ در شرف تکوین را درک نموده و درنتیجه به دورنمای پرثمری دست یابد.
تهاجم دیگر از جانب شاخه دوم فلسفه تاریخ یعنی فلسفه تحلیلی (یا انتقادی) تاریخ است که میکوشد به شناسایی و بررسی اعتبار آن پیشفرضهایی بپردازد که شالوده اندیشه و نوشتارهای تاریخنویسان است؛ مانند: حقیقت چیست، آیا انسان میتواند در قبال گذشته بیطرف باشد، آیا تاریخنویسان چیزها را به شیوهای خاص تبیین میکنند؟ پاسخهای داده شده به اینگونه سؤالات از منشأ مواضع «فلسفی» عامتر، متفاوت بوده و لزوماً به هیچوجه مخرب کار تاریخنویس نیست. با این همه، برخی از آنها چنیناند؛ ولی شاید نه بیش از آن انتقادهای بسیاری از فیلسوفان پساامروزین، در حد رد کاملعیارِ امکان آنکه رشته تاریخ اعتباری داشته باشد. چرا؟ زیرا آنها مدعیاند که هر گفتمانی ـ به علت سامانههای ارجاعی و جهتگیریهای ارزشی متجسم در برداشتهای واقعیت و زبان بیانکننده آنها ـ از ذهنیتگرایی ذاتی برخوردارند. از این دیدگاه، تاریخنویسان یاوه میگویند، یا دستکم یاوهسراییهای یک تاریخنویس به قدر یاوهگوییهای هر تاریخنویس دیگر خوب یا بیارزش است!
در پرتو همه این ملاحظات است که این راهنمای فلسفه تاریخ برای «تاریخنویسان» به منظور کمک به آشناساختن تاریخنویسان با خطوط اصلی ادبیاتی چندوجهی و گسترده عرضه میگردد تا بتوانند موضوعیت آن را برای خود بهتر ارزیابی کنند؛ همچنین به مثابه نتیجه فرعی، آنجا که ماهیت رویه تاریخنویسان (یعنی تحقیق، تألیف و تدریس تاریخ) مورد حمله قرار میگیرد، خوراک فکری مناسبی برایشان فراهم آورَد. بدون تردید هر خوانندهای در «فلسفه تاریخ» به شیوه خود زنگار را از زر جدا میکند.
بالاخره ممکن است برخی دلیل منطقی دیگری برای این «راهنما» ارائه نمایند: ورود به هزاره جدید. برای آنها این حادثه جز انگیزهای برای تأمل بر «معنای تاریخ» نیست. چه این انگیزهای ساختگی باشد و چه نباشد، چندان تردیدی در این حقیقت نیست که ما امروز قرن دیگری از تاریخ برای بررسی داریم که با هر معیاری، تغییرات مهمی را در بیشتر جهان محقق ساخته و موضوعاتی را برای آینده پیش آورده که شاید از هر سدهای در گذشته مطلوبتر باشد. درحقیقت تاریخنویسی که از این امر رنجیدهخاطر میشود، فردی دونمایه است؛ زیرا اولین کسی است که هر کس دیگر از او خواستار درونبینی، تفسیر و پیشبینی معنی میشود؛ اما آیا رشتهتاریخ، او را برای این مقصود تجهیز میکند؟ آیا باید بکند؟ یک بار که با مسألهای اخلاقی دست و پنجه نرم میکردم، از یک فیلسوف برجسته اخلاق تقاضای اندرز کردم. پاسخ داد: «آخرین کسی که باید از او بپرسی چه باید کرد، فیلسوف اخلاق است!» با این همه، ظواهر امر حاکی از آن است که تاریخنویس آخرین و نه اولین کسی است که باید از او درباره «تاریخ» پرسید؛ آیا به جای آن، به فیلسوفان تاریخ رو کنیم و تاریخنویسان متعین را صامت به حال خود رها سازیم؟ شاید این «راهنما» بتواند منشأ خدمتی به آن تاریخنویسانی باشد که نسبت به این موضوع حساساند[...]
فلسفه تحلیلی تاریخ
فلسفه تاریخ دو شاخه دارد: نظری و تحلیلی… در حالی که شاخه نظری به تاریخ به عنوان حوادث و شرایط گذشته (یعنی تاریخ به عنوان «محتوا») میپردازد، فلسفه تحلیلی تاریخ درباره تاریخ به عنوان رشته تحصیلی (یا «شکل») تحقیق میکند تا آن گذشته را کشف و درک کند. شیوه تحقیق آن «تحلیلی» است؛ زیرا منتقدانه به تحلیل اندیشهای میپردازد که شالوده شیوه کار تاریخنویسان در مطالعه رشته تاریخ است؛ مثلاً چه شرایطی باید ایجاد شود تا نظری درباره گذشته «درست» باشد. آیا شیوهای انحصاراً «تاریخی» ـ مثلاً در تمایز با شیوه «علمی» ـ برای تبیین گذشته وجود دارد؟ آیا روایت وسیله رضایتبخشی برای شناخت تاریخی است؟ آیا تاریخنویسان به صورت ضمنی بر برخی «قوانین» رفتار انسان در درک تاریخ اتکا دارند؟ اگر چنین است، این قوانین کدامند و آیا معتبرند؟ در چه حد برداشتها و قضاوتهای تاریخنویسان ادامه نظرات «ناخودآگاه» یا باورشناختی خودشان است؟ به عبارت دیگر، آیا تاریخنویس میتواند به حقیقت عینی برسد یا اسیر گزارشهای ذهنی است؟
شاید مطالب بالا به عنوان شاخص کلی ماهیت فلسفه تحلیلی تاریخ کافی باشد، اما به منظور پرهیز از سردرگمیهای بالقوه، جا دارد میان آن و روششناسی تاریخی تمایزی قائل شویم. بسیاری از دانشجویان تاریخ، عموماً از جانب تاریخنویسانِ عامل و نه فیلسوفان، با مورد اخیر آشنا خواهند شد. این موضوع تا حدودی بدان دلیل که برای تاریخنویسان شاغل موضوعیت داشته و مورد بررسی آنان قرار میگیرد، به موضوعات اساسی و دقیقتری میپردازد که ضمن عمل متعین پژوهش، درک و تدوین نوشتههای تاریخی پیش میآیند؛ مثلاً کجا استفاده از دادههای آماری مناسب است و چه مخاطرات بالقوهای در راه چنین استفادهای وجود دارد؟ گزارشهای شفاهی به مثابه شاهد و دلیل حوادث، چه مقدار موثقاند؟ به همین ترتیب، در مورد فیلم. تمایز میان مطالب «منابع اولیه» و «منابع ثانویه» چیست، و آیا ممکن است این تمایز مخدوش شود؟ آیا اوراق دولتی و دیگر سوابق رسمی به مثابه شواهد مستند از اعتباری غیرمعمول برخوردارند، و یا مستلزم فنون تفسیریخاصاند؟ چگونه میتوان به گونههای «غیرسنتی» تاریخ (مانند تاریخ زنان، تاریخ رسانهها یا تاریخ ورزش) نزدیکتر شد؟ چه باید کانون توجه تاریخ «اجتماعی» باشد؟ چگونه باید میان گزارشهای متفاوت تاریخی درباره یک حادثه قضاوت کرد؟
اگر یک دلیل پرداختن به این سؤالات فنیتر، آن است که میان روششناسی تاریخی و فلسفه تحلیلی تاریخ تمییز دهیم، دلیل دیگر به فلسفه تحلیلی تاریخ مرتبط است؛ یعنی فلسفه تحلیلی تاریخ سؤالات کلیتر و انتزاعیتری را میپرسد که چندان تمرکزی بر این سؤال ندارد که چگونه میتوان «بهتر» در رویه موجود تاریخنویسی مشارکت کرد، بلکه بیشتر بر این سؤال متمرکز است که «رشته تاریخ چه هست؟» اینجا معنی کلمه «هست» مبهم است؛ اما از آنجا که منظور فیلسوفان تحلیلی این سؤال نیز هست که «در شرایط آرمانی»، رشته تاریخ «چه باید باشد؟» و «آیا رشته تاریخ معنایی دارد؟». پس تفاوت میان روششناسی تاریخی و فلسفه تحلیلی تاریخ نشان میدهد که میان مطالعه عملی
(یا فنی) و نظری (یا انتقادی) یک فعالیت، انواع متفاوتی از پرسشها پیش میآید[...]
موضوعیت فلسفه تحلیلی تاریخ
آیا تاریخنویس باید این دغدغه تحلیل«فلسفی» را داشته باشد که چگونه درباره موضوع مورد مطالعه او میاندیشند؟ شاید پاسخ اولیه این باشد که درحقیقت تاریخنویسان باید به مطالعه این امر علاقهمند باشند که خود چگونه «فکر میکنند». آیا آنچه تاریخنویسان به ما میگویند، دارای معناست؟ چه نوع معنایی؟ مثلاً میتوان گفت که علمی فکر میکنند؟ اگر این طور نیست، آیا برعکس، در شیوه تفکر «تاریخی» خود گرفتارند؟ آیا میتوان به شیوه تفکر و تقریر تاریخنویسان از منظر حقیقت اعتماد کرد؟ یا موضوعی جداگانه از منظر عینیت، اعتماد کرد؟ آیا به ناچار فرضیاتی «ناخودآگاه» وجود دارد که بر نحوه ساخت یا کشف گذشته توسط تاریخنویس تأثیر گذارد (مانند اعتماد به «سرشت انسان»، به «قوانین» تعیینکننده رفتار سازمانها و نهادها، و به معیارهای فرهنگی)؟ اگر چنین است، آیا این فرضیات معتبرند؟ آیا اجتناب از «فرضیات» ممکن است؟ آیا باید تاریخنویسان بر موضوعاتی تمرکز کنند که با موضوعات مورد توجه معمول آنها متفاوت است (یعنی آغازگاهها و نتایج چیزها)؟ آیا موضوعات خاصی هستند که به دلیل ماهیت خاصشان نتوانند موضوع تاریخ باشند، یا آیا «هر چیزی»، مانند تاریخ نژادپرستی، اقیانوس اطلس یا زیبایی، «در آن حوزه قرار میگیرد»؟
پس فرض این است که تاریخنویسانِ برخوردار از آگاهی منتقدانه از فرایندهای فکری که در آن درگیرند، به همان نسبت اندیشمندتر و مُدرکترند، و از ارزشمندی کاری که انجام میدهند مطمئناند که از آنها تاریخنویسان «بهتری» میسازد. اما این پاسخی نسبتاً سادهلوحانه است، و به علاوه بعید است که بتواند تاریخنویسانی را متقاعد سازد که با اینگونه «فلسفهپردازی» خصومت دارند و ترجیح میدهند بدون اینگونه استنتاجهای بیرونی به کارشان بپردازند. پاسخ رضایتبخشتر در این مورد که چرا تاریخنویسان باید بر فرایند تفکر خود ژرف بیندیشند، طولانیتر و تا حدودی متفاوت است.
شاید بتوانیم با مشاهده این نکته آغاز کنیم که پاسخ کوتاهی که فوقاً داده شد، حاکی از آن است تاریخنویس باید گهگاه دیدارهای به اصطلاح سلامتبخشی از سرزمینهای خارجی فلسفه تحلیلی تاریخ داشته باشد و در نتیجه سرحال به سرزمین بومی خود بازگردد. یک اشکال این است که همانند مراجعه به هر مرکز بهداشت، باید به پزشکان آنجا اعتماد کرد. اما نقص اساسیتر، این فرض است که تحلیل متفکرانه فرضیات بنیادی تفکر خود او بخش تفکیکناپذیری از وظیفه تاریخنویس به مثابه تاریخنویس نیست، یعنی در حقیقت، سرزمینی بیگانه است… رشته تاریخ یک فعالیت «نظری» است و نه یک فعالیت «عملی» و بنا بر این باید ذاتاً متضمن تأمل بر اندیشه خود باشد. تاریخ موضوعی نظری است.
مطالعات نظری و عملی
تفاوت میان مطالعه نظری یک چیز و مطالعه عملی یک چیز در انگیزههای فرد جستجوگر قرار دارد؛ مثلاً ممکن است انسان به مطالعه فعالیت همسایه در باغچه منزلش بپردازد تا بفهمد چه میکند. انسان نمیفهمد همسایه قصد دارد چه بکند و کنجکاو است که بفهمد. چرا در این مورد کنجکاو است؟ فقط بدان دلیل که انسان مخالف عدم درک چیزی است که میبیند؛ انسان گیج میشود. از سوی دیگر ممکن است متوجه شود که دارد سیبزمینی میکارد، اما هنوز فقط در این مورد کنجکاو است که چگونه به این کار اقدام میکند. در هر دو مورد، انسان میخواهد چیزی را بفهمد که مشاهده میکند فقط به خاطر فهمیدن آن صرفاً به عنوان هدف. انسان برای تحقق مقصود یا هدف به او نمینگرد، برای آنکه فهم عمل او وسیله است.
این «گونه» اخیر فهم یا مطالعه، دارای انگیزه عملی است؛ مثلاً مانند نیاز به فهم آنکه او چه میکند به منظور آگاهی از ذهنیت او، یا بدان دلیل که انسان امیدوار است که نحوه کاشت سیبزمینی را فراگیرد. همین تمایز میان دریافت نظری و عملی بسیاری از اشیای مورد مطالعه را در بر میگیرد؛ مثلاً میتوان سیاست را تنها برای دریافت بهتر آن (مطالعه نظری)، یا برای اطلاع از اینکه چگونه میتوان سیاستمدار شد یا برای شرطبندی درباره انتخابات یا انجام کودتا (مطالعات عملی) مورد مطالعه قرار دهد.
همین شیوه در مورد مطالعه تاریخ نیز صادق است؛ مثلاً ممکن است کسی حوادث گذشته ایرلند را تنها برای درک آن (چه اتفاق افتاد و چرا، و چگونه آغاز شد و نتایج آنها چه بود) مورد مطالعه قرار دهد. چنین مطالعهای، تاریخ به معنی واقعی کلمه و بنا بر این «نظری» است. از سوی دیگر، ممکن است کسی حوادث گذشته ایرلند را به منظور جلب حمایت از نظرات سیاسی خود یا تولید زندگینامهای خوشایند برای انتشار یا آمادهسازی یک بیانیه انقلابی مورد مطالعه قرار دهد. اینگونه مطالعات از انگیزه عملی برخوردارند و در جستجوی دریافت چیزی به خاطر نفس آن نیستند، و درنتیجه مثالهایی از رشته تاریخ نیستند، بلکه اعمال متفاوتی در حوزه ادبیات تبلیغاتی، شعار یا باورشناسیاند. اینطور نیست که اینگونه مطالعات، تاریخ حقیری باشند؛ آنها اصلاً تاریخ نیستند. درست است، ممکن است تاریخ بهتر و تاریخ بدتر وجود داشته باشد، اما معیارهای مختلفی در آن تمایز دخیلاند. نکته بسیار بنیادیتر از این، تمایز میان رشته تاریخ و دیگر مطالعات گذشته است که بر پایه اختلاف میان رهیافت نظری و رهیافت عملی در قبال گذشته استوار است.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید