كوتاه ترين سايه در آفتاب نيمروز حقيقت/ مراد فرهادپور

1393/2/17 ۰۸:۴۶

كوتاه ترين سايه در آفتاب نيمروز حقيقت/ مراد فرهادپور

مي توان نيچه يي را يافت كه نسبي گرا نيست و حقيقت را قبول دارد، اما اين حقيقت را الزاما از دل يك هستي شناسي اسپينوزايي بيرون نمي كشد. اين نكته يي است كه هم دلوز و هم بديو بر سر آن اتفاق دارند و با تكيه بر همين چهره از نيچه است كه به نقد نيچه بازاري شده مي پردازند. در واقع بحث من اين است كه بدون درگير كردن نيچه با انتولوژي مي توان از حقيقت نزد او حرف زد فردريش نيچه در ميان فارسي زبانان نامي شناخته شده است، آثارش به دلايل متعددي از عنوان آنها گرفته تا آلماني بودن يا جذاب بودن ظاهري شكل بيانش به صورت گزين گويه، همواره خواننده داشته است.



گزارشي از سخنراني مراد فرهادپور در نقد نيچه به مثابه ناقد فرهنگ
 


 محسن آزموده 
: مي توان نيچه يي را يافت كه نسبي گرا نيست و حقيقت را قبول دارد، اما اين حقيقت را الزاما از دل يك هستي شناسي اسپينوزايي بيرون نمي كشد. اين نكته يي است كه هم دلوز و هم بديو بر سر آن اتفاق دارند و با تكيه بر همين چهره از نيچه است كه به نقد نيچه بازاري شده مي پردازند. در واقع بحث من اين است كه بدون درگير كردن نيچه با انتولوژي مي توان از حقيقت نزد او حرف زد
    
فردريش نيچه در ميان فارسي زبانان نامي شناخته شده است، آثارش به دلايل متعددي از عنوان آنها گرفته تا آلماني بودن يا جذاب بودن ظاهري شكل بيانش به صورت گزين گويه، همواره خواننده داشته است. به اين اعتبار مي توان از چهره هاي متكثر نيچه سخن گفت و بر قامت او جامه هاي متنوع پوشاند، گاهي از تعبير عرفاني نيچه سخن رانده مي شود، گاه او را چهره يي ضد مسيحي مي خوانند، گروهي از ناقد فرهنگ حرف مي زنند، برخي او را نياي نازيسم مي دانند و عده يي نيز نيچه پست مدرن را منظور دارند. عصر پنجشنبه يازدهم ارديبهشت ماه، مراد فرهادپور پژوهشگر و مترجم نام آشناي ايراني در موسسه پرسش به نقد نيچه به مثابه منتقد فرهنگ پرداخت و كوشيد از نيچه فيلسوف دفاع كند، او البته به طريقي متفاوت از چهره هايي چون دلوز و بديو به خوانش از نيچه پرداخت و تفسيرش از نيچه را بر خوانش آلنكا زوپانچيچ استوار كرد. در ادامه روايتي از سخنان فرهادپور را مي خوانيم .
    
مراد فرهادپور در آغاز به تقارن تصادفي زمان جلسه به روز اول مه يا روز كارگر اشاره كرد و گفت: شايد اين تقارن تصادفي هم نباشد، ضمن آنكه اگر توجه كنيم كه به قول آدرنو فراسوي خير و شر نيچه به حقيقتي كه كارگران در جهان به دنبالش هستند، نزديك تر است تا الفباي كمونيسم بوخارين.
    
وي بحث خود را با شعري از جان كيتس شاعر رمانتيك انگليسي كه مي گويد زيبايي حقيقت است و حقيقت زيبايي آغاز كرد و گفت: اگر خير و نيكي را نيز به حقيقت و زيبايي اضافه كنيم، به تثليث مقدسي مي رسيم كه از نظر نيچه مبناي تمدن مسيحي غربي است. اگر در برابر هر كدام ضد آن يعني زشتي، دروغ و شر را نيز قرار دهيم، در اين صورت با آپاراتوس يا رمزگان ارزشي مواجه مي شويم كه از نظر نيچه بنيان تمدن بورژوا مسيحي است و به همين علت نتيجه نهايي اين تمدن نيهيليسم اروپايي است. نيچه خودش را معاصر نتيجه نهايي بروز اين آپاراتوس مي داند. اما منظور از مسيحي تنها اشاره يي به سرنوشت كليساهاي مسيحي صرف نظر از سرنوشت تاريخي آنها نيست، بلكه اشاره به نوعي ماشين نظم دهي به ارزش ها و قلب متافيزيك غربي و تمدن بورژوامسيحي است.
    
مولف «بادهاي غربي» سپس با رجوع دوباره به شعر كيتس گفت: نكته اصلي كه در شعر كيتس نبود، از قضا ستون وسطي يا خير و شر است. نيچه براي واسازي اين دستگاه به اين ستون توجه دارد و آن را اصل و اساس اين آپاراتوس مي داند. در واقع نيچه با اشاره به خير يا good، آن را نوعي افلاطون گرايي عوامانه مي داند. اين خير است كه سازنده اين تمدن بورژوا- مسيحي است. اما نيچه در آثار نخستش در حمله به خير و شر، ستون زيبايي-زشتي و ارزشگذاري زيبايي شناسانه را برجسته مي كند. اين نكته يي است كه هميشه در نيچه وجود دارد كه گاه در ستايش از فرهنگ يوناني جلوه گر مي شود و گاهي نيز به صورت اين حكم كه زندگي و هستي را تنها به عنوان يك اثر هنري يا پديده زيباشناسانه ارزشمند مي داند.
    
فرهادپور در ادامه گفت: نيچه خير و شر را به عنوان نوعي ارزشگذاري معكوس معرفي مي كند، يعني نوعي ارزشگذاري كه در آن همه آن چه همراه زندگي، قدرت و خلاقيت است منفي تلقي مي شود و بر عكس هر چه ستايشگر ضعف و نه گفتن و مرگ است، مثبت تلقي مي شود. به زعم نيچه اين تلقي از خير و شر اخلاق بردگان است كه از طريق ايده آل زهد، سيستم تمدن بورژوا- مسيحي برنامه ريزي مي كند. نيچه معتقد است كه اين اخلاق بردگان نهايتا از كار مي افتد، زيرا ضد زندگي و خلاقيت و قدرت است و نهايتش چيزي جز توليد نيست انگاري نيست، نگاهي كه بر اساس ايده آل زهد، زندگي را بي معنا مي داند و آن را به سخره مي گيرد و زندگي زميني را مسخره مي كند و نابودكننده زندگي و نشانه اخلاق بردگان است كه ضعف و ستروني را مثبت تلقي مي كند. نيچه با رجوع به ستون حقيقت و دروغ مي گويد از آنجا كه اين فرهنگ وراي حقيقت ارزشي قايل است و صداقت و حقيقت را براي خودش دروني كرده، همين تعهد باعث مي شود كه نهايتا نيهيليسم سر بر آورد و چيزي كه اين دستگاه (آپاراتوس) در نهايت توليد مي كند، بي معنايي، مرگ و نيستي و بي ارزش شدن همه ارزش هاست.
    
مترجم «فلسفه و معرفت و حقيقت» نيچه گفت: ما اينجا با چهره يي از نيچه آشنا مي شويم كه اين ماشين را باز مي كند و قطعه وسطي آن (خير و شر) را دور مي اندازد و به فراسويش مي رود و راست و دروغ را هم تابع همين قضيه مي كند، اين از عنوان مقاله مهمش «حقيقت و دروغ به مفهومي غيراخلاقي» نيز آشكار است كه در آن مي خواهد بگويد حقيقت چيزي نيست جز يك دروغ سودمند و يك استعاره بشري كه آرامش و ثبات و هستي ما را تضمين مي كند و ربطي به واقعيت في نفسه ندارد. انسان با پرش از استعاره هاست كه نهايتا به چيزي به نام حقيقت مي رسيم و آن را دروني مي كنيم و نسل اندر نسل انتقال مي دهيم و فكر مي كنيم جهان را درك كرده ايم، در حالي كه صرفا جهان را انسان شكل كرده ايم و با نيازهاي خودمان (عموم) مثل رفاه، آرامش و امنيت تطبيق داده ايم. حتي علم نيز چيزي جز انسان شكل كردن جهان نيست و حقيقت به عنوان پيستون فرعي در خدمت خير و شر عمل مي كند و مي خواهد جهان را قابل زيست كند و به آن نظمي ببخشد كه از سقراط تا آكويناس دنبال آن هستند. انسان عقلاني نيز بر اساس رسيدن به يك زندگي آرام و مطمئن حركت مي كند. از سويي چون اين تلقي از خير و شر به اخلاق بردگان باز مي گردد، اين نظم، نظم توده دستان و عامه است و نه نظم نخبگان كه بر اساس نيك و بد قضاوت مي كنند.
    
نويسنده «عقل افسرده» در ادامه به نيچه به مثابه ناقد فرهنگ اشاره كرد و گفت: اما نيچه يي كه ستون اول يعني زيبايي-زشتي را برجسته مي كند، همان ناقد فرهنگ است كه معروف ترين چهره اوست. نيچه پست مدرن و نسبي گرايي كه حقيقتي ندارد و جهان را صرفا استعاره مي داند و معتقد است كه ما فقط با تفاسير سر و كار داريم، نيچه يي كه از ظاهر و نمود ستايش، نيچه يي كه زندگي را شهودي و هنري مي خواند و معتقد است كه زندگي را بايد به صورت خلق يك اثر هنري زيست، نيچه يي كه سودمندي و فايده گرايي را كنار مي گذارد و تصويري رمانتيك ارائه مي كند. اين نيچه يي است كه افراد وقتي در جواني با آن آشنا مي شوند، عاشقش مي شوند، زيرا اين حس را به فرد القا مي كند كه خودش را جزو نخبگان مي شمرد و بقيه را عامه فرودستان مي خواند كه تابع اخلاقيات نيهيليستي هستند. اين نوعي حس خلاقيت و هنرمندي را در آدم تشويق مي كند. اين همان نيچه ناقد فرهنگ است كه آپاراتوس خير- حقيقت-زيبايي را ويران مي كند و به جايش ارزش هاي زيباشناختي را برجسته مي كند و در برابر علم يا هر گونه تعهدي به حقيقت، فرهنگ را برجسته مي كند. اين دنيايي كاملانسبي گرايانه است كه هر كس بر اساس سبك زندگي اش، دنبال بيشترين لذت مي رود. اين نيچه در دوران پست مدرن براي تاييد فردگرايي و مصرف گرايي و نسبي گرايي ماترياليسم دموكراتيكي كه به قول بديو بر جهان پيشرفته و مرفه حاكم است، به كار مي رود. به همين علت عجيب است كه نيچه يي كه اين دستگاه را ويران مي كرد و مي گفت انتهاي آن بي ارزش شدن همه ارزش ها و نيهيليسم و انحطاط و ميان مايگي است، خودش با آن ادغام مي شود و به عنوان يك پيامبر پست مدرن به كار مي رود كه تحقق پيش بيني خود اوست، اين خوش باشي لوس بي نمك كودكانه يي كه به نام فرهنگ در رسانه هاي جهان تبليغ مي شود.
    
مترجم مجموعه «رخداد» در ادامه به قدرت و ضعف (آري يا نه، زندگي و مرگ) به عنوان ستون چهارمي در كنار سه ستون پيشين اشاره كرد و گفت: با اين ستون چهارم چهره ديگري از نيچه را مي توان ساخت. اين نيچه، نيچه فيلسوف است و مورد علاقه دلوز و بديو و بقيه فيلسوفان است، نيچه يي كه خودش هم تشخيص مي دهد كه شبيه اسپينوزاست و داراي نوعي هستي شناسي كاملامونيستي است. اين نيچه تاكيدش بر گونه يي درون ماندگاري است كه معتقد است تمام وجوه هستي چيزي جز درجات گوناگوني از فشردگي خواست قدرت يا حيات بيشتر يا خلاقيت نيست. همه اشيا و امور هستند، به خاطر ميلي كه به بودن دارند، اين ميل را اسپينوزا كوناتوس مي خواند. جهان همچون اقيانوسي است كه ما تنها سطحش را مي بينيم، اشيايي كه به تعبير دلوز سطحش را مي بينيم، با چيزهاي بالفعل، در حالي كه خود سطح چيزي جز تغييرات در عمق نيست و باعث ايجاداين موج ها شده است. در نتيجه جهان يا آن سطح درون ماندگار رويه اين اقيانوس است و چيزي نيست جز بخشي از اين اقيانوس بودن. «خواست قدرت» نيچه اين گونه تمام مي شود: «مي دانيد جهان براي من چيست، اين جهان يك هيولاي انرژي است، بدون آغاز، بدون پايان، نيرويي استوار و آهنين كه بزرگ تر يا كوچك تر نمي شود، محصور شده با هيچي كه گرداگردش را گرفته است، آنچه هست نيرويي فراگير همچون بازي نيروها و امواج نيروهاست كه همزمان يكي و بسيارند، در آن واحد در اينجا افزايش و در آن جا كاهش مي يابند، دريايي از نيروهايي كه همگي جاري و شتابانند، جاودانه در حال تغيير، جاودانه در طغيان و بازگشت، با ابديتي از تكرار».
    
مترجم «عليه ايده آليسم» در تشريح اين توصيف «زيبا و ديونيزوسي» نيچه گفت: نكته مهم اين عبارت هستي شناسي نيچه است كه با اسپينوزا همخوان است. همين نيچه است كه در كتاب «نيچه و فلسفه» دلوز معرفي مي شود. اين نيچه فيلسوفان است كه هر آنچه هست را چيزي جز درجه يي از نيرو و شدت مي داند كه همچون موج هايي كه روي هم تا مي خورند، با تا شدن افزايش يا كاهش مي يابند. پرداختن به اين نيچه، مستلزم درگيري با استدلال هاي اساسي هستي شناختي است.
    
فرهادپور در پايان بحث خود به بيان رابطه اين چهره از نيچه با ستون حقيقت و دروغ پرداخت و گفت: با اين نگاه مي توان نيچه يي را يافت كه نسبي گرا نيست و حقيقت را قبول دارد، اما اين حقيقت را الزاما از دل يك هستي شناسي اسپينوزايي بيرون نمي كشد. اين نكته يي است كه هم دلوز و هم بديو بر سر آن اتفاق دارند و با تكيه بر همين چهره از نيچه است كه به نقد نيچه بازاري شده مي پردازند. در واقع بحث من اين است كه بدون درگير كردن نيچه با انتولوژي مي توان از حقيقت نزد او حرف زد. به نظر مي رسد كه نيچه درباره حقيقت و معرفت شناسي حرفي ندارد و چيزي در اين باب نگفته است. اين يك اسطوره است و خيلي از حرف هايي كه در فلسفه تحليلي مثلابه ويتگنشتاين نسبت داده اند (مثل اينكه فلسفه درمان زبان است) خيلي پيش تر توسط نيچه گفته شده است. اتفاقا نيچه معرفت شناسي دارد. البته در تفسير كاوفمن نيچه فقط روان شناسي و هنر و فلسفه است، اما ريچارد شاخت بحث مفصلي درباره معرفت شناسي نيچه دارد. نكته مهم اين است كه در بحث هاي او ابهام يا پارادوكس هست. خيلي جاها از حقيقت به عنوان دروغ سودمند حرف مي زند كه پشتش چيزي جز تفاسير و نيازهاي بشر نيست. اما در جاهاي ديگري از حقيقت حرف مي زند و مي گويد حقيقت مي تواند براي زندگي مضر باشد و مردم آن را طرد مي كنند، زيرا آرامش و مركزي بودن انسان در سامان جهان را بر هم مي زند. اين پارادوكس را چگونه مي توان حل كرد. بر اساس تفسير زوپانچيچ از نيچه در كتاب «كوتاه ترين سايه» كه پاسخي به دلوز و بديو است، مي توان به شكل ديالكتيك از نظريه حقيقت دفاع كرد. زوپانچيچ با تكيه بر سه گانه لاكاني نشان مي دهد كه حقيقت يك دروغ است، يك تفسير است، يك استعاره است، تا جايي كه ما با عرصه خيالي و نمادين سر و كار داريم. يعني تا جايي كه با دنياي دروني و فانتزي هاي خودمان سر و كار داريم. اما لاكان يك عرصه واقعي هم دارد كه تن به نمادين شدن نمي دهد، يعني نه در حوزه فانتزي هاي خيالي سوژه است و نه در حوزه امر نمادين ديگري بزرگ در اجتماع. يعني حقيقت در مقام واقعي مي تواند وجود داشته باشد. در اين نگاه حقيقت را مي توان بر اساس يك تفاوت جزيي (minimal difference) تعريف كرد، يعني همان امر واقعي كه بدون حساب و كتاب، عين رخداد بديويي، در سياست، در عشق و در علم و هنر بر اساس تصادف رخ مي دهد كل وضعيت را مخدوش مي كند و نشان مي دهد كه چقدر توخالي است و هيچ حقيقت و عينيتي ندارد. يعني با انگشت گذاشتن بر خلاوضعيت نشان مي دهد كه تا چه اندازه وضعيت مصنوعي است. اين امر واقعي همان حقيقت است و شكافي است كه از دل همه چيز رد مي شود. بنابراين حقيقتي كه زوپانچيچ با تكيه بر نيچه از آن دفاع مي كند، منطق دوتايي دارد و از دو شروع مي شود، زيرا هر چيزي را با خودش در تضاد مي اندازد. استعاره كوتاه ترين سايه و آفتاب نيمروز حقيقت به همين اشاره دارد. آفتاب نيمروز زماني است كه ما با كوچك ترين سايه مواجه مي شويم، يعني هر شي اي خودش را تكرار مي كند و اين تكرار يعني سايه اش، كوتاه و كوتاه تر شده است و به حداقلي ازتفاوت بين خودش و سايه اش رسيده است. اين استعاره مي گويد كه حقيقت همان شكافي است كه مي تواند من را از خودم جدا كند. ستايشي را كه دلوز و بديو از تفاوت مي كنند و آن را به درون هم سرايت مي دهند (تفاوت من با خودم)، تحت عنوان منطق دوتا و تفاوت ميني مال نشان مي دهد و به عوض پرسپكتيويسمي كه به نيچه نسبت داده مي شود، مي گويد با تغيير زاويه ديد مي توان يك چيزي را ديد. يعني يك ابژه نيست كه از وجوه مختلف ديده مي شود، بلكه اتفاقا يك تغيير ميني مالي در زاويه ديد هست كه به يكباره، چيزي را آشكار مي كند و اين رمز نظريه حقيقت نيچه است و زوپانچيچ با تكيه بر هگل و فرويد يعني دستگاه فلسفي كه خودش و ژيژك ساخته اند، ارائه مي دهد.

اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: