«چنین گفت زرتشت» نیچه کتابی برای پالایش کینه و انتقام جویی است

1396/6/27 ۱۵:۳۵

«چنین گفت زرتشت» نیچه کتابی برای پالایش کینه و انتقام جویی است

نیچه شناس آلمانی گفت: چنین گفت زرتشت کتابی است برای پالایش کینه و انتقام جویی، در این کتاب با شکل های نمادینی روبر می­ شویم که قرائت های متنوعی را می طلبند.






 نیچه شناس آلمانی گفت: چنین گفت زرتشت کتابی است برای پالایش کینه و انتقام جویی، در این کتاب با شکل های نمادینی روبر می­ شویم که قرائت های متنوعی را می طلبند.

متن زیر ترجمه و تلخیص سخنرانی جیولیانو کامپیونی وبنیان گذار و مدیرمرکز نیچه‌شناسی و پژوهشی کولی- مونتیناری در نشست «نیچه و جهان ایرانی» است.موضوع سخنرانی او در این نشست «بندباز، شکل استعاری انسان برتر و خطرجو در پیش گفتار چنین گفت زرتشت» بود.

جیولیانو کامپیونی تحصیل کرده مدرسه عالیه نورمال شهر پیزا (ایتالیا)، وبنیان گذار و مدیرمرکز نیچه‌شناسی و پژوهشی کولی- مونتیناری است. این آلمانی‌دان سرشناس نیز گروه بین‌المللی نیچه شناسی را، همراه با پ. ووتلینگ، و.استگمایر و س.مارتون، ایجاد کرده و چاپ به زبان ایتالیایی گفتارهای پس ازمرگ نیچه را برعهده دارد.کامپیونی از مهمترین نیچه شناسان معاصراست.

ترجمه و تلخیص متن جیولیانو کامپیونی

 نویسنده معتقد است که چنین گفت زرتشت، مشهورترین اثر نیچه، درست فهمیده نشده ومدتی مورد سوء استفاده عقیدتی قرار گرفته است. خود ِنیچه آگاه بود که خواننده ژرفای نوشته را درک نخواهد کرد و توان به کارگیری پیامش را در زندگی خویش نخواهد داشت. او می‌نویسد (نامه به اوربک ۵/۷/ ۱۸۸۶) که شاید اثر دیگرش، فراسوی خیر وشر، بتواند در فهم آن کتاب مفید باشد زیرا محتوایش به تجربیات درونی خودش برمی‌گردد. کامپیونی به این پرسش که چگونه زرتشت در اندیشه نیچه پدیدار شد وپیام او را برعهده‌گرفت، به پاره گفتارهای مربوط به اصول آموزش ایرانیان دوران باستان (مهارت داشتن درکمان گیری،اسب سواری و پرهیز از دروغ گفتن) اشاره می­کند (F.P.۱۸۷۴  ) و نیز به الهام گرفتن نیچه از اثر مانفردManfred بایرون Byron. کامپیونی می­گوید که نیچه (در گفتاری به سال۱۸۸۱) می نویسد که می خواهد چنین گفت زرتشت را مانند مانفرد تدوین کند، یعنی با تکیه بر مضمون تسلط بر خویشتن.

بدین ترتیب، نیچه چهره انسان برترhomme supérieur(ر.ک. چنین گقت زرتشت،کتاب۴،۱۴) را از بایرون ونیز امرسون Emerson به وام می­ گیرد.سپس،کامپیونی به بندباز(ر.ک. پیش گفتار) می پردازد_او درمتن شکل استعاری انسان برتر است_که می کوشد دربازار شهر از روی طناب عبور وخطرکند ولی دلقکی آشوبگر بر گرده او می­پرد و بندباز تعادلش را از دست می دهد ودرمیان جمعیت جان می­سپرد. مردم بازار به حرف­های زرتشت گوش نمی­دهند، خواهان واپسین انسان می­شوند و زرتشت شهر را ترک  می کند. درباره تدوین نیمرخ بند­باز، کامپیونی می­گوید که نیچه از خاطرات کودکی خود بهره جسته زیرا در شهرخودش بند بازان وبازیگران سیرک رفت وآمد داشتند و پیش گفتارحاوی خاطراتش نیز می باشد: "انسان مانند طنابی است میان حیوان  و ابر انسان ...موجودی در راهی خطرناک... یک پل است و نه هدف وغایتی"(ر.ک. پیشگفتار،۴). انسان برتر هنوز"سایه و درد خدا" می باشد، اما انسان میان مایهmédiocre را نفی می­کند زیرا درپی دگرگونی ارزش­هاست و علی­رغم داشتن جنبه­ای دوگانه و انحتاطی در برابر واپسین انسان ایستاده است و"سایه ها" و باورهای کاذب را کنار می­زند تا با مهار اندیشه بازگشت ازلی به درجه ابر انسانsurhumain دست یابد.

کامپیونی می­گوید که در چنین گفت زرتشت با شکل های نمادینی روبر می­ شویم که قرائت های متنوعی را می طلبند. مثلا، بنا بر تفسیر نومن (Naumann۱۸۸۹ ) بندباز تجسم انسان آزادمنش زمانه است و دلقک  پر سر و صدا و عجول بیانگر کسانی است که می خواهند بدون توجه به شرایط از روی دوران خود ناگهان بپرند. از نگاه ویلچل (Weiltchel ۱۹۱۰ ) بندباز تجسم کسی است که زندگی را در فعالیت حرفه ای می­بیند وگرفتار باورهای قدیمی می­باشد و به محض این که فردی (مانند دلقک) توانایی حرفه­ای او را زیر سؤال می­برد او تعادل خود را از دست می­دهد.

برای مسر(Messer ۱۸۸۲) بندباز نماد آدم کمال خواه ولی بی­اعتماد به خود و تحت تأثیر ارزش­های سابق می ­باشد. کامپیونی می ­نویسد که دلقک بیانگر آن مبلغ اجتماعی رادیکال، عوام فریب و "پیشرو" است و می­افزاید که این تفسیرها و نیز مباحث سمینار غنی یونگ در مورد نیچه (۱۹۳۴) منعکس کننده دوران تراژیک پیش از فاشیسم می­باشند. درضمن، با اشاره به خود ِکتاب، کامپیونی میان سرنوشت ناگوار نیچه که طی دهه آخر عمرش آگاهی درستی ندارد و پایان دردناک بندباز شباهت می­بیند: " روح  تو پیش از تن تو می­میرد. "(ر.ک. پیش گفتار،۶). در واقع، بندباز به انسان برتر باز می­گردد که از توده مردم فاصله گرفته ولی بالا سرآنها است و حرفه خود را خطر جویی می­داند و او منکر آن  آخرین انسان میان مایه_آدمی دارای حسن ها و عیب های کوچک وتشنه امنیت وحفاظت خودش_می­باشد. کامپیونی می­گوید که نیچه از هارتمن (Hartmann ۱۸۶۹) چهره  آخرین آنسان را به وام گرفته و زرتشت او ابرانسان را به عنوان پرسپکتیو و جهتی به سوی فردا نوید می­دهد. نیچه تصویرمثبتی از انسان برتر ترسیم می کند وبه مضمون زندگی ورزیدن و خطرجویی کردن توجه خاصی دارد. کامپیونی می­افزاید که نیچه در سال ۱۸۷۶ به  شخصیت بندباز و نمایش بی­رحمانه او اشاره کرده بود ولی در سال ۱۸۸۲ خود را پیرو هنر بندبازی می­شمرد.

باید گفت که او در روزنامه برادران گونکور(۱۸۸۷-۱۸۸۸) ستایشی از بند بازان و دلقک­ها می خواند: " آنان تنها  بازیگرانی هستند که استعدادی کامل و ناب دارند... یعنی آنها یا سقوط می­کنند یا نمی­کنند." نیچه در آثارش به برخی از بازیگران خطرجو سیرک اشاره دارد و کامپیونی می­افزاید که قلم زنان وقت داندی dandy را به لحاظی بدل بندباز می­دانند. به هر ترتیب، مضمون اساسی قهرمانی و شجاعت héroïsme انسان جوینده شناخت در نزد نیچه به استعاره بندباز یا انسان برتر  باز می­گردد، یعنی به فردی که قادر است نوعی "زندگی خطرناک" را پیشه خود سازد. بعدها، این گفتار نیچه شعار رژیم فاشیست موسولینی (تایستان ۱۹۲۴) شد و کارل لویت K.Löwith از این جمله ایراد گرفت. اما، کامپیونی می­نویسد که کاربرد این گفتار دراندیشه نیچه بیشتر جنبه رهایی­بخش دارد و تجربیات و زندگی­ورزیهای جدید  پر مخاطر انسان آزادهesprit libre  و دگراندیش را مد نظر دارد. آدمی که می­خواهد ازعقاید و پیش­داوری­های حاکم و نیز ناسیونالیسم و پوپولیسم آزاد شود باید خطر کند. کامپیونی در مورد سیمای دلقکی که در پیش­گفتار کتاب موجب مرگ بندباز می­شود می­گوید  زرتشت خود ِ آن دلقک است  که سعی دارد از بندباز جلو زند ( پائیز ۱۸۸۳F.P.) و حامل روحیه کینه­توزی (ressentiment اصطلاح دورینگ Duhring است) نهفته دردل ما می باشد و هر آدمی باید علیه آن روحیه مبارزه کند.

کامپیونی می­افزاید که چنین گفت زرتشت کتابی است برای پالایش کینه و انتقام جویی ـ‌"اخلاق من پالایش کردن هرنوع انتقام جویی است"ـ و میمون و عنکبوت استعاره های چنین روحیه‌ای هستند. بنا بر برداشت کامپیونی، قسمت چهارم اثر حاوی سخن زرتشت خطاب به انسان های برتر است و او در آن به اشتباه اول خود اعتراف می‌کند: نمی­بایست که به سوی مردم کوچه و بازار می‌رفت چون کارش حاصلی جز جسد بندباز در پی نداشت و مردم حرف­های او را درک نکردند و از این رو زرتشت  انسان برتر را به دورشدن از توده مردم تشویق می­کند: با تکیه کردن بر فرد حاکم و متکی بر خود individu souverain  و آزاد منش می­توان ارزش­های کهنه را کنار زد، یعنی نیچه با انسان برتر خود قهرمان سازی، والایی و خودگذشتگی جدیدی ترسیم می­کند که برداشت­های پیشین میسحیت و ایدالیسم را نفی می­کند و فراتر می­رود.

کامپیونی می­گوید انسان برتر شخصیت مفهومی personnage conceptuel است و تضادها، مقاومت­ها و نیز درد و رنج­های دوران انحتاط و گذار را بیان می­کند و نیچه نیم­رخ آن را در افرادی چون بایرون، واگنر، رنان Renan استاندال  Stendhal یافته است. نیچه از این نوع انسان type humain عصرگذار دفاع می­کند زیرا آنها کوشش کردند در برابر واپسین انسان، میان­مایگی و باورهای گله محور troupeau و عوام­فریبانه  موجود در اروپا ایستادگی کنند ولی قربانی "دلقک" های هم عصر خود شدند. از نظر کامپیونی، انسان برتر درد و رنج می کشد، جدال می­کند تا راه برای ابر انسان باز شود. عواملی ـ پادشاهان سمت راست و چپ، پاپ، موبد پیر،گدای داوطلب، سایه، ...خر و زشت­ترین انسان ـ که در غار کنار زرتشت قرار دارند (ر.ک. چنین ...،کتاب ۴) به زرتشت ـ که می­خواهد مکتب بازگشت ازلی را به آنان آموزش دهد ـ"امید" دارند ومنتظر شنیدن غرش شیر و نوید فرا رسیدن دوران ابر انسان هستند. 


منبع: مهر

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: