مشروعیت الهی و مقبولیت دینی / مهدی فدایی مهربانی

1393/3/20 ۱۰:۲۵

مشروعیت الهی و مقبولیت دینی / مهدی فدایی مهربانی

امام«ولایت مطلقه فقیه» را از «حكومت مطلقه» تفكیك كرده و معتقد است «حكومت اسلامی نه استبدادی است و نه مطلقه بلكه مشروطه است. البته نه مشروطه به معنای متعارف فعلی آن كه تصویب قوانین تابع آرای اشخاص و اكثریت باشد. مشروطه از این جهت كه حكومت‌كنندگان در اجرا و اداره مقید به یك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كریم و سنت رسول اكرم(ص) معین شده است

 

اندیشه سیاسی امام خمینی(ره)

امام«ولایت مطلقه فقیه» را از «حكومت مطلقه» تفكیك كرده و معتقد است «حكومت اسلامی نه استبدادی است و نه مطلقه بلكه مشروطه است. البته نه مشروطه به معنای متعارف فعلی آن كه تصویب قوانین تابع آرای اشخاص و اكثریت باشد. مشروطه از این جهت كه حكومت‌كنندگان در اجرا و اداره مقید به یك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كریم و سنت رسول اكرم(ص) معین شده است

امام خمینی(ره) مباحث سیاسی خود را ذیل مفهوم ولایت مطرح كرده‌اند كه مفهومی فقهی است؛ اما برخی نیز آن را خالی از وجوه عرفانی ندیده‌اند. اگرچه امام تاكید می‌كنند كه این ولایت، ولایت فقهیه است و نه عرفانی، برخی همین ولایت فقهی و سیاسی را مبتنی بر آن ولایت كلی می‌دانند. از این حیث، گفته‌اند حق تعالی را ظاهری است و باطنی؛ باطن معطوف به غیب مطلق است و ظاهر معطوف به ماسوی‌الله و خلق است ولایت باطن نبوت است و روی سو به حق نبوت است، و نبوت ظاهر ولایت است كه روی به سوی ماسوی‌الله و خلق است كه همان وِلایت است از جانب حق. سید جلال‌الدین آشتیانی آورده: ولایت به كسر واو، به معنی امارت و تولیت و سلطنت و به فتح واو، به معنی محبت است.

آكیرو ماتسوموتو در مقاله جالب توجه خود اشاره می‌كند كه نمی‌توان نظریه ولایت فقیه امام خمینی را یكسره نظریه‌یی فقهی دانست، بلكه وجوه فلسفی و عرفانی آن نیز باید مورد نظر قرار گیرد. به همین جهت ماتسوموتو در پی ریشه‌های حكمی و عرفانی ولایت فقیه در نظریات آیت‌الله شاه آبادی است. از این جهت تمایز «ولایت» و «وِلایت» در كانون مباحث او قرار دارد. به زعم وی «بر مبنای برخی احادیث، علمای اسلامی می‌توانند جانشینان پیامبر باشند. برخی فقها (به طور خاص اصولیان) سعی كردند تا مبنایی نظری برای وِلایت علما بر جامعه مسلمانان تاسیس كنند؛ به نظر می‌رسد این تلاش برای ارائه مبنایی نظری به وِلایت علما بر جامعه مسلمانان، توسط تلاش‌های آیت‌الله شاه‌آبادی متاخر و شاگردش آیت‌الله خمینی تكمیل شد.»

ماتسوموتو این تحول در مفهوم ولایت را در آرای عرفانی شاه‌آبادی در كتاب رشحات البحار می‌داند و معتقد است در كتاب آیت‌الله شاه آبادی، با اندماج دو مفهوم مواجهیم؛ نخست اندماج مفاهیم وِلایت و قُرب و سپس اندماج مفاهیم وِلایت و ولایت. این ولایت از نظر امام خمینی وظیفه عالم است.

به نظر می‌رسد این نظریه بی‌ارتباط با مفهوم «طبیب روحانی» كه عرفا به آن اشاره داشتند نیست. به همان ترتیب كه طبابت برای طبیب، وظیفه است و نه حق، ولایت نیز برای ولی وظیفه است و نه حق. امام خمینی برخلاف نظر شیخ مرتضی انصاری تاكید می‌كند كه ولایت وظیفه عالم است و نه حق او و این نظریه را باید در تفكیك ولایت در نظر آیت‌الله شاه‌آبادی به ولایت اضطراریه و ولایت ارادیه جست. مطابق نظر شاه آبادی ولایت اضطراریه در قوس نزولی تجلی هستی است، در حالی كه ولایت ارادیه در قوس صعودی است. ماتسوموتو در این‌باره می‌آورد:

بر مبنای نظریه عرفانی وحدت در عین كثرت و كثرت در عین وحدت، می‌توان درك كرد كه چرا علمای شیعه متمایل به عرفان، تفكیك مشخصی میان ولایت و وِلایت در تفكرشان قایل نیستند. فهم آنها از اسمای الهی در چنین مواردی آنها را برای شكل دادن به نظریه وِلایت‌شان بعد از نظریه ولایت عرفانی قادر می‌كرد؛ به همان ترتیب كه وِلایت بعد از شكل‌گیری نظریه عرفانی ولایت به دست آمد. همچنین وِلایت می‌توانست به مثابه یك حقیقت هستی‌شناختی همانند ولایت فهم شود كه در همه ساحت‌های جهانِ هستی حاضر است.

به این‌ترتیب وِلایت اصلی جهان‌شناختی (Cosmological Principle) است كه امكان گریزی از آن نیست. فهم وِلایت به مثابه اصلی جهان‌شناختی می‌تواند به این ادعا منجر شود كه وِلایت انسان كامل با نمونه ولی (?از ولایت) كه امام خمینی به آن باور داشت، همسان است.

آنچه ماتسوموتو بیان می‌كند به دور از واقعیت نیست؛ به نظر می‌رسد در آرای امام آنجا كه ولایت فقیه شأنی همسان با ولایت دارد، سیاست است. البته امام در جایی گفته‌اند كه «ولایت فقیه از امور اعتباری عقلایی است و واقعیتی جز جعل ندارد. » اما امام در جای دیگری نیز آورده‌اند «قضیه ولایت فقیه یك چیزی نیست كه مجلس خبرگان ایجاد كرده باشد؛ ولایت فقیه یك چیزی است كه خدای تبارك و تعالی درست كرده است. » این دو عبارت متناقض نیستند؛ بلكه هریك به اعتباری وِلایت را مورد نظر قرار داده‌اند. امام صریحا تاكید می‌كند كه ولایت فقیه با ولایت پیامبر(ص) و ائمه(ع) فرق دارد، این تفاوت در جنس ولایت است، اما در سیاست و هدایت و رهبری خلق به سوی حق، هیچ تفاوتی نیست و عالم دینی همان نقش نبی و ولی را دارد. به عبارت دیگر پیامبر(ص) و ائمه(ع) دارای ولایت و وِلایت‌ الهی‌اند و تصرف آنها هم در ظاهر و هم در باطن است، اما فقیه تنها از وِلایت برخوردار است؛ اگرچه باید سلوك به سوی ولایت و حق را نیز هدایت كند. اندماج وِلایت و ولایت در امام به هیات رهبری سیاسی خلق به سوی حق شكل می‌گیرد و این یكی از مهم‌ترین تاثیرات نظام معنایی عرفانی امام در اندیشه سیاسی اوست.

توضیح اینكه «مقام وِلایت ماخوذ از اسم والی، تصرف ظاهری در خلق و عمارت و تولیت سلطنت و سیاست و تدبیر و هدایت مردمان و امت است و هرچه ولایت بیشتر می‌شود، دایره سیاست و حكومت وسعت می‌گیرد. ولایت باطن و ضامن و حقیقت ولایت است. از اینجا حكمت سیاسی اسلام و ادیان مشروعیت خویش را در ولایت و فنای نبی و ولی در عزّ ربوبی و الهیت حق می‌یابد و مقبولیت آن در قبول عامه، دعوت الهی را. این دو دوایری تو در تو هستند و دومی آشكار و اولی پنهان است. اولی بنیاد و اساس دومی است. نبی، بی‌ولایت می‌شود «متنبی» و به سخن روزگار ما می‌شود «سیاستمدار»؛ مدارش بر سیر سیاست نفس و عقل نفسانی سیاستمدار است.

وِلایت ظاهری و سیاست خلق می‌تواند رحمانی باشد یا شیطانی؛ یعنی می‌تواند وِلایت از ناحیه الهی باشد یا وِلایت از ناحیه شیطانی كه در نزد امام با عبارت قرآنی «طاغوت» بیان شده است. اما وِلایت ظاهری و تدبیر و سیاست خلق، اگر به نصب باشد، ولایت خاصه است كه مخصوص اولیای الهی است و اگر به اعتبار عنوانی باشد، ولایت عام است كه از آن علما و مجتهدین دین است. بنابراین وِلایت فقیه ناظر به جنبه ظاهری هدایت خلق به سوی حق است و در این مرتبه هیچ فرقی میانِ وِلایت فقیه و وِلایت رسول(ص) و ائمه(ع) وجود ندارد؛ زیرا ساحت وِلایت، ساحت تصرف ظاهری در خلق است. امام به همین جهت در بخشی از آداب‌الصلوه درباره سالكی كه باید نظر به سعادت جامعه و مدینه فاضله داشته باشد سخن گفته و آن وظیفه را همان وظیفه انبیا و اولیا دانسته است: «شخص سالك كه بخواهد تسمیه او حقیقت پیدا كند، باید رحمت‌های حق را به قلب خود برساند و به رحمت رحمانیه و رحیمیه متحقق شود و علامت حصول نمونه آن در قلب آن است كه با چشم عنایت و تلطف به بندگان خدا نظر كند و خیر و صلاح همه را طالب باشد. و این نظر انبیای عظام و اولیای كمل است. منتها آنها دو نظر دارند: یكی نظر به سعادت جامعه و عائله و مدینه فاضله و دیگر نظر به سعادت شخص و علاقه كامله به این دو سعادت دارند. و قوانین الهیه كه به دست آنها تاسیس و انفاذ و كشف و اجرا می‌شود، این دو سعادت را كاملا مراعات می‌كند. حتی در اجرای قصاص و حدود و تعزیرات و امثال آن، كه به نظر می‌رسد با ملاحظه نظام مدینه فاضله تاسیس و تقنین شده است، هر دو سعادت منظور است؛ زیرا این امور در اكثر [موارد] برای تربیت جانی و رساندن او به سعادت دخالت كامل دارد.» چنان?كه مشخص است این با نقش ولی فقیه به عنوان فراهم كننده شرایط ظاهری سیر و سفر به سوی حق مطابقت دارد. اما مطابق باور شیعیان، در عصر غیبت، با شقاق میان ولایت و وِلایت مواجهیم كه این باعث عدم حضور امام در عرصه سیاست و تدبیر جامعه است. فقهای كلاسیك شیعه همچنان بر این انشقاق اصرار داشتند و حق وِلایت را تنها از آن معصوم می‌دانستند. اما با امام خمینی، مجددا با وحدت وِلایت و ولایت مواجهیم؛ به این ‌ترتیب كه وِلایت فقیه مقدمه ولایت و وِلایت معصوم قرار می‌گیرد و هر دو در طول یكدیگر قرار دارند. در این‌صورت قدرت ظاهری ولی فقیه باید در مقابل قدرت‌هایی قرار گیرد كه با حقیقه‌الحقایق و باطن عالم به معارضه برخاسته‌اند؛ قدرت‌هایی كه در كلام امام «طاغوت» نامیده می‌شوند.

امام در مورد این دو ولایت معتقد است: «همان‌طوری كه خداوند ولی مومنین است و مومنین را از ظلمات، از همه انواع ظلمات و تیرگی‌ها به سوی نور می‌برد، در مقابل، ولی كفار طاغوت است و آنها را از نور به ظلمات می‌كشد. این‌ دو، مطلبی است مقابل هم. اخراج از ظلمات به نور، ظلمت‌ها و تاریكی‌ها را زدودن و به نور رساندن ملت. در مقابل، نورها را از بین بردن و مردم را به ظلمت كشیدن؛ این شغل طاغوت است، آن هم امر خدا. » ادبیات امام در اینجا اشراقی است و نور و ظلمت را همانند شیخ اشراق به كار برده است؛ امام نتیجه چنین خروج از نور به ظلمتی را «گم‌گشتگی» از نور می‌داند كه با تمایل به غرب جغرافیایی صورت می‌پذیرد و می‌توان آن را به صورت گم‌گشتگی (disorientation) و دوری از شرق (orient) و محل اصلی نور خواند.

بدیهی است كه با این طرح، اندیشه سیاسی امام خمینی دارای دو وجه اساسی است؛ مشروعیت الهی و مقبولیت مردمی و این در تداوم صدها سال اندیشه سیاسی حكمای الهی در ایران است. اما امام با وجود اینكه از یك نظام معنایی عرفانی به معنی دقیق كلمه برخوردار است، «ولایت» مورد نظر در نظریه ولایت سیاسی فقها را ولایت فقه می‌داند و نه عرفان؛ اگرچه با عطف نظر به عرفانی شدن فقه و فقها در ایران، بسیاری از مجتهدین نیز از همان شأن عرفانی برخوردار بودند، اما امام به خوبی به این نكته واقف بود كه عرفان بدون فقه می‌تواند به طریقت بدون شریعت، بدل شود كه مصداق عینی آن شكل‌گیری رابطه مرید و مرادی بدون ضابطه (شرع یا عقل) است و این جای بسیاری از خودسری‌ها را در سیاست و معیشت مردم باز می‌كند. امام بر همین اساس « ولایت مطلقه فقیه» را از «حكومت مطلقه» تفكیك كرده و معتقد است «حكومت اسلامی نه استبدادی است و نه مطلقه، بلكه مشروطه است. البته نه مشروطه به معنای متعارف فعلی آن كه تصویب قوانین تابع آرای اشخاص و اكثریت باشد. مشروطه از این جهت كه حكومت‌كنندگان در اجرا و اداره مقید به یك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كریم و سنت رسول اكرم(ص) معین شده است.

روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: