عرفانِ عصر صفوی / سیدمسعود رضوی

1394/12/18 ۱۰:۰۱

عرفانِ عصر صفوی / سیدمسعود رضوی

در بخش مخطوطات بنا داریم تعدادی از مکاتیب و ترسلات عرفانی قرون 9 و 10 ه.ق را منتشر نماییم. این آثار که همراه با توضیحات و شرح مشکلات منتشر خواهد شد بیانگر جلوه ها و گرایشات خاص تصوف در عصر صفوی است و می دانیم که تصوف و عرفان در عصر صفوی تغییرات مهمی در شکل و محتوا داشته و راه متفاوتی را برگزید. به همین دلیل لازم بود طی مقدمه ای در این باره توضیحاتی داده شود. این نوشته، مقدمه ای بر مخطوطات و مکاتیب عصر صفوی است که از شماره آتی تقدیم خوانندگان عالیمقام اطلاعات حکمت و معرفت خواهد شد.

 

مكاتیب و ترسّلات عرفانی حكما و عالمان روزگار صفویه

در بخش مخطوطات بنا داریم تعدادی از مکاتیب و ترسلات عرفانی قرون 9 و 10 ه.ق را منتشر نماییم. این آثار که همراه با توضیحات و شرح مشکلات منتشر خواهد شد بیانگر جلوه ها و گرایشات خاص تصوف در عصر صفوی است و می دانیم که تصوف و عرفان در عصر صفوی تغییرات مهمی در شکل و محتوا داشته و راه متفاوتی را برگزید. به همین دلیل لازم بود طی مقدمه ای در این باره توضیحاتی داده شود. این نوشته، مقدمه ای بر مخطوطات و مکاتیب عصر صفوی است که از شماره آتی تقدیم خوانندگان عالیمقام اطلاعات حکمت و معرفت خواهد شد.

***

عرفان و تصوّف در دوران صفویان، دستخوش تحولات كمّی و كیفی فراوانی شد و هر چند در ابتدای امر، این صوفیان بودند كه گرد شاه‌اسماعیل بنیانگذار سلسله گرد آمده و با یاری دادن به او، تأسیس حكومت ملّی و مستقل صفویه را میسر ساختند. امّا دیری نگذشت كه علما و فقهاء، جایگزین ایشان شده و در مهام امور، مشاور شاهان و وزرا و حكام متنفّذِ محلّی شدند و به تدریج صوفیان را كنار نهاده و در مرحله‌ای به چنان قدرت و نفوذی دست یافتند كه فتوا به حرمت تصوّف داده و هر چه مرتبط بدیشان بود را مخالف دین و شریعت و موافق بدعت و واجد كراهت اعلام كردند.

با این همه، تصوف جان سخت‌تر از آن بود كه میدان را خالی كند. شاید نوعی ظاهرگرایی خانقاهی و درویشی، از انظار عمومی رخت بر بست و تا حدودی تضعیف شد، امّا در مقابل، كیفیتی از عرفان ظهور كرد كه تا حدّی كم‌سابقه بود. «صفویان تصوف و تشیع و سیادت و سیاست را به هم آمیختند و... در عرصه تفكر و فرهنگ، عرفان فلسفی و فلسفه عرفانی و فلسفه و عرفان دینی پدید آمد و صدرالدین در این جهش فكری بیشترین سهم را حائز بود؛ زیرا تفكر مشایی و فلسفه اشراقی و عرفانی ابن عربی را بر پایه الهیات تشیع به یكدیگر نزدیك كرد و جهان‌بینی نوینی ارائه داد. شاگردان صدرالدین همچون فیض كاشانی (متوفی 1090 ق) و فیاض لاهیجی (متوفی 1052 ق) پس از او در ادامه و تكامل تفكری كه به همه پایه‌های فكری و دینی توجه داشت، سهم مهمی داشتند و در این راه، سخت كوشیدند و آثاری عظیم خلق كردند.»1

برای درك تصوف در دوران صفویه، لازم است كمی در تاریخ پیشین تحقیق نموده و حداقل دو قرن قبل از آن را موردتوجه قرار دهیم، زمانی كه «تصوف در قرن هشتم و نهم در ایران، به صورت یك گرایش عمومی درآمد. خانقاه‌های فراوانی در گوشه و كنار ایجاد شد و مردمان زیادی از هر سوی، برای دیدار شیخ و تجدید عهد با وی و استفاده دینی و علمی و حتی تفریحی، راهی خانقاه‌ها می‌شدند. یكی از مهم‌ترین خانقاه‌های این دوره، خانقاه اردبیل است كه به شیخوخیت شیخ صفی‌الدین اردبیلی (م 735) آغاز شد و به تشكیل دولت صفوی انجامید؛ بنابراین طبیعی بود كه دولت صفوی، بنای خود را بر پایه قدرت خانقاهی و نیروهای اصلی آن كه قزلباش نامیده شدند، استوار كند. صفویان قدرت سیاسی خویش را با كمك قزلباشان و صوفیان به دست آوردند و آن زمان كه به قدرت سیاسی دست یافتند، و تا ده‌ها سال بعد، تنها پایگاه مستحكم آن‌ها همین گروه بودند».2

در فاصله قرون نهم تا دوازدهم هجری، سه اتفاق بسیار مهم در حیطه تصوفِ ایرانی رخ داد. اول فراگیری و رشد مذهب شیعه و پیوند وثیق اغلب صوفیان و فرقه‌های تصوف با امامیه، دوم تشكیل حكومت صفویه و نقش اساسی صوفیان در اركان آن، و سوّم گذار از یك دوره اقبال و رونقِ تصوّف و منقلب‌شدن فضای فرهنگی و سیاسی در قرون 11 و 12 بر ضد آن، به واسطه مخالفت علمای اخباری و برخی فقهای قدرتمند و تنفّر عموم از افراط كاری قزلباشان و عوامِ صوفیان.

قبل از ظهور صفویه، هم تشیع و هم تصوف، شریعت و طریقت محبوب نزد ایرانیان بودند و حقیقت را در این مذهب و شیوه جستجو می‌كردند. نهضت‌های بزرگ صوفیه، نظیر سربداران، حروفیان، نوربخشیه، مشعشعیان و مرعشیان و... همگی شیعه مذهب بودند. همین جریانات در ظّل تحقیقات نظری بازمانده از صوفیان و متفكرانی همچون سیدحیدر آملی و شاه نعمت‌الله ولی و بسیاری از شارحان ایرانی آثار ابن عربی، از شالوده‌های مستحكم تئوریك نیز برای موجودیت در عرض سلاسل غیرشیعی صوفیه نظیر نقشبندیان و چشتیه و سهروردیه و قادریه و... برخوردار شدند.

«در این دوره مذهب تصوف نزد ایرانیان آنچنان شهرت و رواج داشت كه به تعبیر بَحرانی: طایفه عجم میل فراوان به آن داشتند و در تمایل به آن مبالغه می‌كردند. با این حال به چند علّت، اسباب افول تصوّف در ایران فراهم شد: 1) مفاسد اخلاقی میان صوفیان قزلباش و خودسری آن‌ها كه سبب شده بود خطری برای حكومت محسوب شوند؛ 2) كثرت جماعت قلندران و درویشان لااُبالی كه غالباً از هند می‌آمدند و چون با سلسله‌های رسمی ارتباط نداشتند به آن‌ها درویشان بی‌شرع می‌گفتند؛ 3) انحصارطلبی صوفیان صفویه كه در ذُم و طردِ دیگر سلسله‌های صوفی می‌كوشیدند؛ 4) نفوذ علما و فقهای مخالف تصوّف».3

فضای صوفیانه رادیكال از یك سو، و علاقمندان فراوان آموزه‌های عرفانی در سوی دیگر، طیفی حیرت‌انگیز از آموزه‌های باطنی و تصوّفی را در قرون نهم تا یازدهم در سراسر ایران به حركت و جنبش درآورد. امّا به دلایل اجمالی كه ذكر آن رفت، این خیزش سیاسی ـ معنوی، ماهیتی دیالك تیكی داشت و اَضدادِ خود را از همان ابتدا در ذات خود پرورش می‌داد. تضادها پرتعداد بود و نشانه‌های وحدت جماعات مذهبی و صوفی با هم یا فرقه‌های تصوف با یكدیگر به سرعت رنگ باخت و از میان رفت. حتی میان عامه درویشان و عارفانِ عالِم اگر هم مدتی اندك، موازنه‌ای موجود بود، به تدریج كم‌رنگ شد و در میانه عصر صفوی، جریان‌های ضدتصوف مشروعیت و قدرت چشمگیری یافتند.

رفتارهای بی‌مدار و بی‌مهار قلندران و درویشان دوره‌گرد و صوفیان عوام و صوفی‌نمایان فرصت‌طلب و خرقه‌پوشان لوت‌خوار، كه قزلباشان نیز یكی از همین گروه‌ها بودند، نقش اساسی در بدنامی و انحطاط تصوف، و سرانجام تشویق علما و متشرعه بر علیه صوفیه و توفیق در سركوب قطعی ایشان در قرون یازدهم و دوازدهم داشته است. این رخداد، یك حادثه عظیم و تعیین‌كننده در تاریخ ایران محسوب می‌شود كه هنوز دامنه تأثیر آن قابل ملاحظه است. با این همه، تصوف در ایران از میان نرفت، زیرا ایران مهد تصوف و پرورش‌دهنده همه طرق و سلاسل اصلی و زادگاه مهم‌ترین آثار و آداب صوفیه بوده است. آنچه در پی این پروسه تاریخی رخ داد، تحوّلی در صورت و معنای تصوف بود كه به دست گروهی از حكمای فرهیخته و با قریحه عصر صفوی و كمی پیش از آن محقّق گردید و برگ تازه‌ای به تاریخ پربار عرفان و تصوف اضافه كرد. زمینه‌های اولیه این تحول تاریخی و فرهنگی، ریشه در نظریات شارحان ابن عربی داشت كه در قرون هفتم تا نهم، عرفان نظری را به بالاترین سطوح ممكن ارتقا دادند و نظامی معنایی و معنوی خلق كردند كه در عین پیچیدگی، بسیار جذّاب بود و به تدریج با سلسله مراتب معنوی و مذهبی شیعه نیز مقارنه و تطبیق یافت و اتحاد شگفت‌انگیزی میان این دو پدید آمد. آثار و تعالیم ابن عربی «از چند نظر در بررسی تاریخ تصوف در ایران اهمیت دارد: یكی ارتباط وی با مشایخ ایرانی، مثل شهاب‌ الدین عمر سهروردی و شیخ سعدالدّین حمّویه و شیخ اوحد‌الدین كرمانی؛ دوم، تأثیر وی در حكمت عرفانی شیعی با طرح صریح و بسط موضوعاتی چون ولایت و انسان كامل و وحدت وجود؛ سوم، نفوذ آرای وی در نثر و نظم عرفانی فارسی؛ چهارم، سهم عمده او و شارحان آثارش در تأسیس عرفان نظری در ایران. تصوف با ابن عربی، صورت حكمی یافت و مطالبی كه در تصوف عمدتاً به نام ولی با مسّما بود، در حوزه تصوف ابن عربی نام خاص یافت و اصطلاحاتی از قبیل وحدت وجود و اعیان ثابته در آثار صوفیه رایج شد و تصوّف موضوع و مبادی و مسائل خود را پیدا كرد و به عالم نظر راه یافت و خصوصاً در جرگه علوم اسلامی درآمد و بعدها علم تصوف یا عرفان نظری نام گرفت..»4.

به نوشته استاد ذبیح‌الله صفا: «در قسمت اول از عهد صفوی، چه در میان عالمان دین و چه در بین حكیمانی كه عادتاً تألیف‌هایی در برخی از دانش‌های شرعی نیز داشتند، تمایل به عرفان و واردشدن در بحث‌هایی از قبیلِ یگانگی هستی و گرایش به عشق و مكاشفه عرفانی و ماننده این‌ها را مشاهده می‌توان كرد؛ و این‌ها همگی تربیت‌یافتگانِ سده دهم هجری‌اند كه تا پاره‌ ای از سده یازدهم می‌زیسته و هر یك به نوعی از زلال معرفت عرفانی سیراب بوده‌اند و گفتارشان گاه با جذوه‌هایی از شعله شوق و جذبه‌هایی از پرتو ذوق صوفیانه همراه بود...».5

این گروه از عالمان «كه به عرفان نظری و فردی علاقه‌مند بودند، طبعاً به دلیل آن كه در روش‌های معرفتی با عامه متصوّفه، هم روش بودند و نوع خاصی از الفاظ و مفاهیم و قالب‌های بیانی و حتی رفتاری را به صورت مشترك با آنان به كار می‌بردند، از دید مخالفان تصوف، با صوفیان یكجا مورد حمله قرار می‌گرفتند. به علاوه، این قبیل عارفان نسبت به كسانی كه صوفیان آن‌ها را مشایخ خود تلقی می‌كردند، كسانی چون حلاج، غزالی، محیی‌الدین عربی، نمی‌توانستند بی‌علاقه باشند. از این جا بود كه علمای ضدّتصوّف، به مرور بر ضدّ این عالمان نیز دست به اقدام‌های علمی و عملی زدند. در واقع، جریان تصوّف و عرفان، از نظر مخالفان، جریان واحدی بود كه مراتب متعددی داشت؛ از عالم‌ترین افرادی كه به عرفان نظری و تربیت فردی تكیه داشتند تا صوفیان بازاری كه كشكول به دست و یاهوكشان در كوچه و بازار چرخش می‌كردند یا در خانقاه‌ها و توحیدخانه‌ها در محفل‌های ویژه فرقه‌های موجود، شركت می‌كردند. از نظر مخالفان ... همان آشنایی با كلمات مشایخ صوفیه، حتی اگر در آغاز به قصد عمل به شرع باشد، در نهایت به تنفّر از شرع می‌انجامد. لذا بود كه با این دسته از علمای شیعه كه بسیاری از آنان مقید به شرع نیز بودند، اما نوشته‌هایشان حال و هوای نوشته‌های غزالی و محیی‌الدین عربی را داشت، مخالفت می‌كردند.»6

برخی محققان معتقداند كه این تضاد، ریشه‌های تاریخی كهن‌تری دارد و «مبارزه عالمان مذهبی اسلام، خاصّه شیعه با صوفیان امری تازه نبود، جنگی دیرینه بود كه از قرن‌های پیشین بازمانده و بدین عهد رسیده بود. سیدمرتضی ابن داعی رازی، عالم شیعی قرن ششم و هفتم هجری، صوفیان را به كفر و الحاد نسبت داده و بزرگانی از قبیل حسین بن منصور حلاج و شبلی و بایزید بسطامی را كافر و ملحد دانسته و مقالات ایشان را از مقوله كفر و زندقه شمرده و «صد هزار لعنت» بر آنان و بر كسانی دیگر از همین فرقه فرستاده است زیرا به نظر او صوفیان بی‌دین و مردود و زندیق و دشمن اهل‌بیت و تارك فرایض و وضو و نماز و غسل هستند.

علت این دشمنی عالمان شیعه با صوفیان آن است كه عالمان مذكور ولایت و راهبری خلق را خاصّ امام و در غیبت وی ویژه نوّاب او می‌دانند و حال آن كه صوفیان اقطاب و مشایخ خود را در زمره اولیاء‌الله در آورده، اطاعت از آنان را پنهان و آشكارا واجب می‌شمارند و به عالمان شرع كه مدعی جانشینی پیامبر و ائمه دین‌اند وقعی نمی‌گذارند ... با توجه به این نكته، تا هنگامی كه عالمان مذهبی شیعه به قدرت تام خود در عهد صفوی دست نیافته بودند، صوفیان كم و بیش از تعرّض آنان رنجی نمی‌دیدند. اما دیری نكشید كه با توان‌یابی این دسته، دشنام گفتن و نسبت دادن كفر و زندقه و الحاد بدانان و تألیف رساله‌ها و كتاب‌ها در ردّ تصوّف و نكوهش صوفیان آغاز شد و این درست مصادف بود با اوایل قسمت دوم از دوران پادشاهی صفویان».7

به هر حال، بر چنین بستری، عرفان حكمی یا علمایی، كه گرایش و ذائقه و ویژگی‌های خاصی داشت، در میان برخی از بزرگترین حكما و علمای عصر صفوی رواج یافت. یكی از مؤلفان صوفیه، نام برخی علمای بزرگ قرون هشتم تا دهم را در شمار عارفان این دوره ذكر كرده و از هر یك شواهدی معطوف به گرایش و باور به صوفیه و عقاید ایشان آورده است. از جمله شهید اول، سیدحیدر آملی، جمال‌الدین احمد بن فهد حلّی، شیخ علی بن هلال جزائری، سیدمحمد بن فلاّح شوشتری مشعشعی، شهید ثانی، محقق كركی، شیخ محمد بن علی احسایی، سیدنورالله شوشتری، شیخ بهاءالدین عاملی، ملامحمدباقر سبزواری، ملا محمد تقی مجلسی و ...»8

باری، چه این نوشته‌ها را بپذیریم و یا مشمول غلوّ یا سهوالقلم و یا جانبداری متصوفه و منتقدان ایشان بدانیم، مسلّم است كه طبقه‌ای از علما و حكمای عصر صفوی، گرایشات عمیق صوفیانه داشته و نسبت به مبادی و مبانی و آداب طریقت صاحب آگاهی و علاقه بوده‌اند. شاخص‌ترین چهره این جریان، صدرالمتألهین شیرازی است كه امتزاج شریعت و حكمت و طریقت را به وضوح می‌توان در آثارش، خاصه اسفار اربعه و رساله سه اصل به زبان پارسی ملاحظه كرد. او تداوم دهنده تلاش‌های شارحان عرفان ابن عربی در ایران بود و این تكاپوی فكری ـ معنوی را به اوج رساند. «ملاصدرا به ابن عربی و قونیوی ارادت خاصی داشت و آثارش، از جمله اسفار، مملوّ از استناد به اقوال آن دو و طرح مباحث عرفانی از قبیل وحدت وجود و علم حضوری است. پس از وی نیز در ایران شیعی به جریان خاصی از تصوف برمی‌خوریم كه غالباً عرفان خوانده می‌شود و در آن تعلّق خاصی به تعالیم حكمی ابن عربی و بعضاً آرای فلسفی ملاصدرا وجود دارد. پیروان این جریان، كه كسانی همچون آقا محمدرضا حكیم قمشه‌ای (1241ـ1306) بودند، به ویژه فصوص الحكم را تدریس و ترویج می‌كردند و اهل سیر و سلوك معنوی نیز بودند، بی‌آن كه ارادت خود را به یكی از سلاسل صوفیه صراحتاً اظهار كنند یا رسماً به سلسله‌ای تعلّق داشته باشند».9

صدرالمتألهین در رساله سه اصل كه ظاهراً تنها اثر حكمی پارسی به قلم اوست، گرایشات عرفانی خود را آشكارا اظهار كرده و شاید علت این كه این اثر را به زبان مادری نگاشته، آگاهی دادن به مردم درباره تصوف حقیقی و روح عرفان بوده است. امّا تلاش‌های او و همفكرانش به دلایلی كه بخشی از آن را بیان كردیم بی‌ثمر مانده و نهضت ضدتصوف به بار می‌نشیند. جریانی كه معارضه با تصوّف، تازه آغاز راه آن بود و به تدریج به ترویج اخباریگری و مبارزه با اصول و عقل به طور كلی انجامید و سرانجام ظاهرگرایی را به نقطه‌ای رساند كه امکان تفاسیر خلاق و تأویل های متعالی از بین رفت و هیچ عمقی برای مباحث دینی قابل تصوّر و تحمّل نبود.

«دولت صفوی، برای مدتی سیاست تلفیق تصوف و تشیع را دنبال كرد؛ اما ادامه این حركت، با برخوردی كه مخالفان تصوف كردند، با دشواری روبه‌رو شد. البته مخالفت تنها در زمینه مسائل فكری نبود، از نظر سیاسی نیز، با قلع و قمع قزلباشان توسط شاه عباس اول، آن هم در زمانی كه قزلباشان سخت به جان یكدیگر افتاده بودند، نوعی زمینه سیاسی برای انحلال طایفه قزلباش و طبعاً حامیان اصلی تصوّف فراهم گردید. با این حال، باید توجه داشت كه تصوف تنها در صورت قزلباشی آن نبود كه با نابودی یا تضعیف آن از میان برود؛ بخش عمده‌ای از آن به صورت یك جریان فكری در میان دسته‌ای از عالمان برجسته شیعه در این دوره بود».10 «یك نكته را باید در نظر داشت و آن این كه عالمان و فقیهان این عهد، در مجموع اندیشه ضدصوفیانه یا عارفانه نداشتند».11 به همین دلیل است كه از بسیاری از آنان، اشعار زیبا و عبارات و نوشته‌های فصیح و دلنشینی با مضامین صوفیانه بر جای مانده كه بخش مهمی از تاریخ نظم و نثر ادبی به زبان پارسی در همین دوران، حاصل قلم همین دانشوران صوفی یا متمایل به عرفان و تصوّف بوده است. برای مثال «امیر معزالدین اصفهانی كه فقیهی ارجمند و از شاگردان محقق كركی بود، سال‌ها در منصب صدارت با بدعت‌ها و فسق و فجور مبارزه كرده و در عین حال، غزل‌های جانانه‌ای می‌سرود كه از آن جمله غزلی است به مطلع:

به پیش ماه رخت، آفتاب یعنی چه

به پیش خال و خطت، مشك ناب یعنی چه؟12

درباره سیدحسین مجتهد كركی، دخترزاده محقق كركی نیز گفته شده است كه تمایل به تصوّف داشته است. در همین دوره، شیخ عبدالصمد، پدر شیخ بهایی نیز تمایلات صوفیانه داشته و از مشایخ تصوف ستایش می‌كرد.»13

باری، این چشم‌اندازی اجمالی از وضع تصوف و عالمان متمایل بدان در عهد صفویه است كه البته در دوران دوم و متاخر صفویان وضع وخیمی یافته و دشمنان صوفیه به شدت با تمام مفاخر، مظاهر، مبانی و معانی این گرایش مبارزه می‌كردند. به نحوی كه مجلسی دوم ناچار شد در مكتوبات و مقالات و مقدمات متعددی، به مدافعه از پدر نامدارش ملامحمدتقی مجلسی بپردازد و شائبه تصوف را از دامان او بزداید یا به توجیه كلمات پدر و برخی نوشته های او دست زند. «شاید به سبب همین اوضاع متشنج و پرهیز از اتهام تصوف بود كه بزرگان صوفی مشرب این عصر، كه در ایران مانده بودند، با سلاسل رایج صوفیه ایران ارتباط علنی نداشتند یا این ارتباط را كتمان می‌كردند. لذا تشخیص این كه احتمالاً در چه سلسله‌ای سلوك می‌كردند و مرید چه كسی بودند مشكل است، ولی چنانچه به سلسله‌ای منتسب باشند ممكن است یكی از سه سلسله نعمت اللهیه، ذهبیه یا نور بخشیه باشد كه در آن موقع در ایران رواج داشت. با این مقدمات، مخالفت شدید شماری از علمای شیعه با صوفیه، با اتكا به شاهان صفوی، خصوصاً پس از دوره شاه عباس اول (996ـ1038) آغاز شد و در ادوار بعد استمرار یافت. تقریباً از زمان شاه تهماسب اول (930ـ984) كتاب‌های فراوانی هم در ردّ تصوف هم در ردّ حكمت، كه اینك در حوزه اشراقیون متأخر با ملاصدرا صبغه عرفانی نیز یافته بود، نوشته شد ... از این به بعد، كلمه تصوّف كه معنا و مدلولی مذموم یافته بود، به تدریج جای خود را به كلمه عرفان داد و در آثار بزرگان اهل تصوف غالباً با واژه عرفان از آن یاد شد. این عرفان غالباً برآمده از آثار عرفانی ملاصدرا و پیروان او بود و آن‌ها نیز خود تحت تأثیر عرفان نظری ابن عربی بودند.»14

 

مكاتیب عارفانه

آثار صوفیانه در تاریخ ادبیات و فرهنگ ایران، میراث مهم و منحصر بفردی است كه از حیث كمیت و كیفیت، رقیب ندارد. عرفان و تصوف، به دلیل ماهیت سیال و پویایی كه در ذات آن است، همراه با قدرت تخیل و امكان تأویل و تمایل به تمثیل، طبعاً نثر و نظم را به خدمت خود درآورده و گونه‌های ادبی متنوعی را برای بیان مقصود خلق كرده و یا تعالی بخشیده است. تمام انواع نثر ادبی و شعر پارسی، از عاشقانه و غنایی تا حكایی و حماسی به خدمت عرفان و اشراق درآمده و صوفیه در آن‌ها به آزمون و بیان مقاصد پرداخته‌اند. حق این است كه عارفان را موفق‌ترین ادیبان بدانیم و آثارشان را ادبیات جاودانه و بی‌زمان و بی‌زوال قلمداد كنیم. از رسائل تمثیلی شیخ اشراق و احمد غزالی تا تذكره‌های صوفیانه و مكاتیب و نامه‌های عارفان به یكدیگر و حتی دستینه‌ها و آثار تعلیمی صوفیه، تا مجالس و حكایات و گزین‌گویه‌ها و ملفوظات، همه و همه، مظهر آزمون ادبی صوفیان بوده و از هر حیث عالی‌رتبه و ژرف و بی‌رقیب محسوب می‌شود. تأثیر عظیم این تعلیمات و آثار، كل فكر و فرهنگ ایرانی را متحول نموده و در محیط صوفیانه، گرایشات خاصی در هستی‌شناسی و زیبایی‌پرستی و اخلاق و ادب پدید آورده است. در حیطه شعر پارسی، از این هم فراتر رفته و بزرگ‌ترین آثار جهان در حیطه معنوی، به دست صوفیانی همچون سنایی و عطار و مولانا و حافظ و بیدل ارائه شده و انعكاسی بی‌مرز و بی‌زمان در فرهنگ بشری یافته است.

سخن درباب ادب صوفیه و گونه‌ها یا انواع آن، اطناب فراوان دارد و در این مجال ممكن نیست. این نوشته، دیباچه‌ای است بر چند ترسّل از مكاتیب و نامه های عرفانی حكمای عهد صفوی كه درضمن آن می‌توان ذائقه و گرایشات خاص این حكیمان در تلفیق ادب و حكمت و اخلاق و تصّوف را به وضوح ملاحظه كرد و درضمن، تحول و تفاوت زبان ادبی عرفانی پارسی‌گو و پارسی‌نویس و پارسی‌سرا را مورد توجه قرار داد. در این مكاتیب، اثری از درازگویی‌ها و اِغلاق و اغراق‌های منشیانه نمی‌بینیم، اما نكته‌ها و شواهد تازی و اشعار و امثال پارسی، همچنان زیور و آرایه‌ای برای اعتلای نوشته و غنا بخشیدن به محتوا محسوب می‌شود. این شواهد و امثال، البته امضای نویسنده در بیان منزلت مدرسی و عالمانه ایشان محسوب می‌شود. همچنان كه به كارگیری سجع و برخی تناسب و طباق و تضادها نیز، مقام و قدرت ادبی نویسنده را بیان می‌نماید.

ترسّلات و نامه‌نگاری، در تاریخ ادب پارسی دری، سابقه‌ای طولانی دارد و از غنای فوق‌العاده ای برخوردار است. از اغلب علما و عرفا و ادبا و منشیان و مورخان و حتی برخی سیاستگران و بسیاری از وزیران، نامه‌های ارزشمدی باقی‌مانده كه می‌توان از حیث شكل و محتوا، آنان را در طبقات مختلف تاریخی و ادبی قرار داد. جالب آن كه در تاریخ ترسّلات پارسی، نامه‌ها تنها به نثر نوشته نمی‌شده و كثیری از نامه‌ها به صورت بیان مافی‌الضمیر یا احوال‌پرسی یا پرسش و پاسخ (اسئله و اجوبه) یا اخوانیات و دیگر مسائل، به صورت شعر و بیان منظوم نگاشته و ارسال می‌شده است.15 نامه‌نگاری به زبان پارسی، در میان عرفا و مشایخ صوفیه، در ایران سابقه‌ای طولانی دارد و برخلاف بسیاری از نوشته‌های دیگر این طبقه که به لسانِ عربی تحریر می‌شد و سبک انشایی و خبری باردی داشت، اغلب نامه‌ها، به زبان پارسی شیرین نوشته شده و واجد نكته‌های بلاغی و ارزش‌های زیباشناختی است. به همین دلیل، بسیاری از آن‌ها باقی‌مانده و مورد توجه مخاطبان قرار گرفته است.

«در بین صوفیه، مكاتبه با دوستان و مریدان به عنوان یك وسیله تعلیم، معمول بوده است، این قبیل مكاتبات كه سادگی بیان نویسنده و چاشنی محبّت وذوق معرفت، بدان‌ها گیرایی و جاذبه‌ای فوق‌العاده بخشیده است، در مكاتیب غزالی، مكاتیب عین‌القضات همدانی و مكاتیب سنایی دیده می‌شود.»16 نمونه‌های مكاتیب عرفا و صوفیان، بجز این اشخاص، نامه‌های بازمانده از مجدالدین بغدادی و عبدالله قطب یا قطب محیی جهرمی، شیخ صوفی مشربی است كه مجموعه مكاتیب وی با نثری شاعرانه و زیبا تحریر شده و دقایق و رموز عرفانی را بیان كرده است. وی در دورانی نزدیك به همان دورانی می‌زیسته كه صاحبان نامه‌های مورد نظر ما كه از این پس خواهد آمد زندگی می‌كرده‌اند. یعنی اواخر قرن نهم و قرن دهم. استاد دكتر زرین‌كوب، صفاتی را در باب این مكاتیب ذكر می‌كند كه از حیث سبك‌شناسی، بیانگر شیوه و محتوای نامه‌هایی است كه می‌آوریم:

«... از جهت انشاء چنان كه علامه قزوینی خاطرنشان می‌سازند، درنهایت سلامت، بدون اطناب هلّ یا ایجاز مملّ و به كلّی عاری از تكلّف و تصنَع است ... اكثر مطالب آن مكاتیب هم متضمن دلالات و مواعظ یا تفسیر اقوال مشایخ یا جواب ایرادات منكران است و تصوّف معتدلی را تعلیم می‌كند كه جامع بین طریقت و شریعت و از مقوله سخنانی است كه احیاء‌العلوم غزالی و عوارف‌المعارف سهروردی هم متضمن آنهاست و با این همه، لحن بیان در سراسر این مكتوبات، قدرت و جاذبه‌ای پرمایه دارد و كلام نویسنده در آن‌ها گه‌گاه، به نوعی شعر صوفیانه می‌ماند كه به قول قطب حدیث خود اوست و به دیگران مربوط نیست و صدای نویسنده را در گوش جان هر مستمع صاحب‌حال منعكس می‌سازد و وی را از استغراق در حیات مبتذل هر روزینه، به عوالم صفا و محبّت عارفان دعوت می‌كند و آفاق تصوف را در خاطر وی نقش و رنگِ جالب می‌دهد.»17

 

پی نوشت‌ها

1ـ عرفان و ادب در عصر صفوی، دكتر احمد تمیم‌داری، انتشارات حكمت 1389، صص 462ـ461.  //  2ـ سیاست و فرهنگ روزگار صفوی، رسول جعفریان، نشر علم 1392، جلد 1، ص748.  //  3ـ مقاله شهرام پازوكی در دانشنامه جهان اسلام، مدخل تصوف، جلد 7، صص 390 ـ 389.  //  4ـ همان، صص 389 ـ388.  //  5ـ تاریخ ادبیات در ایران، دكتر ذبیح‌الله صفا، جلد 5، بخش یكم، شركت مؤلفان و مترجمان ایران 1362، ص 204.  //  6ـ سیاست و فرهنگ روزگاری صفوی، همان،‌ صص 751ـ750.  //  7ـ تاریخ ادبیات در ایران، همان، صص 204ـ203.  //  8ـ طرائق‌الحقایق، محمدمعصوم شیرازی ـ معصوم علیشاه ـ ، تصحیح محمدجعفر محجوب، جلد اول، صفحات متعدد و جلد دوم در برخی صفحات.  //  9ـ دانشنامه جهان اسلام، همان، ص389.  //  10ـ سیاست و فرهنگ روزگار صفوی، همان، ص751.  //  11ـ همان، ص 755.  //  12ـ خلاصه التواریخ، قاضی احمدقمی، ج1، ص 314. نقل از جعفریان، همان.   //  13ـ همان، ص755.  //  14ـ دانشنامه جهان اسلام، همان، ص 391.  //  15ـ برای آشنایی با نامه‌های منظوم و مقایسه آن با نامه‌های منثور و دیدن نمونه‌هایی از آن در تاریخ ادب پارسی و فرهنگ ایرانی، نگاه كنید به: سیر نامه‌نگاری در ادبیات فارسی،‌ منوچهر دانش‌پژوه، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی 1377، به ویژه بخش دوم: نامه‌های منظوم، از ص 259 به بعد.  //  16ـ انواع نثر فارسی، دكتر منصور رستگار فسایی، سازمان مطالعه و تدوین كتب علوم انسانی (سمت) 1380، ص 397.  //  17ـ از گذشته ادبی ایران، دكتر عبدالحسین زرین‌كوب، انتشارات بین‌المللی الهدی 1375، صص 137ـ136.

  منبع: اطلاعات حکمت و معرفت

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: